چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آموختن تفکر به کودکان‌


آموختن تفکر به کودکان‌
انسان اندیشمند برای انجام دادن امور از هدف آنها پرسش می‌کند. پرسشگری مشخصه تفکر برای یافتن پاسخ است. تا پرسش نباشد، پاسخی درخور به وجود نخواهد آمد. آموزش و تحصیل هم از همین مقوله است. بخش قابل توجهی از زندگی آدمیان، صرف آموزش و تحصیل علم می‌شود.
با این حساب اگر آدمی ‌موجودی متفکر است، باید این پرسش اساسی را از خود بنماید که هدف از آموزش چیست؟ چرا عمر آدمی‌باید صرف آموختن شود. رهاورد آن چیست؟ آیا تحصیل باید آدمی‌را به نقطه‌ای رهنمون شود یا خیر؟
پرسش از هدف آموزش، پرسشی فلسفی است و آدمی‌بدون تامل درباره پرسش‌های فلسفی نمی‌تواند «راهبرد» و «جهتی» درخور برای کارها، زندگی و فعالیت‌هایش بیابد. هر چه موضوع مورد پرسش مهمتر باشد، نتیجه آن هم برای انسان و جامعه انسانی مهم‌تر است.
اکنون که پرسش درباب هدف آموزش است باید بگویم که هر معنایی که نظام آموزشی از هدف آموزش دارد همان معنا در زندگی انسانی و تمدن بشری خود را نشان می‌دهد.
ما وقتی از آموزش برای انسان پرسش می‌کنیم در واقع می‌خواهیم جهت زندگی انسانی را هم مورد کنکاش قرار دهیم. آیا اساسا برای آموزش باید هدفی متصور باشیم یا آموزش خود فی‌نفسه هدف است؟ این آموزش‌ها انسان را به کجا می‌خواهند ببرند؟ آیا تفاوتی میان هدف آموزش برای انسان مسوولیت‌پذیر و انسان مسئولیت‌گریز وجود دارد؟ اگر هدف آموزش با هدف اخلاق همراه نباشند چه خواهد شد؟ آیا ربطی میان بحران‌های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، زیست محیطی ، اخلاقی و هدف آموزش وجود دارد یا خیر؟ آیا بحرانی که محیط‌ زیست امروزه بشر دارد (آلودگیهای هوا، آب، زمین و...) ربطی به هدف آموزش دارد یا نه؟ اگر آموزش‌های پزشکی، مهندسی، کشاورزی؛ تکنیکی و مانند آن پس از دوران روشنگری، با هدفی مفید فایده انسان و جامعه و تمدن انسانی طراحی شده‌اند، پس چرا چنین بحرانهایی در عرصه‌های مختلف زیست بشری به وجود می‌آید؟
بنابراین این پرسش، هم عمیق است و هم به نوعی سرنوشت‌ساز. هم با اکنون ما در ارتباط است هم با آینده و هم در واقع پرسش از یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های بشری است.
بر اساس جهان‌بینی‌های مختلفی که در جوامع بشری وجود دارد می‌توان اهداف مختلفی را برای آموزش پیدا کرد. در یک نظام آموزشی، انسان می‌آموزد که چگونه انسانیت خود را کامل کند و وظیفه و تکلیف خود را در زندگی بیابد و در یک نظام‌واره دیگر می‌آموزد تا برای رفاه و پیشرفت هر چه بیشتر خود، به کنترل طبیعت و هستی بپردازد، از آن بهره‌مند شود. اما دریغ که هر چه سلطه بیشتر می‌شود رفاه و آرامش دست نیافتنی‌تر می‌شود.
جالب‌تر این که هم در نظام آموزشی سنتی و هم مدرن، موضوعات علمی‌مانند ریاضی، پزشکی، مهندسی وجود داشته‌اند اما چون «بینش‌‌ها» متفاوت است، نتایج و روش‌ها هم متفاوت است.
من می‌خواهم بیش از همه بر روی این نکته تاکید کنم که انسان مسوولیت‌پذیر وقتی هدفی برای آموزش تبیین می‌کند، در آن هدف نه فقط انسان و منافع شخصی او ، بلکه همه هستی را مورد نظر قرار می‌دهد.
چرا که او میان این دو هماهنگی می‌بیند. انسان را از آن نظر که فاعل شناساست (subject) و هستی را از آن نظر که متعلق شناخت(object ) است. بعد رابطه میان این دو را می‌سنجد و می‌خواهد بداند که نتیجه شناخت و دانایی چیست؟
آیا شناخت و دانایی برای انسان تکلیف و مسوولیتی را هم در پی دارد یا نه؟ اگر آری، آنها چیستند؟ آیا می‌توان از وظایف انسانی در قبال طبیعت و خود دست برداشت؟
اکنون بجاست که اندیشمندان درباره هدف آموزش، حوزه اخلاق و مسوولیت‌ها و تکالیف انسان تحقیق کنند. من نمی‌خواهم به تبیین گستره این مقوله بپردازم. قصدم از بیان این دو مقوله ضمن اشاره‌ای کوتاه به هدف سمینار، توجه به یک نکته در نظام آموزشی کنونی و ارائه راه حلی ممکن برای آن است.
● نظام آموزشی امروزین و مقوله فلسفه برای کودکان‌
یکی از تعاریف مقبول آموزش آن است که آموزش برای برطرف کردن نیازهای مختلف انسان در طول زندگی‌اش به کار می‌رود. این نیازها وجوه گوناگون دارند. اگر بپذیریم که یکی از نیازهای اساسی انسان، بر حسب حیوان ناطق بودنش‌ (rational animals)، تفکر است باید بپرسیم که جای آموزش تفکر در نظام‌های آموزشی ما در کجاست؟
در موضوعات درسی موجود مثل ادبیات، تاریخ، جغرافی، فیزیک، روان‌شناسی و مانند آن شیوه‌های تفکر و یا تمرین تفکر به دانش‌آموزان آموخته نمی‌شود و عمدتا نظام آموزش در چنین مباحثی حفظ محور و یا آشنایی با ابزار و تسلط بر آن است. آنچه به دست دانش‌آموز می‌آید در واقع همان جمع‌آوری اطلاعات (gathering Information) یا داده‌هاست.
با توجه به مقدمه بالا، اندیشمندانی که در باب مساله آموزش نگرانی داشته‌اند مقوله آموزش تفکر در نظام آموزشی را مورد توجه قرار داده و به برخی راه‌حل‌ها رسیده اند.
در این مقاله ضمن ارائه نمونه از تجربیات نویسنده؛ برای دستیابی به یک راه حل ممکن در پرکردن خلاء آموزش تفکر به تعریف و تبیین آنچه که به «فلسفه برای کودکان»، «فلسفه با دانش‌آموزان» یا «آموزش از طریق بحث» مطرح است، می‌پردازیم.
پیش از ورود به بحث اشاره به این نکته لازم است که مراد از ارائه این برنامه آموزشی تقلید قدم به قدم آن نیست، بلکه باید گفت که هر جامعه و هر فرهنگی می‌تواند به فراخور حال خود، تدوینی بومی‌از این مقوله داشته باشد.
شاید در نگاه اول گمان رود که فلسفه برای کودکان آموزش اندیشه‌های فیلسوفانی چون کانت و هگل و مارکس و... به کودکان یا دانش‌آموزان است. در حالی که این مقوله اساسا هدفی مجزا از آموزش اندیشه‌های فلسفی به دانش‌آموزان دارد. ضمن این که این مقوله در پی درمان آموزش غیر فلسفی فلسفه به دانش‌آموزان نیز هست.
چرا که بسیار پیش می‌آید که اتفاقا کلاس درسی که فلسفه نام دارد به هر چیزی جز کلاس فلسفه به ماهو فلسفه شباهت دارد. مراد آن است که در دوران کنونی و در نظام آموزشی ما فلسفه، درس تاریخ فلسفه یا تاریخ فیلسوفان است و نه آنچه که به اصطلاح «فلسفیدن» می‌توان نامید.
از همین رو پیشتر اشاره شد که مقصود این روش غیر از آموزش ایده‌های فیلسوفان به دانش‌آموزان است بلکه مساله فیلسوف کردن آنهاست. واضح است که فیلسوف شدن، نه به معنی کانت و هگل شدن بلکه به معنی داشتن توانایی اندیشه، تحلیل، نقد و تصمیم‌گیری است. یعنی محقق شدن دانش‌آموز و توانایی او برای بحث.
بحثی که هم به لحاظ منطقی و هم به لحاظ محتوایی غنی باشد. چرا که تفکر هم مانند سایر امور دیگر تمرینی هم هست. یعنی برای تفکر باید دست به دامن تمرین و تجربه هم شد. آنچه نظام آموزش معاصر به دانش‌آموز یاد می‌دهد این است که وقتی او را به عرصه جامعه می‌فرستد، اساسا فاقد قدرت تحلیل، تفکر، و شناخت است. تابع منطقی چنین امری، بحران‌های زندگی شخصی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی و مانند آن است.
حتی تفکر و گزاره‌های مربوط به آن، به صورت تقلیدی به دانش‌آموز، آموزانده می‌شود. برای اثبات صحت این امر، کافی است که سوالی واحد را از دانش‌آموزان مختلف بپرسیم؛ شاید اکثر جواب‌های آنها مشابه باشد. اما باید توجه داشت، یکسانی جواب بدان معنا نیست که آنها دارای تفکر مشابه هستند بلکه از آن روست که آنان اساسا خود نمی‌اندیشند، بلکه محفوظات و مسموعات خود را دوباره تکرار می‌کنند.
این بدان معناست که جامعه و افراد آن حتی در تفکر هم مقلد باشند و این بزرگترین آسیبی است که به پیکره جامعه بشری وارد می‌شود. با گذر از این مقدمه، بحث آن است که فلسفه برای دانش‌آموزان، گرچه هنوز در کشورهای مختلف جهان در حال خودیابی و طی مراحل رشد خود است و در ایران نیز گام‌های اولیه خود را برمیدارد، اما در یک جمله ساده عبارت است از متفکر کردن خود دانش‌آموز نه ارائه تفکر تقلیدی به او.
بحث از روش این مقوله هم، البته در جای خود نیاز به تأمل دارد. در دنیای امروز، روش‌های مختلفی برای این مقوله وجود دارد که برخی از آنها برپایه متن داستان و خواندن آن در کلاس و برخی دیگر بحث‌های سقراطی و مانند آن است.
بحث از روش خود موضوع مستقلی است، اما به هر حال هر روش محصول تجربه ای است که افراد متبحر در این رشته به دست آورده‌اند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. بنابراین فلسفه برای دانش‌آموزان نظامی‌است برای فعال کردن کلاس درس به مثابه گروه فعال بحث، تضارب آراء، تحلیل اندیشه‌ها، تصمیم‌گیری، پرورش نیروی تفکر و مانند آن.
● رهیافتی به مفهوم واقعی فلسفه برای کودکان
فلسفه برای کودکان به معنای تزریق مفاهیم خاص فلسفی یا آموزش مقولات فلسفی سطح دانشگاهی برای کودکان و مدارس نیست. بلکه این موضوع عبارت است از :
- بازسازی نظم کهن فلسفه چنان که برای معلمان و دانش‌آموزان قابل فهم باشد.
-‌ تفکر از راه‌ها و سطوح متفاوت و مختلف. به عنوان مثال: تفکر در باره یک سوال یا مفهوم و سپس بازگشت به عقب و «تفکر درباره تفکر خودمان».
- کمک به کودکان برای درک و دیدن «حقایق دشواری» که قابل پرسش نیستند و ایده‌های شخصی که هیچ توجیهی ندارند؛ کمک به آنها برای مستدل و منطقی ساختن گزاره‌ها.
- پایه‌گذاری برای تفکر خوب و استدلال در همه زمینه‌ها در کودکان هم در مدرسه و هم در خانه.
- کمک به کودکان برای یافتن نقطه ارتباط میان عقاید و نظرات آنها با دیگران؛ بدین وسیله آنها می‌توانند دارای فهمی‌منطقی از جهان و تجربیات خود درآن شوند.
- فراهم کردن فرصت در کودکان نه فقط در جهت جذب و بیان عقاید دیگران بلکه برای کشف و ابداع عقاید و ایده‌ها.
- به‌جای آن‌که سوالات و پاسخ‌ها بر اساس طرح از پیش تعیین شده درس‌ها باشد؛ آموزش راه‌های متفاوت پرسشگری به کودکان به منظور رسیدن به قلب موضوعات صورت گیرد. فلسفه برای کودکان بیش از آن‌که در پی حل مشکلات باشد درباره یافتن مشکلات و موضوعات است. (احیای خردورزی)
-‌ تشویق کودکان برای تفکر درباب امکانهای نو و ثانوی و بکار بردن تصورات خودشان. فلسفه برای کودکان هم آفرینشگر است و هم انتقادی.
-‌ تعلیم کودکان برای این‌که به عقاید و اندیشه‌های دیگران احترام بگذارند؛ در حالی‌که همزمان آنها به تفکر درباره دلایل فکر، سخن و کردارشان تشویق می‌شوند .
تجربه‌ای شخصی: نویسنده در روش خود برای افزایش مهارت تفکر دانش‌آموزان و همچنین آشنا کردن آنان با فلسفیدن، معمولا از متن استفاده نمی‌کند، بلکه از آنجا که غرض اندیشه‌ورزی است به عنوان یک معلم کلاس را با پرسشگری آغاز می‌کند.
کلاس‌های بحث ما نه در ایران و گفتمان فکری و فرهنگی حاکم بر آن بلکه در جمهوری آلبانی با فضای خاص گفتمانی آن شکل گرفته است. شاید بهترین تعریف برای وضعیت حاکم بر چنان نظامی ‌بحران آموزش باشد. با این حال کلاس‌های بحث فلسفی ما اندیشه‌ورزی محسوسی را در جامعه ای که اساس ذهنی دانش‌آموزان آن بر تقلید است، به وجود آورد.
نویسنده بارها و بارها از دانش‌آموزان مختلف سوالی مشابه را پرسیده است و آن این‌که: مهمترین سوال زندگی شما چیست؟ پاسخ یا عدم پاسخ دانش‌آموزان به این پرسش هر کدام حاوی مفاهیمی ‌است. اگر دانش‌آموز اظهار نماید که اساسا پرسشی ندارد، معلوم می‌شود که او کمتر به تفکر در خود و هستی پرداخته است و اساسا نمی‌داند که پرسشی هم باید وجود داشته باشد.
آنهایی هم که پاسخ می‌دهند بسته به نوع سوالی که بیان می‌دارند سطح تفکر خود را آشکار می‌کنند. از همین روست که در دوره‌های کلاسی بحث موضوع مورد بحث با همین سوالات پیدا می‌شود و بحث بر روی چنین مباحثی بیش از یک ترم درسی را فرا می‌گیرد. اما در عرض بحث پیرامون این پرسش‌ها دانش‌آموزان فرا می‌گیرند که چگونه اولا پرسشگری کنند. چرا که پرسیدن خود آغاز فلسفیدن است.
بعد از آن می‌آموزند که چگونه به پرسش‌های دیگران گوش دهند و بعد بفهمند که آیا پرسش و مراد و مقصود پرسشگر را فهمیده‌اند یانه؟ سپس وارد بحث بر سر موضوع می‌شوند و به بیان نظریات خود می‌پردازند.
این نظریات هم درواقع مورد نقد قرار می‌گیرد و کلاس با اندیشه‌ورزی فیلسوفانه پیش می‌رود. دانش‌آموزانی که در چنین کلاس‌هایی حضور داشته‌اند، خود اظهار می‌دارند که نگاه آنها به خود و هستی و دیگران پس از چنین کلاس‌هایی بسیار تغییر کرده است. در بخش دیگر این نوشتار نمونه‌هایی از بازتاب دانش‌آموزان نسبت به کلاس آمده است.
بخشی از پاسخ دانش‌آموزان را با هم می‌خوانیم:
۱) چرا زندگی می‌کنیم؟
۲) آیا خدایی وجود دارد؟
۳) آیا بعد از مرگ جهان دیگری هست؟
۴) چرا یاد گرفتن مهم است؟
۵) چگونه انسانی هستیم؟
۶) آیا انسان همیشه آزاد است؟
۷) روحمان در کجا قرار دارد؟
▪ تجربه کلاسی دیگر:
در یکی از کلاس‌های ترجمه قسمتی از کتاب دنیای سوفی را می‌خواندیم. در این بخش «سوفی»خود را در آینه می‌نگرد و در اندیشه خود، تصوری نازیبا از خود دارد. او فکر می‌کند : چه حیف! کاش می‌شد آدم صورتش را خودش انتخاب می‌کرد. بعد این سوال پیش می‌آید که راستی چه می‌شد اگر آدمی‌ خود صورت خود را انتخاب می‌کرد؟
▪ به دانش‌آموزان گفتم:
اکنون شما خود را به جای «سوفی» بگذارید. در چنان فضایی چه سوالاتی به ذهن شما خطور می‌کند؟
ابتدا برایشان کمی ‌دشوار بود. اما پس از شروع به تفکر سوالات جالبی را در این باره مطرح کردند. سوالات آنها نشان دهنده نوع تفکر آنها بود.
سیدامیرحسین اصغری
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید