جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زن از منظر اسلام


در الدر المنثور(۱) است كه بیهقی از اسما بنت‏یزیدانصاری روایت كرده كه نزدرسول خدا(ص)شده در حالی كه آن جناب در بین اصحابش قرار داشت، اسماعرضه داشت: پدر و مادرم فدایت باد، من از طرف زنان خدمت‏شما آمده‏ام، یا رسول الله‏جانم به فدایت بدان كه هیچ زنی‏در شرق و غرب از آمدن من به نزد تو خبردار نشده، مگر آن كه نظریه‏اش
مثل همین نظریه‏ای است كه من عرض می‏كنم. خدای تعالی تو را به حق مبعوث كرد به سوی مردان و زنان(عالم)وما به تو ایمان‏آوردیم، و به معبود تو كه تو را فرستاده نیز ایمان آوردیم، و ما طایفه زنان محصوردر چهار دیواری‏خانه‏ها، و تحت‏سیطره مردان هستیم، و در عین حال پایه و اساس خانه و زندگی شما مردانیم‏این مائیم‏كه شهوات شما را بر می‏آوریم، و به فرزندان شما حامله می‏شویم، و اما شمامردان در دین اسلام برتری‏هایی بر ما یافته‏اید،شما به نمازهای جمعه، و جماعت و به عیادت‏بیماران، و به تشییع جنازه می‏روید، همه‏ساله می‏توانید پشت‏سر هم به‏حج بروید، و از همه‏اینها ارزنده‏تر این كه شما مردان می‏توانید در راه خدا جهاد كنید، و چون شما به سوی حج و یاعمره‏و یا به سوی جهاد می‏روید اموال شما را حفظ می‏كنیم، و برای شما پارچه می‏بافیم، تالباس برایتان بدوزیم، واموال شما را تر و خشك می‏كنیم، (در نسخه‏ای دیگر آمده اولادتان‏را تربیت می‏كنیم)پس آیا در اجر و ثواب باشما شریك نیستیم؟حضرت با همه رخسارش‏روی به اصحاب خود كرد و سپس فرمود: آیا سخن هیچ زنی بهتر از سؤال این زن‏در باره امردینیش شنیده‏اید؟عرضه داشتند: یا رسول الله، هیچ احتمال نمی‏دادیم زنی به‏چنین مطالبی راه‏پیدا كند، آنگاه رسول خدا(ص)متوجه آن زن شد، وسپس به وی فرمود: ای زن برگرد، و به همه زنانی كه این سؤال را دارند،اعلام كن كه همین‏كه شما به خوبی شوهرداری كنید، خشنودی او را به دست آورید، و تابع موافقت او باشد، اجرهمه‏اینها معادل است با اجر همه آنهایی كه برای مردان شمردی، زن برگشت در حالی‏كه ازشدت خوشحالی مكرر می‏گفت: لا اله الا الله، الله اكبر.
مؤلف قدس سره: روایات در این معنا در جوامع حدیث‏از طرق شیعه و اهل سنت بسیاروارد شده، و از میان همه آن روایات زیباتر روایتی است كه مرحوم كلینی در كافی‏از ابی‏ابراهیم موسی بن جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: (جهاد زن این است كه نیكوشوهرداری كند) (۱) ، و از جامع‏ترین‏كلمات در این باره سخنی است كه در نهج البلاغه آمده، سخنی كه علاوه بر جامعیت مشتمل است براس اساس تشریع احكام راجع به‏زنان (۲) ، و این‏سخن را كافی نیز به سند خود از عبد الله بن كثیر از امام صادق(ع)از علی بن‏ابی طالب(ع)نقل‏كرده (۳) ، و نیز به سند خود از اصبغ بن نباته از آن جناب آورده، كه درنامه‏ای كه به فرزندش نوشته فرموده: ان المراهٔ ریحانهٔ و لیست‏بقهرمانهٔ (۱) ، (زن ریحانه‏است نه قهرمان).
و هم چنین كلام دیگری كه در این باره از رسول‏خدا(ص)نقل شده‏كه فرمود: (زن لعبت است، هر كس او را گرفت مراقب باشد ضایعش نسازد)، آری رسول‏خدا(ص)تعجب می‏كرد از مردی كه همسرش را می‏زند، و آنگاه با همان دست با وی‏معانقه می‏كند (۲) . در كافی نیز به سند خود از ابی مریم از امام ابی جعفر(ع)روایت‏كرده كه‏فرمود: رسول خدا(ص)فرمود: (آیا جای تعجب نیست كه كسی همسرش رابزند، و آنگاه‏با او دست به گردن شود؟و امثال این بیانات در احادیث بسیار زیاد است، كه‏اگر كسی‏در آنها دقت كند نظریه اسلام در باره زنان را درك می‏كند (۳) . حال به بحثی كه پیرامون داستان اسماء دختر یزید انصاری داشتیم‏بر می‏گردیم، اگركسی در این حدیث و در نظایر آن كه داستانهایی از مراجعه زنان به رسول خدا(ص)وگفتگویشان با آن جناب در مسائل راجع به شرایع دین را حكایت می‏كند، و نیز دراحادیثی كه از حقوق مختلف زنان خبرمی‏دهد دقت كند، این معنا برایش روشن می‏شود كه‏زنان در عین این كه در حجابند، و مسؤولیتشان اداره داخل خانه‏هااست، و بیشتر به شؤون زندگی‏منزلی می‏پردازند در عین حال ممنوع از مراوده و آمد و شد به نزد ولی امر، و نیزتلاش در حل‏مشكلاتی كه احیانا پیش می‏آید نبوده‏اند، و این همان آزادی عقیده‏ای است كه ما در ضمن‏بحث پیرامون‏آزادی عقیده، در آخر سوره آل عمران در باره‏اش بحث كردیم.و از حدیث نامبرده‏و نظایر آن سه نكته استفاده می‏شود. استفاده سه نكته از روایت اسماء بنت‏یزید، پیرامون موقعیت‏و شخصیت زن در اسلام‏اول این كه طریقه مرضیه زن در اسلام این است كه به تدبیر امور داخلی منزل‏و تربیت‏اولاد بپردازد، و این طریقه در عین این كه سنتی است پسندیده، و غیر واجب، و لیكن ترغیب‏و تشویقهائی‏كه در باره آن شده، - از آنجایی كه جو مسلمین جو تقوا و به دست آوردن رضای‏خدا و ترجیح ثوابهای آخرت بر بهره‏های‏دنیوی، و تربیت بر اساس اخلاق صالحه زنان یعنی‏عفت و حیا و محبت اولاد و عشق ورزیدن به زندگی درمحیط خانه و امثال آن بوده - این سنت‏مستحب همچنان محفوظ مانده است. اشتغال به این شؤون، و اهتمامی كه در زنده نگه داشتن عواطف‏پاكی كه خدای‏عز و جل در وجود زنان به ودیعه سپرده زنان را مشغول به خود كرد، و فرصتشان‏نداد كه در مجامع‏مردان داخل شده، و با آنان حتی در حدودی كه خدا به آنان اجازه داده بود اختلاط كنند، شاهد این معناهمین است كه این سنت همچنان در بین مسلمانان در طول قرنهای طولانی روی‏پای خود ایستاده بود، تا آن كه بی‏بندوباری‏زنان مغرب زمین به عنوان آزادی زنان در جوامع‏مسلمین رخنه یافت، و بدون اینكه مسلمانان خودشان‏متوجه شوند بدترین جنایات را بر مرد وزنشان وارد آورد، و آن عبارت بود از تباهی اخلاق،و فساد زندگی، و بزودی دود این افسارگسیختگی به چشمشان خواهد رفت.
آری اگر اهل قرا ایمان می‏آوردند و تقوا پیشه می‏كردند خدای‏تعالی بركاتی ازآسمان به رویشان باز می‏كرد، و آن وقت از آسمان و زمین برخوردار می‏شدندو لیكن آیات خدارا تكذیب كردند، و نتیجه‏اش این شد كه گرفتار شدند. دوم اینكه جای تردیدی باقی نمی‏ماند كه ممنوعیت‏زنان از شركت در امر جهاد و امرقضاوت و حكومت بر مردم سنت واجبی بوده است. ارزش احكام اسلامی در محیط و ظرف اجتماعی تحت‏حاكمیت‏اسلام، معلوم می‏گرددسوم این كه اسلام این محرومیت زنان را مهمل نگذاشته، و آن را به مزیتی‏برابر آن‏جبران كرده است، مثلا اگر زنان از فضیلت جهاد در راه خدا محروم شده‏اند خدای تعالی این‏فضیلت را به فضیلتی دیگر معادل‏آن جبران نموده، و مزایا و فضایلی به او داده كه در آن‏افتخاراتی حقیقی هست، مثلا اسلام نیكو شوهرداری كردن راجهاد زن قرار داده، و شاید همین‏مطلب در بین ما(البته مایی كه فعلا در ظرف زندگی فاسدی قرار داریم)آنطوركه هست‏ارزش خود را نشان ندهد، و لیكن در ظرف زندگی‏ای كه اسلام حاكم بر آن است(و در آن‏ظرف برای هر چیزی به‏مقدار ارزش واقعیتش ارج نهاده می‏شود، و در آن همه تلاشها ورقابت‏ها بر سر فضایلی از انسانیت است كه موردرضامندی خدای سبحان باشد، خدایی كه‏ارزش هر یك از فضایل را آن طور كه هست می‏شناسد، و برای سلوك هر انسانی مسلكی‏رامعین نموده، و آن انسان را به پیمودن آن مسلك تشویق نموده، و برای ملازم بودن خطی كه‏برایش ترسیم كرده بهاو ارزشی معین كرده، كه معادل انواع خدمات انسانی، و معادل اعمال آن‏است)در چنین ظرفی دیگر هیچ خطی‏بر خطی دیگر برتری ندارد، ساده‏تر بگویم در چنین‏ظرفی فضیلت آن مردی كه در معركه قتال حاضر می‏شود، و با كمال‏سخاوت خون خود را ایثارمی‏كند، از فضیلت زنی كه وظیفه شوهرداریش را انجام می‏دهد، برتر نیست، و نیزآن مردحاكمی كه سرپرستی جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگی مجتمع را افتخاری بر آن زن ندارد، و آن مردی كه بر مسند قضاتكیه زده هیچ برتری نسبت به زنی كه‏كودكش را تر و خشك می‏كند ندارد، چون منصب حكومت و قضا- البته برای كسی كه در آن‏دو منصب طبق حق عمل كند، و حق را به حق دار برساند - جز خون دل و مشقت دنیوی‏اثری‏ندارد چون در ظرف اسلام و برای مرد مسلمان قبول این منصب‏ها در حقیقت‏خود را به معرض‏مخاطر ومهالك افكندن است، چون هر لحظه ممكن است‏حق بیچاره‏ای را كه به جزرب العالمین حامی‏یی ندارد ضایع كند، ان ربك‏لبالمرصاد(۱) رب العالمینی كه در كمین‏ستمكاران است، بنا بر این چه افتخاری هست برای مردان بر زنانی كه اگراین مسؤولیت‏ها رانپذیرفته‏اند، برای این است كه رب العالمین از آنان نخواسته، و از آنان چیز دیگری خواسته وبرایشان،خطی دیگر ترسیم كرده، كه باید ملازم خط خود باشند، و راه خود را بروند. پس در مجتمع اسلامی این پستها وقتی افتخار می‏شود،و زمانی اثر خود را می‏بخشد، ووقتی تعبد به آن برای صاحبش صحیح و مشروع می‏گردد، كه صاحبش‏در پذیرفتن آن نوعی‏ایثار كرده باشد، و طوری تربیت‏شده باشد كه هر پستی را كه اجتماع به او می‏دهد در نظرش‏مسؤولیت‏و بار گران باشد، و در قبول آن از خودگذشتگی به خرج دهد، در چنین مجتمعی اگربه مرد بگویند تو باید به میدان‏جنگ بروی، یا كشور را اداره كنی، به خاطر رضای خدا این بارسنگین را به دوش می‏كشد، و اگر به زن بگویند تو باید در خانه‏بمانی و نسل را تربیت كنی، او نیز به خاطر خدا قبول می‏كند، و هیچ تناقضی هم در این دو قسم حكم نمی‏بیند. آری اختلاف شؤون و مقامات اجتماعی و اعمال‏بشری به حسب اختلاف مجتمعات، وجو آنها چیزی نیست كه كسی بتواند آنرا انكار كند، یك سرباز، یا یك حاكم، ویا یك‏قاضی مسلمان، اگر افتخار می‏كند به خاطر یك احترام خرافی و غیر واقعی نیست، بلكه یك‏كرامت واقعی است، وآن این است كه توانسته در راه خدا مسؤولیتی سنگین را به عهده بگیرد، ولی یك سرباز غیر مسلمان كه در محیطی‏مادی تربیت‏یافته، او نیز در جنگیدن و خون دادن واینكه حاضر شده است جان خود را در راه وطن خود بدهد افتخار می‏نماید،لیكن به خاطر یك‏احترام خرافی، و غیر واقعی افتخار می‏كند، و آن این است كه وقتی كشته شد و به اعتقاداونابود و هیچ و پوچ گشت، مردم نامش را در فهرست فداكاران در راه وطن می‏برند، و از خودنمی‏پرسدوقتی من هیچ و پوچ شدم كجا هستم كه از تعظیم نامم لذت ببرم.
و همچنین یك ستاره‏سینما در آن جامعه احترامی پیدا می‏كند، كه حتی رئیس جمهور هم آن احترام را نداشته باشد، در حالی كه شغلشان‏و آنچه در طول عمر به مردم‏می‏دادند، بزرگترین عامل سقوط‏مقام زنان بود، و شنیع‏ترین فحشا و سزاوار شنیع‏ترین سرزنش‏بودند. پس همه اینها كه گفتیم علتش این است كه ظرف زندگی خوبیهاو بدیها و افتخارات‏و ننگ‏ها را معین می‏كند، چه بسیار جمعیت‏ها كه یك امر ناچیز و حقیر را تعظیم،و یك امرمهم و ارزنده را تحقیر می‏كنند، پس هیچ بعید نیست كه اسلام اموری را تعظیم كند، و مامسلمانانی كه در محیط‏مادیت و غرب‏زدگی بار آمده‏ایم آن را حقیر بشماریم، یا اسلام اموری‏را حقیر بشمارد كه در چشم و درك مابسیار عظیم باشد، و بر سر آنها سر و دست بشكنیم، وظرف در صدر اسلام ظرف تقوا و ایثار آخرت بر دنیا بود، نه ظرفی كه فعلا ما داریم.
علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس سره ترجمه تفسیر المیزان جلد ۴ صفحه
منبع : خبرگزاری آفتاب