یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گسترش در عمق نه سطح


گسترش در عمق نه سطح
۱) آن روز وقتی بیدار شد، صبح رنگ دیگری داشت و مزه شب زیر زبان صبح دیگر تلخ نبود. مثل همیشه دست لرزانش کنترل تلویزیون را یافت و تلویزیون را روشن کرد. اما برخلاف همیشه در دومین کانال میخکوب شد. گوینده با فریاد می گفت؛ «درمان نهایی بیماری ام اس پیدا شد.» فریاد بلندی کشید و از جایش نیم خیز شد. این همان خبری بود که بیست سال گذشته را در انتظار آن می گذراند. هر روز کاری به کار وقایع روز نداشت، فقط رسانه ها را می کاوید تا آن معجزه به وقوع بپیوندد. حالا دیگر همه چیز تمام می شود، می تواند روی پاهایش بایستد و زندگی «واقعی» خود را شروع کند.
۲) بالاخره انتظار به پایان رسید. یک فکر بکر، مدت کوتاهی تلاش و حالا موفقیت با یک ابتکار و با مختصری خلاقیت توانسته راه حل نهایی بیماری ام اس را کشف کند. حالا می رود جایزه خود را از جشنواره می گیرد، بعد شهرت و بعد... بقیه کار آسان است. دیگر لازم نیست سال های طولانی در مطب بنشیند و مریض ببیند و به درد دل تک تک آنها گوش بدهد. بیماران هم از این همه رفت و آمد خلاص می شوند. راه حل هرکاری فقط در یک فکر بکر است و خلاص.
اینکه بسیاری از بیماران بخصوص بیماران مزمن و صعب العلاج روزگار خود را در کنار رادیو و تلویزیون و در کندوکاو اینترنت به دنبال معجزه یی می گذرانند، دور از انتظار نیست. واقعیت این است که بسیاری از این بیماران اوقاتی را از دست می دهند که فی الواقع از بهترین سال های عمر آنان است. در اینجا نقش کسی که پذیرفته در همه حال کمک کننده باشد، آن است که به بیمار در پذیرفتن تقدیر و گذران بقیه عمر با نقیصه یی محتوم یاری رساند. طبیب باید عمیقاً دریابد که سلامتی کامل و خالص، یعنی آن چیزی که بسیاری از مردم تا دستیابی به آن، به زندگانی خود دستور توقف داده اند، توهمی بیش نیست. طبیب باید دریابد که نه تنها سلامتی بلکه هر مطلق دیگری در این جهان به دست نخواهد آمد، تنها وعده یی است محتوم به صالحان در دنیایی دیگر.
به نظر می رسد برخی از پزشکان ما هم می خواهند میان بر بزنند، می خواهند از مس طلا استخراج کنند. به نظر می رسد پزشکان تحقیقات در مورد راه حل های قطعی را بیشتر می پسندند. جراحی را بر داخلی ترجیح می دهند و کارهای بزرگ، اعمال درخشان، اعمال ابتکاری و اولین ها را بیشتر می پسندند تا رنج روزانه تقسیم بلا با مریض. به نظر می رسد این ترجیح نه یک اختلاف سلیقه صرف، بلکه از نوعی نگرش عمیق تر (که نه فقط در پزشکی که در تمامی فرهنگ ما نقش دارد) ریشه گرفته باشد. مثلاً وقتی که ما در بسیاری مسائل ابتدایی و روزمره مغز و اعصاب اشکالات جدی داریم، وقتی ناتوانی در بسیاری از قسمت ها در کار ما اساساً وجود خارجی ندارد، وقتی هیچ مرکز مناسبی برای نگهداری از بیماران مبتلا به آلزایمر و سکته مغزی و... نداریم، وقتی در درمان سکته مغزی حاد راه درازی در پیش داریم، وقتی سازماندهی جمعی مناسبی برای بسیاری از زمینه ها نداریم، وقتی پیش و بیش از همه آنها هیچ بانک اطلاعاتی قابل قبولی در مورد میزان شیوع بیماری های مختلف نداریم، به مغز دست می زنیم، بدون آنکه نگاه خود را به ابزارهای مدرن واقعاً موجود مجهز کرده باشیم و....
ناگهان می شنویم که معجزه بزرگی در کشور ما رخ داده و داریم فلان بیماری لاعلاج مثلاً ضایعات نخاعی را به نحو معجزه آسایی درمان می کنیم و به شدت تعجب می کنیم. به راستی این سوال مطرح است که آیا ما نیازمند ابتکارهای جدیدیم یا نیازمند هضم پیشرفت های جدیدی هستیم که اخیراً رخ داده اند؟ آیا بدون جذب و به کارگیری بهینه تکنولوژی روز دنیا امکان پیش تر بردن آن موجود است؟ آیا به پزشک معمولی و وظیفه شناس که کار و تحقیق و تدریس خود را به درستی انجام دهد، بیشتر نیازمندیم یا پزشکی که فقط کارهای محیرالعقول می کند؟
روشن است که در اینجا نقد من از این دید کیمیاگرانه، متوجه مسوولان یا حتی پزشکانی که درگیر چنین پروژه هایی هستند، نیست بلکه منظور بیشتر کاویدن ریشه هایی است در ذهنیت همه ما که بستر چنین رویکردهایی قرار می گیرند. کاوش در ریشه هایی که باعث می شوند ما هیچ کدام مهره های درست و قابل اطمینانی برای دستگاه پیچیده جامعه خود نباشیم، درست به این دلیل که هرکدام مهره هایی درشت تر از میزان لازم به شمار می رویم، مهره هایی که هیچ کدام هیچ حوصله یی برای رنج مداوم و گریزناپذیری که نامش زندگی است، ندارند. پیشرفت های تکنولوژیک در حال حاضر صرفاً حاصل تلاش طولانی و وقتگیر جمع کثیری از دانشمندانی است که هرکدام نقش خود را چون یک سلول ایفا می کند و بدون چنین سلسله مراتبی و بدون وجود چنین سنت های تحقیقاتی اساساً نامی از تحقیق نمی توان به میان آورد. موضوع تنها این نیست که جامعه و رسانه ها در انتظار نتیجه این معجزات (یعنی مقبولیت بین المللی) نمی مانند و انتظار عمومی برای معجزه هرحادثه یی را به گمان معجزه در بوق وکرنا می کند. مشکل بزرگ تر آن است که پزشکان هم در انتخاب بین دو راه، راه حل برق آسا و معجزه آمیز را در برابر راه حل های صبورانه تر اما درست تر برمی گزینند. از نگاه مردم هم یک کار فکری پیچیده که به طور صادقانه یی منجر به هیچ تجویزی نشود درخور هیچ پرداختی نخواهد بود. پس این نگاه معجزه گرانه چیزی نیست که عده یی با نیت هایی خاص در ما ایجاد کرده باشند، بخشی از تصورات پزشکی دوران ماست که به چالش کشیدن آن تمامی توان سازماندهی شده یک جامعه یعنی دولت را می طلبد.
به نظر می رسد این بی حوصلگی تنها منحصر به پزشکی ما نیست. انتظار تغییرات برق آسا و ناپخته اجتماعی صورت دیگری از همان تلقی معجزه آمیز ما از بیماری و مداوا و تحقیقات است.
گسترش سطحی و بی عمق دانش طب با این نگاه معجزه آمیز بارها و بارها دور باطل امید و ناامیدی را تجربه می کند و بدون معنویتی متناسب گذار چند ۱۰ ساله از معبر بلایا را گذاری ترسناک می سازد و این همه اگر در زادگاه این دانش مدرن قابل درک باشد، در زادگاه مولوی و حافظ و خیام که درکی عمیق از زندگی و «دم» در خود دارند و در تمدنی که اساس آن بر عدم دلبستگی به آنچه غیر «او»ست قرار دارد و تمدنی که روزانه و به دفعات شکرگزار نعمت های اوست، یعنی می آموزد که قدر نعمت ها را همین امروز در فاصله نماز صبح تا ظهر بداند، اساساً قابل قبول نیست.
دکتر بابک زمانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید