پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تحلیلی توصیفی از فرهنگ هیئت علمی دانشگاه‎ها و آموزش کتابشناسی


تحلیلی توصیفی از فرهنگ هیئت علمی دانشگاه‎ها و آموزش کتابشناسی
دانشگاه‎ها همواره از نظر كتابداران, كلید آموزش كتابشناسی شمرده می‎شوند, با این حال, شواهد چشمگیر نشان می‎دهد كه اغلب دانشگاه‎ها, در روند آموزشی خود, آموزش كتابشناسی را چندان نپسندیده‎اند. این مقاله به بررسی ماهیت فرهنگ هیئت علمی دانشگاه‎ها و چگونگی جلوگیری از تلاش‎هایی برای آموزش كتابشناسی می‎پردازد. با آن كه باور عام بر آن است كه فرهنگ دانشگاهی از توسعهٔ كتابخانه‎های بزرگ حمایت می‎كند, تاكنون تحقق آموزش كتابشناسی مورد پذیرش قطعی قرار نگرفته است. اگر كتابخانه‎های دانشگاهی بخواهند به فرآیند آموزشی كمك كنند, تلاش مستمر كتابداران برای تحقق آموزش كتابشناسی در دانشگاه‎ها ضروری است.بویر (Boyer) در یكی از مهمترین كتابهایش در مورد آموزش دانشجویان تا سطح لیسانس تحت عنوان: دانشگاه تجربهٔ دانشجویان لیسانس در آمریكا نوشت:ما در مطالعات خود دریافتیم كه كتابخانه در بیش‎تر مؤسسات آموزشی یك منبع فراموش شده است. آنچه در مورد نظر بویر قابل ذكر است, مورد غفلت قرار گرفتن كتابخانه در فرآیند آموزش است.
كتاب بویر اولین انتشار مهم در مورد آموزش كتابشناسی برای دانشجویان تا سطح لیسانس در سال‎های اخیر است زیرا او نه تنها به كتابخانه توجهٔ خاصی كرده است, بلكه آموزش كتابشناسی را در دانشگاه‎ها مطرح نموده است.متأسفانه بویر, روشی را در این باب ذكر نكرده و مباحثات و نظریات او همچنان به بوتهٔ فراموشی سپرده شده است. آموزش كتابشناسی دارای تاریخ طولانی در كتابخانه‎های دانشگاهی است و تاریخ آن حداقل به دههٔ ۱۸۸۰ باز می‎گردد. در سالهای اخیر, حمایت‎كنندگان این نظر به آموزش كتابشناسی و پذیرش آن توسط كتابداران به عنوان حركتی اساسی و پویا اشاره می‎كنند.با این حال, تلاش‎هایی كه در طول تاریخ دربارهٔ چگونگی نقش كتابخانه‎ها در فرآیند آموزش شده, مبهم است.
"برانزكوم" (Branscomb) در اثر معروف خود در سال ۱۹۴۰, استفادهٔ كم از كتابخانه‎ها توسط دانشجویان دانشگاه‎ها را در خلال دههٔ ۱۹۳۰ بررسی كرد و پرسید: "با روش كنونی آموزش, آیا به چنین كتابخانه‎های بزرگی نیازمندیم؟"یك دههٔ بعد, "لویس روند" (Louis Round) كتابدار معروف این مسئله را به زبان دیگر مطرح می‎كند: گرچه دانشكده‎ها بودجه‎های هنگفتی را صرف گسترش و توسعه كتابخانه‎ی می‎كنند اما كمكی كه این كتابخانه‎ها به ارتقای سطح كیفی برنامه‎های آموزشی می‎كنند كم‎تر از آن چیزی است كه باید باشد. "نپ" (Knapp) در طول دهه ۱۹۵۰ و اوایل دههٔ ۱۹۶۰ با مقالات و تحقیقات خود, در زمینه "آموزش كتابشناسی مدرن" پیشگام بود.
"شورز" (Shores) در سال ۱۹۶۸, توجهٔ عام را به نقش آموزش عالی از طریق استفاده از كتابخانهٔ دانشگاه جلب نمود.در سال ۱۹۶۸ "فیپس" (phipps) دریافت كه كتابداران بسیاری كه درگیر آموزش كتابشناسی بودند, به دلایلی همچون كمبود كاركنان, نبود وقت و بودجه, عدم همكاری و مساعدت از طرف دانشگاه و مدیریت آن, ناامید و بی‎روحیه شده‎اند.دورهٔ آموزش كتابشناسی از سال ۱۹۶۹ با ارائه مقاله "فاربر" (Farber) به بخش كتابخانه‎های دانشگاهی "انجمن كتابخانه‎های دانشگاهی و تحقیقاتی" آغاز می‎شود. در اوایل دههٔ ۱۹۷۰, آموزش كتابشناسی به عنوان حركتی نو با كنفرانسی در دانشگاه میشیگان شرقی شروع می‎شود. در دههٔ ۱۹۸۰, با انتشار مجله‎ای با عنوان "راهبردهای تحقیقاتی", برنامهٔ آموزش كتابشناسی دنبال می‎شود.
در دههٔ ۱۹۹۰, بعضی از مراكز محلی و دانشگاهی از اهمیت آموزش كتابشناسی آگاه می‎شوند. با وجود پیشرفت‎های چشمگیر, یك احساس آزاردهنده دربارهٔ آموزش كتابشناسی همچنان باقی است و آن عدم درك و شناخت صحیح اعضای هیئت علمی دانشگاه‎ها از موضوع است.در سال ۱۹۹۲ "جاكوبسن" (Jacobson) نتیجه گرفت. با این كه كیفیت و شیوهٔ آموزش كتابشناسی تغییر كرده و اعضای دانشگاه‎ها و دانشكده‎ها تا حدودی به نقش آن آگاه شده‎اند, و با آن كه تعداد دانشجویان و استادان افزایش چشمگیری یافته, هنوز اعضای هیئت علمی دانشگاه‎ها درس "آموزش كتابشناسی" را درسی اساسی برای آموزش دانشجویان خود به شمار نمی‎آورند.این تلاش‎ها باعث شد تا در دهه‎های ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰ "سازمان ملی اوقاف" (۱) برای گسترش منابع كتابخانه‎های علوم انسانی, و "شورای منابع كتابخانه‎ها" برای ارتقای آموزش كتابخانه‎ای, حدود سه میلیون دلار در ۵۰ كتابخانهٔ دانشگاهی سرمایه‎گذاری كردند.در سال ۱۹۸۰, گوین (Gwinn) این برنامه‎ها را مورد نقد و بررسی قرار داد و فصل جدیدی در تاریخ آموزش كتابشناسی گشوده شد. مشكلاتی كه او برشمرد به قرار زیر است:
- همكاری ضعیف دانشگاه
- عدم همكاری مناسب مدیریت دانشگاه با كتابداران
- نبود برنامه‎ریزی از سوی دانشگاه
او نتیجه گرفت كه: برنامهٔ آموزش كتابشناسی تغییرات آشكاری در دیدگاه‎های اعضای هیئت علمی دانشگاه‎ها ایجاد نكرده است. بعد از مدتی, "وایت لچ" (Whitelatch) در سال ۱۹۸۳ نوشت كه: در ایالات متحده روال آموزشی دانشگاه‎ها بر مبنای استفاده از كتابخانه نیست. همچنین مقالات دانشجویان كم‎تر متكی به استفاده از متون كتابخانه‎ای می‎باشد."تاماس" (Thomas) در سال ۱۹۹۴ اظهار داشت كه به طور كلی, اكثر دانشگاه‎ها در بالا بردن مهارت‎های استفاده از كتابخانه, چه به شكل سنتی و چه الكترونیكی, هنوز مسئولیت كمی در قبال دانشجویان احساس می‎كنند.
● اهمیت همكاری با دانشگاه
از لحاظ تاریخی, كتابداران دانشگاهی, مدت‎ها به دانشگاه‎ها به عنوان مرجعی در ترغیب و هدایت دانشجویان به استفاده از كتابخانهٔ دانشگاه چشم دوخته بودند, ولی این توجه با ناكامی مواجه شد. "برانزكوم" (۱۹۴۰) نوشته بود: كتاب‎ها در قفسهٔ كتابخانه‎ها بی‎استفاده هستند, زیرا مدرسان به این كتاب‎ها توجه ندارند و در فرایند آموزش و تحقیقات, هیچگونه انگیزه‎ای در دانشجویان برای استفاده از منابع كتابخانه‎ای ایجاد نمی‎كنند.بعد از "برانزكوم", "نپ" (۱۹۵۸) نوشت: نه حوزهٔ موضوعی, نه روش تدریس و نوع تكالیف, و نه كیفیت دانشگاه, هیچك ضامن استفاده از منابع كتابخانه نیست. تنها عامل تعیین‎كننده, گرایش و علاقه‎مندی خود مدرس است.
اگر مدرس در این زمینه اشتیاق از خود نشان دهد, دانشجو به تبع او از كتابخانه استفاده خواهد كرد."لیپو" (Lipow) در سال ۱۹۹۲ بر اهمیت همكاری كتابداران با هیئت علمی دانشگاه‎ها تأكید كرد: مدرسان دانشگاه, بیش‎تر از ما (كتابداران) با دانشجویان برخورد می‎كنند, آن‎ها هستند كه می‎توانند تكالیف دانشجویان را بر مبنای استفاده از منابع كتابخانه‎ای تعیین كنند. هر چقدر مدرسان در استفاده از كتابخانه ناآگاه, بی‎انگیزه و سهل‎انگار باشند, دانشجویان نیز به همان اندازه ناآگاه و بی‎انگیزه خواهند بود.آموزش كتابشناسی, همكاری و حمایت مسئولان و مدرسان دانشگاه را می‎طلبد. اما چرا مسئولان دانشگاه‎ها پیوسته بر گسترش مجموعهٔ كتابخانه‎ها تأكید می‎ورزند, ولی در برابر تلاش‎های كتابداران برای آموزش چگونگی استفاده از مجموعهٔ كتابخانه چنین مقاومت می‎كنند؟
جواب این پرسش در مفهوم "فرهنگ دانشگاهی" نهفته است."شاین" (Shein) در (۱۹۹۲) اثر معروف خود "فرهنگ سازمانی و رهبری" (۲) می‎گوید: فرهنگ دارای تاریخی طولانی و پر از فراز و نشیب است. اگر درك درستی از پویایی فرهنگی داشته باشیم, بعید است كه در مقابل كنش‎ها و رفتارهای جامعه عصبانی و غیرمنطقی برخورد كنیم, به حتی اگر رفتار غیرعادی و به ظاهر غیرمنطقی افراد را در سازمان‎ها ببینیم تعجب نخواهیم كرد. با شناخت فرهنگ در خواهیم یافت كه چرا تغییر این رفتارها اینقدر مشكل است."ترایس و به‎یر" (Trice & Beyer) در ۱۹۹۳ در مورد فرهنگ می‎گویند: مراحل فرهنگی, ریشه در تار و پود نهادها دارد. فرهنگ, بعضی از رفتارها, احساسات, عقاید و نگرش‎ها را مجاز می‎داند از بعضی دیگر منع می‎كند.فرهنگ مفهوم وشیوه زندگی را برای گروهی از مردم فراهم می‎سازد, باعث می‎شود كه آن‎ها با هم باشند, و در آن‎ها نگرشی به وجود می‎آورد كه هدف از ادامهٔ زندگی را ممكن می‎سازد.● ویژگی‎های فرهنگ دانشگاهی
"كه" (Kuh) و "ویت" (Whitt) در سال ۱۹۸۸, ارزش واقعی دانشگاه را در پیگیری و اشاعه دانش می‎دانند؛ دانشگاه وظیفه یادگیری و اشاعهٔ دانش از راه آموزش, تحقیق و نشر آن را دارد. بیش‎ترین میزان رشد آموزش عالی در خلال دهه‎های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بود, یعنی زمانی كه شیوه‎های دانشگاهی تحقیقاتی در كشور آلمان به وجود آمد. در نتیجه, بسیاری از اعضای آموزشی دانشگاه‎های كنونی از این دانشگاه خارجی مدرك دریافت كردند.
ادواری هسته, و شناسایی كنفرانس‎ها و شركت در آن‎ها, مصاحبه برای كاریابی و غیره استوار بود.یكی از ویژگی‎های فرهنگ دانشگاهی این است كه مقولهٔ "آموزش" در آن كم‎تر به بحث و نقد گذارده می‎شود. در تحقیقی كه در سال ۱۹۷۸ در ۱۴ دانشگاه آمریكا صورت گرفت, ۴۲ درصد از آموزشگران اعلام داشتند كه در تمامی دوران آموزش هرگز كسی دربارهٔ شیوهٔ آموزش آن‎ها سؤالی نكرده, و تنها ۲۵ درصد اعلام كردند كه مباحثاتی بیش از یك بار دربارهٔ آموزش صورت گرفته است. "فریدمن" و دیگران (Freedman et al.) در سال ۱۹۷۹ بیان داشتند كه اعضای آموزشی دانشگاه‎ها به دلیل این كه نقاط ضعف بسیار در شیوهٔ آموزش و تدریس دارند, از بحث و اظهارنظر درباره آموزش خودداری می‎كنند."فنیك" (۱۹۸۴) نیز اعلام داشت كه بسیاری از اعضای آموزشی دانشگاه كه از شیوه‎های وقت‎گیر و سنتی همچون سخنرانی و خواندن مطالب استفاده می‎كنند, علاقه‎ای به ارزیابی شیوه تدریس خود ندارند و دلیل این امر را فشار كاری و تراكم امور دیگر می‎دانند.
"بركویست" (Berqquist) معتقد است كه تأكید فرهنگ دانشگاهی بیش‎تر بر به وجود آمدن محقق در حوزه‎ای خاص می‎باشد, نه تربیت كردن فردی كه دارای دانش, مهارت و ویژگی‎های یك شهروند مسئول باشد.یكی از مهم‎ترین معیارهای فرهنگ دانشگاهی, استقلال حرفه‎ای مدرسان می‎باشد كه عدم همكاری بین آن‎ها و كتابداران را سبب می‎شود. "میلت" (Millett) بیش از ۳۰ سال قبل نوشت: مدرس دانشگاه محتوای درس خود را تعیین می‎كند و محدوده, روش آموزش, انتخاب متون و سایر مواد خواندنی, پروژه‎ها, مقالات, سخنرانی‎ها, به كارگیری وسایل دیداری – شنیداری, جملگی مواردی هستند كه صرفاً توسط مدرس دیكته می‎شوند.بسیاری از محققان و پژوهشگران فشارها و اضطراب‎های مدرسان دانشگاه‎ها را برمی‎شمارند و بركمبود وقت به عنوان یك عامل اساسی تأكید می‎ورزند.
"گتمن" (Getman) استاد حقوق در مورد كمبود وقت, دلایل زیر را بیان می‎كند:استاد, در آغاز دورهٔ تدریس دانشگاهی, وقت زیادی را صرف یادگیری موضوع درسی خود می‎كند كه شامل چگونگی تدریس نیز می‎شود. هرساعت از تدریس مستلزم سه تا چهار ساعت آمادگی برای تدریس است و ساعات زیادی نیز صرف تحقیق, مطالعه و ویرایش هر صفحه از مواد خواندنی می‎شود. اگر زمان ملاقات با دانشجویان و غیره را هم بر این مقدار اضافه كنیم, خواهیم دید كه وقت اساتید بسیار اندك است و این ادعا كه اساتید دانشگاه‎ها وقت آزاد زیادی دارند, عبث است. بنابراین همه ما تحت شرایط دایمی فشار و تنش هستیم و این به واسطهٔ تعهداتمان می‎باشد.به هرحال, این دلیل چه موجه باشد یا نباشد, كمبود وقت همواره یكی از مشكلات اساسی است كه اعضای هیئت علمی دانشگاه‎ها و مدرسان, برای عدم همكاری خود در آموزش كتابشناسی اقامه می‎نمایند.مشكل دیگر این است كه با وجود تلاش كتابداران برای آشتی‎دادن مدرسان با آموزش كتابشناسی, ایشان در برابر "تغییر" همواره مقاومت می‎كنند, چرا كه تغییر نیز باعث صرف وقت است.
● دلایل مقاومت در برابر آموزش كتابشناسی
"فاربر" (۱۹۹۲) اظهار كرد كه اعضای آموزش دانشگاه باید پاسخ دهند كه چرا در برابر آموزش كارشناسی مقاومت می‎كنند؟
"تامپسن" (۱۹۹۳) دلایل این مقاومت را به شرح زیر برمی‎شمرد:
۱. به دلیل مشغلهٔ بیش از حد, وقت كافی برای پذیرش مطالب جدید ندارند.
۲. مطالب و تكالیف دانشجویان را از قبل آماده كرده‎اند, از این رو جایی برای آموزش كتابشناسی برای كلاس‎های خود در نظر نمی‎گیرند.
۳. به كتابداران به مثابهٔ منشی, پادو و دربان می‎نگرند نه به عنوان همتا و همكار آموزشی.
۴. معمولاً در برنامه‎های پیشنهادی, "انتقاد از خود" را قبول ندارند, آن‎ها ممكن است كه سخنرانان یا نویسندگان توانایی باشند, اما نسبت به رفتار و شیوه آموزشی خود هیچگونه اعتراض و انتقادی را نمی‎پذیرند و تمایلی به برملا شدن ناآگاهی و غفلت خود ندارند.
بسیاری از مشكلات از اینجا ناشی می‎شود كه اعضای آموزشی دانشگاه‎ها, كتابداران را همتای آموزشی تلقی نمی‎كنند. "نپ" (۱۹۶۶) اظهار كرد كه آن‎ها هرگز "كتابداران" را به عنوان اعضای آموزشی دانشگاه نپذیرفته‎اند. حتی خانم "ویلسن" نوشت كه كتابداران دانشگاهی به حد كافی آموزش ندیده‎اند و دارای سطح آموزشی مطلوب برای تدریس نیستند."كیلوگ" (Kellogg) هم معتقد بود كه اكثریت اعضای آموزشی دانشگاه‎ها, كتابداران را همتای آموزشی خود نمی‎دانند.با توجه به این كه اعضای آموزشی دانشگاه‎ها اغلب برای كتابداران ارزش كمی قائل‎اند, جای تعجب نیست كه بسیاری از پژوهش‎های انجام شده حكایت از عدم تمایل آن‎ها به همكاری با كتابداران دارد. مدرسان و سایر اعضای آموزشی دانشگاه‎ها به ندرت برنامه‎های درسی و تحقیقی خود را با مشورت و كمك كتابداران آماده می‎كنند و این مشكل بزرگ مستقیماً از فرهنگ دانشگاه و دیدگاه حاكم بر آن سرچشمه می‎گیرند."فاربر" (۱۹۹۲) از تجربه خود در دانشگاه "ارلهام" نوشت. به نوشتهٔ او, آموزش مناسب نیازمند وقت زیاد است و در این صورت, آموزش كتابشناسی در نزد مدرسان جایگاهی ندارد.تحقیقات زیادی مبنی بر میزان استفادهٔ اساتید از كتابخانه‎ها و به تبع آن, استفادهٔ دانشجویان از كتابخانه‎ها صورت گرفته است. به علاوه, میزان انتشارات اساتید نیز با استفاده آنان از كتابخانه رابطه دارد. ولی هر چند كه اساتید برای رفع نیازهای آموزشی یا انتشاراتی خود به كتابخانه‎ها مراجعه كنند و از كمك‎های كتابداران برخوردار شوند, اما كتابداران را افرادی ماهر, مطلع و كاردان به حساب نمی‎آورند. در نتیجهٔ این نگرش, جایگاهی برای آن‎ها در نظام آموزشی و تدریس قائل نمی‎شوند."اربرگ" (Orberg) و همكارانش در تحقیقات خود در سال ۱۹۹۰ دریافتند كه هر چقدر تماس اساتید با كتابخانه بیشتر باشد, دانشجویان نیز از كتابخانه‎ها بیشتر استفاده خواهند كرد.● چه باید كرد؟
آنچه مایه خوشبختی به آینده است, این است كه با وجود مشكلات مذكور, تعداد اعضای آموزشی دانشگاه‎ها كه به كتابخانه و آموزش كتابخانه‎ای و كتابشناسی علاقه‎مند شده‎اند, كم نیستند.در مواردی, آن‎ها كلاس‎های خود را با آموزش كتابشناسی تطبیق كرده‎اند و دانشجویان را به استفاده از منابع كتابخانه تشویق می‎نمایند و در امور آموزشی با كتابداران مشورت می‎كنند و از نظرات آنان بهره‎مند می‎شوند؛ آن‎ها در بعضی موارد از كتابداران دعوت می‎كنند در سر كلاس آن‎ها حاضر شوند و بخشی از تدریس را به عهده گیرند.با این حال, این تلاش‎ها و پیشرفت‎ها برای تحقق آموزش كتابشناسی و استفاده از كتابخانه و پذیرش آن كافی نیست. كتابداران باید از حالت انفعالی بیرون آیند و به جای انتظار از مسئولان دانشگاه‎ها برای همكاری, خود پیشگام شوند. در حالی كه تجهیزات و منابع كتابخانه‎ها و سایر مراكز اطلاعاتی روز به روز پیشرفته‎تر می‎شوند, تحقیقات نشان می‎دهد كه به نسبت آن پیشرفت‎ها, میزان استفاده از كتابخانه‎ها برای تحقیقات علمی كم‎تر شده است.
راه‎حل این است كه كتابداران را به مشاركت فعال‎تر در امور آموزشی دانشگاه‎ها تشویق كنیم. در این زمینه "بیگز" (Biggs) كتابداران را مقصر می‎داند, زیرا به زعم او آن‎ها از "روبه‎رو شدن" پرهیز می‎كنند.تحقیقات نشان می‎دهد كه پذیرش تغییرات به كندی صورت می‎گیرد؛ مثال بارز آن پذیرش كودكستان به عنوان یك نهاد آموزشی از طرف مدارس آمریكا است كه حدود ۵۰ سال به طول می‎انجامید. به هر حال, بعضی از كارشناسان معقتدند كه تا پذیرش كامل آموزش كتابشناسی به زمان نسبتاً زیادی نیازمندیم. تجربیات بسیار, از جمله تجربهٔ موفق دانشگاه "ارلهام" نشان داده است كه تا چه میزان آموزش كتابشناسی می‎تواند در رشد و ارتقای كیفیت آموزشی رشته‎های مختلف مؤثر باشد.پروفسور "هال" (Hall) كه در رشته علوم سیاسی تدریس می‎كند, می‎گوید: كتابداران (مسئولان آموزش كتابشناسی) در دانشگاه "ارلهام", علاقه و انگیزه واقعی را در دانشجویان من ایجاد كرده‎اند؛ آن‎ها به مواد درسی من توجه می‎كنند و بر اساس آن به دانشجویان كمك می‎نمایند.
در حقیقت, كتابداران بیش از سایر مسئولان آموزشی به كار و حرفه‎ام رغبت نشان می‎دهند و در این راه مرا مساعدت می‎كند؛ در روش تدریس با آن‎ها مشورت و متون مناسب را انتخاب می‎كنم. در حال حاضر, تكالیف دانشجویان با كتابخانه درهم آمیخته است."جاكوبسن" و "ولی" (Jacobson & Valley) در سال ۱۹۹۲ بیش از ۷۵ مقاله را در نشریات غیركتابداری شناسایی كردند كه در ده سال اخیر منتشر شده و در آن‎ها پیشنهادهایی همچون ارائهٔ درس آموزش كتابشناسی در دانشگاه‎ها, همكاری نزدیك بین استاد, دانشجو و كتابدار مطرح گردیده است.شكی نیست كه كتابداران در تلاش خود برای پذیرش آموزش كتابشناسی از طرف مسئولان آموزشی با مشكلات عدیده‎ای مواجه هستند, اما باید به یاد داشته باشند كه تا كجای این راه پرفراز و نشیب را پیموده‎اند و چه مقدار دیگر را باید بپیمایند؛ شایسته است كه صلاحیت علمی و آموزشی خود را در فرهنگ دانشگاهی, با مشاركت فعال به مسئولان بقبولانند.در هر حال, همانگونه كه آموزش كتابشناسی و ضرورت اجرای آن برای ارتقای سطح آموزشی دانشگاهی تبدیل به فرهنگ و اعتقادات كتابداران شده, امید است به مرور زمان و با ممارست كتابداران, این آموزش جزو فرهنگ دانشگاهی نیز بشود.
پی‎نوشت‎ها
۱. National Endownment Organization
۲. Organizational Culture and Leadership
* Hardesty, Larry ۱۹۹۵, "Faculty Culture and Bibliographic Instruction: an exploratory analysis", Library Trends, Vol. ۴۴, No.۲, pp. ۳۳۹-۳۶۷.
نوشته: لاری هاردستی
ترجمه: علی شاه شجاعی
دانشجوی دكتری كتابداری و اطلاع‎رسانی
منبع : فصلنامه علوم اطلاع رسانی