یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سال‌های آغازین حیات آخرین رسول یار


سال‌های آغازین حیات آخرین رسول یار
ابرهای تیره و تار جاهلیت، سراسر شبه جزیره عربستان را فرا گرفته بود، کردارهای زشت و ناروا، جنگ‌های خونین، غارتگری و دخترکشی، هرگونه فضایل اخلاقی را از میان برده و جامعه عرب در سراشیبی بدبختی عجیبی قرار گرفته بود. فاصله مرگ و زندگی آنان بیش از حد کوتاه شده بود. در این هنگام ستاره صبح سعادت دمید و محیط تاریک عربستان با میلاد مسعود رسول گرامی اسلام روشن شد و از این راه مقدمات و سعادت یک ملت عقب افتاده پی‌ریزی گردید. طولی نکشید که شعاع این نور سراسر جهان را روشن ساخت و اساس یک تمدن الهی، انسانی در تمام نقاط جهان پایه گذاری گردید.
بیست و پنجم اسفند ماه امسال مصادف است با هفدهم ربیع الاول، سالروز میلاد آخرین پیام‌آور الهی، حضرت محمد (ص) و همچنین سالروز میلاد فرخنده، فرزند صالح آن حضرت یعنی امام جعفر صادق (ع) موسس مذهب جعفری. میلاد این دو نور الهی را محضر همه مسلمانان و شیعیان جهان تبریک عرض می‌نماییم.
تاریخ ثابت کرده است که معمولا هنگام ظهور پیامبران الهی و یا ولادت آنها حوادث مهم و شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد که خبر از آمدن آن پیامبر و تحول در جهان و عقاید مردم، می‌دهد. در شب ولادت رسول خدا (ص) نیز طبق روایات، حوادث شگفت انگیز و عجیبی اتفاق افتاد که از جمله طلوع ستاره‌ای و روشن شدن شرق و غرب توسط نور خیره‌کننده‌ای که در لحظه ولادت پیامبر به وجود آمد و همچنین شکافتن ایوان کسری که با سنگ و گچ ساخته شد. و سال‌ها برقرار بود و در آن شب چهارده کنگره آن فرو ریخت و اینکه چرا چهارده کنگره، خود فلسفه‌ای دارد. همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاده و هیچ بتی در آن روز سر پا نبود. از طرفی دریاچه ساوه، خشک شد و آتشکده فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش و سرد شد.
محمد مصطفی (ص) در شهر مکه چشم به دنیا گشوده و پا به عرصه وجود نهاد، خبر ولادت این نوزاد مبارک به گوش جد بزرگوارش عبدالمطلب رسید و او خود را برای دیدار مولود جدید به خانه آمنه رسانید. عبدالمطلب که میان فرزندانش عبدالله را بیش از دیگران دوست می‌داشت و با مرگ او دچار اندوه فراوانی گردیده بود با دیدن فرزند عبدالله چهره‌اش باز و دیدگانش روشن گردید و امید تازه‌ای در چشمان وی هویدا گشت.
در روز هفتم ولادت، عبدالمطلب شتری را ذبح کرد و بزرگان قریش را دعوت نمود و آن‌گاه نام نوزاد را محمد نهاد.
حلیمه می‌گوید: از روی ناچاری من کودک یتیمی را که همه از نگهداری و پذیرفتن او خودداری می‌کردند و می‌گفتند کودکی که پدرش مرده و تحت کفالت مادر وجد خود زندگی می‌کند چه امید سود و بهره‌ای از او می‌توان داشت؟ با مشورت شوهرم پذیرفتم و به نزد عبدالمطلب رفته و آن نوزاد را گرفته و با خود آوردم و از لحظه‌ای که این نوزاد یتیم وارد زندگی ما شد روز به روز خیر و برکت در خانه ما رو به ازدیاد بود. آن حضرت دو ساله شد و من او را از شیر گرفتم. رشد آن کودک با دیگران تفاوت داشت، چنان که در دو سالگی کودکی درشت اندام و نیرومند گشته بود، پس از دو سال او را به نزد مادرش آمنه باز گرداندیم، اما به دلیل خیر و برکتی که در وجود او بود مایل بودم دوباره او را به میان قبیله خود ببرم لذا به آمنه گفتم خوب است این فرزند را نزد ما بگذاری تا بزرگ شود زیرا من از وبای شهر مکه بر او بیمناکم و آمنه او را به ما بازگرداند.
مورخین عموما نوشته‌اند که رسول خدا (ص) تا سن پنج سالگی در میان قبیله بنی‌سعد زندگی کرد و سپس حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش بازگرداند و به وی سپرد. رسول خدا (ص) تا پایان عمر گاهی از آن زمان یاد می‌کرد و از حلیمه و فرزندانش قدردانی می‌نمود. پیامبر گرامی اسلام پس از سپری کردن پنج سال از عمر خویش در میان بادیه به مکه بازگشت و تحت سرپرستی و کفالت جدش عبدالمطلب درآمد، کمتر از هفت بهار از عمر پیامبر سپری نشده بود که با حادثه ناگوار مرگ مادرش روبرو شد و عبدالمطلب بیش از پیش در نگهداری نوه خویش همت گماشت و سفارش بیشتری در این باره می‌نمود.
زمان زیادی طول نکشید که مقدرات الهی مصیبت تازه‌ای برای آن حضرت پیش آورد و عبدالمطلب را نیز از رسول خدا (ص) گرفت و او را به سوگ نشاند. مطابق مشهور، هشت سال از عمر پیامبر گذشته بود که عبدالمطلب از جهان رخت بر بست و اندوه تازه‌ای بر اندوه‌ گذشته آن حضرت افزوده گردید.در حالی عبدالمطلب از دنیا رفت که یکصد و دو سال داشت و با رفتن او سرپرستی پیامبر به دوش ابوطالب نهاده شد. شیوه ابوطالب آن بود که هرگاه می‌خواست ناهار یا شام به بچه‌های خود بدهد به آنها می‌گفت صبر کنید تا فرزندم محمد بیاید و چون آن حضرت حاضر می‌شد آنها اجازه می‌یافتند که غذا بخورند. همه اطلاع دارند که آن حضرت از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می‌کردند؛ یکی نام محمد که جد بزرگوارش برای او انتخاب کرده بود و دیگری نام احمد که مادرش او را به آن نامیده بود.
ابوطالب با عشق و علاقه زیادی، چهل و دو سال پروانه‌وار به گرد شمع وجود وی گشت و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ نورزید.

کریم باباخانیان
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید