یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مندینگو - Mandingo


مندینگو - Mandingo
سال تولید : ۱۹۷۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : دینو دِ لورنتیس
کارگردان : ریچارد فلایشر
فیلمنامه‌نویس : نورمن وکسلر، برمبنای رمانی نوشته کایل آنستوت و نمایش‌نامه‌ای نوشته جک کرکلند.
فیلمبردار : ریچارد کرکلند.
آهنگساز(موسیقی متن) : موریس ژار
هنرپیشگان : جیمز میسن، سوزان جرج، پِری کینگ، ریچارد وارد، برندا سایکس، کن نورتن، لیلیان هیمن، روی پول، جی - توکومبوکا و پل بندیکت.
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۷ دقیقه.


مزرعه‌ای برده‌داری در لوییزیانا، سال 1840. «وان ماکسوِل» مستبد (میسن) که نمی‌خواهد بی‌وارث بماند، «بلانش» (جرج)، دختر مزرعه‌دار همسایه را برای پسرش، «هاموند» (کینگ) می‌گیرد، ولی وقتی «هاموند» در شب ازدواج می‌فهمد زنش با کره نیست، سرخورده به خانه بدنامی در نیو اورلیانز می‌رود و آنجا، برده تازه‌اش، «مید» (نورتن) - که از نژاد خالص «مندینگو» است - با دربان به‌شدت درگیر می‌شود. «هاموند» که تحت تأثیر شجاعت «مید» قرار گرفته، او را برای مبارزه‌های بردگان در نیو اورلیانز تربیت می‌کند و توجه او به «مید» اعتراض برده‌های دیگر را برمی‌انگیزد. «هاموند» به «بلانش» بی‌توجه است و وقتش را با محبوبه سیاه‌پوست، «اِلن» (سایکس) می‌گذراند تا این‌که «الن» آبستن می‌شود. وقتی «هاموند» و «مید» در نیواورلیانز هستند (و «مید» در مبارزه پیروز می‌شود)، «بلانش» برای انتقام آنقدر «الن» را می‌زند که بچه‌اش را سقط می‌کند. بعد هم در غیاب «هاموند»، «مید» را وادار می‌کند که به او نزدیک شود و خودش آبستن می‌شود. وقتی «ماکسول» می‌فهمد که نوزاد سیاه‌پوست است، پزشک را وادار می‌کند که نوزاد را بکشد تا آبروی خانواده حفظ شود؛ حالا «بلانش» پشیمان است، ولی «هاموند» تصمیم می‌گیرد او را مسموم کند. بعد هم به‌سراغ «مید» می‌رود و با تهدید اسلحه او را در دیگ آب‌جوش می‌اندازد. «آگاممنون»، برده اختصاصی «ماکسول»، «هاموند» را هدف می‌گیرد، ولی به جایش «ماکسول» را با تیر می‌زند. «هاموند» که حالا ارباب تازه مزرعه‌ است، باید به تنهائی عواقب این ماجراها را تجربه کند.
* رمان عریض و طویل آنستوت درباره شقاوت و تبعیض در جنوب آمریکا به هنگام چاپ در 1957، خوانندگان انبوهی را به هیجان آورد. چهار سال بعد نمایش‌نامه کرکلند بر مبنای کتاب - که در آن دنیس‌هاپرنقش «هاموند» را بازی می‌کرد - ابداً چنین اقبالی نداشت و تنها هشت بار به اجرا درآمد. فیلم فلایشر در زمان خود عکس‌العمل‌های ضد و نقیضی را برانگیخت. در انگلستان منتقدان برایش یقه‌درانی کردند و در مقابل دیگرانی، آن را چرند خواندند. هرچه هست، مندینگو بیشتر به‌عنوان یک «فیلم‌بِد» مهم شهرت دارد (اندی وارهول در 1975، آن را فیلم بد محبوب خود در آن سال معرفی کرد). در اینجا نمایش مفرط تبعیض و استثمار نژادی - لابد به قصد محکومیت آن - کار را به ابتذال کشانیده است. تماشاگر به گالری تصاویر تحقیر، بهره‌برداری، سنگ‌دلی و خشونت دعوت شده است. برده‌داری و برده‌آزاری یک کار تمام وقت دیده می‌شود و جائی برای یک شخصیت قابل همدردی وجود ندارد. گویش و لهجه، خودش را به وضوح به رخ می‌کشد تا شاید زمان و مکان فیلم، اصیل‌تر بنمایانند و همین به فیلم غرابتی کلامی می‌دهد. در چنین فضائی برای سفیدپوستان، اصطلاح و اعتدال متصور نیست: میسن برای درمان رماتیسم، پاهایش را روی بدن پسربچه‌های سیاه‌پوست می‌گذارد. جرج، عروس بی‌مصرف و نوش‌خوار او برده زن را شلاق می‌زند و برده مرد را اغوا می‌کند. کینگ که در نقش «هاموند»، رگه‌هائی از عواطف انسانی را نشان می‌دهد نیز در نهایت به هنگام خشم، بی‌رحمانه عمل می‌کند. نکته حساس فیلم، بی‌پردگی در نمایش روابط بین نژادی است، ولی البته فرجام روشنی برای این روابط قائل نیست. برای سیاه‌پوستان هم مظلومیت و قربانی بودن، مقدّر شده است. برای قدرت بدنی نورتن مشت‌زن معروف سنگین‌وزن، صحنه‌های لازم در نظر گرفته شده است و ترانه «در این زمان به دنیا آمده» تصنیف ژار و های تاید را مادی واترز، خواننده بزرگ و سیاه‌پوست بلوز با صدائی‌گیرا روی عنوان‌بندی می‌خواند.


همچنین مشاهده کنید