پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

یک - هیچ به نفع طبیعت


یک - هیچ به نفع طبیعت
● برف و سمفونی ابری نوشته پیمان اسماعیلی
▪ نشرچشمه - سال ۱۳۸۷
▪ تیراژ؛ ۱۷۵۰ نسخه
▪ ویراستار؛ شیوا حریری
«برف و سمفونی ابری» نوشته «پیمان اسماعیلی» شامل هفت داستان کوتاه است که هر یک به شکلی تکرار دیگری است.
راوی های این داستان غالباً اول شخص هستند. اول شخص هایی که گویی از یک کالبد بیرون آمده اند. تفاوت های چندانی میان نگاه شان به پدیده های جهان داستانی مشاهده نمی کنید و باز این داستان ها تکرار یکدیگرند چون در تمام شان شاهد جدال انسان و محیط جغرافیایی پیرامونش هستیم. انسان از دل طبیعت بیرون آمده اما با آن نمی سازد. اگر طبیعت را به شکلی متصل به نهاد آدم های داستانی بپنداریم، این انفصال هاست که درونمایه داستانی را بر می سازد. به چرایی این انفصال نمی پردازم چون نویسنده نپرداخته است یعنی پیمان اسماعیلی از ما می خواهد دربست بپذیریم که انسان در برابر طبیعت باید سر تعظیم فرود آورد. آدم های داستانی او در دل طبیعت فاقد کنش آگاهانه می شوند. گویی دچار توهم اند. اما نکته اینجاست که نه جدال آدم ها خوب از کار درآمده است نه ماهیت این طبیعت. هر چند دور از انصاف است اگر نگوییم همین که در میان انبوه داستان های کوتاه شهری یک نویسنده یک مجموعه را به پرداخت فضاهای بومی اختصاص داده است، کم ارزش نیست و شاید به همین دلیل است که سطح توقع ما از داستان ها بالا می رود. ما در فضایی غیرمعمول وارد می شویم. از بیابان های خشک تا کوه های پربرف کردستان و تا حاشیه خزر پیش می رویم. در این فضا ما نیازمند جزئیات نگاه یک عکاس حرفه یی هستیم. شاید چیزی شبیه عکس های کسراییان از ایران. سرکشیدن به آن کنج های ناپیدا و اشاره های ظریف به باورهای عامه، به اختلافات قومی و قبیله یی و حکایات و افسانه ها. صرف گفتن خوردن از شکار یک حیوان دیگر برای ما نه آن حکایت را می سازد، نه دلیل و چرایی این حرکت را. در داستان «مرض حیوان» ما نمی دانیم چرا و چطور راوی دستش مدام بزرگ می شود. اصلاً مرض حیوان چیست. بعد هم چطور او از خون گلوی همکارش می خورد، اصلاً چرا می خورد؟ آدم گرسنه با نوشیدن خون سیر می شود؟
اگر داستان وهمی است و فضا از ابتدا سوررئال باز هم نشانه ها قلیل اند. ما حیران در کنار راوی مانده ایم که چرا و چطور و چگونه دو نفر در بیابان گم و گور می شوند و طعمه حیوانات وحشی و آن که زنده می ماند احتمالاً به این دلیل است که با حیوان هم کاسه می شود.
می بینید که داستان نویس می توانست به طبیعت به عنوان یک شخصیت تعیین کننده نگاه کند و رفتارهایش را برای ما توضیح دهد، تصویر کند، مونولوگ های ذهنی راوی اول شخص را به نمایش بگذارد. دلایل انفعال انسان بدین شکل بهتر در شبکه علت و معلولی دیده می شد.
اساساً پیمان اسماعیلی در پرداخت فضا و شخصیت پردازی به باورپذیری نیندیشیده است. فکر کرده ما آنقدر به او و راوی هایش اطمینان می کنیم که هرچه بگوید دربست می پذیریم. مثلاً قبول می کنیم رئیس اداره یی در یک نیمه شب برفی و کولاکی از اداره درآمده و خودش به پست های برق رسیدگی می کند. کدام رئیسی ممکن است این کار را انجام دهد و اگر چنین رئیسی در جهان داستانی وجود دارد چرا او را برای ما از قبل نمی سازد تا حرکت اش را باور کنیم. اگر نویسنده کمی به جزئیات مربوط به راوی ها و فضاهای طبیعی بیشتر توجه نشان می داد بدون شک داستان ها از سطح باورپذیری قابل قبول تری برخوردار می شدند. البته این رویکرد در داستان «لحظات یازده گانه سلیمان» تا حدی درآمده است. حسادت و تسویه حساب های قومی و مسائل خانوادگی اسباب فاجعه یی را در دل کوه فراهم می کنند. اتفاقی که ریشه در عالم واقع دارد و بارها در صفحه حوادث شبیه آن را خوانده ایم ولی ذکر جزئیاتی از کوه های غرب و آوردن اسامی و برسازی آن هر بار از چشم یکی از افراد مربوط به فاجعه قتل باعث شده مسیر داستان باورپذیر شود. نوعی عدم قطعیت و استفاده از عنصر تعلیق نیز در این میان دیده می شود. ما از هویت قاتل و مقتول خبر نداریم. حتی می توانیم با استفاده از نوعی تاویل به این فکر کنیم که قاتل و مقتول یکی هستند؛ نه به لحاظ شخصیتی که به لحاظ ماهیتی.اما این هوشمندی در داستان «یک هفته خواب کامل» مطلقاً دیده نمی شود. ما با هیچ کدام از آدم های داستانی نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم.
تکیه بر شوک ناگهانی پایانی هم راهگشا نیست و اتفاقاً داستان را از همان سطح اولیه اندکی قابل تحمل تنزل می دهد. به نظر می رسد پیمان اسماعیلی به وجود کنش های آنی و ناگهانی در عرصه داستان کوتاه بسیار علاقه مند است. این کنش ها قابل تحسین اند اما در حد ایده اولیه و باید به یاد داشت که برای اجرا نیازمند فرصتی بیشترند. فرصتی که در اختیار سلیمان قرار گرفت هرگز به شازده داستان «یک تکه شازده در تاریکی» داده نشده است. با اینکه داستان «یک تکه شازده در تاریکی» از ابتدا فضایی وهم آلود و فرا واقع گرایانه دارد ولی چون به او برای شرح آنچه نمی بیند ولی حس می کند نویسنده فرصت نداده است، عملاً موقعیت اش نه حسی در مخاطب برمی انگیزد، نه همدلی ایجاد می کند.
از نویسنده «برف و سمفونی ابری» انتظار می رود بیش از آنچه تا به حال دیده است، ببیند و این بار با دقتی بیشتر مخاطب را دست کم نگیرد. این روزها مخاطبان ادبیات داستانی هر داستان کوتاهی را می توانند با کار کوتاهی از جویس یا وولف مقایسه کنند. این مقایسه لاجرم اتفاق می افتد.
منبع : روزنامه اعتماد