جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جنسیت و آموزش


جنسیت و آموزش
خانم علم الهدی در مقدمه بحث جنسیت و آموزش به سه نگرش سنتی، مدرن و دینی اشاره كرد و در توضیح آن گفت: نگرش دینی نسبت به دو نگرش دیگر از لحاظی جدیدتر به نظر می‌رسد. دست كم ورودش به بحث‌های جنسیت با این شكل و ساختار جدید تقریباً به چند دهه اخیر مربوط می‌شود. اگر چه بحث جنسیت در كل ادیان ابراهیمی مطرح بوده و به عنوان اصل موضوع وجود داشته، ولی الآن در یك مواجهه خیلی فعال با دو نگرش قبلی قرار گرفته است.
● نگرش سنتی
به طور مشخص در نگرش سنتی تأكید بر تفاوت‌های جنسیتی به رسمیت شناخته می‌شود. در واقع در این نگرش تفاوت‌های جنسیتی و ریشه و خواستگاه آن به ذات آدمی، امور طبیعی یا ویژگی‌های جوهری انسان برمی‌گردد و این ویژگی‌ها ثابت فرض می‌شوند. تلقی آنها این است كه انسان طبیعتاً از دو جنس تشكیل شده است و این دو جنس به طور ثابت دارای ویژگی‌های مشخصی هستند و معمولاً تأكیدی بر برتری جنسیت مردانه بر جنسیت زنانه وجود دارد كه دلایل و شواهدی هم همراه می‌آورند ولی عموماً استنادهای آنها نوعی ارجاع به میراث ادبی ما و بخش‌های مبهم یا متشابه به متون دینی و نیز شواهد تجربی از لحاظ وزن مغز، وضعیت بیوشیمیایی خون و... نیز مطرح است.
نكته خیلی حساس این است كه این نگرش سنتی اگر چه خیلی دیرینه‌تر است و خواستگاه متنوع‌تری دارد ولی متأسفانه خود را به دین نزدیك نشان می‌دهد و معمولاً از مفاهیم دینی استفاده می‌كند، به ویژه در جوامع مذهبی این نگرش از زبان دین خیلی بهره می‌برد. به همین دلیل تقریباً نگرش سنتی، به عنوان نگرش اسلامی تلقی می‌شود و در بین مردم تصور این است كه این نگرش، نگرش اسلامی است.
ممكن است دلایل و شواهدی هم به نفع این نگرش، در بعضی از احادیث یا متون ما وجود داشته باشد كه قابل تفسیر است.
● نگرش مدرن
خاستگاه این نگرش، تحولات صنعتی ـ اقتصادی بعد از رنسانس است و در این نگرش كه تفاوت‌های جنسیتی به طور كامل طرد می‌شود ولی دقت كنید كه پیدایش آن به خاطر رفع یك مشكل اجتماعی است در واقع آن چه مد نظر است، رفع تبعیض از وضعیت زنانه است و این نگرش به دنبال بهبود و اصلاح وضعیت اجتماعی زنان پدید آمده است به اصطلاح نگرش تلئولوژیكال است در نظریه‌ها، نگرش‌ها را به دو دسته تقسیم می‌شوند:
▪ نگرش‌های انتولوژیكال یا وجودشناختی.(Ontological)
▪ نگرش‌های تلئولوژیكال یا غایت شناختی.(Theleological)
نگرش‌های وجودشناختی، به عوارض یا پیامدهایی كه در جامعه ایجاد می‌شود، كاری ندارد. از گزاره‌‌های پایه یا اصول موضوعه و مفروضاتی آغاز می‌كند و به اثبات نظریه می‌رسد البته ممكن است عوارض و پیامدهای اجتماعی آن را در نظر بگیرد ولی اثبات و توسعه نظریه فارغ از پیامدهای آن است. برعكس در نگرش‌های پیامدگرا یا غایت شناسی، معمولاً یك مشكل اجتماعی باعث پیدایش یك فلسفه مثل فلسفه ماركسیسم می‌شود.
همان‌طور كه می‌دانید نگرش ماركسیسم از وجودشناسی شروع نشده، در واقع به دلیل نابسامانی‌ها و مشكلاتی كه در روابط تولید اقتصادی وجود داشته، ماركسیسم به عنوان یك فلسفه ظهور می‌كند و البته برای راه‌حل‌هایی كه ارایه می‌كند، متافیزیك هم ایجاد می‌نماید. فمینیسم‌ هم به دنبال تبعیض جنسیتی و به منظور رفع این تبعیض بوجود آمد و در ادبیات، سیاست، حقوق و... تأثیرگذار بوده است.
معمولاً این نوع نگرش‌ها كه بر اساس یك مسأله اجتماعی پدید می‌آید بر اساس صدق و كذب، به لحاظ اعتبار، در سطح پائین‌تری از نگرشهای وجودشناختی قرار می‌گیرند. چون برای حل یك مشكل و با توجه به كاركرد اجتماعی، به دنبال تولید فلسفه هستند.
دومین مسأله در مورد نگرش مدرن این است كه تفاوت‌های جنسیتی از نظر نگرش مدرن اموری ثابت، محتوم، معین و ذاتی نیستند و اگرچه ممكن است ریشه‌هایی در طبیعت بشر داشته باشند ولی به طور مشخص، توسط عوامل اجتماعی رقم می‌خورند این نهادهای اجتماعی و میراث اجتماعی است كه دو جنسیت را پدید می‌آورد. چون از ابتدا یك سری انتظارات خاص از جنسیت دختر و پسر به او تلقین می‌شود و شرایط و اقتضائات را جامعه به او تحمیل می‌كند. او یك باور جنسیتی پیدا می‌كند. به عبارت دیگر تفاوت‌های جنسیتی، یك باور و یك هنجار اجتماعی هستند كه توسط جامعه تولید می‌شوند و در نهایت فرایندهای خیلی پیچیده‌ای را پدید می‌آورند.
در واقع این طور نیست كه كسی دختر یا پسر بودن را با خودش به دنیا بیاورد. بلكه شما هستید كه دختر بودن یا پسر بودن را طی یك سری ساختارهای پیچیده و از قبل تعیین شده، مثل زبان به او تلقین می‌كنید. تعیین زبان قبل از همه تأثیرگذار است. همینكه شما اصطلاحات مؤنث و مذكر را اختراع می‌كنید و در مورد افراد، این اصطلاحات را به كار می‌برید، این باور را در او ایجاد می‌كنید. البته به هیچ وجه از آن تفاوتهایی كه در موجودیت طبیعی افراد است، سرباز نمی‌زنند، ولی جنسیت را به تنهایی به طبیعت منسوب نمی‌كنند بلكه جنسیت را حاصل جامعه و فرهنگ می‌دانند.
در تفكر سنتی، جبرگرایی طبیعی وجود دارد. عالم طبیعت زن یا مرد بودن را برای ما رقم زده است. در این نگرش، برعكس جبرگرایی اجتماعی حاكم است، به عبارت دیگر جامعه برای من این را رقم زده كه من دختر باشم یا پسر و البته فمینیسم دعوتی دارد به اینكه از این جبر فرار كنیم و از این حصارهای اجتماعی كه در اطراف ما ایجاد شده بگذریم و به تساوی جنسیتی دست یابیم، نكته مهم این است كه حركت به سوی تساوی جنسیتی بر عبور جنسیت زنانه از تفاوت‌ها متمركز است و به جنسیت مردانه چندان توجهی ندارد.
البته فرار از تفاوت‌های جنسیتی و شكستن حصارهای اجتماعی با فمینیسم پست مدرن سازگارتر است. به دلیل اینكه در فمینیسم پست مدرن ساختارهای قدرت پیش‌بینی و تبیین می‌شود و روشن می‌گردد كه چگونه قدرت‌های سیاسی و حتی قدرت‌های علمی سرنوشت ما را رقم می‌زنند. حتی اگر خداوندی نباشد، حتی اگر طبیعتی حاكم نباشد، باز هم این ساختارهای قدرت هستند كه وضعیت عمومی را بر ما تحمیل می‌كنند این دعوت به فروپاشی حصارهای اجتماعی تعیین كننده جنسیت با نگرش‌های چپ هم خیلی سازگار است.
فمینیسم بر شواهد تجربی حاصل از مطالعات اجتماعی نیز تكیه دارد. یكی از نمایندگان آنها كه شواهد تجربی را به نفع برابری جنسیتی گرد آورده، «بم» است كه معمولاً هتروجنسی یا در واقع دوجنسیتی را در میان دختران و پسران جوان شناسایی كرده است. در ایران هم چندین تحقیق وجود دارد كه هتروجنسی را به ویژه در دانش‌آموزان دبیرستانی نشان می‌دهد. ولی سابقه علمی این بحث به آركو تایپ‌های مورد نظر اریكسون برمی‌گردد. آركوتایپ‌ها، ساختارهای فرهنگی سنتی و ثابتی هستند كه در واقع طبیعت ثانویه ما را پدید می‌آورند و یا این ساختارهای كهنه‌كم‌كم به طبیعت ثانویه ما تبدیل شده‌اند و این طبیعت ثانویه توسط تاریخ ساخته شده است نه توسط عالم طبیعت مادی.
● نگرش دینی
در برابر این دو نگرش، نگرش دینی است. نگرش دینی در واقع همین تفكری است كه بیشتر توسط مسلمانان مطرح می‌شود. توجه نگرش دینی به این است كه ذات انسان روح اوست و روح او مجرد از مادیت است. از جمله ویژگی‌های مادیت، جنسیت آن است كه روح از آن فارغ است بنابراین ذات زن و مرد یكی است و جنسیت در او لحاظ نمی‌شود.
نگرش دینی به طور مشخص جنسیت را به بدن مربوط می‌داند. مفهوم خلقت در آیات قرآن نیز مربوط به بدن می‌شود و معمولاً هر جا مفهوم جنس آمده، با مفهوم خلقت همراه و به بدن مربوط است. از آن طرف، مفهوم روح با مفهوم امر همراه شده است. روح امر شده نه خلق. تدریجی نبوده و مجرد است و جنسیت هم در آن لحاظ نمی‌شود زن یا مرد بودن به نطفه و مسیر تكاملی مربوط می‌شود. نكته بسیار مهم این است كه بعد از اینكه ما مشخص كردیم اصالت با روح است، گام بعدی را باید برداریم و ارتباط روح و بدن را به اثبات برسانیم و بعد از اینكه ارتباط روح و بدن- كه بحث مفصلی دارد- در تفكر اسلامی اثبات شد، معلوم می‌شود كه تفاوت‌های جنسیتی را نباید طرد كرد ولی نباید به آن خیلی اصالت داد بلكه باید آن را یك جنبه اعتباری دانست. در واقع به دلیل اینكه بدن جنبه ثانویه دارد، آن‌ها هم ثانویه هستند.
تفكیك حیات انسان به دو قلمرو حیات روحانی و جسمانی، نتیجه این تفكر است كه از لحاظ فلسفی به اصالت ماهیت در فلسفه مستند می‌شود و ابن سینا و به طور خاص متفكرین ما از این دیدگاه دفاع می‌كنند.
وقتی حیات انسان به دو قلمرو اختصاص پیدا كند، تمام نقش‌ها، رفتارها و فعالیت‌ها و همین طور ویژگی‌های ما باید در دو قلمرو مورد ملاحظه قرار گیرد. آنچه كه مربوط به قلمرو جسمانی است حاوی ویژگی‌های جنسیتی است. به عبارت دیگر باید در قلمرو جسمانی، آموزش باید همراه با ملاحظات جنسیتی انجام گیرد. ولی در قلمرو روحانی خیر. هر كدام از این نگرش‌ها، دلالت‌های تربیتی را همراه می‌آورند. در اینجا مجال بحث در مورد دلالت‌های تربیتی نگرش سنتی وجود ندارد و ما تنها به این دلالت‌ها در نگرش‌های مدرن و دینی می‌پردازیم كه خیلی مهم هستند.
در نگرش مدرن، اعتبار تفاوت‌های جنسیتی نقض می‌شود و بیان می‌كند كه اصلاً تفاوت جنسیتی وجود ندارد كه طبیعتاً اتفاقی در تعلیم و تربیت می‌افتد. این نگرش بر نظام‌های آموزشی سراسر دنیا حاكم است و ما هم به رقم انقلاب اسلامی و ۲۷ سالی كه از این مدت می‌گذرد نتوانستیم با این نگرش مقابله جدی داشته باشیم و همچنان این نگرش حاكم است.
اگر تفاوت‌های جنسیتی به رسمیت شاخته نشود، بحث عدالت آموزشی به بحث برابری فرصت‌های آموزشی تبدیل می‌شود.
اگر دقت كنید تمام بحث‌های نظام اسلامی، بحث برابری فرصت‌های آموزشی است. متأسفانه برابری فرصت‌های آموزش، خود به تنهایی در جامعه بسیار تأثیرگذار شده است. در سال گذشته طرحی پژوهشی به شورای عالی انقلاب فرهنگی آمد و البته تصویب نشد ولی موضوع آن لوازم و پیامدهای برابری فرصتهای آموزشی بود مثلا به نظر می‌رسد لازمه برابری فرصت‌های آموزشی و فرصت‌های شغلی این است كه حق نفقه از حقوق خانواده حذف شود.
به‌ دلیل اینكه شما با برابری فرصت‌های آموزشی به برابری فرصت‌های اشتغال دست پیدا می‌كنید در حالیكه از طرف دیگر درخواستی كه از پسران دارید متفاوت از انتظاراتی است كه از دختران دارید. شما از پسران می‌خواهید كه همواره خودشان و یك خانواده را اداره كنند در حالیكه از دختران چنین انتظاری را ندارید.
شما به طور مساوی وارد دانشگاه می‌شوید و به طور مساوی همواره وارد اشتغال می‌شوید ولی وقتی كه قرار است آن درآمدها صرف شود، می‌گویید پسران باید هزینه‌های خانواده را پرداخت كنند. در حالیكه دختران چنین اجباری ندارند با این تفاوت، شما به یك بی‌عدالتی بزرگ رسیده‌اید مگر می‌توان در فرصت‌ها برابر بود ولی در هزینه‌ها نابرابر اقدام نمود.
نكته خیلی مهم در بحث فرصت‌های آموزشی این است كه به حذف آموزش‌های وابسته به جنس می‌رسیم. به عبارت دیگر چیزهایی كه مربوط به جنسیت دانش‌آموز می‌شود و نیازهای جنسیتی یا نقش‌های جنسیتی را پوشش می‌دهد، به طور كامل از آموزش و پرورش رسمی حذف می‌شود.
بنابراین آموزش‌هایی كه به نقش مادری، همسری، مهارت‌های زیست خانوادگی‌ و... مربوط می‌شوند از آموزش و پرورش حذف شده‌اند یا به طور حاشیه‌ای در هنرستان‌ها آموزش داده می‌شود كه معمولاً هم با استقبال چندانی مواجه نمی‌شود.
برعكس، آموزش‌های اجتماعی و آموزش‌های حرفه‌ای بسیار گسترش پیدا می‌كنند به طور مثال همه دانش‌آموزان لزوماً باید ریاضیات، فیزیك و شیمی بدانند ولی ما نمی‌دانیم كه كدامیك از این دانش‌آموزان مایل هستند كه مثلاً چیزهایی را كه وابسته به نقش جنسیتشان است فرا بگیرند و اصلاً لزومی ندارد بیان كنیم كه ما هم حداقل‌های برابری را در نظر می‌گیریم و به آنها اطلاع می‌دهیم و بقیه‌اش را به تربیت غیررسمی واگذار می‌كنیم. از دیگر لوازم نگرش مدرن در جنسیت، غلبه رویكرد شناختی در آموزش و پرورش است.
یكی از انتقادات جدی به آموزش و پرورش در چند سال اخیر یعنی از زمان دیوئی (۱۹۳۵) تاكنون، بحث غلبه رویكرد شناختی است. به عبارت دیگر گفته می‌شود كه آموزش و پرورش یك بعد دانش‌آموزان را مدنظر دارد، آن هم تفكر شناختیشان است.
در حالیكه حداقل سه ساحت شناسایی شده:
▪ بخش رفتاری و عملكردی
▪ بخش عاطفی
▪ بخش شناختی، كه اینها در ارتباط مستقیم با هم هستند.
تقریباً در یك دهه اخیر، بحث‌های مفصلی درباره هوش هیجانی به قصد اضافه كردن بخش‌های عاطفی و هیجانی به آموزش رسمی كشور مطرح شده كه در حد نظریه‌پردازیست و عملاً اتفاق چندان مهمی نیافتاده ولی حتی اگر هم اتفاق بیافتد به نظر می‌رسد كه تركیب ناسازگاری خواهد بود.دقیقاً مثل اتفاقاتی كه ما سعی می‌كنیم در فوق برنامه انجام دهیم. مثلاً ما در فوق برنامه سعی می‌كنیم با برگزاری مراسم مذهبی علاقه دانش‌آموزان را به اولیای دین افزایش دهیم ولی چون در اینجا مثل یك جزیره جدا عمل می‌كنیم و با درس ریاضی و فیزیك هیچ ارتباطی ندارد، و چندان اولویتی در ذهن دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان ندارد، همیشه جنبه تفریحی پیدا می‌كند و عموماً خیلی هم مورد توجه اولیاء مدرسه یا اولیاء دانش‌آموزان قرار نمی‌گیرد و خود دانش‌آموزان این بخش مراسم مذهبی را خیلی جدی نمی‌گیرند.
به هر حال رویكرد شناختی چون بر تربیت رسمی حاكمیت پیدا می‌كند به نظر می‌رسد كه تربیت عاطفی به طور خیلی مشخص از مدرسه رخت برمی‌بندد و بیشتر به همان خانواده واگذار می‌شود و هر چیزی كه از مدرسه رخت بربندد و به خانواده واگذار شود ممكن است فاصله مدرسه و خانواده را بیشتر كند و در واقع محیط خانه بسیار متفاوت از محیط مدرسه شود و بچه‌ها عادت كنند كه در دو محیط بسیار متفاوت تربیت‌پذیر شوند و این دشواری‌های زیادی را به دنبال دارد. طبیعی است وقتی كه بحث برابری مطرح می‌شود و تفاوت‌های جنسیتی به رسمیت شناخته نمی‌شود و نیازهای واقعی دختران و یا معلمان زن مدنظر قرار نمی‌گیرد.
مانند ساختار مدرسه كه به شكل سازمان‌های دموكراتیك اداره می‌شود و چون اداره‌ها بر اساس كارمندان مرد پی‌ریزی شده، مدرسه هم بر اساس مخاطبین مرد پی‌ریزی می‌شود. به طور مثال از جمله چیزهایی كه همه تقریباً به آن اذعان دارند این است كه خانم‌ها بسیار به تنوع، زیبایی و خودآرایی توجه دارند. اما در مدارس معمولاً لباس‌های بدرنگ، یك شكل و بدجنس كه با هیچیك از لباس‌های دختران ما سازگار نیست و هرگز آنها مدل این لباس‌ها را در جای دیگری به كار نمی‌برند، استفاده می‌شود و امكان خودنمایی كه از ویژگی‌های زنانه است را از آنها می‌گیریم. چرا؟ چون ما می‌خواهیم آنها را با ساختار بوروكراتیك همراه كنیم. البته متأسفانه در ایران اینها همه به حساب دین و عفت و حجاب گذاشته می‌شود ولی قطعاً اینها هیچ ربطی به حجاب و عفاف زنان ندارد.
اینها یك مردسالاری پنهان در سازمان‌های بوروكراتیك ماست كه به هیچ وجه اجازه نمی‌دهیم از رنگ‌های زیبا و متنوع بهره‌مند شوند. یا اینكه به طور مثال برای اینكه یك معلم وارد كلاس شود باید از خیلی از عواطف خودش دست بردارد یعنی نمی‌تواند همراه با عواطفش وارد شود. ارتباطات خیلی عمیق عاطفی را با بچه‌ها نمی‌توان برقرار كرد و هر نوع ارتباط عمیق عاطفی كه دانش‌آموز با معلم برقرار كند ممكن است دچار یك سوء‌تفسیر شود و البته با نظم و كنترل غالب در مدارس ناسازگار است. روابط بسیار خشك مردانه، و بسیار اداری، غیرعاطفی، خارج از تنوع و زیبایی، به هیچ وجه هنری نیست و گویا بچه از روز اول كه وارد مدرسه می‌شود وارد یك اداره می‌شود. بیشتر هم بر نظم تأكید می‌شود، چیزی كه دست كم با روحیات زنانه كه به انعطاف توجه می‌كند نزدیك نیست.
نكته بسیار مهم، ترویج جبرگرایی است. متأسفانه بعد از اینكه ما برابری جنسیتی را تلقین كردیم و در آموزش و پرورش به طور ممتد و مستمر تأكید كردیم.
اتفاقی كه می‌افتد این است كه مجبورند سر تسلیم فرو بیاورند و به این سرنوشت محتوم كه احتمالاً ممكن است به خداوند نسبت داده شود با نارضایتی و ناخرسندی آری بگویند. به عبارت دیگر خودشان را در برابر یك اتفاق، بدون هیچ نوع اختیاری تلقی می‌كنند. این دقیقاً مثل این است كه شما كسی را مجبور كرده باشید به اینكه لباسی را بپوشد هرچند ممكن است آن لباس قشنگ هم باشد ولی او از اینكه مجبور است این لباس را بپوشد عصبانی است و این در بین دختران شایع‌تر است و از آن واقعیت جنسیتی كه برایش اجبار شده بسیار ناراضی و عصبانی است به همین دلیل به هر شعار نو پاسخ مثبت می‌دهد. چون از موقعیت‌های وابسته به جنسش ناراضی و از نقش جنسیتی خودش ناخرسند است. معمولاً این اتفاق در روابط خانوادگی شكل جدی به خودش می‌گیرد و بارها و بارها با عصبانیت شدید از اینكه دختر است، اعلام نارضایتی می‌كند.
آسیب‌هایی را كه به لحاظ تاریخی به جنس زن وارد شده جبران كرده، در جامعه‌مان همواره در پی آن هستیم كه هم قد مردان باشیم. به نظر می‌رسد كه در اینجا ما به طور پنهان پذیرفته‌ایم كه مردها برترند و حالا تلاش می‌كنیم به آنها برسیم. دختران ما بیشتر سعی می‌كنند خودشان را با برادرانشان، پسرعموهایشان یا پسران هم سنشان مقایسه كنند و معمولاً از آنها به عنوان یك مثال عالی، یك فرد خوشبخت یا یك فرد سعادتمند یاد می‌كنند و خودشان را نسبت به آنها دچار كمبودها و نواقصی می‌بینند و مرتب دچار آزار روحی می‌شوند. به همین دلیل هم به هر نوع نظریه یا الگویی كه به این برابرسازی كمك كند خوش‌آمد می‌گویند حتی اگر در حدی باشد كه در فیلم‌ها نشان داده می‌شود كه مثلاً چایی را مردان می‌ریزند یا مثلاً ظرف‌ها را آقایان می‌شویند یا حتی از اینكه آقایان غذا بپزند خوشحال می‌شویم. به نظر می‌رسد كه تمام برابری را در همین رفتارهای مشهود می‌بیند و به هر حال در ارتباطاتی كه با همسر یا بستگان یا بستگان مذكر خود دارند این نارضایتی را به انحاء مختلف نشان می‌دهند.
در ملاحظات مربوط به تفاوت‌های طبیعی که به هر حال وجود دارد هم ظرفیت‌ها متفاوت هستند و هم آسیب پذیری‌ها متفاوت می‌شوند. به طور کلی تفاوت‌های طبیعی هم در نگرش مدرن حذف می‌شود و هم در تربیت متأثر از نگرش مدرن. مدرسه دخترانه با مدرسه پسرانه خیلی متفاوت نیست الا اینکه چون جمهوری اسلامی است به دختران ‌گفته می‌شود که عفت و عصمت خودشان را بیشتر رعایت کنند. یا دیوارهای مدرسه بلند‌تر می‌شود که کسی آنها را نبیند اما ممکن است مشکل مضاعف شود، زیرا انتظارات اجتماعی و اقتضائات محیطی مدنظر قرار نمی‌گیرد و نقش‌های وابسته به جنس، مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد، عدم توجه به تفاوت‌های جنسیتی در برنامه درسی پنهان نیز تأثیر بسیار زیادی می‌گذارد. در حوزه آموزش و پرورش سه مفهوم فنی وجود دارد:
▪ برنامه درسی آشکار
▪ برنامه درسی پنهان
▪ برنامه درسی پوچ.
برنامه درسی آشکار همین دروسی هستند که بوسیله کتاب‌های درسی تدریس می‌شود. حتی کتاب‌های کمک آموزشی هم برنامه درسی آشکار هستند. برنامه درسی پنهان، که ظاهر نیست ولی معمولاً با یک دید نقادانه کشف می‌شود. مثلاً پرچم یا عکس رهبران برای پرورش حس وطن‌پرستی دانش‌آموزان تهیه می‌شود. برنامه درسی پوچ یعنی چیزی که وجود ندارد و برنامه درسی از آن موضوعات خالی است. مثل بحث حقوق خانواده که اصلاً در برنامه‌های درسی جایگاهی ندارد.
تأثیر نگرش مدرن درباره جنسیت بر برنامه‌های درسی پنهان اثر می‌گذارد و باعث می‌شود فرد در موقعیت‌های مختلف نمی‌تواند تصمیم‌ بگیرد چون به نقص جنسیتی خودش ممکن است بدبین باشد و برعکس تمنای نقش جنسیتی مقابلش را داشته باشد یا حتی ممکن است چیزی متفاوت از هر دوی اینها را بخواهد. حتی ممکن است در وضع زنانه خودش بخواهد وضعیت بدیعی را ایجاد کند و یک اتفاق بسیار متفاوتی را پدید بیاورد.
نکته بسیار مهم، اختلاف بین خانه و مدرسه است. خانه، برخلاف مدرسه اصلاً توجه زیادی به برابری فرصت‌های آموزشی و برابری زن و مرد ندارد و به طور خاص علاقمند است از دختران به گونه‌ای متفاوت از پسران انتظار داشته باشد.
فاصله زیادی که بین مدرسه و خانه رخ می‌دهد، متأسفانه اختلافات شدیدی را در خانه به وجود می‌آورد به ویژه ممکن است بین جناح زنانه و جناح مردانه در خانه اختلاف بوجود بیاید.
نتیجه این کار این است که پشتیبانی‌ها و حمایت‌های روحی و روانی خانه کمرنگ خواهد شد یعنی فرد احساسش این است که من با مرد خانه خودم (برادرم، پدرم یا همسرم)مشکل اساسی دارم. اصلاً نگرش او نسبت به من غلط است و او را باید درست کرد و او این تصمیم را دارد که به من ظلم کند یا برعكس مرد می‌گوید من با زن خانه خودم مشكل دارم و باید او را اصلاح نمایم.
متأسفانه در خانواده نوعی ولنگاری در رابطه با نقش جنسیتی پدید آمده است. خانواده‌‌ها با تغییرات نقش‌های جنسیتی هم کنار می‌آیند و این نگاه که انسان خود را در چارچوب نقش‌های جنسیتی محاصره نکند در حال عادی شدن است زنان امور ویژه مردان را انجام می‌دهند و مردان نیز حساسیت و مسئولیتی در قبال این امور در خود احساس نمی‌كنند و البته به نظر می‌رسد در مجموع شرایط به ضرر زنان است كه مجبورند بخشی از وظایف مردانه را به انجام برسانند مثل حمل و نقل كودكان، خرید منزل، تأمین وسایل رفاهی و ...
نگرش دینی باید در حوزه آموزش و پرورش بسیار فعالانه عمل کند. در حالیکه می‌بینیم که چنین اتفاقی نمی‌افتد و این باعث می‌شود که تربیت دینی کم‌کم از آموزش مدارس جدا می‌شود و حوزه جسم و روح از هم فاصله بگیرد. بنابراین تربیت جسمی از تربیت روحی جدا می‌شود و به دنبال آن تربیت دینی از تربیت دنیایی جدا می‌شود. این تفکیک باعث حذف شدن تربیت دینی از نظام آموزشی رسمی خواهد شد و یا در حاشیه‌ قرار می‌گیرد. مثل تاریخ اسلام یا معارف اسلامی. علاوه بر این، تفکیک‌ها باعث به حاشیه بردن بعد اجتماعی و پررنگ‌تر شدن بعد فردی است و این تحول باعث واگذاری اصلاحات آموزشی به دیدگاه‌های پرگماتیسمی و کمونیستی و لیبرالیستی می‌شود كه از جمله پیامدهای دخالت این نوع دیدگاه‌ها، در صحنه آموزش و پرورش همین است كه تلاش‌های رفع تبعیض در شیوه‌هایی که آنها توصیه می‌کنند تبدیل شده است. بنابراین باید در بحث نقش‌های جنسیتی در حوزه دین، بازنگری صورت گیرد که مبانی فلسفی خاص خود را دارد و دلالت‌های آن را می‌توان استخراج نمود.
جسم و روح دو مرتبه وجود انسان هستند که روح مکان و زمان ندارد، جنسیت ندارد اما هر چه درک می‌کند بوسیله جسم است و تعالی و تکامل روح در گرو بدن است. اگر چه موطن تربیت معنوی روح است ولی به هیچ‌وجه خارج از اقتضائات جسم نیست به همین دلیل شریعت اسلام احکام را متناسب با شرایط مکانی، زمانی و جنسیت تشریع کرده است.
نتیجه اینکه تفاوت‌های جنسیتی باید ملاحظه شوند، نقش‌های وابسته به جنس در متن تربیت اجتماعی، مورد توجه تعلیم و تربیت قرار گیرند. نقش‌های اجتماعی باید با نقش ما به عنوان بازیگر این عالم هستی تلفیق شود و فعالیت‌های جنسیتی ما باید به همان هدف که قرب به خداست صورت گیرد. نکته مهم این است که جنسیت ما امکان است و می‌توان آن را انتخاب کرد اما ممکن است مشکل ایجاد کند، آنچه مهم است هدف است، که تقرب به خداوند است و باید سرلوحه فعالیت‌ها قرار بگیرد.
نكته نهایی من در این بحث همین است كه جنسیت یك انتخاب است. انتخابی كه ریشه در طبیعت ما دارد ولی به شدت وابسته به تصمیم ماست. ما خود جنسیت خویش را برمی‌گزینیم و آن را تعریف می‌كنیم. می‌توانیم جنسیت را مطابق با میراث فرهنگی خویش تعریف كنیم و در برابر جامعه و فرهنگ سر تسلیم فرود ‌آوریم و می‌توانیم جنسیت خویش را بر مبنای آموزه‌های دینی خود بازنگری و یا باز تعریف كنیم و می‌توانیم در برابر ابداعات نوین فلسفه‌های مدرن راه تقلید پیش بگیریم و یكی از جنس‌ها مثلا جنس مردانه را مثال عالی تلقی نموده، خود را به ویژگی‌های آن نزدیك و امكانات آن را مطالبه كنیم. در هر صورت جنسیت ما انتخاب ماست.اگر چه بحث بر سر موضوع آموزش و جنسیت است اما ما هم درباره «آموزش و جنسیت» و هم درباره «تربیت و جنسیت» بحث می‌کنیم. به دلیل اینکه نوع آموزش‌هایی که داده می‌شود چه به شکل مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم، در تربیت افراد دخالت می‌کند و اگر بحث را با عنوان تربیت و جنسیت دنبال کنیم زمینه بحث دینی خواهد شد. با توجه به این نکته در فرض اول، انسان موجودی تربیت‌پذیر است و به بحث هویت جنسی، جنسیت هم می‌تواند تحت تأثیر ویژگی‌های طبیعی قرار بگیرد و هم یک امر آموزشی و تربیتی می‌تواند در مسیر زندگی و رشد یک فرد، ویژگی‌های جنسیتی را به او القا كند. بنابراین تأكید می‌كنیم که شاخص‌ها و ویژگی‌های درونی و طبیعی در انسان در این باره مؤثرند. و بر این اساس است كه برخی از متخصصان تربیت در تقسیم‌بندی اقسام تربیت، می‌گویند تربیت به تربیت هادی و عایق تقسیم می‌شود. مراد از تربیت هادی، ارتقا و فعلیت بخشی به بن‌مایه‌های فطری و درونی انسان است. یعنی ظرفیت‌های طبیعی افراد، انسان را در مسیر تربیت کمک می‌کند و نیازی به امکانات و هزینه‌های خارجی نیست بلکه منابع تربیت در خود فرد وجود دارد.
اما تربیتی که بر اساس ظرفیت‌های درونی فرد نباشد هزینه زیاد و بازده کمی به دنبال خواهد داشت. علیرغم اینکه آموزش از درون کم هزینه‌تر و پربارتر خواهد بود. اما گفتنی است كه مدرنیته با سوق دادن آموزش از تربیت و آموزش درونی به آموزش بیرونی معتقد به اصالت تغییردر امر تربیت است. پذیرش چنین تربیتی مستلزم پذیرش روش‌هایی است که برای تحقق چنین تربیتی تدبیر می‌شود.
مثلاً یکی از این روش‌ها، شرطی‌سازی است که یکی از روش‌های القاء از بیرون است. و روش شرطی‌سازی مبتنی بر تکرار است و این القاء و تکرار فضایی را می‌طلبد که بواسطه آن، محیط و شرایط باید به گونه‌ای باشد که افراد در مورد آن شرایط شرطی شده و به آن عادت کنند. یکی از زمینه‌های بسیار مهم تحقق چنین امری وجود رابطه میان قدرت و دانش است. مثلاً در کشورهایی که زندگی لیبرالی یا سوسیالیستی تحقق دارد، ظهور چنین تربیتی وابسته به استفاده از امکاناتی است که سیستم‌های قدرت در اختیار قرار می‌دهند.
مثلاً مركز انتشاراتی برابری آموزشی زنان، دائماً جزوه‌هایی را در دفاع از ریشه‌های اجتماعی جنسیت تألیف و منتشر می‌كند. البته این‌همه غیر از تلاش‌هایی که در سیستم‌های آموزشی امریکا برای امحاء مقوله‌ای بنام جنسیت وجود دارد. یکی از این مجموعه‌ها که توسط مركز مزبور شکل گرفته، سالانه ۳۰۰ مقاله، برای ۲۵۰ کنگره و همایش و نشست‌های مربوط به جنسیت و مطالعات جنسیت ارائه می‌دهد که می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد تغییر در محیط‌های اجتماعی شود. و از آنجا که افراد درهمه دنیا با آموزش و پرورش ارتباط تنگاتنگی دارند، سیاست‌های مدرنیته با استفاده از چنین ظرفیتی، اذهان عمومی را به‌سوی پیشبرد اهداف خود و بسترسازی اجتماعی سوق می‌دهند.
به طور مثال در کتاب فمینیسم در آمریكا تا۲۰۰۳ آمده است که خانواده‌ای برای اثبات این مسأله که رفتار پسر بچه آنها که می‌خواسته از پیشخوان مدرسه سیب بر دارد و به دفتر همکلاسی خود برخورد کرده، رفتاری خشونت‌آمیز نبوده، مجبور شدند ۳ ماه در محاکم قضایی در رفت و آمد باشند. یعنی فضا به گونه ای طراحی شده که هر رفتار چه ارادی و چه غیرارادی بر اساس رفتار خشونت‌آمیز آن‌هم از نوع جنسی و غریزی تبیین می‌شود و این محیط، افراد را نسبت به این مقوله‌ها، شرطی می‌کند. بنابراین اگر زمانی ما با یک سری عناوین و مطالب در کتاب‌های آموزشی برخورد می‌کنیم، نباید به سادگی از کنار آنها عبور کنیم و در مطالعات جنسیتی بهتر است که از روش‌ها و اینگونه مطالب به راحتی عبور نکنیم.
در روش تربیت هادی نکته‌ای که بسیار مهم است این است که در این سیستم، هر چیزی بر اساس داشته‌ها و نداشته‌ها تعریف می‌شود و زمانی که ساختمان جنسی انسان در این تعریف موضوع تربیت هادی قرار می‌گیرد طبیعتاً جسم و روح او و ترکیب داشته‌ها و نداشته‌های او با هم مورد بررسی قرار می‌گیرد و باید سعی بر این باشد که در سیستم آموزش هادی، آموزش‌هایی که داده می‌شوند، درونی شود و از محدوده‌شان فراتر رفته و در هزارتوی وجود او نفوذ کند. خودپنداره و شناخت هر کس از خود که یکی از اركان این خود پنداره جنسیت است، می‌تواند راه را برای فعالیت‌های مشترک به عنوان انسان و فعالیت‌های اختصاصی به عنوان یک جنس خاص باز کند.
روانشناسان، تأثیر تربیت را به سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری تقسیم می‌کنند که با تعابیر دیگری در فرهنگ دینی ما هم وجود دارد. تأثیر تربیت در حیطه عاطفی انسان، راه را برای حرکت‌های آنان باز می‌کند. خیلی اوقات بسیاری از رفتارهای مربوط به جنسیت تغییر می‌کند چون افراد از نظر عاطفی با خصوصیت مربوط با جنس خود كنار نمی‌آیند و یا با نقش جنسیتی خود احساس حیثیتی یا اعتماد به نفس كافی به آنها دست نمی‌دهد.
مثلاً گفته می‌شود یا تلقین می‌شود كه زنان خانه‌دار از وجهه خانه‌دار بودن خود راضی نیستند . مثلاً در موردی که پیامبر به زنی درباره حسن التبعل فرمودند: خوب همسرداری كردن در حكم جهاد در راه خداست. در واقع منظور پیامبر این بود که ذهنیت منفی که آن زن نسبت به امر شوهرداری و خانه‌داری داشت تصحیح کند.
بنابراین مهم است که تربیت‌ها، عاطفی شوند. به عنوان مثال توماس هابزکه برخی او را نقطه شروع تحول در حقوق مدرن می‌دانند، می‌گوید موتور محرک حضور در فعالیت‌های اجتماعی، حق است نه تکلیف. و انسان مدرن انسان محق است نه مکلف. و چون انسان‌ها دوست دارند که حق خود را بدانند، این نقطه شروع خوبی برای حضور در جامعه خواهد بود.
و از میان حقوق مختلف، حق صیانت ذات و یا حفظ خویشتن به هر قیمتی را، مطلوب‌ترین حق در میان حقوق دانست. در این نمونه، نقطه ثقل حقوق، عاطفه است. بنابراین عاطفی کردن ویژگی‌های مربوط به جنسیت که مورد تأیید دین هم است یکی از روش‌های تربیت جنسی بر مبنای رضایت و تمایل است. این کار را فمینیست‌ها در مورد کار خانگی زن انجام دادند به این نحو که بیان می‌کردند چرا فکر می‌کنید که زن خانه‌دار خوشبخت راضی وجود دارد؟ چرا فکر می‌کنید که زنان از بچه‌داری لذت می‌برند؟
با عمده کردن مشکلات بچه‌داری نگاه زن را به نقش خود مورد مخاطره قرار می‌دهند.
خلاصه اینکه تربیت اعم از آموزش است و باید درونی شود. نکته بعد در خصوص بحث آموزش، دینی كردن آن است كه، چه مقدار می‌توان اثبات کرد در منابع دینی آموزش و تربیت باید در مورد جنسیت حساس باشد؟
۲ دسته روایات و آیات در این زمینه وجود دارد. دسته اول جنبه توصیفی دارد یعنی زن و مرد را آنچنان که هستند توصیف می‌کنند و بخشی هم جنبه احکامی و تجویزی دارند دستورالعمل‌هایی در قالب احکام ارزشی و اخلاقی یا در قالب دستورالعملهای فقهی و ....دارند.
آیا می‌توان از توصیفات به ارزش و ضدارزش‌ها رسید. این یکی از بحث‌های فلسفه اخلاق در دوره مدرن است که اتفاقاً از قرن ۱۸ به بعد این مسأله مطرح شد که ارزش‌ها با هست‌ها رابطه‌ای ندارند.
بحث دیگر، این مطلب است که آیا می‌توان از تجویزات به توصیف رسید؟ برای توضیح این عبارت باید مسئله را بشكافیم. به عنوان مثال یکی از مباحث مهم در علم روانشناسی، بحث اختلال در شخصیت است که در این اختلال، پنداری که هر شخصی از خود دارد خدشه‌دار می شود. ادعا، این است كه لباس و پوشش می‌تواند با مسئله اختلال در شخصیت از نقطه نظر هویت جنسی مرتبط باشد.
چنانکه فمینیست‌ها در یك برهه در طراحی لباس‌هایی که برای زنان انجام می‌دادند، به نقش‌هایی كه در نظر داشتند به زنان محول كنند توجه می‌كردند. مثلاً لباس طوری طراحی می‌شد که زنان بتوانند با آن لباس‌ها راحت فعالیت کنند. یعنی زنانگی در لباس متجلی نشود.در حالی‌كه در مقابل می‌توان از این دستورالعمل در دین که زنان و مردان لباس مختص یکدیگر را نپوشند به این نتیجه برسیم که باید به نوعی مرد بودن یا زن بودن در لباس معلوم شود زیرا عدم رعایت این مسئله باعث اختلال در شخصیت و خود پنداره جنسی افراد می‌شود. یعنی از دستورالعمل به هست و توصیف برسیم.از اینجا ثابت می‌شود که تربیت با جنسیت مرتبط است.
بحث بعدی اینکه آموزش با معنای مصطلح خود، چه ارتباطی با زندگی انسان‌ها و در مرتبه‌ای دیگر چه ارتباطی با مسأله زنان دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید تاریخ علم ملاحظه شود.
پیدایش علم با رسمی شدن آن همزمان می‌شود. یکی از نتایج علم در این حالت غیرغایتگرا شدن آن است و نفی هدفمندی و اثبات یک نوع ماهیت مکانیکی برای مجموعه كیهانی است. در این سیستم که هدف‌مندی از آن حذف می شود، نیازی به حفظ نظام موجود باقی نمی‌ماند در حالیكه در تفکر دینی موجود، نظام جهان، نظام احسن معرفی شده و هیچ تغییری در این رابطه به صلاح مجموعه هستی نیست. اما زمانی که هدفمندی از جهان گرفته می‌شود تغییر و تحول هم جای خود را باز می‌کند از سوی دیگر علم با داعیه کشف آمد و نه با داعیه توصیه. یعنی ربطی بین ارزش‌ها و کشفیات وجود ندارد. از سوی سوم و طبق سخنان و ادعاهای قبل در این سیستم، روابط مردم بر اساس قراردادهای قابل تغییر تنظیم می‌شود و نیازی با ارجاع به طبیعت بشر نیست.
مطلب بعد تخصصی شدن و تقسیم کار است که یکی دیگر از نتایج علم است. اگر چه ما نیز به تقسیم کار موافقیم ولی این تقسیم کار به حدی مردم را شرطی کرده که فراتر از تخصص خود، نمی‌توانند حرکتی انجام بدهند.ربط این مسأله این است که خانواده از این جا آسیب می‌بینید. مثلاً «مادری» تبدیل به یک حرفه شده و تنزل خانواده از نقش‌ها و كاركردهای خود یکی از تبعات تخصصی شدن علوم و حرفه‌هاست و درمانگران خانواده و متخصصین این امر کاری را برای خانواده انجام می‌دهند که زن و شوهر باید برای هم انجام بدهند و تمام مشاغل خانگی به حوزه تخصصی شغلی با نگرش حرفه‌ای واگذار شده که آن دلسوزی و عاطفه در آن دیده نمی‌شود.
آقای ویلیام گردنر در كتاب جنگ علیه خانواده می‌نویسد اگر خانواده نقش حمایت از خود را خود به عهده بگیرد خود را نسبت به این حمایت محق می‌داند و این حمایت دارای بن مایه‌های عاطفی خواهد شد. اما زمانی که این حمایت به دست صاحبان حرفه‌ها و مشاغل و دولت افتاد فاقد بن مایه‌های عاطفی می‌شود.
نکته بعد درباره ماهیت علم و ارتباط آن با ساختارهای لیبرالی با آموزه مهم فردگرایی و نیز ساختار حکومت‌های سوسیالیستی كه مبتنی بر نفی نقش فرد و تصدی‌گری دولت‌هاست. البته هر دو ساختار در کسب سود بیشتر با هم مشترک هستند. اگر این فرض پذیرفته شده باشد که حکومت‌ها و قدرت‌ها در جهت‌دهی دانش‌ها، نقش اساسی دارند، اهمیت توجه به آموزش و پرورش نمود پیدا می‌کند. مثلاً هدف ایجاد مهارت اعتماد به نفس در تفکر لیبرالی بالا بردن سطح رقابت است زیرا محوریت آموزش در نظام لیبرالی فرد و بالا بردن قدرت احقاق حق و چانه زنی در محدوده خانواده.
در مقابل در آموزه‌های دینی، ما بحث قناعت وكف نفس را داریم اما هیچ سیستمی درآموزش و پرورش به دنبال ایجاد مهارت کف نفس و قناعت نیست. آموزش و پرورش باید با نهادهای دینی و نهادهای دیگر به طور هماهنگ وارد عمل شود و مفاهیم دینی را در سیستم‌های وابسته به خود وارد نماید. پی‌آمدهای آموزش و پرورش خنثی نسبت به جنسیت را می‌توان در عدم توانایی افراد برای ایفای نقش‌های مختلف، بحران در خود پنداری، تأثیر در معیارهای ازدواج، تحصیل، اشتغال و .... دانست.
متأسفانه ما در این سیستم قرار گرفته‌ایم، البته تنها با تئوری نمی‌توان مشکل را حل کرد اما دست‌اندرکاران باید نسبت به این مسائل حساس باشند و نسبت به کاهش مضرات تفکر دولت‌های مدرن تلاش کنند.
● بیان دیدگاه‌ها
خانم فخر بر عملیاتی کردن طرح‌ها و دیدگاه‌ها و لوزم دخالت نهادهای دینی در همایش‌ها، جلسات و نشست‌هایی که در میان اساتید رشته‌های مطالعات زنان صورت می‌گیرد تأکید کرد و درباره توجه به منابع درسی که در اختیار دانشجویان قرار دارد و تبیین آنان درباره دیدگاه‌های فمینیستی و اسلامی، نکاتی را مطرح کرد.
خانم ارمغانی در ادامه و پیرامون صحبت‌های خانم علم الهدی درباره پوشش دانش آموزان گفت: پوشش‌ها هر سال تنگ‌تر و کوتاه‌تر می‌شود و به قشر دبیران هم سرایت کرده است. مسأله دیگر بحث نظم است که این نظم تحت تأثیر بوروکراسی غربی است و بحث شاگرد محوری و مفاهیم آموزشی به سمت انسان گروی حرکت می کند.
خانم شرف الدین درباره امکان جنسیت که سرنوشت محتوم ما نیست گفت: اگر هدف نهایی ما قرب الی الله و خلیفه الهی است، آیا این هدف تنها از طریق اختیار این امکان است که جبر پنهان است و اگر بپذیریم که سبیل ما فقط این یک امکان نیست این سؤال پیش می آید که رابطه آن با صفات ذاتی و طبیعی جنسیتی که در وجود انسان است چیست؟
خانم علم الهدی در بحث نظمی که خانم ارمغانی بیان کردند گفت: در اصل نظم هیچ تردیدی وجود ندارد اما بحث بر سر درون‌گرایی یا برون‌گرایی نظم است. نظم برون‌گرا با نظارت پلیس همراه است و با تغییر رویکرد، تغییر می‌کند. مضافاً اینکه این نظم بر اساس نظم دنیای مدرن شکل گرفته است. و چون قانون و قرارداد ناظر بر رفتار افراد است، نیازمند سیستمی است که در این سیستم نهادهایی عهده دار این مسئولیت باشند. مثل پلیس، مدرسه، زندان و ... .
سیستم انضباطی سرباز خانه، مدرسه، دیوانه خانه و زندان تقریباً به یک شکل است. (به نظر فوکو در کتاب تنبیه و مجازات) زیرا همه مبتنی بر یک نظم بیرونی هستند و افراد بر اساس شرایط بیرونی، خود را با آن شرایط تطبیق می‌دهند. بحث شاگرد محوری در اصل مربوط به فرهنگ ایرانی است. یعنی تمایل شاگرد به تحصیل، رفت و آمد به کلاس و .... تحت کنترل خود شاگرد بود ولو خودش تحصیل را پذیرفته بود. برخلاف مفهوم شاگرد محوری در امریکا که در حد نظریه است و هنوز نهادینه و اجرایی نشده است.
خانم علم الهدی درباره دیدگاه خانم فخر، مبنی بر بحث رشته مطالعات زنان و نظارت دینی بر آن با تأیید مطلب به لزوم فعالیت وسیع در این زمینه تأکید کرد. درباره بانشاط‌سازی مدارس هم گفت که این مسأله در دستور کار قرار دارد.
وی درباره بحث امکان گفت: ما نه معتقد به جبرگرایی هستیم و نه تفویض‌گرایی. جنسیت صرفاً نه وابسته به طبیعت است و نه وابسته به فرهنگ، بلکه یک تعامل سه جانبه بین من، جامعه و طبیعت است و البته این تعامل با محوریت من صورت می‌گیرد و انتخاب جنسیت در تعامل این سه فاکتور صورت می‌گیرد و اگر تقرب مدنظر است پس آسان‌ترین راه برای رسیدن به آن تقرب، راهی است که متناسب با ویژگی‌های هر فرد است. بنابراین طبیعت ما امکانی برای تعالی و تکامل ماست. و گر چه راه‌های دیگری هم وجود دارد، اما این راه‌ها، راه‌های سخت‌تری نسبت به دیگر راه‌هاست.
اما این نگاه به معنای نگاه ارتجاعی نیست و تربیت سنتی یک الگوی غیرقابل تغییر و اصلاح نیست زیرا شرایط زنان ما تغییر کرده است و دختران و زنان امروز در معرض تصمیم گیری‌های بسیار مهمی قرار دارند که باید مجهز به آمادگی‌های زیادی باشند زیرا شرایط و امکانات این اقتضا را دارد و تنها آموزش چند مهارت کافی نیست. قبل از هر چیز زنان ما باید تفکر انتقادی داشته باشند، هویتشان تثبیت شود و گوش به فرمان رسانه‌ها نباشد. و رب‌البیت باشند که از عهده هیچ کس (مهدکودک، رستوران، پرستار) بر نمی‌آید و دختران جوان ما باید این آمادگی را داشته باشند که در زندگی مشترک، رب البیت باشند. بنابراین، نقش جنسیتی باید متناسب با شرایط باشد.
● بیان دیدگاه‌ها در بحث جنسیت وآموزش
اگر چه بحث بر سر موضوع آموزش و جنسیت است اما ما درباره «آموزش و جنسیت» و «تربیت و جنسیت» بحث می‌کنیم. به دلیل اینکه نوع آموزش‌هایی که داده می‌شود چه به شکل مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم، در تربیت افراد دخالت می‌کند و اگر بحث را با عنوان تربیت و جنسیت دنبال کنیم زمینه بحث دینی خواهد شد. با توجه به این نکته در فرض اول، انسان موجودی تربیت‌پذیر است و به بحث هویت جنسی، جنسیت هم می‌تواند تحت تأثیر ویژگی‌های طبیعی قرار بگیرد و هم یک امر آموزشی و تربیتی می‌تواند در مسیر زندگی و رشد یک فرد، ویژگی‌های جنسیتی را به او القا كند.
بنابراین تأكید می‌كنیم که شاخص‌ها و ویژگی‌های درونی و طبیعی در انسان در این باره مؤثرند. و بر این اساس است كه برخی از متخصصان تربیت در تقسیم‌بندی اقسام تربیت، می‌گویند تربیت به تربیت هادی و عایق تقسیم می‌شود. مراد از تربیت هادی، ارتقا و فعلیت بخشی به بن‌مایه‌های فطری و درونی انسان است. یعنی ظرفیت‌های طبیعی افراد، انسان را در مسیر تربیت کمک می‌کند و نیازی به امکانات و هزینه‌های خارجی نیست بلکه منابع تربیت در خود فرد وجود دارد.
اما تربیتی که بر اساس ظرفیت‌های درونی فرد نباشد هزینه زیاد و بازده کمی به دنبال خواهد داشت. علیرغم اینکه آموزش از درون کم هزینه‌تر و پربارتر خواهد بود. اما گفتنی است كه مدرنیته با سوق دادن آموزش از تربیت و آموزش درونی به آموزش بیرونی معتقد به اصالت تغییردر امر تربیت است.
پذیرش چنین تربیتی مستلزم پذیرش روش‌هایی است که برای تحقق چنین تربیتی تدبیر می‌شود. مثلاً یکی از این روش‌ها، شرطی‌سازی است که یکی از روش‌های القاء از بیرون است. و روش شرطی‌سازی مبتنی بر تکرار است و این القاء و تکرار فضایی را می‌طلبد که بواسطه آن، محیط و شرایط باید به گونه‌ای باشد که افراد در مورد آن شرایط شرطی شده و به آن عادت کنند. یکی از زمینه‌های بسیار مهم تحقق چنین امری وجود رابطه میان قدرت و دانش است. مثلاً در کشورهایی که زندگی لیبرالی یا سوسیالیستی تحقق دارد، ظهور چنین تربیتی وابسته به استفاده از امکاناتی است که سیستم‌های قدرت در اختیار قرار می‌دهند.
مثلاً مركز انتشاراتی برابری آموزشی زنان، دائماً جزوه‌هایی را در دفاع از ریشه‌های اجتماعی جنسیت تألیف و منتشر می‌كند. البته این‌همه غیر از تلاش‌هایی که در سیستم‌های آموزشی امریکا برای امحاء مقوله‌ای بنام جنسیت وجود دارد. یکی از این مجموعه‌ها که توسط مركز مزبور شکل گرفته، سالانه ۳۰۰ مقاله، برای ۲۵۰ کنگره و همایش و نشست‌های مربوط به جنسیت و مطالعات جنسیت ارائه می‌دهد که می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد تغییر در محیط‌های اجتماعی شود. و از آنجا که افراد درهمه دنیا با آموزش و پرورش ارتباط تنگاتنگی دارند، سیاست‌های مدرنیته با استفاده از چنین ظرفیتی، اذهان عمومی را به‌ سوی پیشبرد اهداف خود و بسترسازی اجتماعی سوق می‌دهند.
به طور مثال در کتاب فمینیسم در آمریكا تا۲۰۰۳ آمده است که خانواده‌ای برای اثبات این مسأله که رفتار پسر بچه آنها که می‌خواسته از پیشخوان مدرسه سیب بر دارد و به دفتر همکلاسی خود برخورد کرده، رفتاری خشونت‌آمیز نبوده، مجبور شدند ۳ ماه در محاکم قضایی در رفت و آمد باشند. یعنی فضا به گونه ای طراحی شده که هر رفتار چه ارادی و چه غیرارادی بر اساس رفتار خشونت‌آمیز آن‌ هم از نوع جنسی و غریزی تبیین می‌شود و این محیط، افراد را نسبت به این مقوله‌ها، شرطی می‌کند. بنابراین اگر زمانی ما با یک سری عناوین و مطالب در کتاب‌های آموزشی برخورد می‌کنیم، نباید به سادگی از کنار آنها عبور کنیم و در مطالعات جنسیتی بهتر است که از روش‌ها و اینگونه مطالب به راحتی عبور نکنیم.
در روش تربیت هادی نکته‌ای که بسیار مهم است این است که در این سیستم، هر چیزی بر اساس داشته‌ها و نداشته‌ها تعریف می‌شود و زمانی که ساختمان جنسی انسان در این تعریف موضوع تربیت هادی قرار می‌گیرد طبیعتاً جسم و روح او و ترکیب داشته‌ها و نداشته‌های او با هم مورد بررسی قرار می‌گیرد و باید سعی بر این باشد که در سیستم آموزش هادی، آموزش‌هایی که داده می‌شوند، درونی شود و از محدوده‌شان فراتر رفته و در هزارتوی وجود او نفوذ کند. خودپنداره و شناخت هر کس از خود که یکی از اركان این خود پنداره جنسیت است، می‌تواند راه را برای فعالیت‌های مشترک به عنوان انسان و فعالیت‌های اختصاصی به عنوان یک جنس خاص باز کند.روانشناسان، تأثیر تربیت را به سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری تقسیم می‌کنند که با تعابیر دیگری در فرهنگ دینی ما هم وجود دارد. تأثیر تربیت در حیطه عاطفی انسان، راه را برای حرکت‌های آنان باز می‌کند. خیلی اوقات بسیاری از رفتارهای مربوط به جنسیت تغییر می‌کند چون افراد از نظر عاطفی با خصوصیت مربوط با جنس خود كنار نمی‌آیند و یا با نقش جنسیتی خود احساس حیثیتی یا اعتماد به نفس كافی به آنها دست نمی‌دهد.
مثلاً گفته می‌شود یا تلقین می‌شود كه زنان خانه‌دار از وجهه خانه‌دار بودن خود راضی نیستند . مثلاً در موردی که پیامبر به زنی درباره حسن التبعل فرمودند: خوب همسرداری كردن در حكم جهاد در راه خداست. در واقع منظور پیامبر این بود که ذهنیت منفی که آن زن نسبت به امر شوهرداری و خانه‌داری داشت تصحیح کند.
بنابراین مهم است که تربیت‌ها، عاطفی شوند. به عنوان مثال توماس هابزکه برخی او را نقطه شروع تحول در حقوق مدرن می‌دانند، می‌گوید موتور محرک حضور در فعالیت‌های اجتماعی، حق است نه تکلیف. و انسان مدرن انسان محق است نه مکلف. و چون انسان‌ها دوست دارند که حق خود را بدانند، این نقطه شروع خوبی برای حضور در جامعه خواهد بود.
و از میان حقوق مختلف، حق صیانت ذات و یا حفظ خویشتن به هر قیمتی را، مطلوب‌ترین حق در میان حقوق دانست. در این نمونه، نقطه ثقل حقوق، عاطفه است. بنابراین عاطفی کردن ویژگی‌های مربوط به جنسیت که مورد تأیید دین هم است یکی از روش‌های تربیت جنسی بر مبنای رضایت و تمایل است. این کار را فمینیست‌ها در مورد کار خانگی زن انجام دادند به این نحو که بیان می‌کردند چرا فکر می‌کنید که زن خانه‌دار خوشبخت راضی وجود دارد؟ چرا فکر می‌کنید که زنان از بچه‌داری لذت می‌برند؟
با عمده کردن مشکلات بچه‌داری نگاه زن را به نقش خود مورد مخاطره قرار می‌دهند.خلاصه اینکه تربیت اعم از آموزش است و باید درونی شود. نکته بعد در خصوص بحث آموزش، دینی كردن آن است كه، چه مقدار می‌توان اثبات کرد در منابع دینی آموزش و تربیت باید در مورد جنسیت حساس باشد؟
۲ دسته روایات و آیات در این زمینه وجود دارد. دسته اول جنبه توصیفی دارد یعنی زن و مرد را آنچنان که هستند توصیف می‌کنند و بخشی هم جنبه احکامی و تجویزی دارند دستورالعمل‌هایی در قالب احکام ارزشی و اخلاقی یا در قالب دستورالعملهای فقهی و ....دارند.
آیا می‌توان از توصیفات به ارزش و ضدارزش‌ها رسید. این یکی از بحث‌های فلسفه اخلاق در دوره مدرن است که اتفاقاً از قرن ۱۸ به بعد این مسأله مطرح شد که ارزش‌ها با هست‌ها رابطه‌ای ندارند.
بحث دیگر، این مطلب است که آیا می‌توان از تجویزات به توصیف رسید؟ برای توضیح این عبارت باید مسئله را بشكافیم. به عنوان مثال یکی از مباحث مهم در علم روانشناسی، بحث اختلال در شخصیت است که در این اختلال، پنداری که هر شخصی از خود دارد خدشه‌دار می شود. ادعا، این است كه لباس و پوشش می‌تواند با مسئله اختلال در شخصیت از نقطه نظر هویت جنسی مرتبط باشد.
چنانکه فمینیست‌ها در یك برهه در طراحی لباس‌هایی که برای زنان انجام می‌دادند، به نقش‌هایی كه در نظر داشتند به زنان محول كنند توجه می‌كردند. مثلاً لباس طوری طراحی می‌شد که زنان بتوانند با آن لباس‌ها راحت فعالیت کنند. یعنی زنانگی در لباس متجلی نشود.در حالی‌كه در مقابل می‌توان از این دستورالعمل در دین که زنان و مردان لباس مختص یکدیگر را نپوشند به این نتیجه برسیم که باید به نوعی مرد بودن یا زن بودن در لباس معلوم شود زیرا عدم رعایت این مسئله باعث اختلال در شخصیت و خود پنداره جنسی افراد می‌شود. یعنی از دستورالعمل به هست و توصیف برسیم.
از اینجا ثابت می‌شود که تربیت با جنسیت مرتبط است.
بحث بعدی اینکه آموزش با معنای مصطلح خود، چه ارتباطی با زندگی انسان‌ها و در مرتبه‌ای دیگر چه ارتباطی با مسأله زنان دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید تاریخ علم ملاحظه شود.
پیدایش علم با رسمی شدن آن همزمان می‌شود. یکی از نتایج علم در این حالت غیرغایتگرا شدن آن است و نفی هدفمندی و اثبات یک نوع ماهیت مکانیکی برای مجموعه كیهانی است. در این سیستم که هدف‌مندی از آن حذف می شود، نیازی به حفظ نظام موجود باقی نمی‌ماند در حالیكه در تفکر دینی موجود، نظام جهان، نظام احسن معرفی شده و هیچ تغییری در این رابطه به صلاح مجموعه هستی نیست. اما زمانی که هدفمندی از جهان گرفته می‌شود تغییر و تحول هم جای خود را باز می‌کند از سوی دیگر علم با داعیه کشف آمد و نه با داعیه توصیه. یعنی ربطی بین ارزش‌ها و کشفیات وجود ندارد. از سوی سوم و طبق سخنان و ادعاهای قبل در این سیستم، روابط مردم بر اساس قراردادهای قابل تغییر تنظیم می‌شود و نیازی با ارجاع به طبیعت بشر نیست.
مطلب بعد تخصصی شدن و تقسیم کار است که یکی دیگر از نتایج علم است. اگر چه ما نیز به تقسیم کار موافقیم ولی این تقسیم کار به حدی مردم را شرطی کرده که فراتر از تخصص خود، نمی‌توانند حرکتی انجام بدهند.
ربط این مسأله این است که خانواده از این جا آسیب می‌بینید. مثلاً «مادری» تبدیل به یک حرفه شده و تنزل خانواده از نقش‌ها و كاركردهای خود یکی از تبعات تخصصی شدن علوم و حرفه‌هاست و درمانگران خانواده و متخصصین این امر کاری را برای خانواده انجام می‌دهند که زن و شوهر باید برای هم انجام بدهند و تمام مشاغل خانگی به حوزه تخصصی شغلی با نگرش حرفه‌ای واگذار شده که آن دلسوزی و عاطفه در آن دیده نمی‌شود.
آقای ویلیام گردنر در كتاب جنگ علیه خانواده می‌نویسد اگر خانواده نقش حمایت از خود را خود به عهده بگیرد خود را نسبت به این حمایت محق می‌داند و این حمایت دارای بن مایه‌های عاطفی خواهد شد. اما زمانی که این حمایت به دست صاحبان حرفه‌ها و مشاغل و دولت افتاد فاقد بن مایه‌های عاطفی می‌شود.
نکته بعد درباره ماهیت علم و ارتباط آن با ساختارهای لیبرالی با آموزه مهم فردگرایی و نیز ساختار حکومت‌های سوسیالیستی كه مبتنی بر نفی نقش فرد و تصدی‌گری دولت‌هاست. البته هر دو ساختار در کسب سود بیشتر با هم مشترک هستند. اگر این فرض پذیرفته شده باشد که حکومت‌ها و قدرت‌ها در جهت‌دهی دانش‌ها، نقش اساسی دارند، اهمیت توجه به آموزش و پرورش نمود پیدا می‌کند. مثلاً هدف ایجاد مهارت اعتماد به نفس در تفکر لیبرالی بالا بردن سطح رقابت است زیرا محوریت آموزش در نظام لیبرالی فرد و بالا بردن قدرت احقاق حق و چانه زنی در محدوده خانواده. در مقابل در آموزه‌های دینی، ما بحث قناعت وكف نفس را داریم اما هیچ سیستمی درآموزش و پرورش به دنبال ایجاد مهارت کف نفس و قناعت نیست. آموزش و پرورش باید با نهادهای دینی و نهادهای دیگر به طور هماهنگ وارد عمل شود و مفاهیم دینی را در سیستم‌های وابسته به خود وارد نماید. پی‌آمدهای آموزش و پرورش خنثی نسبت به جنسیت را می‌توان در عدم توانایی افراد برای ایفای نقش‌های مختلف، بحران در خود پنداری، تأثیر در معیارهای ازدواج، تحصیل، اشتغال و .... دانست.
متأسفانه ما در این سیستم قرار گرفته‌ایم، البته تنها با تئوری نمی‌توان مشکل را حل کرد اما دست‌اندرکاران باید نسبت به این مسائل حساس باشند و نسبت به کاهش مضرات تفکر دولت‌های مدرن تلاش کنند.
خانم فخر بر عملیاتی کردن طرح‌ها و دیدگاه‌ها و لوزم دخالت نهادهای دینی در همایش‌ها، جلسات و نشست‌هایی که در میان اساتید رشته‌های مطالعات زنان صورت می‌گیرد تأکید کرد و درباره توجه به منابع درسی که در اختیار دانشجویان قرار دارد و تبیین آنان درباره دیدگاه‌های فمینیستی و اسلامی، نکاتی را مطرح کرد.
خانم ارمغانی در ادامه و پیرامون صحبت‌های خانم علم الهدی درباره پوشش دانش آموزان گفت: پوشش‌ها هر سال تنگ‌تر و کوتاه‌تر می‌شود و به قشر دبیران هم سرایت کرده است. مسأله دیگر بحث نظم است که این نظم تحت تأثیر بوروکراسی غربی است و بحث شاگرد محوری و مفاهیم آموزشی به سمت انسان گروی حرکت می کند.
خانم شرف الدین درباره امکان جنسیت که سرنوشت محتوم ما نیست گفت: اگر هدف نهایی ما قرب الی الله و خلیفه الهی است، آیا این هدف تنها از طریق اختیار این امکان است که جبر پنهان است و اگر بپذیریم که سبیل ما فقط این یک امکان نیست این سؤال پیش می آید که رابطه آن با صفات ذاتی و طبیعی جنسیتی که در وجود انسان است چیست؟
خانم علم الهدی در بحث نظمی که خانم ارمغانی بیان کردند گفت: در اصل نظم هیچ تردیدی وجود ندارد اما بحث بر سر درون‌گرایی یا برون‌گرایی نظم است. نظم برون‌گرا با نظارت پلیس همراه است و با تغییر رویکرد، تغییر می‌کند. مضافاً اینکه این نظم بر اساس نظم دنیای مدرن شکل گرفته است. و چون قانون و قرارداد ناظر بر رفتار افراد است، نیازمند سیستمی است که در این سیستم نهادهایی عهده دار این مسئولیت باشند. مثل پلیس، مدرسه، زندان و ... .
سیستم انضباطی سرباز خانه، مدرسه، دیوانه خانه و زندان تقریباً به یک شکل است. (به نظر فوکو در کتاب تنبیه و مجازات) زیرا همه مبتنی بر یک نظم بیرونی هستند و افراد بر اساس شرایط بیرونی، خود را با آن شرایط تطبیق می‌دهند. بحث شاگرد محوری در اصل مربوط به فرهنگ ایرانی است. یعنی تمایل شاگرد به تحصیل، رفت و آمد به کلاس و .... تحت کنترل خود شاگرد بود ولو خودش تحصیل را پذیرفته بود. برخلاف مفهوم شاگرد محوری در امریکا که در حد نظریه است و هنوز نهادینه و اجرایی نشده است.
خانم علم الهدی درباره دیدگاه خانم فخر، مبنی بر بحث رشته مطالعات زنان و نظارت دینی بر آن با تأیید مطلب به لزوم فعالیت وسیع در این زمینه تأکید کرد. درباره بانشاط‌سازی مدارس هم گفت که این مسأله در دستور کار قرار دارد.
وی درباره بحث امکان گفت: ما نه معتقد به جبرگرایی هستیم و نه تفویض‌گرایی. جنسیت صرفاً نه وابسته به طبیعت است و نه وابسته به فرهنگ، بلکه یک تعامل سه جانبه بین من، جامعه و طبیعت است و البته این تعامل با محوریت من صورت می‌گیرد و انتخاب جنسیت در تعامل این سه فاکتور صورت می‌گیرد و اگر تقرب مدنظر است پس آسان‌ترین راه برای رسیدن به آن تقرب، راهی است که متناسب با ویژگی‌های هر فرد است. بنابراین طبیعت ما امکانی برای تعالی و تکامل ماست. و گر چه راه‌های دیگری هم وجود دارد، اما این راه‌ها، راه‌های سخت‌تری نسبت به دیگر راه‌هاست.
اما این نگاه به معنای نگاه ارتجاعی نیست و تربیت سنتی یک الگوی غیرقابل تغییر و اصلاح نیست زیرا شرایط زنان ما تغییر کرده است و دختران و زنان امروز در معرض تصمیم گیری‌های بسیار مهمی قرار دارند که باید مجهز به آمادگی‌های زیادی باشند زیرا شرایط و امکانات این اقتضا را دارد و تنها آموزش چند مهارت کافی نیست. قبل از هر چیز زنان ما باید تفکر انتقادی داشته باشند، هویتشان تثبیت شود و گوش به فرمان رسانه‌ها نباشد. و رب‌البیت باشند که از عهده هیچ کس (مهدکودک، رستوران، پرستار) بر نمی‌آید و دختران جوان ما باید این آمادگی را داشته باشند که در زندگی مشترک، رب البیت باشند. بنابراین، نقش جنسیتی باید متناسب با شرایط باشد.
خانم دكتر جمیله علم الهدی
خانم فریبا علاسوند
منبع : نشریه حورا