چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

قیام پانزده خرداد مقدمه ای بر یک انقلاب


قیام پانزده خرداد مقدمه ای بر یک انقلاب
«درباره قیام ۱۵خرداد ۴۲ نکته ای که باید بدوا متذکر شوم ناآشنایی و بی اطلا عی عجیب مسوولین اطلا عاتی و امنیتی کشور و شخص محمدرضا از حرکتهای مردمی بود. در آن زمان، محمدرضا مساله روحانیت راجدی نمی گرفت و خطر تیمور بختیار را برای سلطنت خود بیش از مردم می دانست. در آن زمان محمدرضا به دستور کندی طرح انقلا ب سفید را عملی می ساخت و لذا یک قالب تبلیغاتی مشخصی یافته بود و هر مخالفتی را با این قالب به سادگی تحلیل می کرد. هر کس، حتی همه مردم اگر مخالف دیکتاتوری او بودند مخالف اصلا حات ارضی او تلقی می شدند و طبق این قالب فئودال بودند! (...) گزارشات اداره سوم از فعالیت های روحانیت همیشه تکرار مکرر این مساله بود که روحانیون با اصلا حات ارضی مخالفند و در فلا ن نقطه فلا ن اقدام را کرده اند. محمدرضا نیز دستور شدت عمل می داد و در نتیجه سرهنگ مولوی - رئیس ساواک تهران - به مدرسه فیضیه قم حمله کرد و عده ای را کشت و تعدادی را زخمی نمود و تظاهرات خیابانی قم و سایر شهرها با دخالت نیروهای انتظامی متفرق می شد.»
این مطلب بخشی از خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست -قائم مقام ساواک و دوست نزدیک شاه بود که در کتاب او ذیل عنوان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آمده است. قیامی که شاید بتوان گفت فصل ابتدایی انقلا ب ایران بود که در سال ۵۷ سرانجام به ثمر نشست همانگونه که فردوست اشاره کرده است ریشه های ۱۵ خرداد ۴۲ را باید در حوادثی که پیش از آن روی داد جست. سلسله حوادثی که به تدریج امام خمینی را به رهبر مذهبی انقلا ب ایران تبدیل کرد.
پس از رحلت آیت ا... بروجردی، شاه قصد داشت که پایگاه مرجعیت را از قم به نجف منتقل کند و بدین وسیله مراجع و روحانیت ایران تضعیف شده، مانع و مزاحم برنامه های او نباشند. لذا پیام تسلیت آیت ا...بروجردی را برای مراجع نجف فرستاد که روحانیون مبارز آن را بی اعتنایی به مراجع قم قلمداد کردند. از سوی دیگر در همان زمان در قم شایع شد که رژیم قصد دارد با سو»استفاده از فقدان آیت ا... بروجردی در این شهر مذهبی و پایگاه روحانیت، سینما،
مشروب فروشی و عشرتکده دایر کند.
طلا ب جوان و مبارز حوزه، طوماری تهیه کردند و در آن نسبت به این نقشه شوم هشدار دادند . امام بلا فاصله طومار را به رئیس شهربانی قم نشان داد و قاطعانه به او اخطار کرد.
نخستین مرحله از طرح اصلا حات آمریکایی، اصلا حات ارضی بود که با تبلیغات فراوان تصویب شد و به اجرا درآمد تا در صورت مخالفت احتمالی مراجع آنها را مخالف اصلا حات ارضی و رعایا و طرفدار فئودال ها و زمینداران معرفی کنند و بدین وسیله حیثیت اجتماعی شان را خدشه دار و وادار به سکوتشان کنند.
قدم بعدی تصویب «لا یحه انجمن های ایالتی و ولا یتی» در هیات دولت در تاریخ ۱۶ مهر ماه ۴۱ بود.در این لا یحه، علا وه بر اعطای حق رای به زنان شرط مسلمان بودن از شرایط انتخاب کنندگان و شرط تحلیف با قرآن از شرایط انتخاب شوندگان حذف شده بود یعنی این که از آن پس مراسم تحلیف با هر کتاب آسمانی دیگری جز قرآن نیز قابل اجرا بود.
امام بلا فاصله علمای طراز اول قم را دعوت به مشورت و تصمیم گیری نمود وخود در تلگرافی به شاه نوشت:
«... به طوری که در روزنامه ها منتشر است ، دولت در انجمن های ایالتی و ولا یتی (کلمه) اسلا م را در رای دهندگان و منتخبین شرط نکرده و این امر موجب نگرانی علمای اعلا م و سایر طبقات مسلمین است. صلا ح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلا م و آرامش قلوب است . مستدعی است امر بفرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی، حذف نمایند...»
شاه در تلگرافی که شش روز بعد به امام و سه تن دیگراز مراجع قم مخابره کرد این تغییرات را غیر مهم دانست و آن را محول به دولت کرد ضمنا به طور تلویحی این تغییرات را نتیجه « وضعیت زمانه» شمرد ارسال تلگراف، از سوی علمای نجف به اسدا... علم نخست وزیر وقت همچنان ادامه پیدا کرد . تا اینکه علم در یکی از سخنرانی های خود «هرگونه اخلا لگری» را محکوم کرد و اقدامات اخیر علما و مراجع را تلویحا حرکتی ارتجاعی دانست و افزود: «چرخ زمان به عقب برنمی گردد و دولت از برنامه اصلا حی که در دست اجرا دارد عقب نشینی نمی کند.»
اما ماجرا به همین جا ختم نشد به دنبال بی اعتنایی علم، اصناف تهران و گروه کثیری از مردم حمایت خود را از خواستهای علمای قم اظهار داشتند. روحانیون نیز در منابر و محافل به انتقاد از دولت پرداختند و در نهایت علم در ۲۲ آبان ۴۱ در تلگرافی به سه تن از مراجع قم - به جز امام - ظاهرا با خواستهای آنها موافقت کرد. امام تصریح کرد که لا یحه ای که به تصویب هیات دولت رسیده است با تلگراف خصوصی از رسمیت و قانونیت نمی افتد بلکه باید توسط رئیس دولت و به طور رسمی در جراید اعلا م شود. درهمان زمان بود که امام برای نخستین بار خطرسلطه صهیونیسم و عمال آنها را در سیاست و اقتصاد کشور یادآور شد.
بالا خره علم پس از اعلا م حمایت علمای تهران از احکا م مراجع قم، شب هفتم آذر همان سال در جلسه هیات دولت رسما لغو لا یحه انجمن های ایالتی و ولا یتی را اعلا م کرد و همان شب موضوع را به مراجع قم اطلا ع داد و پس از اصرار امام روز شنبه دهم آذر ماه علم در مصاحبه ای لغو مصوبه را توسط هیات دولت اعلا م کرد و آن را غیر قابل اجرا دانست.
در۱۹ دی ماه همان سال شاه که گمان می کرد ردلا یحه از جانب مردم و روحانیت، به دلیل عدم محبوبیت نخست وزیر علم بوده است رسما اعلا م کرد که قصد دارد اصول ششگانه ای را به رفراندوم بگذارد و بعدا آن را «انقلا ب سفید» نامید.
طرح انقلا ب سفید بر اساس تئوری های «والت ویتمن روستو» جامعه شناس معروف آمریکایی و مشاور امنیتی کندی طرح ریزی شده بود.
بر اساس دیدگاه روستو، یک جامعه برای گذار از مرحله سنتی به مرحله صنعتی، نیاز به تحولا ت عظیم انقلا بی در رشته های غیر صنعتی و به ویژه کشاورزی دارد. روستو معتقد بود که این تحولا ت عمیق باید به دست یک دولت مرکزی نیرومند صورت بگیرد و مهم ترین این دگرگونی ها «اصلا حات ارضی» است.
با شناخت کامل تئوری روستو و نیز مرحله « ماقبل طیران» که او برای جوامع پیش از صنعتی شدن قائل بود شناخت دیدگاه کندی از ایران سالهای اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه چهل آسان تر است. در آن زمان کاخ سفید جامعه ایران را در مرحله ما قبل طیران می دانست و تنش های اجتماعی و سیاسی آن را تعارض نیروهای «تحول طلب» ونیروهای محافظه کار ارزیابی می کرد که اگر توسط آمریکا هدایت و کانالیزه نشود به بروز انقلا ب می انجامد.
به هر شکل پس از اعلا م انقلا ب سفید شاه، امام برای تقابل نظر با مراجع قم آنها را به جلسه ای دعوت کرد در پایان قرار شد تا راجع به ابعاد و جوانب رفراندوم از شاه سوال شود پس از تماس های مقدماتی بین دربار و مراجع آنها آیت ا... «حاج آقا روح ا... کمالوند» را برای مذاکره نزد شاه فرستادند. اما از نتیجه این مذاکره اینطور استنباط کرد که اصول ادعایی شاه مورد حمایت آمریکاست تا جایی که ادامه سلطنت محمدرضا پهلوی به اجرای آن بستگی دارد و لذا اجرای آن به زیان مملکت خواهد بود.
در روز دوم بهمن ۴۱ امام طی اعلا میه ای رفراندوم را تحریم کرده آن را رفراندوم اجباری نامید. شاه نیز در سفرش به قم روحانیت را «ارتجاع سیاه» و بدتر از «ارتجاع سرخ» و «صد برابر خائن تر از حزب توده» و مخالف اصلا حات نامید. رفراندوم در روز ششم بهمن انجام شد و رسانه های رژیم اعلا م کردند که اصول پیشنهادی شاهنشاه با پنج میلیون و ششصد هزار رای موافق در مقابل چهار هزار و صدو پنجاه رای مخالف به تصویب ملت ایران رسید.
روز ۸ بهمن مصادف با آغاز ماه مبارک رمضان امام پیشنهاد کرد که مراسم نماز جماعت و سخنرانی در این ماه درهمه مساجد کشور تعطیل شود. در ۲۳ اسفند شاه به مراجع نسبت به یک سرکوب قریب الوقوع هشدار داد. امام نیز نوروز آن سال (سال ۴۲) را عزای عمومی اعلا م کرد.
روز دوم فروردین ۴۲ که مصادف با وفات امام جعفر صادق (ع) بود مجالس متعدد عزاداری و روضه خوانی در شهر قم برپا شد.
آن روز ماموران زیادی که به شکل ناشناس با اتوبوس وارد قم شده بودند به مجلس روضه خوانی امام آمدند و سعی کردند با حرکات بی ادبانه، مجلس را بر هم بریزند. امام فورا توسط آقای شیخ صادق خلخالی به اطلا ع حاضران رساندند که چنانچه افرادی بخواهند اخلا لگری نمایند، ایشان فورا به حرم خواهند رفت و مسائلی را که لا زم می دانند به اطلا ع مردم خواهند رساند.
با تهدید امام توطئه ماموران ناکام ماند اما آنها در بعد از ظهر همان روز در مجلس روضه خوانی آیت ا... گلپایگانی که در مدرسه فیضیه برگزار شده بود همان حرکات را انجام دادند و پس از برهم زدن مجلس به ضرب و شتم طلا ب و مردم پرداختند.
طلبه ها نیز با استفاده از سنگ و آجر و چوب به مقابله با کماندوها برخاستند. اما نیروهای مسلح که از قبل مدرسه را در محاصره خود داشتند به کمک کماندوها شتافتند و طلا ب را به رگبار گلوله بستند. این درگیری تا ساعت ۷ بعد از ظهر آن روز ادامه داشت و در پایان ماموران لباس ها ، کتابها و بسیاری از لوازم و اثاث طلبه ها را در وسط صحن مدرسه به آتش کشیدند و سپس محل را ترک کردند. نظیر همین جنایت نیز در مدرسه علمیه طالبیه تبریز صورت گرفت.
شاه تصور می کرد با دست زدن به این کار، مراجع ترسیده و صحنه سیاست را ترک خواهند کرد. همچنین برای ایجاد وحشت بیشتر و جلوگیری از هرگونه واکنش مخالف و فریاد اعتراض آمیز علیه فاجعه فیضیه، رئیس شهربانی را نزد مراجع قم فرستاد و به آنها اخطار نمود که در صورت اظهار هرگونه مخالفتی، کشته خواهند شد و منازلشان ویران و به نوامیسشان تجاوز خواهند کرد.
ولی امام وی را نپذیرفت و از این تهدیدها و وحشی گری ها نهراسید بلکه با ایمان و اطمینان کامل به حقانیت مبارزه با شاه همدلی روحانیون را افزون ساخت. امام درسخنرانی ای که در هفتمین روز فاجعه فیضیه ایراد کرد ، از موضوعاتی چون جنایات رژیم، همکاری ایران و آمریکا، اسلا م زدایی رژیم و ... صحبت نمود.
این درگیری ها تا عاشورای سال ۴۲ ادامه یافت. در آن زمان شاه فرستاده ای را نزد امام فرستاد و او پیام شاه را چنین ابلا غ کرد: از طرف اعلیحضرت مامورم به شما ابلا غ نمایم اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید کماندوها را به مدرسه می ریزیم و آنجا را به آتش و خون می کشیم. امام هم در پاسخ گفت: « ما هم به کماندوهای خود دستور می دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تادیب نمایند.»
ساعت ۴ بعد از ظهر عاشورای ۴۲ مصادف با ۱۳ خرداد آن سال امام به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد.
سخنرانی امام در آن روز باعث دستگیری ایشان در نیمه شب ۱۵ خرداد شد. لحظاتی پس از دستگیری همسایه ها با خبر شده چند دقیقه بعد هم گروه زیادی به طرف صحن مطهر حرکت کرده و به دستگیری امام اعتراض کردند. جمعیت زیادی در نخستین ساعات صبح روز ۱۵ خرداد در حالی که از دستگیری امام به شدت ناراحت بودند به طرف صحن به حرکت درآمدند. اما در بین راه با ماموران نظامی مسلح روبرو شدند که بلا فاصله با شلیک گلوله با آنها درگیر شدند.
اعتراض مردمی در تهران ابعاد جدی تری داشت. فردوست به طورمفصل در این باره می نویسد:
صبح روز ۱۵ خرداد طبق معمول راس ساعت ۷/۵ صبح به اداره مرکزی ساواک رسیدم. مدیر کل سوم (سرتیپ مصطفی امجدی) در اتاق به انتظار من بود. بلا فاصله گفت: «خبر مهم! در تهران تظاهرات عظیمی است و مردم در دستجات کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال حرکت می کنند.» حیرت زده شدم (...) پرسیدم: «مگر به پاک روان (رئیس ساواک) گزارش نداده اید؟»
پاسخ داد که چرا و او با محمدرضا تلفنی صحبت کرده و وی دستور داده که اویسی مسوولیت قلع و قمع جمعیت را به عهده بگیرد و مستقیما با وی تماس داشته باشد. در آن زمان اویسی سرلشکر و فرمانده لشگر یک گارد بود. از امجدی پرسیدم: چگونه ساواک از جریان قبلا اطلا ع نداشت. آن طور که شما تعریف می کنید تدارک آن حداقل یک ماه نیاز به سازماندهی مستمر پنهانی داشته. چگونه طی این مدت ساواک های مربوطه کوچکترین اطلا عی به شما نداده اند؟! پاسخ داد که خیر، حتی یک کلمه درباره تدارک تظاهرات امروز به من گزارش نشده است. گفتم: عجب ساواکی! پس بود و نبودش فرقی ندارد؟ گفت: شما صحیح می فرمایید.»
فردوست در ادامه بی اطلا عی ساواک از تدارک تظاهرات ۱۵ خرداد را این گونه تحلیل می کند که این تظاهرات، اصلا تدارکاتی نداشته است. او حتی با ذکر حضور یک مستشار آمریکایی در دفتر ویژه، چنین نتیجه می گیرد که نیروهای اطلا عاتی آمریکا و انگلیس هم از وقوع چنین تظاهراتی بی اطلا ع بوده اند. آنچنان که فردوست می گوید دستپاچگی و ندانم کاری های اویسی چنان بود که اگر تظاهرات; رهبری و انسجام داشت به راحتی هرچه تمام تر می توانست رژیم پهلوی را سرنگون کند. او می نویسد:
«در مدت کوتاهی دستجات اصلی تظاهر کننده به بیش از ۳۰ دسته منشعب شد و اویسی بی سواد برای مقابله با هر دسته عده ای سرباز فرستاد و در نتیجه لشکر را به بیش از ۳۰ واحد کوچک تقسیم کرد که برخی از این واحدها از ۱۰ نفر سرباز و یک گروهبان تجاوز نمی کرد! برای هر دسته تظاهرکننده که بین ۵۰۰ الی ۱۰۰۰ نفر را در بر می گرفت کاملا مقدور بود که این واحدها را به سادگی خلع سلا ح کند و مسلح شود (...) بالا خره اویسی ساعت ۱۲ ظهر به من تلفن کرد و گفت: بیچاره شدم! حتی یک گروهبان در اختیار ندارم و اگر یک دسته تظاهرکننده به من و ستادم حمله کنند همه را از بین خواهند برد!»
فردوست بعد از شماتت اویسی به خاطر اشتباهاتش به او دستور می دهد که هرچه آشپز و نظافتکار و اسلحه دار و غیره در لشکر دارد مسلح کند. این افراد حدود یک گروهان می شدند. بعدا به او قول می دهد که از ژاندارمری برایش کمک دریافت کند. حتی این کار نیز نمی توانست مانع خطری شود که رژیم را تهدید می کرد. قائم مقام ساواک در ادامه می نویسد:
«علت آزاد شدن این نیروها و اشتباه بزرگ مردم این بود که حدود ساعت۱۲ از تظاهرات خسته شدند و چون برنامه براندازی سازمان یافته نداشتند برای ناهار به غذاخوری ها رفتند و چلوکبابی ها هم مردم را به ناهار مجانی دعوت می کردند. در نتیجه بین ساعت ۱۲ تا ۱۴ خیابان ها به کلی خلوت شد. در این مدت اویسی توانست حدود ۲۰۰۰ نفر نیرو جمع کند و آماده عکس العمل شدید شود. او منتظر ماند تا دستجات مردم جمع شوند. بعد ازظهر تظاهرات مجددا آغاز شد. حدود ساعت ۴ یا ۵ بعد ازظهر، اویسی با یک گردان موتوریزه نوهه به دسته مقابل سبزه میدان و بازار حمله برد و هر چه تظاهرکننده و عابر بود را به مسلسل بست، که همه غیرمسلح بودند. به تدریج شب فرا رسید و مردم خود به خود متفرق شدند و با اعلا م حکومت نظامی، اجتماعات ممنوع شد. بدین ترتیب تظاهرات ۱۵ خرداد در مقابل حیرت محمدرضا، من و سایرین به پایان رسید.»
فردوست در ادامه تاکید می کند: «اگر تظاهرات قبلا تدارک می شد و دو موضوع در آن رعایت می گردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا می انجامید: اگر تظاهرکنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آنها می پیوست و با حدود ۵۰۰۰ نفر جمعیت به سمت سعدآباد حرکت می کردند، بدون تردید زمانی که این جمعیت به حوالی قلهک می رسید، محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه می رفت. با رفتن او، گارددر مقابل مردم تسلیم می شد و با این اطلا ع محمدرضابا هواپیما ایران را ترک می کرد. هم حوادث ۲۵ مرداد ۳۲ و هم حوادث ۵۷ نشان داد که پا به فرار محمدرضا بسیارخوب است (...) موضوع دوم تعطیلی تظاهرات بین ساعت ۱۲ تا ۱۴ بود. اگر تظاهرات سازمان یافته بود و بی وقفه تا عصر ادامه می یافت، اویسی نمی توانست گردان های خود را مجتمع و مستقر سازد و سیر اوضاع به خلع سلا ح واحدهای نظامی می انجامید و سبب فرار محمدرضا و سقوط اومی شد.»
قیام مردم علا وه بر تهران وقم در شهرهای دیگر ایران نیز جلوه یافت. در ورامین گروهی از مردم با شنیدن خبر دستگیری امام در حالی که کفن پوشیده بودند به سمت تهران حرکت کردند که نظامیان مسلح در میان راه به آنها حمله کرده، آنها را قتل عام نمودند. در شیراز و مشهد نیز تظاهرات وسیعی برپا شد که به درگیری با پلیس انجامید. درطول سه روز، دهها نفر از روحانیون مبارز و وعاظ و خطبا در تهران و شهرستان ها شبانه دستگیر شدند.
شاه دو روز پس از قیام پانزده خرداد در سخنانی گفت: «باید به شما بگویم که متاسفانه چه کسانی بساط ۱۵ خرداد را به راه انداختند. کما اینکه در میان کسانی که زخمی شده اند یا دستگیر شده اند خیلی از آنها می گفتند که ما چکار کنیم؟ ۲۵ ریال پول داده اند و می گفتند در کوچه ها بدوید و بگویید زنده باد فلا نی. ما حالا می دانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودی جزئیات گفته خواهد شد.
فقط این موضوع اولا از لحاظ ایرانیت یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و بر ضدجامعه خودش اقدام کند، این را چه می شود گفت؟ و دوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیرشیعه (منظور شاه، جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر بود که به دلیل همکاری نزدیک ایران و اسرائیل، روابط خصمانه ای با شاه داشت) این چیست؟ و این خونهایی که در روز ۱۵ خرداد ریخته شد به گردن کیست و کی مسوول این خون هاست؟ و باید بگویم کسانی که بساط ۱۵ خرداد را به راه انداخته و باعث ریخته شدن خون ها شده اند به زودی به سزای اعمال خودشان خواهند رسید.»
به این ترتیب قیام پانزده خرداد سرکوب شد. شاه که تنها ۱۰ سال از بزرگترین مصیبت زندگی اش، یعنی دولت ملی دکتر مصدق فاصله گرفته بود، یکبار دیگر تا لبه پرتگاه سقوط کشیده شد. اما قیام پانزده خرداد مقدمه آن چیزی بود که پانزده سال بعد، در بهمن ۵۷ رخ داد.
منبع : روزنامه مردم سالاری