جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هرمنوتیک، هنر تأویل


هرمنوتیک، هنر تأویل
هرمنوتیک(Hermeneutics) از واژه یونانی هرمنیویین (Hermeneuein) به معنای تأویل گرفته شده است. واژه تأویل در زندگی انسان امروز کاربردی همه سویه یافته است که دامنه آن از تفسیر اخبار و متون تا تبیین رفتار و حرکات گسترده شده است. این علم در حوزه های ادبیات، فلسفه و کلام کاربردی فراگیر یافته است. با توجه به شکل گیری و تکامل هرمنوتیک می توان فلاسفه ای چون شلایرماخر و دیلتای را در حوزه هرمنوتیک کلاسیک و هایدگر، گادامر و هرش را در حوزه هرمنوتیک نوین مؤثر دانست. در این یادداشت کوشش شده است که به شکلی اجمالی تفاوت های این دو حوزه را بیان کنیم.
از هرمنوتیک در محافل کلامی، فلسفی و ادبی به شکلی فزاینده صحبت می شود. «جنبش هرمنوتیک نوین» در علم کلام پروتستانی اروپایی به صورت جنبشی مسلط در آمده است و بر این ادعاست که این علم «کانون» مسائل کلامی امروز است. در حوزه خوانش اثر، هرمنوتیک به دنبال اثبات این امر است که متن به عنوان پدیده ای که مستقل از باورها و نظریات خوانندگان عمل می کند دارای نوعی «هستی خودمختار» است که او را پدیده ای قائم به ذات می کند و از عینی بی جان که تحت تأثیر نگاه خواننده معنا می یابد فراتر رفته و به ذهنی زنده و پویا بدل می شود. بر همین مبناست که گام اول در علم هرمنوتیک و خوانش متن، جدایی ذهن از عین است. فرد برای دریافت معنای حقیقی متن باید دنیای فردی خویش را فدا کند و خود را یکسره در خدمت متن قرار دهد. علاوه بر این باورها و نیات نویسنده متن نیز جدای از اثر قرار می گیرد و همین امر سبب می شود که در خوانش و تأویل نوشته از داده های زندگی نامه ای و تاریخی استفاده نشود. در حقیقت، کانون توجه در هرمنوتیک «رمزگشایی» و درک اثر است که از معنای ظاهری متن فراتر می رود و به معنای نهفته در دل آن دست می یابد.
فردریش شلایرماخر (۱۸۳۴-۱۷۶۸) به عنوان یکی از نظریه پردازان اصلی هرمنوتیک کلاسیک هدف این علم را بازسازی قرینه اصلی که متن در آن نوشته شده است می داند و باور دارد که این امر به فهم واژگان به کار رفته در متن کمک می کند. زیرا او مشکل اساسی هرمنوتیک را در واژگانی می یابد که در متون قدیمی و در زمان های بسیار دور نوشته شده اند. این واژگان هستی خود را حفظ می کنند اما قرینه اصلی متن در دوره های بعد از میان می رود. پس از آن در قرن نوزدهم ویلهلم دیلتای سعی بر آن داشت تا هرمنوتیک را بر بنیانی سیستماتیک تر بنا نهد تا بتواند آن را در حوزه علوم انسانی نیز به کار برد. بنابراین در این حوزه هرمنوتیک به جای آن که بر تبیین متن متمرکز شود هدف خود را تأویل متن قرار می دهد. در علوم انسانی تفسیر به سوی آنچه توسط بشر پدید می آید گرایش می یابد. بنابراین تأویل باید اشیا پدید آمده توسط انسان را که در اینجا همان متن کلاسیک است به زندگی باز گرداند. یکی دیگر از مشکلاتی که دیلتای در تأویل متن با آن روبرو شد «دور هرمنوتیکی» نام دارد. به این معنا که به منظور فهمیدن متن شخص باید از پیش ایده ای از معنای کلی متن داشته باشد در حالی که این هدف بدون آگاهی از معنای اجزا آن محقق نمی شود و این دور است.
دیلتای کنش و واکنش و بازخورد میان اجزا و کل را راه حل غلبه بر این دور باطل می داند. با گذر از هرمنوتیک کلاسیک در قرن بیستم با انقلابی در این علم مواجه می شویم که آتش آن را فیلسوف بزرگ این قرن مارتین هایدگر برافروخت و متفکران نوینی چون گادامر را تحت تأثیر خود قرار داد. از دیدگاه هایدگر موقعیت زمانی و کنونی مفسر در تأویل متن بسیار مهم است و بر همین اساس هیچ راه گریزی از دور هرمنوتیک نیست. او بر این باور است که گذشته تنها در تعامل با حال قابل ادراک است. بنابراین فهم متن وابسته به تجلی تجربیات گذشته خود مفسر و تعلقات و تعصبات وی در زمان حال است. در حقیقت دنیای تاریخی پیشینه تجربیات ماست و در نتیجه تفسیر ما از متن را تحت الشعاع قرار می دهد. از دیدگاه او بازسازی دقیق معنای گذشته متن غیرممکن است. ما نمی توانیم خود را در گذشته تاریخی متن و قرینه ای که در آن متولد شده است بیفکنیم. بنابراین از آنجایی که هرگز نمی توانیم جهان بینی خود را از تفاسیرمان جدا کنیم هیچ گاه قادر به بازسازی معتبری از معنای گذشته متن نیستیم ‎/ اگر رویکرد هایدگر در دور هرمنوتیکی را درست بینگاریم هدف ما از پژوهش های تاریخی بنیانی غیر واقعی خواهد داشت. اما این نکته را نباید فراموش کرد که به کارگیری بی واسطه متافیزیک وی در بحث تأویل متن عملی ناپخته خواهد بود.
زیرا یکی از دلایل رد دیدگاه متافیزیک هایدگر در نظریه تفسیر متن این است که اگر مفسری تمام تفاسیر خود را بر پایه جهان بینی خویش بنیان نهد بدون شک متفاوت از معنای آن در قرینه تاریخی زمان خود عمل کرده است. زیرا جهان معنوی یک فرد از جهان معنوی کسی که در گذشته می زیسته بسیار متفاوت است. او بر خلاف شلایرماخر و دیلتای بازسازی قرینه متن را در قالب مفاهیم خود متن، بدون دخالت تعلقات و تعصبات مفسر نمی پذیرد. برخی از نظریه پردازان پا را از این فراتر گذاشته و معتقدند که هدف علم هرمنوتیک احیای معنای گذشته متن نیست بلکه به کارگیری مفاهیم نوین در تحلیل معنای متن است. ای. دی هرش معتقد است که رویکرد گادامر و هایدگر در هرمنوتیک منجر به نسبی گرایی تام در این حوزه شده است. او بر این اعتقاد است که مفسر متن وظیفه ای اخلاقی در برابر متن دارد و آن تأویل متن در تعامل با قرینه اصلی آن است. او با تمایز قائل شدن میان معنا و مفهوم به دنبال حفظ نقش تمایلات مفسر در تأویل متن است. در همان حال که معنای متن ثابت می ماند مفهوم آن متناسب با تعلقات مفسر آن دستخوش تغییر می شود.
با این که اصطلاح هرمنوتیک از قرن هفدهم به بعد رواج می یابد تاریخچه عمل تفسیر متن و نظریه های تأویل-دینی، ادبی و فلسفی- به عهد باستان باز می گردد. بنابراین مرزهای نظریه تفسیر متن فراتر از آنچه امروز پنداشته می شود خواهد بود. شلایرماخر و پیدایش علم کلام دیالکتیکی و تفکر هایدگر در طرح علم هرمنوتیک دامنه و گستره این علم را از روزگار گذشته به دنیای نوین می کشاند. همین مسئله باعث می شود که ما هرمنوتیک را یکی از حوزه های مناسب در زمینه تفسیر متن های تاریخی و نوین بدانیم.
پریسا صادقیه - آناهیت کزازی
منبع : روزنامه ایران