یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نسل اندر نسل با امام رضا(ع)


نسل اندر نسل با امام رضا(ع)
"خورشید و شب" نوشته و کار حمید ابراهیمی داستان زن و شوهر جوانی است که از طریق دزدی زندگی می گذرانند. شبی برای دزدی به خانه ای می روند که مرد (شاهین) قبلا آنجا را زیر نظر داشته. اما اتفاقاتی می افتد که آنها را متحول کرده، مسیر زندگی شان را تغییر داده و در جاده راست و درست می اندازد. طوری که از گذشته خود پشیمان شده و انسانهای درستکاری می شوند، این ایده به نوبه خود پسندیده و خوب است اما اینکه چگونه آن را پرورش دهی و داستانی که حول این موضوع شکل می گیرد تا چه اندازه استعداد درام را داشته باشد و چگونه به درام تبدیل گردد خود مورد دیگریست که باید مفصلا به آن پرداخته شود.
ما در این مقابل تنها اجمالا به ذکر مواردی چند بسنده می کنیم. که بعضا در نمایش های تئاتر رضوی نیز مشترکند و کلیت را شامل می شوند. حمید ابراهیمی نویسنده، کارگردان و بازیگر با ذوق و با استعدادیست و این را بارها با کارهایش در زمینه های گوناگون به اثبات رسانده است او هر چند که به سینما و تلویزیون راه یافته و در آنجا نیز خوب عمل کرده و نشان داده که اگر خلاقیتی هم هست از تئاتر و تئاتری ها بر می خیزد اما برخلاف خیلی ها هیچگاه تئاتر را رها نکرده و آن را خانه خود دانسته و همواره دینش را به تئاتر ادا کرده است. و این از خصلت های نیکو و پسندیده اوست .اما این بار در نمایش "خورشید و شب" آنطور که به نظر می رسد و شایسته اوست قوی عمل نکرده، متن با نقایصی چندی روبروست، هر چند که ما از وسط یک ماجرا وارد داستان می شویم و یک برش از ماجرایی را شاهد هستیم، اما همین هم که می تواند خود یک شیوه نگارشی نیز باشد از انسجام دراماتیک کاملی برخوردار نیست. اما در کل دیالوگ ها از روانی خوبی برخوردار بودند.
از همان ابتدا تعلیق نمایش که در واقع روح بودن پیرمرد یا (آقا جان) است لو می رود. وقتی شخصیتی ابتدا در یک قاب عکس حرف می زند و بعد از قاب خارج شده روی صحنه به بازی می پردازد پر واضح است که او دیگر نباید زنده باشد و در واقع این روح اوست که ما می بینیم. شاید نویسنده بگوید که این تعلیق نمایش نبوده که در این صورت نمایش با عدم تعلیق روبروست. در کل موضوع نمایش در سطح حرکت کرده و به لحاظ وجودی و محتوایی ساده است و استعداد دراماتیزه شدن آن ضعیف به نظر می رسد. به یاد داشته باشیم منظور این نیست که یک نمایشنامه باید پیچیده باشد ، بلکه ساده به معنای دراماتیک آن که در نهایت به ساده انگاری و برداشتهای ساده انگارانه از هدفی که نمایش برای آن نگاشته شده یعنی امام رضا(ع) منجر می گردد.
مگر آنکه به انگیزه ها، رویدادها، اهداف، دیالکتیک نهفته در دیالوگ ها شخصیت پردازی ها، پرداختهای موضوعی و موضعی ، منطق درام، ارتباط و توالی دراماتیک، رفتارها و ... در آن توجه شده و تجدید نظر گردد.
۱) شاهین در چند ماه پیش یکبار به این خانه آمده. چرا همه چیز و یا حداقل اشیاء قیمتی را با خود نبرده؟ آیا دلش بحال پیرمرد سوخته پس چرا مجدداً برای دزدی به آنجا آمده و آیا فرصت نداشته؟ آیا چیزی دیده که او را تراسنده و منصرفش کرده، آیا پیرمرد کرامتی به او نشان داده ؟ آیا ... ؟که در این صورت بازگشتش برای دزدی مجدد منطقی به نظر نمی رسد.
۲) چه گفتگویی بین او و پیرمرد (آقاجان) روی داده؟ چرا تماشاگران نباید از اتفاقی که بین آن دو افتاده باخبر شوند؟ آیا این یک تعلیق است؟ پس چرا به عنوان یک تعلیق در طول نمایش تاثیر دراماتیک آن را نمی بینیم ؟ چه چیز موجب شده که پیرمرد خانه اش را با تمام وسایل به نام شاهین بکند؟ آیا چیز خاصی در او دیده اگر این چنین است چه مورد خاصی در شاهین دیده، آیا پیرمرد دچار آلزایمر است و شاهین را با کس دیگری اشتباه گرفته، آیا وانمود می کند و اگر چنین است چرا؟ او می توانست خانه اش را وقف کند. یا به یک جانباز که مشکلات مالی دارد ببخشد. چرا به یک دزد؟ چه مسئله ای باعث می شود که پیرمرد پس از مرگ نیز با شاهین و زنش در ارتباط روحانی قرار بگیرد و آیا او واسطه است آن هم از عالم دیگر تا یک زوج منحرف را که کارهای خلاف می کنند به راه راست هدایت کند. اگر اینگونه است چرا ما حتی اشاره ای دراماتیک در این خصوص نمی بینیم.
۳) شاهین چه خصلت و یا خصایل نیکو و پسندیده ای دارد که واجد این توجه از سوی پیرمرد شده.
۴) و یا او چه کرده است که نظر کرده شده. صرفا چون زنش یا خودش دلشان می خواسته به پابوس امام رضا(ع) بروند. اصلا چرا نتوانسته اند به مشهد مسافرت کنند آنها که تلفن همراه دارند، اتومبیل دارند. وضعشان خیلی بد نیست و رفتن به مشهد هم آنقدرها برایشان دشوار و دور از دسترس نبوده، پس خیلی هم در تب و تاب پابوس امام رضا(ع) نمی سوخته اند وگرنه هر طور که بود در این چند سال می توانستند یک سفر به مشهد بروند و یا هر طور که شده به مشهد می رفتند. آیا منتظر کرامت و معجزه ای از سوی حضرت بوده اند تا باورش کنند؟ اگر این طور باشد که دیگر محلی از اعراب باقی نمی ماند. او حتی در رفتارش هم چیزی نشانمان نمی دهد که ما را مستحق این حبه و یا نظرکردگی و ... بدانیم.
۵) شاهین چه خوابی دیده است؟ آیا مواجه ابتدایی او با پیرمرد باعث شده که او این خواب را ببیند. آیا به لحاظ دراماتیک چنین شخصیتی که در ابتدا ما او را کمی لمپن، فاقد سواد کافی، بدون توجه به درونیات ، مادی، خودرأی و حراف، بی اعتقاد یا دارای اعتقادی ضعیف، طماع کمی مستبد ، کمی بد دهن و .... می بینیم اصولا می تواند خوابهای صادقانه ببیند و این خواب شروعی برای تبدیل و تحول او گردد چون دیدن این خوابها نیز شرایطی دارد و کسی که این گونه خوابها را می بیند باید دارای شرایط ویژه ای باشد. نمی گویم چنین اتفاقی محال است برای چنین شخصی بیفتد اما قبول کنید که استثناست. و ما این استثنا را می پذیریم اما چه خوابی دیده است چرا کامل آن را تعریف نمی کند تا به انسجام متن کمک کرده و تماشاگران را متقاعد کند، این تحول کمی دم دستی به نظر می رسد. اینها موجب می گردد که متن با شعار و شعارزدگی مواجه شود. آنهم در جاهایی بصورت مستقیم .
۶) پیرمرد از کجا نام او را می دانسته چون در مواجه اول دزد که همان شاهین است قطعا آنقدرها ساده و تازه کار نبود که اسم و فامیل و شماره شناسنامه و ... خود را به پیرمرد بگوید و می دانیم که اگر بخواهیم سند ملکی را به نام کسی انتقال دهیم و حتی بطور رسمی حبه کنیم باید هر دو طرف در دفترخانه حاضر شوند و دفاتر را امضاء کنند و چنانچه بخواهیم در وصیت نامه همه یا بخشی از دارایی های خود را به شخصی حبه کنیم و یا ببخشیم باید اولا این کار محضری صورت پذیرد ثانیا باز مشخصات کامل طرف مقابل لازم است و با این تفاصیل فکر کنم به لحاظ مقررات قانونی این نکته محل اشکال است.
بطور مثال پیرمرد وصیت کرده که او را در مشهد کنار مزار پسر شهیدش دفن کنند.
شاهین به روح کرمی (پسر آقاجان) که در اواخر نمایش وارد صحنه می شود می گوید. آقاجان را در مشهد کنار قبر پسرش دفن کرده اند شاهین این موضوع را از کجا می داند. اگر با روح پیرمرد سر مزار کریم رفته اند چطور سنگ قبر خود پیرمرد را ندیده . اگر نرفته از کجا می داند کریم مدفنش در مشهد است و یا اصلا او شهید شده اینها و موارد دیگر باید در متن مورد مداقه مجدد قرار بگیرد.
مگر اینکه تمام اینها را به معجزه و کرامات امام رضا(ع) نسبت بدهیم که این هم یک راه گریز است و مفری غیر دراماتیک و نه یک دلیل منطقی و دراماتیک اما از اینها که بگذریم بازیها خوب بود و شخصیت ها طبیعی نشان داده می شدند که تجربه و استعداد بازیگران و هدایت صحیح کارگردان تواماً مشهود است و از نقاط قوت اجرا اما شوخی ها و طنز کلامی ای که شاهین در ابتدا نمایش بکار می برد با تکرار در طول اجرا کمی لوس و لوث جلوه می کند چرا که در هر صورت او در روند تحول است و باید آرام آرام تغییر رویه هر چه به لحاظ کلامی و چه به لحاظ رفتاری، تنها تعویض لباس از اسپرت به کت و شلوار نمی تواند منطق مناسب و کافی ای برای این تبدیل و تحول شخصیتی باشد . هر چند که رنگ آبی لباس او بدرستی انتخاب شده بود. طراحی صحنه کاملا رئالیستی و بنابه خواست محتوایی متن صورت گرفته بود. و کارگردان سعی کرده بود تا استفاده دراماتیک از تمامی صحنه بعمل آورد. در کل طراحی صحنه فضای گرمی را به اثر بخشیده بود.
کارگردان سعی کرده بود با میزانسن های متنوع و درست هم معانی محتوایی متن و ارتباط کارکترها با یکدیگر را به مخاطب انتقال دهد و هم او را بی حوصله و کسل نکند این هم از نقاط قوت در کارگردانی اثر به شمار می آید. اندیشه حمید ابراهیمی در مقام کارگردان با بکارگیری نشانه ها در اجرا مشهود بود. سیب سرخ،‌ دری که نه به خواست شاهین و همسرش بلکه توسط پیرمرد و در انتها پس از تحول آنها باز می شود .و دارای معانی خاص خود در راستای مفاهیم متن و اجرا بود. استفاده از ویدیو پروژکشن به نشان دادن دغدغه های درونی شاهین کمک کرده و فضای روحانی اثر را افزایش داده و به راحتی به مخاطب منتقل کرده است. هر چند که استفاده از این تکنیک در تئاتر ما اپیدمی شده و اکثر نابجا بکار گرفته می شود. حمید ابراهیمی با استفاده از این تکنیک به تماشاگران اجازه داده تا کمی از فضای صحنه و سالن فاصله گرفته و چون زائری به پابوس امام رضا(ع) رفته و با فضای روحانی مستقر در اثر همسو شدند. لذا بدینگونه ریتم درونی و بیرونی اجرا نیز با ریتم تماشاگران نزدیک شده و به درستی بکار گرفته می شود.
در پایان به بهانه این اجرا یادآوری نکاتی چند خالی از لطف نبوده و الزامی به نظر می رسد. اولا همانطور که در ابتدا گفته شد بعضی از موارد ذکر شده بین نمایش های تئاتر رضوی مشترک است.
ثانیا در کل باید گفت که نمایش های تئاتر رضوی و یا بهتر بگویم جشنواره رضوی بعضا روبنایی و سطحی به مسئله امام رضا(ع) و موضوع ها و موارد مرتبط با آن می پردازند.
▪ موضوع های انتخابی برای نمایش ها، گاهاً تکراری و شبیه به هم است.
▪ این موضوع ها بعضا یا استعداد دراماتیزه شدن را کمتر درخود دارند و یا نویسندگان نمی توانند موضوع عای انتخابی را دراماتیزه کنند.
▪ سوالی که بیشتر خودنمایی می کند این است که آیا مردم ایران امام رضا(ع) را نمی شناسند؟ و یا تازه شناخته اند؟ آیا معجزات و کرامات او را با دل و جان لمس نکرده اند؟ آیا الطاف او را ندیده اند؟ آیا محبت ها و عشق آن حضرت به شیعیان و مسلمانان را درک نکرده اند و ... که حالا ما می خواهیم به صورتی سطحی آنها را بازنمایی کرده و به صحنه بکشیم... پس از شش دوره هنوز به این سوال پاسخ مناسبی داده نشده . که هدف چیست؟
چه زوایایی از زندگی،‌سیرت، صورت و ... امام رضا(ع) را باید به بررسی بگذاریم. کدام بخش یا بخش هایی از آن طی هزار و اندی سال ناگفته، مکتوم و ناشناخته مانده است که باید آن را بازگوئیم. به گمانم مردم ایران با دل و جان عاشق امام رضا(ع) بوده و هستند و خواهند بود و معجزات و کرامات و الطاف حضرتش را از نزدیک و با تمام وجود درک و لمس کرده و دیده اند.
حتی شاید بهتر و قویتر از ما هنرمندان . این سطحی نگری ها موجب کژی هایی خواهد شد که شاید در آینده قابل جبران نباشند.
به قول معروف (اگر می خواهی ، کسی یا چیزی یا باوری را خراب کنی آن را به صورت ناقص و نادرست تعریف کن) حق مطلب را ادا نکردن و به صورت ناجور تعریف کردن از چیزی آن را ویران کرده و خراب می کند.
این پرسش مهمی است که باید به آن جوابی درست و منطقی بدهیم، که (چه چیزی را می خواهیم در خصوص امام رضا (ع) به مردم بگوییم که آنان آن چیز را نمی دانند)، (آن چیز یا آن موارد را چگونه و با چه روشی باید بگوئیم.)
ما آنقدر سطحی با این مسئله که بسیار حائز اهمیت است برخورد کرده ایم که مثلا در خصوص کبوترهای حرم امام رضا(ع) نیز نمایش اجرا می کنیم. و .. مواردی ازاین دست فراوانند.
فقدان ایده یا ایده های مناسب با فکر و اندیشه ای درست منطقی و هنری و ژرف همراه با تحقیق و پژوهش از مواردی است که در این شش دوره و نمایش هایی که در آن اجرا شده به چشم خورده و حس می شود. اگر به همین صورت پیش برویم به ورطه تکرار کشیده خواهیم شد که شده ایم. و خدای ناکرده این نادرست تعریف کردن ها رفته رفته ما را دچار سطحی نگری و سطحی انگاری کرده و موجب جسارت های ناخواسته به ساحت حضرتش و کرامات و معجزاتش خواهد شد. و این باعث می شود که مخاطبان از این نوع کارها به اصطلاح زده خواهد شد. و دیگر توجه چندانی به آن نکنند. چرا که فکر خواهند کرد. دست کم گرفته شده اند. و مثلاً هیچ چیزی در مورد امام رضا(ع) نمی دانند و یا آنچه که می دانند درست نبوده و حالا عده ای می خواهند در قالب جشنواره تئاتر رضوی آنها را با امامی که نسل اندر نسل او را می شناسند و محبتش با شیر مادر در جانشان نشسته و عشقش و کراماتش و الطافش و .. در دل و جان و روح آنها رسوخ کرده و با پوست و گوشت و خوب و روان و جسم و جان آنان اجین شده و جذبه او آنان را عاشق و مدهوش کرده و تنها ملجاء و پناهگاه و پشتیبان شان آن امام حمام است آشنا کنند. آیا اگر شما باشید و با شما چنین کاری کنند چه فکر کرده و اصولا چه می کنید، مثلا کسی بیاید و بخواهد پدرتان و خانواده تان را به شما معرفی کند و خصوصیاتشان را به شما گفته و یا گوشزد کند آیا با چنین فردی چه می کنید؟
خانواده و فامیلی ایرانی نیست که حداقل یک یا چند مورد از کرامات و معجزات امام رضا(ع) در آن رخ نداده باشد و آن را ندیده و لمس و درک نکرده باشد.
پس به این بیاندیشیم که مخاطب ما آگاه است و از ما بهتر امام رضا(ع) را می شناسد و یا حداقل آگاهیش نسبت به آن حضرت کمتر از ما نیست.
بیائیم جنبه های درونی، بیرونی، رفتاری ، روحانی ارتباط آن حضرت با مردم و اطرافیان، عدالت، معانی و مفاهیم احادیث ایشان، دینداری و مردم داری ایشان، سیرت و صورت قدسی و الهی ایشان ، نحوه زندگی،‌کردار و اندیشه ایشان، رفتار و برخوردشان با خانواده، مردم و جامعه و ... هزار و یک مورد دیگر که مربوط به حضرتش می شود را با تدبیر، اندیشه، پژوهش و ... با توجه به ارتباطشان با امروز در قالب درامی منسجم و منطقی و درست به صحنه بکشیم. آنچنانکه شکسپیر در مورد دین و اعتقادش به خدا در نمایشنامه هایش انجام داد. موضوع ها و سوالاتی که او مطرح می کند اکثرا دینی و انسانی است،‌ در هملت، در مکبث ، در لیرشاه و .... گفتگو هملت با گورکن، جمله معروف بودن یا نبودن و یا دیالوگ معروف دیگر او "این ردا را از من بگیرید و یک تسبیح بجایش به من بدهید" و ...
کار دینی و کار بر روی دین و کار برای دین و کار در خصوص پیامبران، ائمه اطهار و اولیا الهی و مردان خدا آنقدر ها آسان نیست پس آن را دست کم نگیریم. و خدای ناکرده آنان را دست آویزی به جهت ایجاد فرصت های کاری برای خود نکنیم.
صرف چند دیالوگ و حرف و شعار و با استفاده از احساس و حافظه و تعلق خاطر تماشاگران و مخاطبان نمی توانیم کار و اثری در خور ارائه دهیم و حق مطلب را ادا کنیم. یادمان باشد ما با مخاطب امروز سرو کار داریم و مخاطبین زمان ما زیرک و باهوشند از سویی باید به روز حرف بزنیم و تمامی این ها را باید در قالب درام بازگو کنیم البته نمی گویم تمامی آثار اینگونه اند اما بیائید با خود صادق باشیم شمار کارها و آثار در خور اندکی هستند.
به هرحال در این خصوص گفتنی بسیار است که در این کمینه مقال و مجال نمی گنجد. همانطور که قبلا نیز اشاره کردم این مطالب را کلی گفتم و گرنه راه اندازی جشنواره رضوی به عقیده راقم یکی از مهمترین وقایع و پسندیده ترین کارهایی بود که در تاریخ تئاتر این مملکت و به خصوص در این سی سال اخیر صورت پذیرفته باید سعی کنیم که کاستی ها را جبران کرده و از کمیت ها به کیفیت ها برسیم. به حمید ابراهیمی و گروهش که ما را میهمان اجرایی گرم و صمیمی کردن خسته نباشید می گویم.
سیدعلی تدین صدوقی
عضو بین المللی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
منبع : تئاتر مقاومت