چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

اصلاح و افساد


اصلاح و افساد
اصلاح و افساد نیز از مفاهیم عام ارزشی هستند و در این جا نخست لازم است مفهوم این دو کلمه را از نظر لغوی بررسی کنیم و سپس کاربردهای قرآنیِ آن‌ها را بیان کنیم و سرانجام، به اقسام اصلاح و افساد در جامعه بپردازیم.
اصلاح و افساد از ریشهٔ صلاح و فساد اشتقاق یافته‌اند و در مواردی به کار می‌روند که موجودی، کمال مناسب با نوع خود و آن چه که از او انتظار می‌رود را به دست آورد یا از دست بدهد. هر موجودی که در این جهان در مسیر حرکت و دگرگونی است، می‌تواند در شرایط خاصی به کمالاتی متناسب با نوع خود، دست پیدا کند که اگر به آن کمال دست پیدا کرد، از این وضع، مهفوم صلاح انتزاع می‌شود و اگر عواملی او را از وصول به کمال لایق خود، بازداشت، یا پس از وصول به آن، تداوم آن کمال را ناممکن ساخت، در این صورت، مفهوم فساد از آن انتزاع می‌شود؛ مثلاً درخت میوه‌ای را در نظر بگیرید که در فصل معیّنی باید میوهٔ مخصوص خود را بدهد و از آن درخت، در چنین فصلی، دادن آن ثمر انتظار می‌رود.
حال اگر آفتی به آن نرسد و به موقع، میوه‌ای که از آن انتظار می‌رود، بر شاخ و برگش ظاهر شود، از این وضع آن درخت، مفهوم صلاح و از کار کسی که آن درخت را پرورش داده و به ثمردهی رسانده است، مفهوم اصلاح انتزاع می‌شود؛ اما اگر آفتی به درخت برسد و میوه‌اش حالت طبیعی و کیفیت مطبوع خود را نداشته باشد، و در یک جمله، کمالی که باید، برای آن درخت حاصل نشود، از این وضع، مفهوم فساد انتزاع می‌شود و می‌گوییم: این درخت یا این میوه، فاسد شده است. چنان‌که اگر میوهٔ درخت، ناقص ماند و در فصل مناسب خود، کیفیت مطلوب و حالت مطبوع خود را پیدا نکرد، یا میوه‌اش خراب شد، در همهٔ این موارد، فساد درخت یا فساد میوه صدق می‌کند.
پس حقیقت فساد، به کمال نرسیدن موجودی است که انتظار می‌رود در شرایط مناسب، به کمال برسد یا از دست دادن کیفیت یا کمالی است که بقا و دوام آن انتظار می‌رود. البته واژه ”اصلاح“ که از اصل صلاح اشتقاق یافته، در یک معنای محدود، به معنای برطرف کردن فساد است و در جایی به کار می‌رود که قبلاً چیزی فاسد شده باشد و بعداً فساد و عیب آن را برطرف کنند؛ مثل تعمیر کردن ساعتی که خراب شده باشد؛ اما در یک معنای گسترده‌تر، مواردی را نیز شامل می‌شود که قبلاً فسادی در کار نبوده تا آن را برطرف و اصلاح کنند.
بلکه استعدادهایی وجود دارد که پرورش می‌دهند و به فعلیت می‌رسانند و موجودی را که استعداد و لیاقت دست‌یابی به کمالی را دارد، به گونه‌‌ای پرورش می‌دهندکه آن کمال در آن تحقق یابد و آن موجود مستعد، از حرکت به سوی کمال خود باز نماند و یا منحرف نشود، بلکه رشد طبیعی خود را داشته باشد.
ممکن است گفته شود: در این فرض که فسادی قبلاً نیست، چگونه واژهٔ اصلاح صدق می‌کند؟ در پاسخ باید گفت: اطلاق واژهٔ اصلاح بر این موارد، از باب مَثَل معروف ”ضیّق فم الرکیّه“ است؛ یعنی دهانهٔ چاه را تنگ کن. وقتی به کسی گفته می‌شود: دهانهٔ چاه را تنگ کن، معنایش این نیست که اول یک چاه گشاد حفر کن و بعد دهانه آن را تنگ کن، بلکه منظور این است که از اول، دهانهٔ چاه را تنگ بگیر. لازمهٔ اصلاح هم این نیست که وجود فساد قبلی ضروری باشد و بعد آن فساد را برطرف کنند، بلکه کاری را که کسی می‌خواهد انجام دهد، اگر آن را به طور صحیح و مطلوب انجام دهد، گفته می‌شود: آن کار را اصلاح کرد. اگر موجودی را خوب و درست پرورش دهد و آن را به حد مطلوب خود برساند و از همان اول، جلوی فاسد شدنش را بگیرد، می‌گویند: آن را اصلاح کرد.
در واقع، باید گفت که افساد نیز در مقابل اصلاح و به تناسب دو معنای آن، در دو مورد به کار می‌رود: نخست، در مواردی که چیزی به کمال مطلوب خود رسیده، اما آن کمال از آن گرفته شده و فاسد شده باشد. دوم در موردی که در پرورش چیزی کوتاهی شده باشد، به گونه‌ای که به علت پرورش غلط، اصلاً به کمال نرسیده باشد.
● کاربرد این دو واژه در قرآن کریم
در قرآن کریم واژهٔ اصلاح، در یک مورد، به معنای انجام دادن عمل صالح به کار رفته است و تقریباً می‌توان گفت که مفهوم ”عمل عملاً صالحاً“ را دارد. و در جای دیگر، در مورد اصلاح نفس، و در سومین مورد، به معنای جبران گذشته به کار رفته است؛ یعنی در جایی که فسادی را خود انسان به وجود آورد و بعد آن را جبران کند و سرانجام، در چهارمین مورد، به معنای حل مشکلات و از بین بردن مفاسد اجتماعی است. کسانی را که این فسادها را از جامعه می‌زدایند، ”مصلح“ و کارشان را ”اصلاح“ می‌نامند و به ویژه، در مورد اصلاح ذات‌البین نیز به کار فته که می‌توان آن را مورد پنجم به شمار آورد.
بدیهی است در این جا ما دربارهٔ اصلاح و افساد مربوط به روابط اجتماعی بحث می‌کنیم که در مورد چهارم ذکر گردید. بنابراین، معنای عام اصلاح، که به معنای انجام هر کار اصلاح و شایسته است - و بر مطلق کارهای ارزشی اطلاق می‌شود، هر چند که در رابطهٔ انسان با خدا یا رابطهٔ انسان با خودش باشد - از بحث ما خارج است.
● دسته‌بندیِ آیات اصلاح
پس هر آن کس که ایمان آورد و اصلاح کند، هیچ هراسی ندارد و نباید غمگین باشد.
دسته‌ای از آیات قرآن کریم، مطلق اصلاح را گوشزد کرده‌اند؛ مانند:
(فَمَنْ ٰامَنَ وَ اَصْلَحَ فَلٰا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لٰا هُمْ یَحْزَنُونَ) (سورهٔ انعام، آیهٔ ۴۸)
پس هر آن کسی که پرهیز و اصلاح کند، هیچ هراسی ندارد و نباید غمگین باشد.
(فَمَنْ اتَّقَیٰ وَ اَصْلَحَ فَلٰا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لٰا هُمْ یَحْزَنُونَ) (سورهٔ اعراف، آیهٔ ۳۵)
و پروردگار تو این گونه نیست که شهرها را به ظلم ویران کند در حالی که اهل آن مصلحند.
(وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ اَهْلُهٰا مُصْلِحُونَ) (سورهٔ هود، آیهٔ ۱۱۷)
ما پاداش اصلاح‌کنندگان را ضایع نمی‌کنیم.
(اِنّٰا لٰانُضِیعُ اَجْرَالْمُصْلِحِینَ) (سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۷۰)
تعدادی از آیات هستند که هر چند در ظاهر مطلقند، ولی با توجه به قراینی که در کلام آمده، نمی‌توان آن‌‌‌ها را مطلق دانست، بلکه می‌توان گفت که به موارد خاصی نظر دارند؛ مانند:
مگر آنان که بازگشتند و اصلاح نمودند و (حقایق را) بیان کردند که توبهٔ ایشان را بپذیریم.
(اِلاَّ الَّذِینَ تٰابُواْ وَ اَصْلَحُوا وَ بَیَّنُواْ فَاُوْلٰئِکَ اَتُوبُ عَلَیْهِمْ) (سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۶۰)
این آیهٔ به ظاهر مطلق، چون بعد از آیهٔ کتمان آمده است - که می‌گوید: خداوند کتمان‌کنندگان آیات و بینات الهی را لعنت کرده است - حمل بر همین مورد می‌شود و کلمهٔ ”بیَّنوا“ نیز قرینهٔ دیگری است که دلالت بر همین مطلب دارد؛ همان‌طور که جملهٔ ”اِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدَ ذٰلِکَ وَ اَصْلَحُوا“‌ (سورهٔ نور، آیهٔ ۵) به مورد خاص تهمت به زنان پاک، که در آیهٔ قبل آمده، مربوط می‌شود.و نیز مانند آیهٔ:
پس کسی که بعد از ستمکاری توبه کرد و خود را اصلاح نمود، خداوند توبهٔ او را می‌پذیرد.
(فَمَنْ تٰابَ مِنْ بَعدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ) (سورهٔ مائده، آیهٔ ۳۹)
این آیه نیز به ظاهر مطلق است؛ اما با توجه به این که در آیهٔ قبل، حکم سارق ذکر شده، این آیه نیز به همین مورد سرقت مربوط می‌شود.
غیر از آیه‌های فوق، بسیاری دیگر از آیات هستند که مطلق نیستند و به موارد خاص نظر دارند؛ مانند:
۱. آیه‌هایی که به توبه از گناه و جبران آن نظر دارند:
آن کس که از روی نادانی کار بدی کرد، سپس بعد از آن از گناه خود توبه و خود را اصلاح نمود، خداوند بخشنده و رحیم است.
(مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءً بِحَهٰالَهٍٔ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (سورهٔ انعام، آیهٔ ۵۴)
پروردگار تو نسبت به کسانی که از روی نادانی کار بدی کردند و پس از آن توبه نمودند و خود را اصلاح کردند، پروردگار تو بعد از توبه، بخشنده و آمرزنده است.
(ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهٰالَهٍٔ ثُمَّ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَاَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهٰا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (سورهٔ نحل، آیهٔ ۱۱۹)
۲. آیه‌هایی که بیش‌تر به اصلاح اجتماعی نظر دارند:
موسی به برادرش هارو‌ن گفت: در میان این قوم، تو جانشین من باش و آنان را اصلاح کن و راه تبهکاران را دنبال مکن.
(وَ قٰالَ مُوسیٰ لِاَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُقْنی فی قَوْمی وَ اَصْلحْ وَ لٰا تَتَّبعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ) (سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۴۲)
(شعیب به قوم خود گفت:) من در آن چه شما را از آن نهی می‌کنم، سر مخالفت با شما را ندارم و جز اصلاح شما در حدی که برایم مقدور است، مقصودی ندارم.
(وَ مٰا اُرِیدُ اَنْ اُخٰالِفَکُمْ اِلیٰ مٰا اَنْهٰاکُمْ عَنْهُ اِنْ اُرِیدُ اِلاَّ اْلاِصْلٰاحَ مٰا اسْتَطَعْتُ) (سورهٔ هود، آیهٔ ۸۸)
۳. آیه‌هایی که به نوع خاصی از اصلاح اجتماعی نظر دارند:
پس آن کس که درگذرد و سازش کند، پاداش او بر خداوند است.
(فَمَنْ عَفَیٰ وَ اَصْلَحَ فَاَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ) (سورهٔ شوریٰ، آیهٔ ۴۰)
این آیه، که بعد از آیهٔ ”جَزٰاءُ سَیِّئَهٍٔ سَیِّئَهٌٔ مِثْلُهٰا“ آمده، به گذشتن و اغماض از لغزشی که طرف مقابل با انسان انجام داده و سازش با او نظر دارد.
و شوهران آن‌ها به بازگرداندن آن‌ها و رجوه به آ‌ن‌ها سزاوارترند، اگر قصد سازش داشته باشند.
(وَ بُعُو لَتُهُنَّ اَحَقُّ بِرَدَّهِنَّ فی ذٰلِکَ اِنْ اَرٰادُوا اِصْلاٰحاً) (سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۲۸)
در این آیه و آیه‌های ۳۵ و ۱۲۸ سورهٔ نساء، سازش زوجین موردنظر است.
۴. آیه‌هایی که به اصلاح ذات‌البین و ایجاد صلح و سازش میان دو گروه متخاصم از مردم نظر دارند:
میان مردم سازش برقرار کنید.
(وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ الْنّٰاسِ) (سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۲۴)
(اَوْ اِصْلٰاحٍ بَیْنَ الْنّٰاسِِ) (سورهٔ نساء، آیهٔ ۱۱۴)
(وَ اَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ) (سورۀ نفال، آیهٔ ۱)
هرگاه دو گروه از مؤمنین با هم به نزاع برخاستند، میانشان سازش برقرار کنید.
(وَ اِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا) (سورۀ حجرات، آیهٔ ۹)
در حقیقت، مؤمنین برادرند. پس میان برادرانتان صلح و سازش برقرار کنید.
(اِنَّمٰا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَهٌٔ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ) (سورهٔٔ حجرات، آیهٔ ۱۰)
۵. در یک مورد هم اصلاح اموال یتیمان موردنظر است:
از تو ای پیامبر! دربارهٔ یتیمان می‌پرسند. بگو: اگر به اصلاح حال و رعایت مصلحت احوال آنان بکوشید بهتر است (از این که آنان را بی‌سرپرست بگذارید.)
(وَ یَسْئَلُونَکَ عَن الْیَتٰامیٰ قُلْ اِصْلٰاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ) (سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۲۰)
● صلاح و فساد اجتماعی
هدف از تشکیل جامعه، تأمین مصالح مادی و معنویِ افراد است که اگر این هدف تحقق یابد، جامعه‌ای صالح به‌وجود خواهد آمد و کسانی که به تحقق این هدف کمک کنند و در اصلاح جامعه همت گمارند، مصلح خواهند بود. برعکس، اگر جامعه‌ای در تحقق این اهداف اجتماعی ناموفق باشد، به تناسب ناموفقیتش، آن جامعه، دچار فساد است؛ یعنی اگر صددرصد، ناکام و فاقد همهٔ نتایج مطلوب و اهداف جامعهٔ صالح باشد، فاسد مطلق است و اگر در بعضی جهات نارسایی داشته باشد و در رسیدن به بعضی اهداف، ناکام بماند، به همان میزان، دچار فسادهای جزیی است که مانع دست‌یابیِ کامل به اهداف جامعه می‌شود.
● علائم و شرایط جامعهٔ صالح
علائم و شرایط جامعهٔ صالح را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
شرط نخست، این است که افراد و اعضای جامعه بتوانند بی‌اضطراب و دغدغه، در آن، به زندگیِ خود ادامه دهند و زندگی و سلامتیِ آنان تهدید نشود و جان همه در امان بماند. جامعه‌ای که اعضایش امنیت جانی نداشته باشند، بی‌شک، جامعهٔ فاسدی است.
در درجهٔ پایین‌تر گاهی سلامتیِ افراد جامعه تهدید می‌شود،ناقص و علیل می‌شوند، یا کاری می‌کنند که افراد بیمار شوند، مواد غذایی را مسموم می‌کنند یا افراد را به مواد مخدر معتاد می‌کنند که سلامتیِ آن‌ها تهدید می‌شود و به‌صورت عضوی بیکار و بیمار و انگل در می‌آیند.
شرط دوم، آن است که اعضای جامعه، امنیت مالی داشته باشند. اگر در جامعه، اموال مردم را نابود کنند، به هر شکل، زیان مالی به اعضای جامعه وارد شود، این هم نوعی فساد اجتماعی است و کسانی که دست به این گونه خیانت‌ها بزنند و این کارها را بکنند، مفسد هستند. آیهٔ شریفه ”یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ“ (سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۰۵) به همهٔ این موارد نظر دارد.
شرط سوم، حفظ آبرو و حیثیت افراد در جامعه است. اعضای جامعه، انتظار دارند عِرض، آبرو، شخصیت و حرمتشا‌ن در جامعه محفوظ بماند. اگر در جامعه‌ای شخصیت افراد مصونیت ندارد، کسانی به ناحق ترور شخصیت می‌شوند، افراد بی‌گناه متهم می‌گردند و آبرویشان تهدید می‌شود، چنین جامعه‌ای نیز آلوده به یک نوع فساد اجتماعی است.
شرط چهارم، وحدت، همدلی و عواطف متقابل است که باید در بین افراد جامعه حاکم باشد. در یک جامعهٔ صالح باید بین افراد و گروە‌های جامعه روابط صحیح برقرار باشد؛ چنان‌که در زندگیِ خانوادگی، بین زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، خواهر و برادر و ... وجود دارد. روابط عاطفی - همان‌طور که گذشت - در پیوستگیِ اعضای جامعه نقش چشمگیری دارد و می‌تواند عامل مهمی برای تأمین مصالح اجتماعی باشد.
شرط پنجم، حفظ حیثیت معنویِ اعضای جامعه است. اما منظور از حیثیت معنوی در این‌جا، صرف ابعاد مربوط به عقل و روان انسان است؛ مثل عقاید و افکار که مربوط به مسائل عقلی و نظری است و اخلاق که مربوط به مسائل روانی است.
جامعه‌ای که اعضایش اعتقادات درستی پیدا نکنند و آموزش، پرورش و فرهنگ جامعه، زمینهٔ تحصیل عقاید صحیح را برای افراد فراهم نسازد و یا برعکس، عواملی وجود داشته باشند که عقاید صحیح را از مردم بگیرند و کج فکری و کج اعتقادی در آن‌ها به‌وجود آورند، چنین جامعه‌‌‌ای نیز فاسد است و فساد اعتقادی و فساد اخلاقی جزء عمیق‌ترین ابعاد فساد اجتماعی خواهد بود.


همچنین مشاهده کنید