یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


انسان شناسی ‎‏‎؛ نقدی طبیعت گرا از تکنولوژی


انسان شناسی ‎‏‎؛ نقدی طبیعت گرا از تکنولوژی
در یک روایت جامعه شناختی ، مفهوم توسعه از جمله مفاهیمی است که با تکنولوژی و پیچیدگی های جوامع مدرن گره خورده است . به میزانی که جامعه شناسی توانسته توسعه را با تکنولوژی عجین کند ، انسانشناسی پویایی سنت را موردتاکید قرار داده است . به عبارتی هر قدر جامعه شناسی روایتی تکنیکی و مدرن از تجربه فرهنگی ارائه داده ، انسان شناسی بر طبیعی بودگی فرهنگ صحه گزارده است . نوشته حاضر در عین آنکه نقدی انسان شناختی بر تکنولوژی مدرن محسوب می شود ، چالشی را نشان می دهد که این دو رشته در باب فلسفه توسعه اجتماعی با آن مواجهه اند .
باید توجه داشت که ، تکنولوژی مدرن میراث دارعصر روشنگری در اروپاست . بدون فهم ایده های عصر روشنگری ، و جریان تاریخی رنسانس در اروپا نمی توان از ماهیت تکنولوژی و تاثیراتی که در جریان های فرهنگی می گذارد بحث کرد . انقلاب صنعتی در انگلستان و انقلاب سیاسی و روشنفکری در فرانسه ،تحولاتی بودند که هریک به نحوی در تبِِیین و توجیه فرآیندهای اجتماعی و صنعتی آن دوره موثر بودند . به نحوی که هریک بستری برای رشد دیگری شد . اگر به ایده های عصر روشنگری در دوره ظهور آن بازگردیم با اصولی مواجهه می شویم که این جریان ها را تبِین می کنند .
عقلانیت در وجه ابزاری آن ، اومانیسم ، اندیشه ترقی و توسعه و ... و از طرفی رشد سیستم اقتصاد سرمایه داری ، که بر منطق افزایش سود مبتنی بود رویهم رفته ، شرایطی را به وجود آورد که جامعه مدرن در آن متولد شد و این تلقی که توسعه و ترقی امری ضروری است ‏، به اصلی لا یتغیر برای تداوم زندگی مدرن تبدیل شد .
نکته دیگر این بود که ، توسعه و ترقی جامعه مدرن ، روایت کاملاً جامعه شناختی را که میراث کلاسیک های جامعه شناسی بود سرلوحه خود قرار داده بود که پارادایم غیرانسانی علوم طبیعی را در توسعه انسانی تجویز می کردند . به عبارت دیگر جامعه شناسی ، تفسیری که از حضور تکنولوژی می داد ، برمبنای اصول علم پوزیتیو و طبیعی بود که می باید در برنامه ریزی های انسانی به کار می رفت . این امر سبب شد که خصلت انتقادی علوم اجتماعی آن دوره صرفاً معطوف به مقولاتی باشد که در راستای پروژه روشنگری حرکت نمی کردند . تنها درنیم قرن اخیر است که علوم اجتماعی از پارادایم طبیعی گسسته و در پی نقد عقل مدرن برآمده است .
در این راستا انسان شناسی نقش مهمی را ایفا کرده است .
دستاورد انسانشناسی در این که ، ما نه یک عقل بلکه عقل ها داریم ، این واقعیت را روشن نمود که عقل ابزاری وتکنوکرات غربی ، لزوماً عقل برتر و تمام شده نیست . این امر حتی به غرب نیز کمک نمود تا عقل هایی را که در آن فضا نیز وجود داشته اند و با عقل مدرن همسو نبوده اند و بالتبع در حاشیه قرار گرفته بودند ، مورد توجه قرار دهند . وجود و هستی بی عیب و نقص تکنولوژی دقیقاً از زمانی زیر سئوال رفت که فضایی شکل گرفت، که در آن فضای فکری ، امکان این بود تا " جور دیگری " هم ، به مدرنیسم ، تکنولوژی و ترقی نگاه کرد .
منتقدان تکنولوژی ، چه از داخل علوم اجتماعی ( نظیر متفکران انتقادی ) و چه از دیگر حوزه های مشابه ( نظیر مک لوهان و...) توانستند ، این نکته را روشن سازند که نه تنها تکنولوژی های مدرن لزوماً تاثیری مثبت و مفید در زندگی و فرهنگ بشری نداشته اند ، بلکه بدترازآن در مواردی ، به اختلال در بسیاری از عناصر فرهنگی منجر شده اند .
مجموع این انتقادات را در می توان به طور خلاصه آورد که در زیل ارائه می شود ؛
نیل پستمن ، در بحث از تکنولوژی های مدرن ، تعبیرِ تکنوپولی را به کار می برد . در واقع تکنوپولی ، شرایطی است که در آن تمام اجزای جامعه و فرهنگ تحت الشعاع ایدولوژی تکنولولوژی قرار گرفته اند . تکنولوژی ها ، بدون در نظر گرفتن کارکردی که دارند ، به خودی خود دارای ایدئولوژی هستند و زمانی که یک تکنولوژی وارد جامعه ای می شود ، ایدئولوژی های نهفته در آن نیز در جامعه پیاده می شوند . به عبارت دیگر ، این تکنولوژی ها هستند که واقعیت های زندگی را برای افراد جامعه شکل داده و نشان می دهند .
دیدگاه افراد جامعه نسبت به واقعیات موجود ، کاملاً متاثر از آن نوع تکنولوژی ای خواهد که از آن استفاده می کنند . ( پستمن ؛ ۱۳۷۵:۱۴ ) .
تکنولوژی های مدرن ، مفهوم زمان و مکان را تحت ثاثیر قرار داده اند . به عبارت دیگر می توان از زمان و مکان تکنولوژیکی سخن گفت . این بدان معناست است که محوریت معنایابی زمان و مکان را نه افراد جامعه ، بلکه عناصر تکنولوژیکی تشکیل می دهند . آغاز و انجام زمان و اثبات هستی جغرافیایی یک مکان منوط به میزان همسازی است که با تکنولوژی مدرن دارند . اما باید توجه داشت ، زمانی که از وابستگی مفهوم زمان و مکان به تکنولوژی بحث می شود ، صرفاً تکنولوژی مشخصی ، از جمله ساعت مکانیکی ، مد نظر نیست .
تکنولوژی ساعت مکانیکی ، تنها تعبیری از زمان را در فرهنگ عرضه می کند . پارادوکس هایی که تکنولوژی مدرن در زندگی بشر می آفریند ، تنها حاصل برخورد ایدولوژی تکنولوژی با ایده های فردی افراد جامعه و یا خود جامعه نیست ، این برخورد ها حتی میان خودِ تکنولوژی ها نیز صورت می گیرد . به عبارتی ، گاه تعبیرهای زمانی و مکانی ، که خود این تکنولوژی ها عرضه می کنند ، در تناقض با هم قرار دارند . این تعبیرها نوعاً با هم همپوشانی ندارند . اینکه گفته می شود ، بشر مدرن در فضایی معلق به سر می برد دقیقاً از همین جا ناشی می شود . دلیل آن این است که ، آنقدر روایت های متکثر از واقعیت های زندگی فرهنگی عرضه می شود که دیگر امکان مدیریت و کنترل این واقعیتها از دست بشر خارج است . هر تکنولوژی ای که به وجود می آید ، با خود تعابیربعضاً کاملاً متفاوتی از واقعیات را بدست می دهد .
واقعیت زمان و مکانی که تکنولوژی پرواز با هواپیما می دهد ، بسیار متفاوت از واقعیت زمان و مکانی است که تکنولوژی راه آهن و قطار می دهد . حتی خود این تکنولوژی های هم شکل نیز روایت یکسانی از واقعیت بیرونی ندارند. مثلاً تکنولوژی هواپیمای مسافربری را با هواپیمای جنگنده مقایسه می کنیم . بدیهی است که باز در مقایسه با هم ، این مفهوم زمان و مکان از هم متفاوت عرضه می شود . فردی که زمان و مکان را با هر دو این تکنولوژی ها تجربه می کند با دو واقعیت متفاوت ازهَمی مواجه است . با این وجود ، این نکته نباید با این تصور نادرست خلط شود که تکنولوژی ها مدرن چیزی به فرهنگ بشر افزوده یا از آن کم می کنند . اگر تاثیری در فرهنگ بشری در اثر ورود تکنولوژیهای جدید مشاهده می شود ، صرفاً شکلی است. این نکته را در مورد واقعیت های مختلف می توان بررسی کرد .
در مورد واقعیت زمان ، حرکت ، پرواز ، مدیریت اطلاعات ، نظام رسانه ای و نمادین و ... ، باید توجه داشت که این واقعیت ها قبل از ورود تکنولوژی مدرن هم وجود داشتند و تکنولوژی مدرن ، این واقعیت را خلق نکرده است . بشر ابتدایی هم به نوبه خود در زندگی روزمره اش این واقعیات را به کرّار تجربه می کرده است . لکن شکل این تجربه متفاوت است . مثلاً بشر اولیه نیز تعبیری از واقعیت پرواز داشته است و در عین حال انسان جامعه مدرن نیز دارای این تجربه یا تعبیر است .
لکن تفاوت این دو در این است که تجربه های این ها از هم متفاوت است ولی خود محتوا ، که پرواز است ، به قوت خود باقی است و تغییری نمی کند . آسیب شناسی نظام تکنولوژی نیز به این نکته مربوط است .
عموماً در بحث انتقاد از تکنولوژی باید دقت کرد که تصور خلقِ واقعیت جدیدی در جامعه توسط این تکنولوژی ها – یعنی واقعیتی که تکنولوژی برای آن ایجاد شده باشد – دور از واقع است . تکنولوژی های مدرن در تولید واقعیت هایی نقش دارند که اصولاً ارتباط مسقیمی به کارکرد اولیه شان ندارند . این تبعات تکنولوژی است که در واقع به خلق واقعیت های جدیدی می انجامد . لذا در نقد تکنولوژی مدرن باید دقت کرد تا این تبعات نقد ، کنترل و مدیریت شوند و نه اینکه هستی تکنولوژی و کارکرد آن زیر سئوال رود . ( اگر چه این تبعات بعضاً اجتناب ناپذیرند ) .
بحث دیگری که در مورد تاثیرات تکنولوژی می توان مطرح کرد ، بحث تاریخ زدایی نظام تکنوپولی است . اساساً در نظام تکنوپولی ، آنگونه که هاکسلی و اورول نیز به شکلی دیگر اشاره کرده اند ، تاریخ جوامع بر مبنای میزان همسویی که با سیستم تکنوپولی دارند ، دستکاری می شوند . البته منظور از دست کاری تاریخ و عناصری که تلقی ای تاریخی از فرهنگ ارائه می دهند – نظیر داستانها ، اساطیر و ... – این نیست که لزوماً این واقعیات توسط سیستمی انحصار گر به نام تکنوپولی مورد دست اندازی واقع شود .
در واقع این اکثریت های خاموش بودیاری هستند که این عمل را انجام می دهند . انفعالی که مردم جامعه تکنوکرات در آن به سر می برند ، به خودی خود ، راه را برای طی مسیر طبیعی رشد تکنوپولی هموار می کند . تنها کافی است تا هیچ گونه مقاومتی در تحقق و روند طبیعی تکنوپولی صورت نگیرد ، تا تاریخ و تجربیات فرهنگی جامعه ، کاملاً منطبق با ذائقه های تکنولوژیکی شکل پذیرد . این اتفاق در جامعه تکنوپولی افتاده است . بنابراین در این که تکنولوژی های نوین برای کسب مشرعیت خود نیازمندِ خلق تاریخ و حتی اسطوره سازی برای توجیه هستی خود هستند هیچ شکی نیست .
این حرف درستی نیست که جامعه مدرن ، جامعه ای کاملاً عقل گرا و به دوراز باورهای خرافی است . در این مقوله تنها تفاوت جامعه مدرن با جوامع غیر مدرن در این است که راز آلودی اساطیری جوامع غیر مدرن ریشه در ماوراطبیعت و یا حداقل در چیزی متفاوت از واقعیات در دسترس و غیر مقدس دارد . ولی در جامعه مدرن این راز آلودی یک رازآلودی تکنوپولیک است . نه اینکه اسطوره و امر قدسی در جامعه تکنوپولی وجود ندارد ، بلکه از شکل دیگری است . مفهوم تقدس ، وجود دارد ، منتهی از جنس دیگری است . اگر در جامعه غیر مدرن یا غیر تکنوپولی ، تقدس حاصل تجزی امر قدسی از امر غیر قدسی است ، در جامعه تکنوپولی ، این تقدس حاصل لمس پذیری و دیداری بودن هر چه بیشتر امر قدسی است . امر قدسی و امر راز آلود در جامعه مدرن ، به سبب سهولت دسترسی ، لمس پذیری ، و نا پیچیدگی ، مشروعیت می یابد . لذا زمانی که این انتقاد بر تکنولوژی مدرن وارد می شود که این تکنولوژی ، تفکر و اندیشه ورزی انسانی را کم رنگ و یا حتی حذف می کند ، با این نکته ارتباط دارد . تکنولوژی مدرن ، بیشتر از آنکه مجرد و انتزاعی باشد ، لمسی و عینی است .
بیشتر از آنکه در پی خسته کردن قوای ذهنی باشد ، در پی تهییج قوای دیداری است . به این سبب است که در جامعه مدرن به تدریج دیدار و تصویر جای نوشتار را می گیرد و قرائت و شنوایی به عنوان اموری کسالت بار و وقت گیر کنار گذاشته می شوند و این یک آفت تکنولوژیکی است که باید در نظر گرفته شود . چرا که تحلیل قوای ذهنی و کسالت باری اندیشه ورزی ، بی سوادی اجتماعی را به دنبال می آورد و اگر مختصری بد بینانه به این موضوع نگاه کنیم ، باید از سیستم سرمایه داری و انحصار گر تکنوپولی یاد کنیم که برای تداوم خود نیاز به تحقق چنین شرایطی را احساس می کند و خرفتی اجتماعی ، تنها راهی است که بقای چنین نظامی را تثبیت می کند .
پستمن در جایی از کتاب تکنوپولی به نفوذ تکنوپولی بر روش های پزشکی نیز اشاره می کند .( همان ، ۱۳۷۵:۱۵۵) . اینکه پزشکی نوین ، رفته رفته از روشهای سنتی تشخیص و درمان خود دور می شود و بیشتر ابزار محور می شود تا بیمار - پزشک محور ؛ به طوری در آن بیشتر از این که درپی تشخیص و درمان علل بیماری باشیم ،تلاش می شود تا علایم بیماری موقتاً از بین بروند . به عبارتی در حالی که در طب بومی ، ذائقه های بیولوژیک متاثر از جغرافیای بومی و نیز مولفه های زیستی فرهنگ لحاظ می شود ، در پزشکی مدرن ، هدف تنها تسکین یا حذف موقت علایم بیماری است .
از آنجا که تکنولوژی نوین سهولت را مهمترین عامل کسب مشرعیت خود می داند ، لذا در پزشکی نیز ، اصل سهولت ، در تسکین سریع درد و بیماری ، معنا می شود . در واقع پزشکی نوین صورت مساله ( خود بیماری ) را پاک می کند و فقط علایم و نشانه های آن را که حتی برای بیمار هم محرز است ، موقتاً از بین می برد ؛ در حالیکه در طب بومی ، هدف حذف بیماری است و نه تسکین موقت درد ها . از طرف دیگر ، این نکته در تکنولوژی مدرن لحاظ نمی شود ، که با توجه زیست بوم های فرهنگی و جغرافیای متفاوت ، ما با طبابت ها روبروییم و نه یک طبابت خاص و جهان شمول . همانطور که طب بومی ، در همه جای دنیا به یک شکل و به یک روش نیست . در دیگر عرصه ها نیز می توان به هژمونی مخرب تکنولوژی بر فرهنگ های بومی اشاره کرد . معماری بومی ، خوراک و پوشاک بومی و ... هیچ یک از تاثیرات مخرب تکنولوژی مصون نبوده اند . و در آنها نیز ، تکنولوژی مدرن عناصر بومی را لحاظ نمی کند . این در حالی است که تکنولوژی مدرن ، در سطوح بیرونی فرهنگ به دنبال شبیه سازی است .
معماری مشابه ، پزشکی مشابه ، لباس های مشابه ، غذاهای مشابه ، موسیقی مشابه و در کل آدمهای مشابه . این مشابه سازی به نظام تکنوپولی کمک می کند تا برنامه منسجمی را برای کنترل بهتر فرهنگ ها و در واقع خرفت سازی و انفعال بیشتر فرهنگ ها و در نتیجه رشد سیطره خود و انحصار منابع ، تدوین کند . از طرف دیگر شبکه ارتباطی این عناصر مشابه ، کاملاً از هم گسیخته است . در واقع تکنولوژی مدرن برای آنکه الگوی زندگی ای را که خود عرضه کرده است ، بی عیب و نقص نشان دهد ، سعی می کند تا از ارتباطات غیر کنترل شده ای که احتمالاً سبک ها و الگوهای دیگری از زندگی را عرضه می کنند ، جلوگیری کند . همین هدف ، باعث می شود که ما در جامعه مدرن تکنوکرات با انسانهای ایزوله ای طرف باشیم که در عین آنکه شبیه هم زندگی می کنند و زندگانی مصوّبی دارند ، لکن صاحب هیچ گونه ایده ای درباره زندگی خود نیستند .
علاوه بربحث هایی که مطرح شد ، فرهنگ بشری ، در مفهوم عام آن ، در مواجهه با نظام تکنولوژیکی ، در فرآیند بازتعریفی گرفتار آمده است که تکنوپولی از آن ارئه می دهد . در این تعریف ، یک اصل عمده وجود دارد و آن طبیعت زدایی از فرهنگ است . تمام بحث هایی که در نقد و شناخت مختصات تکنولوژی مدرن مطرح شد ، در جریان همین پروسه طبیعت زدایی از فرهنگ قابل فهم است . تعریفی که تکنوپولی از فرهنگ می دهد ، بسیار رقت بار است . این تعریف تراژدی ای را برای طبیعت و صد البته برای فرهنگ رقم می زند ، بی آنکه در سطوح ظاهری فرهنگ اتفاق خاصی افتاده باشد . برای آنکه فرهنگی بتواند ، در انطباق کامل با اهداف تکنوپولی باشد ، باید ازآن طبیعت زدایی کرد . طبیعت در مقابل فرهنگ قرار می گیرد . فرهنگی که نسبت به طبیعت واکنش منفی ندارد ، عقب مانده و مستحق تغییر به سمتی دیگر است . این " سمتِ دیگر " ، همان فرهنگی دست ساز یا مصنوعی است .
فرهنگی است که حتی اجزاء طبیعت را هم می سازد . به عبارت دیگر تکنوپولی پس از آنکه طبیعت انسانی را دست کاری می کند – مثلاً ذائقه ها را تغییر می دهد ، ژنتیک را تغییرمی دهد ، تولید مثل را مکانیکی می کند ، تجربه جنسی متفاوتی را عرضه می کند و ... – به سراغ طبیعت جغرافیایی می رود . در نظام تکنوپولی ، عناصری ارزش بقا دارند که بتوانند کارآیی خود را در این نظام اثبات کنند . طبیعت باید بتوانند به تکنوپولی ثابت کند که چیزی برای عرضه در این نظام دارد . خاک ها ، جنگل ها ، رودخانه ها و دریاها ، مراتع و ... باید خود اثبات کنند . در این فرایند جنگل ها نابود می شوند، برای آنکه تکنوپولی به درختان آنها برای تهیه کالاهای مصرفی خود نیاز دارد . رودخانه ها و دریاها فضای خوبی برای تخلیه پس آب های صنعتی هستند و خاک پوشش خوبی برای دفن زباله های صنعتی و... ِ این نظام . زیبایی شناسی طبیعت ، و از طرفی کارکردهای طبیعی طبیعت ، هیچ نفعی برای نظام تکنوپولی ندارند . به همین دلیل باید به نحوی مفید – برای تکنوپولی – مورد استفاده قرار گیرند .
نظام تکنوپولی حتی هنرو زیبایی شناسی را هم تولید می کند . درختان و طبیعت به نحوی مصنوعی بازسازی می شوند . گل ها و گیاهانِ مصنوعی وارد بازار می شوند و مردم کم کم باور می کنند که زیبایی شناسی طبیعت همانی است که تکنوپولی به آنها عرضه می کند . هنر ، کپی برداری می شود و به تولید انبوه می رسد و مرز بین واقعیت هنری و غیر هنری از بین می رود . این مجازی سازی در فضاهای مختلفی تجربه می شود و فضای وب ( اینترنت ) ، پا را از این نیز فراتر نهاده و کل نظام تکنوپولی را در فضایی کاملاً متفاوت بازتولید می کند . دیگر تشخیص اینکه چه امری طبیعی و واقعی است مشکل است .
در واقع در محیط وب هم واقعیت زندگی و هم هنر به شکلی مجازی عرضه می شوند . هیچ نظارت واقعی ای در این فضا وجود ندارد . تنها زمانی می توان انتظارحذف آن را داشت که مخالف این سیستم حرکت کند . و از آنجایی که ماهیت چنین فضاهای کاملاً تکنولوژیک و مجازی است ، چنین فرضی محال است . از سوی دیگر ویژگی های منحصر به فرد اینترنت از جمله سهولت دسترسی ، به آن ، ۲۴ ساعته بودن ، سادگی کار ، هزینه پایین ، گمنامی ، عدم محدودیت زمانی ، نبود کنترل و کمبود مسئولیت ها و ... ، همگی موجب استقبال عظیم مردم در سراسر جهان از آن شده است .
این خصوصیات ، علاوه بر آنکه ، از یک طرف قابلیت های اینترنت محسوب می شوند ، از طرف دیگر از معایب آن نیز شمرده می شوند . یکی دیگر از مشکلاتی که اینترنت پدید آورده است ، اعتیاد مجازی یا اعتیاد به این شبکه عظیم جهانی است که دارای تاثیرات رفتاری – روانی بسیار مضری بر روی کاربران می باشد . گونه های قدیمی رفتارها و مصارف اعتیادی همچون قمار ، خرید کردن ، بورس بازی و اعمال جنسی ، در مقایسه با سرعت وکارآیی اینترنت ، رنگ باخته اند . از طرفی اینترنت به دلیل ایجاد روابط دوستانه و عاشقانه با سرعت نور ، در زمینه های جنسی بسیار مورد توجه است . اغلب ، گسترش روابط جنسی مجازی در عرصه اینترنت ، به سمت روابط جنسی واقعی صورت می گیرد و به راحتی با ایجاد روابط نامشروع ، اخلاق جنسی را زیر سئوال می برد .
این دستاورد تکنولوژی و فلسفه مدرنی است که فرهنگ بشری با آن دست به گریبان است ؛
واقعیتی که در مواجهه با تکنولوژی مدرن معمولاً نادیده گرفته می شود . موخره ؛ برای پذیرش هر نوع تکنولوژی ، باید با احتیاط برخورد کرد . در صورتی که فرهنگی آمادگی پذیریش تکنولوژی خاصی را ندارد – یعنی برای بقای مطلوب خود نیازی به وارد کردن یک تکنولوژی ندارد – از اقبال نسبت به آن تکنولوژی پرهیز شود . از طرفی ، نباید از تبعات بعضاً اجتناب ناپذیر تکنولوژی غافل بود و همیشه این فرض را در نظر داشت که می توان تبعات سوء تکنولوژی را به حداقل رساند . در این بین نقش موثرانسانشناسی در مدیریت ، تعدیل و کنترل تغییرات فرهنگی ، علی الخصوص در مورد فرهنگهای بومی ، انکار ناپذیر است . به نحوی که باید حداکثر تلاش ها برای حفظ عناصر فرهنگی بومی در برابر تکنولوژی وارداتی ، صورت پذیرد و از طرف دیگر این تغییر به نحوی مدیریت شود که ، تکنولوژی جدید خود را در هماهنگی با عناصر بومی قرار دهد و نه اینکه عناصر فرهنگ بومی تحت الشعاع این تکنولوژی قرار گیرند .
رضا خسروی
پی نوشت ؛
۱- پستمن ، نیل ، تکنوپولی ( تسلیم فرهنگ به تکنولوژی ) ، ترجمه صادق طباطبایی ، نشر سروش ، ۱۳۷۵ .
۲- طباطبایی، صادق ، طلوع ماهواره ها و افول فرهنگ( چه باید کرد؟) ،انتشارات اطلاعات ، تهران ، چاپ دوم ، ۱۳۷۸ .
۳- مک لوهان ، هربرت مارشال ، برای درک رسانه ها ، ترجمه سعید آذری ، تهران ، مرکز تحقیقات ، مطالعات و سنجش برنامه ای صدا وسیما ، ۱۳۷۷ .
۴- ماهنامه سیاحت غرب ، مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما ، سال دوم ، شماره هجدهم ، دی ۱۳۸۳ . ( مقاله دیوید گرینفیلد ، اعتیاد مجازی ، ) .
منبع : انسان شناسی و فرهنگ