چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

چیستی و ضرورت دین


چیستی و ضرورت دین
الف) چیستی دین واژهٔ دین در لغت كاربردهای مختلفی دارد برخی از كاربردهای آن كه در فرهنگ‎های لغت عربی ذكر شده است، عبارتند از:
▪ جزا و مكافات،
▪ حساب و بررسی،
▪ اطاعت و انقیاد،
▪ ملت و آیین،
▪ روش و عادت،
▪ چیرگی و برتری،
▪ تدبیر امور،
▪ و آنچه وسیلهٔ پرستش خداوند است.[۱]
به گفتهٔ بعضی از پژوهشگران، واژهٔ دین در ادبیات عرب قبل از اسلام در معانی اطاعت، طریقه و آیین، مكافات و جزا به كار رفته است.[۲]در هر حال واژهٔ دین در قرآن كریم در معانی زیر به كار رفته است:
۱) مكافات و جزا: «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ»[۳] «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُكَذِّبُ بِالدِّینِ»[۴]
۲) تسلیم و انقیاد: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[۵] «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۶]
۳) توحید و یگانه پرستی: «قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ»[۷] «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی»[۸]
۴) هر گونه پرستش (خواه پرستش خدای یكتا باشد، یا پرستش غیر خدا): «لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ»[۹]
۵) هر گونه قانون و دستورالعمل زندگی: «ما كانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِكِ»[۱۰]
۶) احكام و قوانین اسلامی: «فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَهٍٔ مِنْهُمْ طائِفَهٌٔ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۱۱] «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَهٌٔ فِی دِینِ اللَّهِ»[۱۲] تعریف دین جامعه‎شناسان دین، فیلسوفان دین و متكلمان برای دین تعاریف گوناگونی ذكر نموده‎اند، كه این كتاب گنجایش بررسی آن‎ها را ندارد.[۱۳] در هر حال، به طور اجمال می‎توان گفت: دین مورد نظر ما عبارت است از: «مجموعهٔ معارف و احكام الهی كه از طرف خداوند برای هدایت بشر مقرر گردیده است» و از مطالعهٔ قرآن كریم و روایات اسلامی به روشنی به دست می‎آید كه در طول تاریخ بشر پنج دین و شریعت آسمانی توسط پیامبران الهی ـ علیهم السلام ـ به بشر ابلاغ شده است كه عبارتند از:
▪ شریعت حضرت نوح،
▪ شریعت حضرت ابراهیم،
▪ شریعت حضرت موسی،
▪ شریعت حضرت عیسی،
▪ شریعت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیهم اجمعین ـ كه آخرین شریعت آسمانی است. اینك نمونه‎هایی از تعاریف متكلمان اسلامی را از دین یادآور می‎شویم:
۱) ابن میثم بحرانی ـ رحمهٔ‎الله‎علیه ـ در تعریف اصطلاحی دین گفته است: «دین در اصطلاح و عرف شرع به شرایعی گفته می‎شود كه از جانب خداوند و به واسطهٔ پیامبران ـ علیهم السلام ـ برای بشر آورده شده است.»[۱۴]
۲) علامهٔ طباطبایی ـ قدس سره ـ در تعریف دینِ حق می‎فرماید: «روش ویژه‎ای برای زندگی بشر كه مصلحت دنیوی انسان را در جهت كمال اخروی و حیات ابدی او برآورده می‎سازد. از این روی، لازم است شریعت، در برگیرندهٔ قوانینی باشد كه به نیازهای دنیوی انسان نیز پاسخ گوید.»[۱۵]
۳) برخی از اساتید معاصر در تعریف دین چنین گفته‎اند: «دین، عبارت است از مجموع عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی كه برای ادارهٔ امور جامعه انسانی و پرورش انسان‎ها باشد. گاهی همهٔ این مجموعه، حق، و گاهی باطل، و زمانی مخلوطی از حق و باطل باشد. اگر همهٔ مجموعه، حق باشد، آن را دین حق، و در غیر آن، دین باطل یا التقاطی از حق و باطل نامند.»[۱۶] در پایان این بحث، تعریف برگزیدهٔ خود را از دین، با توجه به این كه عقل و وحی دو راه برای شناخت معارف و احكام الهی یعنی دین می‎باشند، می‎توان دین حق را چنین تعریف كرد: «دین، عبارت است از مجموعهٔ معارف اعتقادی و برنامه‎های عملی (احكام و اخلاق) كه از طریق عقل و وحی، به بشر ابلاغ شده است.» ب: ضرورت دین آیا بشر از این نظر كه دارای حیات طبیعی و غریزی است، به دین نیاز دارد؟آیا انسان از این نظر كه دارای حیات فكری و عقلی است، ضد دین است؟ آیا بشر از این نظر كه زندگی فردی دارد، دین می‎خواهد؟ آیا انسان از این نظر كه زندگی اجتماعی دارد، دین می‎خواهد؟ آیا بشر از این نظر كه با آفریدگار خود رابطه‎ای آگاهانه و آزادانه دارد، نیازمند دین است؟ آیا انسان برای حیات دنیوی خود، به رهبری دین نیازمند است ? آیا بشر برای حیات اخروی خود، به رهبری دین نیاز دارد؟ و آیا...؟ برای پاسخ به این پرسش‎ها، بحث را طی نكاتی به هم پیوسته پی‎می‎گیریم: دین و هدایت از مطالعهٔ‌ آیات قرآن به دست می‎آید كه دین نوعی هدایت است. چنان كه می‎فرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱۷]. اگر از جانب من هدایتی برای شما آمد، پس آن كس كه هدایت مرا پیروی كند، بر آنان بیمی نیست و نه آنان محزون خواهند بود.
نیز در جای دیگر می‎فرماید: «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلایَضِلُّ وَ لایَشْقی»[۱۸]. مقصود از هدایت در این دو آیهٔ شریفه كه از آیات مربوط به خلقت حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و خروج او از بهشت و هبوط به زمین می‎باشد، هدایت غریزی و حتی هدایت عقلی نیست، بلكه هدایتی مراد است كه از طریق وحی تشریعی به حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و نسل او خواهد رسید. در جای دیگر فرموده است: «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً[۱۹] مِلَّهَٔ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ»[۲۰] بگو به درستی كه پروردگارم مرا به راه راست هدایت كرده است و آن دینی استوار (یعنی) آیین حنیف ابراهیم است؛ او از مشركان نبود. بنابراین، اگر كتاب‎های آسمانی چون تورات و انجیل و قرآن به عنوان كتاب‎های هدایت توصیف شده‎اند، روشن است كه به دلیل این است كه این كتاب‎ها عقاید و احكام و آداب دینی را در بردارند.
دربارهٔ قرآن می‎فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ»[۲۱] ماه رمضان، ماهی كه قرآن، برای راهنمایی مردم، در آن نازل شده است. و دربارهٔ تورات و انجیل می‎فرماید: «وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَٔ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ» قبل از این، تورات و انجیل را برای هدایت انسان‎ها نازل كرد. بنابراین، دین، رسالت هدایت بشر را برعهده دارد. هدایت و اختیار هدایت دینی بر پایهٔ اختیار استوار است، و چون كه اختیار با عقل و ارادهٔ عقلانی ملازمه دارد. از این رو، اختیار به عنوان اصلی‎ترین شرط تكلیف دینی شناخته شده است، و هم از این روی است كه موجوداتی كه از عقل و اختیار بهره‎ای ندارند، تكلیف دینی ندارند. این مطلب یعنی رابطهٔ هدایت دینی با اختیار، در آیات بسیاری از قرآن بیان شده است.
دو نمونه از آن‎ها را یادآور می‎شویم:
۱) «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍٔ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً ـ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً.»[۲۲] ما انسان را از نطفهٔ مختلطی آفریدیم، و او را می‎آزماییم، (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم. ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.
۲) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ».[۲۳] بگو (آن چه بر من وحی گردیده و من آن را بر شما تلاوت نموده‎ام) حق، از جانب پروردگار شما است؛ پس هر كس می‎خواهد ایمان آورد، و هر كس می‎خواهد كافر شود. هدایت و معرفت هدایت، شرایط و مقدماتی دارد كه معرفت از مهم‎ترین و اساسی‎ترین آن‎ها است، یعنی انسان برای آن كه از هدایت دینی بهره‎مند گردد، باید از جهان‎بینی استواری برخوردار باشد.
این جهان‎بینی از ابعاد زیر تشكیل می‎گردد:
۱) شناخت خدا و صفات جمال و جلال او؛
۲) شناخت جهان و هدف از آفرینش؛
۳) شناخت انسان و هدف از آفرینش او
۴) شناخت راه وصول به هدف خلقت؛
۵) شناخت شرایط و وسایل لازم برای پیمودن این راه و شیوهٔ تحصیل آنها؛
۶) شناخت موانع و خطرهای راه و شیوهٔ مبارزه با آنها. مطالب یاد شده كه با تحلیل عقلی نیز قابل اثبات و تبیین است، به روشنی از آیات و روایات استفاده می‎شود؛ زیرا می‎بینیم كه قرآن كریم در آیات مربوط به بعثت، از تعلیم كتاب و حكمت به عنوان یكی از وظایف پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یاد كرده و می‎فرماید: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهَٔ»[۲۴] پیامبر اسلام، آیات الهی را بر مردم تلاوت كرده آنان را تزكیه می‎نماید، و كتاب و حكمت را به آنان می‎آموزد. نیز آیات قرآن در زمینهٔ دعوت به خداشناسی و شناخت عجایب آفرینش انسان و جهان، و هدف و فرجام آفرینش بسیار است، و وضوح این مطلب، ما را از ذكر نمونه بی‎نیاز می‎سازد، چنان كه روایات این باب نیز بسیار است و ما در این جا تنها به ذكر چند روایت بسنده می‎كنیم:۱) حدیث نبوی معروف كه دانش‎آموزی را یك فریضهٔ دینی و همگانی به شمار آورده و می‎فرماید: «طَلَبُ الْعِلْم فریضهٌٔ عَلی كُل ملسمٍ»[۲۵]
۲) در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ محورهای مهم معرفت به شرح زیر بیان شده است: الف) شناخت خداوند: «أنْ تَعرِفُ رَبُك»؛
ب) شناخت صنع خداوند به ویژه در مورد خلقت انسان: «أن تَعریفُ ما صَنَعُ بِك»؛
ج) شناخت دستورها و برنامه‎های الهی: «أن تعرف ما یخرجك من دینك»[۲۶]
۳) در روایتی از امام علی ـ علیه السلام ـ كمال دین، به شناخت دین و عمل به آن به شمار آمده، و كسب دانش از بدست آوردن ثروت ضروری‎تر شناخته شده است.[۲۷] ۴. در حدیثی از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده است: «هر كس عملش بر مبنای بصیرت و آگاهی نباشد، بسان فردی خواهد بود كه از بیراهه می‎رود، كه هر چه سریع‎تر رود از مقصد دورتر می‎شود.»[۲۸] ابزار معرفت به طور كلی انسان از چهار طریق می‎تواند به شناخت تكوین و تشریع نایل آید. این راه‎ها عبارتند از:
۱) طریق حسی، (شناخت حسی):
چشم و گوش از مهم‎ترین ابزارهای آن است ـ ویژگی‎هایی دارد:
▪ اولاً: جزئی و شخصی است؛ ثانیاً: محدود به واقعیت‎های مادی است؛
▪ ثالثاً: در محدودهٔ ظواهر پدیده‎های مادی است، و به ذوات اشیاء راهی ندارد. بنابراین، شناخت حسی ـ هر چند سهم اثر گذار در تحقیق جهان‎بینی دارد و بشر از آن بی‎نیاز نیست ـ ولی هرگز نمی‎تواند جهان‎بینی جامع و استواری را برای انسان فراهم سازد.
۲) طریق عقلی:
مواد این نوع شناخت را اصول و قواعد كلی عقلی، و صورت آن را تجزیه و تحلیل‎های عقلی، تشكیل می‎دهد. این معرفت، ویژگی‎هایی دارد كه عبارتند از:
الف) كلی و فراگیر است؛
ب) متعلق آن، هستی مطلق اعم از مادی و مجرد است؛
ج) تا حدی به كنه و ذوات اشیاء راه می‎برد، با این حال قادر بر درك و شناخت مصادیق و جزئیات امور نیست. با توجه به مطالب گفته شده، نتیجه می‎گیریم كه: چون پاره‎ای از مصادیق و جزئیات از حوزهٔ معرفت حسی نیز بیرون است؛ بنابراین، معرفت حسی عقلی، نه به طور جداگانه و نه در كنار هم، نیازمندی معرفتی بشر را برآورده نخواهند ساخت، هر چند در این زمینه سهم بزرگی را ایفا می‎نمایند، و نظام معرفتی بشر بدون آن دو صورت نمی‎پذیرد.
۳) طریق كشف و شهود باطنی:
این نوع شناخت كه از طریق ریاضت‎های روحی به دست می‎آید، و ركن مهم این راه، ریاضت و رعایت یك سلسله برنامه‎های عملی است؛ بنابراین، كسب آن بر معرفتی پیشین مبتنی است. و از آن جا كه گفتیم عقل و حس در به دست آوردن آن كافی نیستند، باید از طریق دیگری تحصیل نمود، كه همان طریق وحی است.
۴) طریق وحی:
ثبوت این نوع شناخت هر چند مبتنی بر حس و عقل است، لیكن وحی به معرفت حسی و عقلی انسان وسعت و عمق می‎بخشد؛ زیرا وحی یعنی از حقایقی پرده برمی‎دارد كه از شعاع معرفت حسی و عقلی انسان بیرون است. مانند شناخت جزئیات احكام و اخلاق (فروع دین)، و نیز مسایل مربوط به مراحل عالیه خداشناسی استدلالی مانند وحدت حقه، و یا موضوعات مربوط به جهان آخرت. كمال مطلوب و نیاز به دین بر پایهٔ مطالب گذشته می‎توانیم بگوییم: جهان‎بینی دینی، كامل‎ترین نوع جهان‎بینی است كه بشر می‎تواند به آن دست یازد؛ زیرا بدون داشتن جهان‎بینی دینی، ‌تكامل در حوزهٔ علم و عمل به دست نمی‎آید و انسان برای تحصیل در كمال علمی و عملی به دین نیازمند است. و علت نیازمندی انسان به دین از آغاز تا پایان، همین دلیل است، و براهین و دلایلی كه در متون دینی و كتاب‎های فلسفی و كلامی بیان گردیده است، در واقع شرح و تفسیر این علت بنیادین است. همین دلیل است كه محقق طوسی، رحمهٔ الله علیه، بعد از نقل كلام فخرالدین رازی دربارهٔ فواید بعثت پیامبران ـ علیهم السلام ـ گفته است: «ضَرورهُٔ وُجُودِ الْأنْبِیاءِ لِتَكْمیلِ الأشْخَاصِ بِالْعَقَائِدِ الْحَقَّهٔ وَ الْأخْلاقِ الْفَاضِلَهِٔ وَ الْأفْعَالِ الْمَحْمُودَهِٔ النَّافِعَهِٔ لَهُمْ فی عَاجِلِهِمْ وَ آجِلِهِمْ، وَ تَكْمِیلِ النُّوعِ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَی الْخَیْرِ وَ الْفَضِیلَهِٔ وَ تَسَاعُدِهِمْ فِی الْاُمُورِ الْدّینِیَّهِٔ وَ سِیاسَهِٔ الْخَارِجِینَ عَنْ جَادَّهِٔ الْخَیْرِ وَ الصَّلاح... .»[۲۹] حاصل عبارت یاد شده این است كه ضرورت نبوت به خاطر تكمیل بشر در حیات فردی و اجتماعی او است؛ زیرا افراد بشر در پرتو عقاید حقه و اخلاق پسندیده و كارهای شایسته به كمال مطلوب دست می‎یازند، چنان كه كمال حیات اجتماعی انسان نیز، در گرو این است كه براساس خیر و فضیلت، گرد هم آمده، در كارهای دینی یكدیگر را یاری می‎نمایند، و نیز كسانی كه از راه خیر و صلاح فاصله می‎گیرند، با تدبیر و سیاست دینی ادب شوند. فلاسفه اسلامی و ضرورت دین فلاسفهٔ اسلامی، ضرورت دین و نبوت را براساس نیازمندی‎ حیات اجتماعی بشر به قانونی كامل و عادلانه تبیین كرده‎اند، برهان آنان به گونه‎ای كه ابن سینا در كتاب «اشارات» آورده و محقق طوسی ـ رحمهٔ الله علیه ـ در «شرح اشارات» تبیین كرده است، از مقدمات زیر تشكیل می‎گردد:
۱) انسان به تنهایی نمی‎تواند به نیازهای زندگی خود پاسخ گوید، ‌بلكه در حل مشكلات زندگی به مشاركت و همكاری دیگران نیاز دارد.
۲) در زندگی اجتماعی، برای تعیین حدود وظایف و حقوق افراد، وجود قانون، امری ضروری است.
۳) تدوین قانون توسط مردم، زمینه‎ساز نزاع و اختلاف است، و از سوی دیگر چنین قانونی از ضمانت اجرایی لازم برخوردار نیست، زیرا انسان طبعاً از اطاعت دیگران گریزان است.
۴) بدین جهت قانون‎گذار باید از ویژگی‎ای برخوردار باشد كه او را از دیگران ممتاز، ‌زمینه اطاعت از او را مطبوع و معقول سازد.
۵) پیامبران الهی ـ علیهم السلام ـ از چنین امتیازی برخوردارند، زیرا آنان با معجزه، دعوی نبوت خود را اثبات می‎كنند، و اطاعت از آنان كه فرستادگان خداوند ـ كه آفریدگار و پروردگار بشر است ـ به حكم عقل، لازم است.
۶) امتیاز دیگری كه قوانین آسمانی بر قوانین بشری دارد این است كه دین، عمل به قوانین را امری مقدس می‎شمارد، و برای عمل به احكام دینی وعدهٔ ثواب، و در برابر مخالفت با آن وعید عقاب می‎دهد. و این امر در التزام افراد به قوانین نقش اثر گذار و تعیین كننده دارد.
۷) در دین، ایمان و معرفت خداوند و انجام یك رشته فرایض دینی مقرر گردیده است كه بدون شك التزام جامعه به این امور نقش مهمی در پایبندی افراد به قوانین اجتماعی و رعایت حقوق دیگران دارد.
۸) در نتیجه، قوانین دینی تجلی حكمت، نعمت و رحمت الهی است، و سعادت مادی و معنوی و مصالح دنیوی و اخروی انسان را تأمین می‎كند.[۳۰] قاعدهٔ لطف و لزوم دین متكلمان اسلامی، لزوم دین و تكلیف الهی را براساس قاعدهٔ لطف، تبیین كرده‎اند. مفاد قاعدهٔ لطف، در اصطلاح متكلمان عدلیه این است كه به مقتضای جود و حكمت خداوند، انجام دادن هر آن چه بشر را به هدف آفرینش انسان و وصول به مقام قرب الهی نزدیك می‎سازد، بر خداوند واجب و لازم است. اساس این قاعدهٔ كلامی را لزوم هماهنگی میان فعل و فاعل (اصل سنخیت) تشكیل می‎دهد. به عبارت دیگر، لازمهٔ كمال در ذات و صفات ذاتی خداوند، كمال در فعل و صفات افعال است. بنابراین، شأن الوهیت و ربوبیت خداوند اقتضا می‎كند كه هر آن چه بشر را در نیل به غایت مطلوب او كمك می‎كند، در اختیار او قرار دهد. براساس این قاعده، در تبیین لزوم تكلیف و شریعت گفته‎اند: تكلیف و شریعت از دو نظر برای انسان مایهٔ لطف است. و چون لطف، ضروری است، تكلیف و شریعت نیز ضروری خواهند بود این دو جهت عبارتند از:
۱) به حكم عقل، شكر منعم واجب است، چنان كه عدل، انصاف، وفای به عهد نیز واجب و كارهای مقابل آن‎ها قبیح و ناروا هستند (تكالیف عقلی). از سوی دیگر، التزام به عبادات شرعی، در تقویت و تحكیم تكالیف عقلی مزبور مؤثر و كارساز است. بنابراین، تكالیف شرعی نسبت به تكالیف عقلی لطف هستند، و لطف واجب است. پس تكالیف شرعی نیز واجب و ضروری‎اند.
۲) علم به پاداش و كیفرهای اخروی، نقش تأثیرگذار در گرایش انسان به طاعت و دوری از معصیت دارد. و این آگاهی از طریق حس و عقل به دست نمی‎آید، بلكه راه آن منحصر در وحی و شریعت آسمانی است. بنابراین، از این نظر نیز، تكلیف و دین لطف در حق انسان‎ها، ‌ضروری است.[۳۱]
[۱] . اقرب الموارد، ج ۱، ص ۳۶۲؛ مفردات راغب، كلمهٔ دین، مجمع البحرین، ج ۶، ص ۲۵۱؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۴.
[۲] . دكتر توشی هیكو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمهٔ احمد آرام، صص ۲۹۶ـ۲۸۳.
[۳] . حمد/ ۴.
[۴] . ماعون/ ۱.
[۵] . آل عمران/ ۱۹.
[۶] . آل عمران/ ۸۳.
[۷] . زمر/ ۱۵ـ۱۴.
[۸] . زمر/ ۳.
[۹] . كافرون/ ۶.
[۱۰] . یوسف/ ۷۶.
[۱۱] . توبه/ ۱۲۲.
[۱۲] . نور/ ۲.
[۱۳] . در این باره به كتاب دین پژوهی مرحوم استاد محمدتقی جعفری رجوع شود.
[۱۴] . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج ۱، ص ۱۰۸.
[۱۵] . المیزان، ج ۲، ص ۱۳۰.
[۱۶] . آیت الله جوادی آملی، شریعت در آینهٔ معرفت، ص ۹۳.
[۱۷] . سوره بقره/ ۳۸.
[۱۸] . سوره طه/ ۱۲۳.
[۱۹] . «قِیَم» مخفف «قیام» است، و توصیف دین به آن برای این است كه بفرماید دین بهترین تأمین كنندهٔ مصالح دنیوی و اخروی انسان است. نیز گفته شده است «قِیَم» وصف به معنای «قِیَم» (قوام بخش) است. المیزان، ج ۷، ص ۳۹۳.
[۲۰] . انعام/ ۱۶۱.
[۲۱] . بقره/ ۱۸۵.
[۲۲] . انسان/ ۲ـ۳.
[۲۳] . كهف/ ۲۹.
[۲۴] . آل عمران/ ۱۶۴.
[۲۵] . اصول كافی، ج ۱، باب اول، حدیث ۶،۲،۵،۱.
[۲۶] . همان، ح ۱، باب النوادر، حدیث ۱۱.
[۲۷] . همان، باب ۱، ج ۴.
[۲۸] . همان، باب من عمل بغیر علم، حدیث ۱.
[۲۹] .تلخیص المحصل، ص ۳۶۷.
[۳۰] . شرح اشارات، ج ۳، صص ۳۷۴ـ۳۷۱.
[۳۱] . ارشاد الطالبیی، صص ۳۰۰ـ۲۹۸؛ گوهر مراد، ص ۳۵۳
منبع : مرکز جهانی علوم اسلامی