جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شلیک نهایی بوش


شلیک نهایی بوش
بی تردید در لحظه ای که شما خواننده محترم این مقاله را مطالعه می کنید، سفر جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا به منطقه آغاز شده است. این سفر فراگیر که یک هفته یا بیشتر به طول خواهد انجامید، از مناطق اشغالی شروع می شود و به مصر خاتمه می یابد.
در جریان سفر بوش به منطقه ـ همچون گذشته ـ شاهد سیلی از مقالات و تفاسیر مختلف در رسانه های نوشتاری، دیداری و شنیداری خواهیم دید که با استقبال از این اقدام رئیس جمهور آمریکا، آن را دلیلی بر جدیت بوش جهت حل مسئله فلسطین و نشانگر تاکید وی بر نظارت شخصی و مستقیم بر مذاکرات صهیونیستی ـ فلسطینی می دانند که بعد از کنفرانس آناپولیس آغاز شده و یک فرصت جدید است که عرب ها هرگز نباید آن را از دست دهند ؛ بلکه بایستی از آن به عنوان فرصتی برای دست یابی به توافقات نهایی با طرف صهیونیستی ـ تا پیش از سال ۲۰۰۸ ـ یعنی تا پیش از پایان دوره ریاست جمهوری بوش استفاده کنند.
چقدر دوست داشتم حرف هایی که رسانه های مختلف در مورد سفر بوش به خاورمیانه می زنند، درست باشد. کدام یک از ماست که رویای برقراری آرامش در خاورمیانه را به سر نداشته باشد و آرزوی استفاده از درآمدها و امکانات انسانی و مادی فراوان منطقه جهت آبادانی اش را در دل نپروراند و خواستار پایان دادن به خشونت ها و اقدامات ویرانگرایانه ای که سراسر خاورمیانه را در خود فرو برده است و سیلابی از خون فرزندان این منطقه به ویژه در فلسطین و عراق به راه انداخته است، نباشد ؛ ولی فاصله زیادی میان رویای ما و واقعیت ها وجود دارد و متاسفانه هیچ خبری از بارقه های امید نیست و از این رو، بنده از هر گونه خیال پروری در مورد سفر بوش به خاورمیانه که هیچ گونه خیری برای فلسطینی ها، عرب ها و مسلمانان ندارد، می پرهیزم و این اقدام رئیس جمهور آمریکا را دلیلی بر پافشاری وی بر خدمت به پروژه صهیونیسم ـ تا آخرین لحظه حضور در کاخ سفید ـ می دانم.
برای اینکه خوانندگان عزیز گمان نکنند که این ارزیابی، حاصل مواضع پیشین بنده و بازنمود دیدگاه های ایدئولوژیک اینجانب است ؛ تقاضا دارم که دقایقی را با هم همراه شویم و به بررسی برنامه ها و اهداف بوش از سفر به منطقه که از زبان مسئولان عالی رتبه آمریکایی بیان شده است، بپردازیم.
استیون هادلی، مشاور امنیت ملی جرج بوش در کنفرانسی مطبوعاتی که به تاریخ سوم ژانویه جاری برگزار شد و پایگاه اینترنتی کاخ سفید متن کامل آن را حرف به حرف نقل کرد، به بیان اهداف چهارگانه بوش از سفر به منطقه پرداخت و موارد را این گونه بر شمرد:
الف) تاکید مجدد بر التزام و پایبندی ایالات متحده به حفظ امنیت کشورهای دوست و همپیمانش در خاورمیانه به ویژه منطقه خلیج فارس.
ب) هماهنگی با کشورهای دوست و همپیمان آمریکا در خصوص برنامه های کاخ سفید جهت مبارزه با تروریسم، اقدامات افراطی گرایانه، بسط آزادی و تثبیت پایه های صلح و تامین رفاه برای ملت های منطقه.
ج) حمایت همه جانبه از ملت ها و همچنین نظام های دموکراتیک نوپا در منطقه، به ویژه در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین.
د) بحث و بررسی خطرات و چالش های فرا روی منطقه و رایزنی در خصوص ایجاد یک سیستم امنیتی منطقه ای که توانایی مقابله با این چالش ها را داشته باشد.
برنامه های سفر بوش به منطقه که هادلی در کنفرانس مطبوعاتی خود به تفصیل از آن سخن گفته است، با دقت تمام ترسیم شده و هماهنگ با اهداف چهارگانه مذکور است.
بوش علاوه بر دیدارهای پیش بینی شده خود با شیمون پرز، ایهود اولمرت، محمود عباس و سلام فیاض با رئیس جمهور مصر و روسای کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز دیدار خواهد کرد. بوش در سفرش به منطقه برنامه های جالب توجه دیگری نیز دارد و قرار است که در "اسرائیل" دسته گلی را بر روی لوح یادبود قربانیان "هولوکاست" قرار دهد و در کویت نیز بازدیدی از نیروهای مستقر در یکی از پایگاه های نظامی ایالات متحده در این کشور داشته باشد و پس از آن نیز با فرمانده نیروهای آمریکایی و سفیر کاخ سفید در عراق ملاقات کند.
از دیگر برنامه های بوش می توان به شرکت در میزگردی اشاره کرد که توسط سازمان امور زنان کویت برگزار می شود. این مقام آمریکایی در ابوظبی به ایراد سخنرانی خواهد پرداخت و پیشرفت های صورت گرفته در کشورهای حاشیه خلیج فارس را مورد بحث و بررسی قرار خواهد داد و بر نیاز شدید این کشورها به امنیت و آرامش جهت حفظ دستاوردهای شان تاکید خواهد کرد و سپس برای عرض ادب به حاکم امارات به دبی خواهد رفت. در بحرین نیز از ناوگان پنجم آمریکا دیدن خواهد کرد.
بی تردید خواننده برای آنکه از اظهارات هادلی در خصوص سفر اخیر بوش به منطقه از کنه اهداف این مقام آمریکایی از این سفر با خبر شود، نیازمند دقت فراوان است. به اعتقاد بنده اهدافی که رئیس جمهور ایالات متحده در جهان عرب دنبال می کند را می توان در سه مورد ذیل خلاصه کرد:
۱) تثبیت اختلاف موجود میان دو جبهه منطقه ای که دولت آمریکا از آنها با عنوان جبهه تندروها و میانه روها یاد می کند.
انتظار می رود که بوش در این سفر تمامی توان خود را برای تحریک جبهه ـ به اصطلاح ـ میانه رو علیه جبهه تندرو به کار خواهد گرفت و حتی ممکن است برای این هدف اقدام به ارائه اطلاعات دروغ به کشورهای وابسته به جبهه ـ به اصطلاح ـ میانه رو ورزد. به عبارت دیگر، بوش تلاش می کند تا این ذهنیت را در میان عرب ها ایجاد کند که ایران خطری اساسی برای منطقه به شمار می رود و از این رو باید برای از تضعیف یا از بین بردن این کشور و همپیمانانش، به ویژه حزب الله دست به دست هم داد.
بوش همچنین تلاش می کند تا کشورهای عربی را در مورد اهمیت منزوی ساختن حماس و امتناع از هر گونه گفتگو با این جنبش ـ تا زمانی که به شرایط از پیش تعیین شده از جمله پذیرش توافقات به امضا رسیده تن در نداده است ـ قانع سازند.
۲) نمایش آشکار قدرت که پیامی ویژه را برای تمامی طرف های منطقه ای از مخالفان آمریکا گرفته تا همپیمانانش به دنبال داشت.
در مورد پیامی که قدرت نمایی آمریکا به جبهه مخالفان و در راس آنها ایران در بر دارد، باید گفت کاخ سفید می خواهد بر این نکته تاکید کند که امکان استفاده از هر گزینه ای از جمله گزینه نظامی وجود دارد و گزارش صادره از سوی دستگاه های اطلاعاتی آمریکا که نشان دهنده شفافیت و صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای ایران است، هرگز باعث تغییر تصمیم بوش در خصوص جنگ با تهران نخواهد شد. کاخ سفید با قدرت نمایی خود همچنین می خواهد به همپیمانانش این اطمینان را بدهد که می توانند در مورد امنیت خود به آمریکا تکیه کنند.
۳) ابلاغ پیامی تلویحی به سوریه که در بعد مثبتش حکم یک هویج را دارد، اگر دمشق تصمیم به جدایی از جبهه ایران بگیرد و در بعد منفی اش حکم یک چماق سنگین را دارد، اگر این کشور عربی به همپیمانی استراتژیک خود با ایران ادامه دهد.
به هر حال می توان گفت نتایج عملی و واقعی که سفر بوش به دنبال خواهد داشت، بسته به نوع هویجی است که بوش در اختیار دارد و می خواهد آن را تقدیم همپیمانان خود کند یا آنکه از آن برای فریب برخی طرف های منطقه ای به ویژه تشکیلات خودگردان (اگر به جنگ خود علیه حماس ادامه دهد) و سوریه (اگر خط حرکت خود را از تهران جدا کند) استفاده نماید. شاید ما اطلاعاتی کافی در مورد نوع هویجی که انتظار می رود آمریکا به تشکیلات خودگردان در رام الله بدهد، داشته باشیم ؛ ولی اطلاعات ما در خصوص هویجی که احتمالا کاخ سفید برای سوریه آماده کرده است، کافی نیست.
نهایت هدیه ای که تشکیلات خودگردان از سوی بوش دریافت خواهد کرد، وعده اجبار رژیم صهیونیستی به متوقف ساختن روند گسترش شهرک های صهیونیست نشین و ایجاد شهرک های جدید و برچیدن کانون های شهرک نشینی که بدون اخذ مجوز رسمی از دولت عبری ساخته شده است، می باشد ؛ البته بر اساس تعهدات کتبی که بوش به شارون داده بود، آمریکا موافق الحاق کانون های بزرگ شهرک نشینی موجود در کرانه باختری به "اسرائیل" است.
از همه مهم تر آن است که بوش به حکم جانبداری ایدئولوژیکش از رژیم صهیونیستی و محدود بودن عرصه مانورش برای فشار بر رژیم صهیونیستی، تشکیلات خودگردان و کشورهای عربی را تحت فشار می دهد تا پناهندگان فلسطینی را در مقابل دو گزینه قرار دهند یا بازگشت به کشور فلسطینی (البته هنگامی که تشکیل شد) یا باقی ماندن در کشورهایی که در آن حضور دارند با اخذ غرامت.
بی تردید، هر دولت یا نظامی که در فلسطین بر سر کار بیاید، برای پذیرش خواست آمریکا مبنی بر محدود کردن سرنوشت مسئله آوارگان به دو گزینه، با مشکل مواجه خواهد شد که این امر در مورد کشورهای عربی نیز صدق می کند ؛ به ویژه آنکه در حال حاضر فشارهای عجیبی به این کشورها وارد می آید تا پیش از تشکیل کشور فلسطینی، از هر گونه عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی بپرهیزند.
در مورد وضعیت سوریه باید گفت که هنوز ابهاماتی در مورد موضع آمریکا در قبال این کشور وجود دارد. ضمنا اطلاعاتی که اخیرا در محافل مختلف امنیتی منتشر شده و شاید انتشار آن نیز عمدی و به عنوان یک نبض گیری بوده است، از یک طرح آمریکایی ـ صهیونیستی مشترک خبر می دهد که از سه مرحله تشکیل می شود و از سال جاری آغاز و تا سال ۲۰۲۰ ادامه دارد. نکته جالب توجه در این طرح سه مرحله ای، تاکید رژیم صهیونیستی بر عدم عقب نشینی از مرزهای ۶۷ و مصادره سیصد کیلومتر از اراضی سوریه است که با هدف کنترل منابع آبی صورت می پذیرد.
با نگاهی به تفکر سوریه که در تمامی حالات بر بازپسگیری اراضی اشغالی جولان تاکید دارد، می توان گفت که پذیرش طرح صهیونیستی ـ آمریکایی مذکور محال است.
طرح صهیونیستی ـ آمریکایی مذکور نه تنها دمشق را مجبور به قطع ارتباط با ایران، حزب الله و مقاومت فلسطین می کند ؛ بلکه محدودیت هایی را نیز در مورد برخورداری دمشق از سلاح های [متعارف] ایجاد می کند تا آنکه سوریه به یک کشور خلع سلاح شده مبدل گردد یا آنکه حداقل برتری تسلیحاتی رژیم صهیونیستی را بدون هیچ مقاومتی بپذیرد.
به هر رو، اگر وجود طرح یادشده صحت داشته باشد، تنها دو معنا می توان برای تنظیم چنین طرحی متصور شد. ابتدا اینکه بی خبری دولت آمریکا از آنچه در منطقه می گذرد، باعث شده است که این کشور به یک کوری مطلق نسبت به واقعیت های موجود دچار شود که به نظر ما چنین امری بعید به نظر می رسد. دوم اینکه دولت آمریکا در طرح خود برای کمک به اسرائیل جهت وارد آوردن شکست نهایی به جهان عرب و بسترسازی جهت تحمیل شروط نهایی سازش مصر است.
بررسی موضع رئیس جمهور آمریکا در قبال مناقشه اعراب و اسرائیل نشان می دهد که این چهره آمریکایی از همان لحظه نخستی که قدرت را در ایالات متحده به دست گرفت، به جانبداری محض از رژیم اشغالگر قدس پرداخت و تا این لحظه موضع پیشین خود را تغییر نداده است.
طرح بوش مبنی بر تشکیل دو کشور برای دو ملت که در سال ۲۰۰۲ ارائه شد، در واقع یکی از حلقه های دفاع زنجیره ایش از رژیم اشغالگر قدس در جریان مناقشه اعراب و اسرائیل می باشد و با هدف از بین بردن مقاومت ـ در تمامی اشکال آن ـ و ایجاد همپیمانی های جدید در منطقه است که نتیجه نهایی این همپیمانی ها نابودی گروه های مبارز و ایجاد یک رژیم ضعیف فلسطینی است که فاقد هر گونه مولفه های واقعی کشور بودن می باشد ؛ البته تشکیل چنین رژیمی راهکاری برای مقابله یک چالش جدی فرا روی رژیم اشغالگر قدس است که در ادبیات سیاسی اسرائیل از آن با عنوان بمب جمعیتی یاد می شود.
بعد از تشکیل رژیم فلسطینی مذکور، یک مسئله دیگر باقی می ماند که همان انتقال عرب های ۴۸ به داخل محدوده اختصاصی این رژیم است، زیرا با انجام این کار دیگر تشکیلات خودگردان به تعهدات خود در قبال موافقت با ماهیت یهودی "اسرائیل" جامه عمل پوشانده است و به نظر می رسد که در حال حاضر بسترسازی ها برای این کار در حال انجام می باشد.
با توجه به مطالب گذشته می توان گفت که سفر بوش به منطقه ـ به دنبال شکست طرح هایش در عراق، لبنان و فلسطین ـ در واقع تلاش یک کابوی آمریکایی برای شلیک آخرین گلوله است.
نویسنده: حسن نافعه
منبع:مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین
منبع : خبرگزاری فارس