شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روحی وارسته و تاثیرگذار (علامه طباطبایی)


روحی وارسته و تاثیرگذار (علامه طباطبایی)
دكتر احمد احمدی درباره ویژگی های اخلاقی علامه طباطبایی چنین می گوید: تاثیری كه علامه طباطبایی بر روح ما و بر تمام زندگی علمی و اجتماعی شاگردانش گذاشت, بسیار بود و بنده قطره ای و فردی اچیز بودم كه شاید استعداد و شایستگی نداشتم كه آنچنان كه می بایست از محضر استاد استفاده كنم ولی همان مقدار ناچیز, كه در حد من ناتوان بود, بسیار زیاد اثر بخش بود. بنده نمی توانم راجع به فضایل ایشان صحبتی كنم. فقط به چند مورد اشاره می كنم. از خصال و ویژگیهای اخلاقی استاد, دو نكته را به عنوان مثال ذكر می كنم كه شاید ان شاالله سرلوحه كار ما قرار گیرد:
نكته اول دلبستگی ایشان به اهل بیت (ع) بود و در حقیقت ولای اهل بیت (ع) برای ایشان به منزله یك شمع شب افروز شبستان زندگی بود. نسبت به اهل بیت (ع) بخصوص نسبت به امیرالمومنین (ع) تا
سرحد عشق دلبستگی داشتند. هیچ به خاطر ندارم كه از اسم هر یك از ائمه بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد كه همه ساله مشرف می شدند و تابستان را آنجا می ماندند, وقتی وارد صحن حرم حضرت رضا(ع) می شدند بارها كه در خدمتشان بودم, می دیدم كه دستهای مرتعش را روی آستانه در می گذاشتند و با بدن لرزان از جان و دل آستانه در را می بوسیدند. گاهی كه از محضرشان التماس دعایی
درخواست می شد می گفتند: بروید از حضرت بگیرید. ما اینجا كاره ای نیستیم; همه چیز اینجاست. با هر كسی كه اندك بی مهری ای نسبت به خاندان پیغمبر و مقام ولایت داشت, آشتی ناپذیر بود.
از اشتباهات علمی اشخاص, فراوان می گذشت و در تصحیح و نقد آنها همواره ادب علمی را حفظ می كرد, اما در مقابل افرادی كه به مقام ولایت اهل بیت (ع) تا اندازه ای سرسازگاری نداشتند نمی توانست
ساكت بماند و به هر نحوی كه بود سخن را می گفت. این شیوه برخورد در آثار كتبی وی مشهود است, اما در محضر خیلی صریحتر و مشهودتر از این بود.
شبهای ماه رمضان در جاهایی كه مجالس روضه بود شركت می كردند وگاهی تا ساعتها می نشستند و نسبت به مقام شامخ ولایت آن شیفتگی و دلبستگی را با تمام وجود ابراز می كردند.
غالبا در مجالس روضه و مرثیه روزهای جمعه شركت می كرد و گاهی زار زار گریه می كرد به طوری كه تمام بدنش می لرزید و از چشمهای درشت وجذابش اشك سرازیر می شد وبی گمان بسیاری از موفقیت ها كه داشت مولود همین خصلت بود. دلباختگی ,شیفتگی و علاقه وی نسبت به خاندان پیغمبر تا حدی بود كه كتاب و علم را در مواردی كه مصیبت و مرثیه و امثال آن بود, یكسره به یك سو می نهاد.
تمام لیالی ماه رمضان را تا صبح بیدار و مشغول عبادت و نوشتن بود و بعد ازعبادات سحر, هنگام طلوع آفتاب تا بعدازظهر را به استراحت می پرداخت. این خصلت شیفتگی به خاندان عصمت در بسیاری از شاگردان ایشان تا آنجا كه من می شناسم آگاهانه و یا ناخودآگاه وجود دارد و امیدوارم برای همه شیفتگان خاندان پیغمبر و از جمله خود ما سرمشقی باشد كه چراغ دلها, یعنی ولای اهل بیت (ع ,) به همان صورت كه از این اعاظم در قول و عمل به ما رسیده, در ما هم فروزان نگهداری و به آیندگان به میراث سپرده شود.
نكته دیگری كه در نظر استاد اهمیت بسیار داشت, تربیت شاگرد بود كه بخصوص برای اهل فضل و كسانی كه در رشته تعلیم و تربیت كار می كنند كمال اهمیت را دارد. وی نسبت به تربیت شاگرد خصوصا
در زمینه معارف و حقایق قرآنی و استدلالی, شیفتگی عجیب داشت و آمدن ایشان از تبریز به قم به همین منظور بود. در بدو ورود به قم , چون مجتهد بودند درس خارج می دادند و فقه و اصول تدریس می فرمودند, ولی بعدا برای اینكه نسبت به تدریس مسائل عقلی و تفسیری احساس ضرورت كردند, دست از تدریس فقه و اصول كشیدند وراه مرجعیت را كنار گذاشتند وبه تدریس این قبیل مسائل پرداختند.
در برخورد با شاگرد, سبك و شیوه خاصی داشتند و اصلا تحكیم فكر در كار نبود. اگر مسئله ای مطرح می شد, ایشان نظر خود را می گفتند و بعد می فرمودند: این چیزی ست كه به نظرمان رسیده است.
شما خودتان فكر و بررسی كنید و ببینید تاچه اندازه مورد قبول است و بدین ترتیب به شاگردان میدان تفكر می داد. در عین حال همواره سعی داشت به هر شاگردی و در هر مجمعی متناسب با درك و استعداد و كشش آنها مطلب القا كند. از مسائلی كه امكان داشت مطرح كردن آنها ایجاد اختلاف و تفرقه كند و یا احیانا موجب انحراف فكر شود, جز با خواص خویش با اشخاص دیگر سخن نمی گفتند.
همواره تاكید می كردند كه دین و عقل با هم سازگاری دارند. درجایی كه فكرمان از عهده فهم بعضی از مسائل برنیاید, در آنجا حقیقت دینی را پذیرفته, استدلال عقلی را به یك سو می نهیم. در مورد معاد جسمانی یا معاد روحانی و عقلانی نظرشان این بود كه اگر ما در مواردی نتوانستیم حقیقتی را درك كنیم. تابع محض قرآن كریم و دین خواهیم بود و در حقیقت پای عقل را در برابر وحی, مستحكم و قویم و
متین نمی دانستند تا بتوانند درجایی كه یك سلسله جزئیاتی كه دین درباره آنها نظر دارد, اماعقل از عهده فهم آنها بر نمی آید, مداخله نماید; این نكته در تفسیرالمیزان بسیار مشهود است. بنابر این با تمام علاقه و احترام خاصی كه نسبت به هر دو رشته (دین و عقل) داشت و با اینكه با تمام وجود از حقانیت عقل دفاع می كرد, مانند ابن رشد و امثال او نبود كه گاهی نسبت به حقایق دینی بی مهری كنند,بلكه حد هر كدام را حفظ می كرد و حدود كاربرد عقل, علم, دین, عرفان و نظایر آنها را كاملا مشخص و معلوم می نمود و در حقیقت یكی از شیوه های بسیار برجسته و ارجمند ایشان تفكیك حدود وظایف اینها بود. در نظر ایشان دین در حوزه عقل وارد نمی شود و عرفان و عقل و استدلال هر كدام جای مخصوص خود را دارد. در هیچ جا مسائل عرفانی را با مسائل فلسفی مخلوط نكرده اند و مثلا در تفسیرالمیزان, بحث اسمای
حسنای خداوند, در قرآن كریم در سوره اعراف, با توجه به روایات بررسی و به سبك بسیار ارزنده و خوبی ارائه شده است كه شاید تاكنون كسی تا این حد در این مورد سخن نگفته باشد. مع الوصف با
وجود آنكه این مطلب جای تاخت و تاز مركب عرفان است ولی هیچگاه این كار نشده و حد قرآنی بحث, كاملا محفوظ مانده است.
استاد به دیوان حافظ و اشعار آن علاقه خاصی داشتند و بعضی اوقات وقتی در محضرشان یكی از اشعار والای حافظ خوانده می شد, ایشان آن را تفسیر می كردند, ولی باز هم حدود را كاملا حفظ می كردند
تا عرفان, عرفان باشد و فلسفه, فلسفه. به یاد دارم كه ایشان می فرمودند: مدتها بود كه برای من مسئله رابطه واجب و ممكن خوب روشن نبود و با اینكه می دانستم واجب الوجود, واجب الوجود است و
ممكن الوجود, ممكن الوجود; رابطه این دو با همدیگر مبهم بود تا اینكه به این غزل حافظ برخورد كردم و مطلب برایم روشن شد: پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها كه با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذكر حلقه عشاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق, چه شد
ما به او محتاج بودیم, او به ما مشتاق بود
و دانستم كه به هر حال وجود سراپا نیاز ممكن, هر چند به هر حال وجود
است. وابسته به اشتیاق و عشق واجب الوجود به ممكن الوجود
می باشد و یا بارها غزل معروف:
الا ای آهوی وحشی كجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بی كس
دد و دامت كمین از پیش و از پس
را می خواندند و آن را بر اساس موازین عرفانی بسیار خوب معنی
می كردند و همواره شدیدا تحت تاثیر این ابیات قرار می گرفتند.
(برگرفته از كتاب « نظری به زندگی و برخی آرای علامه
طباطبایی » )
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید