چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

برگی از تاریخ (۳اردیبهشت) (۱)


برگی از تاریخ (۳اردیبهشت) (۱)
امروز ، سوم اردیبهشت ماه ۱۳۸۶ هجری شمسی ، برابراست با ۵ ربیع الثانی ۱۴۲۸ هجری قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۰۷ میلادی . رویدادهای مهمی که در طول تاریخ ، درچنین روزی ، بوقوع پیوسته از این قرارند:
● آغاز حرکت سلطان سلیم عثمانی به سوی ایران
۴۹۳ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۵۱۴ میلادی ، قشون عثمانی اردوی آمادگی خود را برپا كرد تا با همه امكانات و در راس آن سلطان سلیم اول به سوی ایران به حركت درآید و دولت نوبنیاد ایران به رهبری شاه اسماعیل صفوی را كه می رفت تا امپراتوری ساسانیان را احیاء كند ، نابود سازد . برخورد دو نیرو ۲۳ اوت (درست چهار ماه بعد ) در چالدران نزدیك خوی صورت گرفت .
سلیم ملقب به یاووز ( عبوس ) كه پس از پیروزی بر برادرش سلطنت خود را از ۱۵۱۲ آغاز كرده بود در شرق و جنوب با دو رقیب پر قدرت رو به رو بود ، شاه صفوی در شرق و ممالیك در سوریه ، و وی به جنگ با شاه صفوی اولویت داد زیرا كه با اعلام شیعه اثنی عشری به عنوان مذهب رسمی ایران ، شیعیان آناتولی متمایل به ایران شده بودند و تركمانان ساكن مناطق شرقی و جنوب شرقی آناتولی نیز دولت ایران را ترجیح می دادند. اروپاییان از دشمنی دو دولت همسایه بعدا سوء استفاده بسیار كردند و موفق هم شدند.
سلیم بر هردو حریف فائق آمد . شكست ایران به علت نداشتن اسلحه آتشین بود كه عثمانی ها به آن مجهز بودند. سلیم شاه اسماعیل را در اوت ۱۵۱۴ و ممالیك را در اوت ۱۵۱۶ در جنگ حلب و سال بعد در قاهره شكست داد و در ۲۲ سپتامبر ۱۵۲۰ در ۵۰ سالگی پس از هشت سال حكومت در گذشت.
● سالروز درگذشت ویلیام شکسپیر
۳۹۱ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۶۱۶ میلادی ، «ویلیام شکسپیر» نمایشنامه نویس پر آوازه و ادیب بزرگ انگلیسی دیده از جهان فرو بست .
او در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ در دهکده‌ای نزدیک شهر استرتفورد در ایالت واریک انگلستان ، به دنیا آمد . با اینکه استعداد زیادی در درس و یادگیری آن داشت ، ولی به علت کسادی شغل پدرش ناچار شد برای امرار معاش، مدرسه را ترک کند و شغلی برای خود برگزیند. برخی می‌گویند اول شاگرد قصاب شد و چون از دوران نوجوانی به قدری به ادبیات دلبستگی داشت که معاصرین او نقل کرده‌اند، در موقع کشتن گوساله خطابه می‌‌سرود و شعر می‌‌گفت!
در سال ۱۵۸۲ موقعی که هجده ساله بود، دلباخته دختری بیست و پنج ساله به نام "آن هثوی" از دهکده مجاور شد و با یکدیگر عروسی کردند و به زودی صاحب سه فرزند شدند. از آن زمان زندگی پر حادثه شکسپیر آغاز شد و به قدری تحت تأثیر هنرپیشگان و هنر نمایی آنان قرار گرفت. وی به لندن رفت تا موفقیت بیشتری کسب کند و بعداً بتواند زندگی مرفه تری برای خانواده خود فراهم نماید. . او در لندن درتماشاخانه ، نگهبان اسبان بود اما در اندک مدتی به گروه بازیگران پیوست و سرانجام در بازیگری و نمایشنامه نویسی به شهرت رسید.
در آن دوره هنرپیشگی و نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای محترم و محبوب تلقی نمی‌شد و طبقه متوسط که تحت تأثیر تلقینات مذهبی قرار داشتند، آن را مخالف شئون خویش می‌‌دانستند. تنها طبقه اعیان و طبقات فقیر بودند که به نمایش و تماشاخانه علاقه نشان می‌‌دادند.
در آن زمان بود که شکسپیر قطعات منظومی سرود که باعث شهرت او شد و در سال ۱۵۹۴ دو نمایش کمدی در حضور ملکه الیزابت اول در قصر گوینویچ بازی کرد و در ۱۵۹۷ اولین کمدی خود را به نام "تقلای بی فایده عشق" در حضور ملکه نمایش داد و از آن به بعد نمایشنامه‌های او مرتباً تحت حمایت ملکه به صحنه تئاتر می‌‌آمد.
الیزابت در سال ۱۶۰۳ زندگی را بدرود گفت، ولی تغییر خاندان سلطنتی باعث تغییر رویه‌ای نسبت به شکسپیر نشد. جیمز اول به شکسپیر و بازیگرانش اجازه رسمی برای نمایش اعطا کرد. نمایشنامه‌های او در تماشاخانه "گلوب" که در ساحل جنوبی رود تیمز قرار داشت، بازی می‌‌شد. بهترین نمایشنامه‌های شکسپیر درهمین تماشاخانه گلوب به اجرا درآمد. هرشب شمار زیادی از زنان و مردان آن روزگار به این تماشاخانه می‌‌آمدند تا شاهد اجرای آثار شکسپیر توسط گروه پر آوازه " لرد چیمبرلین" باشند. در تمام این سالها خود شکسپیر با تلاشی خستگی ناپذیر - چه در مقام نویسنده و چه به عنوان بازیگر- کار می‌‌کرد. این گروه، علاوه بر آثار شکسپیر، نمایشنامه‌هایی از سایر نویسندگان و از جمله آثار "کریستوفر مارلو" ی گمشده و نویسنده نو پای دیگر به نام "جن جانسن" را نیز به اجرا در می‌‌آورند، اما احتمالاً آثار استاد "ویلیام شکسپیر" بود که بیشترین تعداد تماشاگران را به آن تماشاخانه می‌‌کشید.
شکسپیر بزودی موفقیت مادی و معنوی به دست آورد و سرانجام در مالکیت تماشاخانه سهیم شد. این تماشاخانه در سال ۱۶۱۳ در ضمن بازی نمایشنامه "هانری هشتم" سوخت و سال بعد بار دیگر افتتاح شد، که آن زمان دیگر شکسپیر حضور نداشت، چون با ثروت سرشار خود به شهر خویش برگشته بود. احتمالاً شکسپیر در سال ۱۶۱۰ یعنی در ۴۶ سالگی دست از کار کشید و به استرتفرد بازگشت، تا درآنجا از هیاهوی زندگی در شهر لندن دور باشد. چرا که حالا دیگر کم و بیش آنچه را که در همه آن سالها در جستجویش بود به دست آورده بود. نمایش نامه‌هایی که در این دوره از زندگیش نوشته " زمستان" و " توفان" هستند که اولین بار در سال ۱۶۱۱ به اجرا در آمدند.
در آوریل سال ۱۶۱۶ شکسپیر چشم از جهان بست و گنجینه بی نظیر ادبی خود را برای هموطنان خود و تمام مردم دنیا بجا گذاشت. آرمگاه او در کلیسای شهر استرتفورد قرار دارد و خانه مسکونی او با وضع اولیه خود همیشه زیارتگاه علاقمندان به ادبیات بوده و هر سال در آن شهر جشنی به یاد این مرد بزرگ برپا می‌گردد.
امروزه به همان درجه که سعدی، حافظ و فردوسی مظهر تفکر و زبان و ادبیات ایرانیان هستند و گفته‌های آنان زبانزد خاص و عام است، شکسپیر هم در تمدن انگلستان مقامی بسیار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکیل انجمن‌های مخصوص برای قرائت نمایشنامه‌های او، دسته‌های سیار یا ثابت هنر پیشگان حرفه‌ای یا تفننی به نام "گروه شکسپیر" و همچنین تصاویر و مجسمه‌های متعدد از او و بازیگران نمایشنامه‌های او، نامگذاری خیابانها، خانه‌ها و حتی میکده‌ها به نام او کاملاً مشهود و محقق است. حتی جملات و گفته‌های او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفتگوهای روزمره به گوش می‌‌رسد، بدون این که گوینده یا شنونده از منبع حقیقی آن آگاه باشد.
سبک شکسپیر به مکتب کلاسیک تعلق دارد و آثارش ترکیبی از تراژدی و کمدی است.
از مشهورترین آثار شکسپیر می توان اتللو، ژولیوس سزار، هملت ، شاه لیر و رومئو و ژولیت را نام برد.وی را بزرگ‌ترین نمایشنامه‌‌نویس در زبان انگلیسی دانسته‌اند.
● سالروز تولد جیمز آنتونی فرود ، مورخ انگلیسی
۱۸۹ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۸۱۸ میلادی ، جیمز آنتونی فرود مورخ انگلیسی ، به دنیا آمد .
« فرود » كه «تاریخ انگلستان» و « الهه انتقام » مهمترین تالیفاتش هستند نكته های جالب و آموزنده ای دارد از جمله :
« پس از رسیدن به سالخوردگی است كه انسان به محدود بودن توان خود پی می برد.
اگر بتوان یك انسان را از سنین ۲۰ تا ۳۰ سالگی تحت كنترل قرارداد بقیه عمر قادر خواهد بود خود را كنترل كند.
ایجاد ترس در انسان حتی اگر از ناحیه والدین باشد نوعی ظلم است ، زیرا كه ترس ممتد اعتماد به نفس را از افراد سلب می كند.
مطالعه تاریخ به من آموخته است كه با فریب و نیرنگ نمی شود برای مدتی طولانی برجماعتی حكومت و ریاست كرد.
حیوانات جنگل برای ورزش و تفریح ، حیوانات دیگر را نمی كشند ،اما تاریخ نشان داده است كه پاره ای از انسانها از كشتن و كشته شدن همنوع لذت می برند .
آموزش اخلاقیات به مراتب مهمتر و موثرتر از آموزش دانش است. باید به نوجوانان آموخت كه از تجربه دیگران استفاده كنند ، زیرا اگر بخواهند از تجربه خود درس بگیرند ؛ این درس خیلی گران و خیلی دیر به دست خواهد آمد و ممكن است برای استفاده از آن هم از عمر چیزی باقی نمانده باشد. »
« فرود » كه در آكسفورد تحصیل كرده بود و در ۱۸۹۴ درگذشت . وی در زمینه تاریخ نگاری گفته است : اگر مورخ نكات عبرت آموز را از یك رویداد بیرون نكشد و آنها را آموزش و اندرز ندهد كار و زحمت او بی حاصل خواهد بود.
● انتشار نخستین شماره از روزنامه وقایع اتفاقیه ، به دستور امیرکبیر
۱۶۱ سال پیش درچنین روزی در سال ۱۲۶۷ قمری ، نخستین شماره روزنامه فارسی زبان وقایع اتفاقیه منتشر شد . چاپ این روزنامه در سومین سال سلطنت ناصرالدین شاه و به دستور میرزا تقی خان امیركبیر نخست وزیر باكفایت آن دوره آغاز گردید . مدیریت و سردبیر این روزنامه بر عهده حاج میرزا تذكره چی بود و اخبار آن هم تحت نظارت امیر گردآوری می شد .
بهای تك شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سراسر ایران ۵۰۰ دینار و وجه اشتراك سالیانه آن ۲۴ قران بود . مطالبی كه دراین روزنامه درج می شد اخباری از دارُالخلافه اعم از شكارشاه و دید و بازدیدهای او، اعطای القاب و عناوین و صدور فرامین بود . همچنین اخبار جهان و ترجمه مقالات علمی از مطبوعات متعدد اروپا در این روزنامه انتشار می یافت . قابل توجه است كه خصوصی درآن درج گردید . ۴۱ شماره از این روزنامه در عصر صدارت امیركبیر منتشر شده وچهل و نهمین شماره آن حاوی خبر درگذشت این وزیر با كفایت و میهن پرست بود . وقایع اتفاقیه از شماره ۴۷۲ با نام روزنامه دولت عِلیِه ایران منتشر شد و از آن پس تابع وزارت علوم و تحت نظر این وزارتخانه درآمد . گفتنی است نخستین شماره این روزنامه با عنوان روزنامچه اخبار دارُالخلافه تهران چاپ و منتشر گردید كه در صفحه نخستین آن عبارت یا اسدُ الله الغالب به چشم می خورد . تعداد صفحات این روزنامه از ۴ تا ۸ صفحه متغیر بود .
● تولد ماکس پلانک ، فیزیکدان مشهور آلمانی
۱۴۹ سال پیش در چنین روزی در سال ۱۸۵۸ میلادی ، «ماکس پلانک» فیزیکدان مشهور آلمانی در شهر کیل آلمان ، به دنیا آمد . وی فرزند ششم ویلهلم پلانک استاد علوم قضایی دانشگاه شهر بود افراد خانواده پلانک احترام زیادی برای آموزش و پرورش و فرهنگ و حفظ ارزشهای سنتی خانواده قائل بودند والدین همه آن خصوصیات را به فرزند انتقال داده بودند .
پلانک دوره دبیرستان را در گیمنازیوم مکسیمیلان شهر مونیخ گذرانید و در آنجا بود که به علاقه خود به علوم پی برد.
او یک تیزهوش استثنایی نبود و دبیرانش هیچ گاه او را در زمره شاگردان اول نشناختند . واقعیت این است که معلمان وی در او جز رفتار شخصی خوب و سختکوشی در کار نشانه‌ای که حاکی از تابناکی هوش یا وجود استعداد خاصی باشد، ندیدند ، ولیکن همیشه محبوب معلمان و همکلاسان خود بود. پلانک ابتدا دانشجوی دوره کارشناسی دانشگاه مونیخ و چندی بعد دانشجوی آن دوره دانشگاه برلین شد . وی به خواندن فیزیک عملی و ریاضیات پرداخت و در پی انتقال به دانشگاه برلین در کلاسهای فیزیکدانان مشهور آن روز هرمان فن هلمهولتز و گوستاو کیرشهوف شرکت کرد . پلانک علاقه خویش به ترمودینامیک را مدیون این دو استاد می‌‌دانست.
پلانک که تحت تأثیر کار و روشنی روش استدلال کلاوزیوس قرار گرفته بود رشته اصلی درس خود را ترمودینامیک انتخاب و بررسی در قانون دوم آن را موضوع تز دکترای سال ۱۸۷۹ خویش در دانشگاه مونیخ کرد. تز دکترای پلانک مروری بر دو اصل کلاسیک ترمودینامیک بود اصل اول، اصل بقای انرژی و اصل دوم مفهوم انتروپی(کمیتی که اندازه اش در تمام فرآیندهای فیزیکی حقیقی مدام در افزایش است) افکار پلانک در باره انتروپی و آزمایشهای پیشنهادی او در آن باره هیچکدام از راهنمایان دانشگاهی ممتاز او را تحت تأثیر قرار نداد استاد هلمهولتز او را اصلاٌ نخواند و کیرشهوف هم آن را نخواند از آن خوشش نیامد حتی کلاوزیوس که منبع الهام او بود کمترین علاقه‌ای به موضوع نشان نداد. پلانک با آن واکنش استادان نسبت به پایان نامه دکترای خود با وقار و آرامش برخورد کرد و با اشتیاقی حتی بیش از پیش به کار برگشت فارغ التحصیل شدن وی به سبب بیماری اش با دو سال تاخیر همراه بود اما درجه دکترایی که سرانجام در سال ۱۸۷۹ گرفت با رتبه ممتاز بود.
پلانک در سال ۱۸۸۰ با سمت دانشیاری به هیات علمی دانشگاه مونیخ پیوست و ۵ سال پس از آن به مقام استادی دانشگاه کیل رسید استخدام به عنوان استاد غیر رسمی در دانشگاه کیل پلانک را از استفاده از استقلال علمی بیشتری برخوردار ساخت . گوستاو کیرشهوف استاد راهنمای قدیمی پلانک در سال ۱۸۸۹ درگذشت و کرسی استادی او در دانشگاه برلین خالی ماند و پلانک به جای کیرشهوف به عنوان استاد یار و مدیر مؤسسه فیزیک نظری منصوب شد پلانک در یکی از روزها که به یاد نداشته است در چه کلاسی از دانشگاه برلین درس دارد جلوی اتاق دفتر بخش ایستاده و از کارمندی نشانی محل برگزاری درس آن روز پروفسور پلانک را جویا می‌‌شود کارمند در جواب می‌‌گوید: آنجا مرو مرد جوان تو بسیار جوانتر از آن هستی که بتوانی درس پلانک، استاد فرهیخته ما را بفهمی.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید