جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
امتحانات حضرت ابراهیم
ازحضرت عزت فرمان آمد كه یا ابراهیم، هركه ما را خواهد جمله باید كه ما را بود، تا شطبهای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج كوشش به آسایش كشش نرسی (المكاتب عبد ما بقی علیه درهم)
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یكباره ز پیش خویش بر باید خواست
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینك آمدم به قدم افتقار، برحالت انكسار، تا چه فرمایی خود را بیفكندم و كار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان در آمد كه: یا ابراهیم، ادعایی بس شگرف است و هردعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید. اكنون امتحان را پای دار.
او را امتحان كردند، به غیر خویش و جزء خویش و كل خویش.
الف) امتحان به غیر او آن بود كه مال داشت فراوان، گفتهاند هفتصد هزار سرگوسپند داشت به هفت هزار گله با هر گله سگی كه قلادههای زرین در گردن داشت. او را فرمودند: كه دل از همه بردار و در راه خدا خرج كن. خلیل همه را در باخت و هیچ چیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند كه فرشتگان گفتند: بارخدایا، تا این ندا در عالم ملكوت دادهای كه «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»۱ جانهای ما در غرقاب است و زهرههای ما آب گشت از این تخصیص، خلیل از كجا مستحق این كرامت گشت؟ ندا آمد كه جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروهٔ سدره به قمّه آن كوه رو، خلیل را آزمونی كن. جبرئیل فرود آمد به صورت یكی از بنیآدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس كوه بایستاد و آواز برآورد كه "یا قدوس".
خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد و گفت: یا عبدالله، یك بار دیگر این نام بازگوی و این گلهٔ گوسپند ترا!
جبرئیل یك بار دیگر آواز برآورد كه "یا قدوس".
خلیل در خاك تمرغ میكرد چون مرغی نیم بسمل، و میگفت: یك بار دیگر بازگوی و گلهٔ دیگر ترا. همچنین و امی خواست و هربار گلهای گوسپند با آن سگ و قلاده زرین بدو میداد، تا آن همه بداد و در باخت. چون همه درباخته بود آن عقدهها محكمتر گشت، عشق و افلاس به هم پیوست.
خلیل آواز برآورد كه یا عبدالله یك بار دیگر نام دوست برگوی وجانم ترا!
مال و زر و چیز، رایگان باید باخت
چون كار به جان رسید، جان باید باخت
جبرئیل را وقت خوش گشت. پرهای طاووسی خویش فروگشاد و گفت (بحقٍ اتخذك خلیلا) به راستیات به دوست گرفت، اگر قصوری هست در دیده ماست. اما ترا عشق بركمال است. پس چون جبرئیل بر وی آشكار شد، گفت: یا خلیل، این گوسپندان ما را به كار نیست و ما را به آن حاجت نیست.
خلیل گفت: اگر ترا به كار نیست بازگرفتن هم در شرط جوانمردی نیست.
جبرئیل گفت: اكنون پراكنده كنیم در صحرا و بیابان تا به مراد خود میچرند و عالمیان تا قیامت به صید از آن منفعت گیرند.
اكنون گوسپندان كوهی كه در عالم پراكندهاند، همه از نژاد آن هستند و هركه از آن صید گیرد و خورد تا قیامت مهمان خلیل است، و روزیخوار احسان حضرت ملك جلیل است.
ب) اما امتحان وی بجز او، آن بود كه وی را خواب نمودند به ذبح فرزند و اشارتی از آن رفت و تمامی آن قصه به جای خویش گفته شود (ان شاءالله تعالی)۲
پ) اما امتحان وی به كل وی. آن بود كه نمرود طاغی را بر آن داشتند تا آتش افروخت و منجنیق ساخت تا خلیل را به آتش او كند، و خطاب ربانی به آتش پیوسته كه (یا نار كونی برداً و سلاماً)۳ و خلیل در آن حال گریستن درگرفت. فرشتگان گمان بردند كه خلیل به آن میگرید كه وی را به آتش میافكنند. جبرئیل درآمد و گفت: یا خلیل، چرا میگریی.؟ گفت: از آنكه سوختن و كوفتن بر من است و ندای حق به آتش پیوسته! یا جبرئیل، اگر هزار بارم سوختی و این ندا مرا بودی دوست تر داشتمی. یا جبرئیل، این گریستن نه بر فوات روح است و سوختن نفس، كه بر فوات لطافت حق است.
و گفتهاند: جبرئیل به راه وی آمد و گفت: هیچ حاجت داری یا خلیل؟. جواب داد: به تو حاجتی ندارم (اما الیك فلا). جبرئیل گفت: به الله (حاجت) داری لامحاله، از وی بخواه گفت: عجب میبینم. خفته است تا بیدارش كنم یا خبر ندارد كه بیاگاهانم، حسبی من سؤالی علمه بحالی. (همین قدر كه برحالم آگاه است كافی است و مرا بینیاز از سؤال كند.)
فرشته بحار و طوفانی آمد (و گفت) كه یا خلیل، دستور باشد استوار باش تا به یك چشم زخم این آتش را به نیست آرم و بیگانگان را هلاك كنم خلیل گفت: همه وی را بندگانند و آفریدگان، اگر خواهد كه ایشان را هلاك كند، خود باایشان تاود.
در آسمان غلغلی در صفوف فرشتگان افتاده كه بار خدایا، در روی زمین خود ابراهیم است كه ترا شناسد، به یگانگی تو اقرار دهد و تو خود بهتر دانی، اور ا میبسوزی؟! فرمان آمد از درگاه بینیازی كه: ساكن باشید و آرام گیرید كه شمااز اسرار این كار خبر ندارید! او خلوتگاه دوستی میطلبد، خواهد تا یك نفس بیرحمت اغیار در آن خلوتگاه با ما پردازد.
از اینجا بود كه خلیل را پرسیدند: پس از آن ترا كدام روز خوشتر بود و سازگارتر؟ گفت: آن روز كه در آتش نمرود بودم. وقتم خالی بود و دلم صافی و به حق نزدیك و از خلق معزول؛
چون ابراهیم از كورهٔ امتحان خاص بیرون آمد و اندر گفت: (اسلمت صادقا) رب العالمین رقم خلّت بر وی كشید و جهانیان را اتباع وی فرمود، گفت: (فاتبعوا ملّ۶۴۴۲۱; ابراهیم حنیفا و ما كان من المشركین).۴
پینوشتها:
۱. نساء، ۱۲۵
۲. صافات، ۱۰۲
۳. انبیاء، ۶۹
۴. آل عمران، ۹۵
تفسیر كشف الاسرار
رشیدالدین ابوالفضل میبدی
۱. نساء، ۱۲۵
۲. صافات، ۱۰۲
۳. انبیاء، ۶۹
۴. آل عمران، ۹۵
تفسیر كشف الاسرار
رشیدالدین ابوالفضل میبدی
منبع : ماهنامه صفا
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق احمد وحیدی حسن روحانی حجاب مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی مجلس رهبر انقلاب شهید مطهری رسانه
ایران هواشناسی سیل آتش سوزی یسنا تهران روز معلم قوه قضاییه پلیس معلم شهرداری تهران آموزش و پرورش
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا دولت سیزدهم مالیات طلا بازار خودرو قیمت دلار خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ ساواک سینمای ایران عفاف و حجاب تبلیغات مسعود اسکویی سینما دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر تراکتور جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
ناسا هوش مصنوعی فناوری اپل گوگل اینستاگرام تلفن همراه کولر
طب سنتی خواب فشار خون کبد چرب دیابت