شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آسودگی در خانه‌ای نامطمئن


آسودگی در خانه‌ای نامطمئن
زندگی در مه، در فضایی سرشار از ناشناخته‌ها شالوده اصلی فیلم است. کنایه از این‌که آنقدر بودن در بحران جهانی طولانی شده که این اتاق انتظار به اقامتگاهی با اعضای کاملا بی‌خیال تبدیل شده‌است. بی‌دردسرترین روشی که بزرگ‌ترها توصیه می‌کنند این است که: «کلاه خودت را بچسب و کاری به سیاست نداشته باش.» به عبارت دیگر این‌که اگر گلیم خودت را از آب بیرون بکشی هنر کرده‌ای در صورتی‌که روزی همین بی‌تفاوتی گریبانت را خواهد گرفت و خیره به تو غفلتت راگوشزد می‌کند که البته به نظر فیلم «مه» پشیمانی سود چندانی نخواهد داشت. مه موضوع اصلی فیلم و دلیل اصلی ترس، از عاملی خارجی نشات نمی‌گیرد، بلکه زاییده گرایش‌های غیرانسانی و جنگ‌طلبانه صاحبان قدرت است؛ البته باید مراقب بود واژه صاحبان قدرت ما را به بیراهه نبرد و مسوولیت را همچون همیشه از روی دوشمان برندارد که این صاحبان قدرت هیچ‌گاه از مریخ نیامده‌اند، بلکه بین ما مردم پرورش یافته‌اند. پس در صورت تغییر منش اجتماعی آنان نیز می‌توانند دستخوش تغییر باشند. در دنیایی به سر می‌بریم غیرانسانی که در آن همه چیز از نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر مداری غیر از پرورش فرد می‌چرخد.
شغل، مصداق تسلیم فرد به جامعه برای فروش عمر و بدون مشارکت هستی او در کاری است که در تقسیم کار اجتماعی نصیب او شده است. فرد یا با آن به قول خود کنار آمده یا آشکارا از آن و خودش و جامعه متنفر است. در هر دو صورت او در نتیجه این کار مجبور به تسلیم و رنج و تنفر و بیگانگی با شغلش، خود و دیگران (جامعه) است. در ناخودگاه اجتماع به دلیل بی‌ایمانی به ارزش‌هایی که به آن اظهار ایمان می‌کنیم، آمادگی کاملی برای شکست خوردن داریم و به رویمان نمی‌آوریم. درست مشابه افرادی که در فیلم در فروشگاه محصور شده‌اند و با خیال راحت به فکر همه چیز هستند بجز این شرایط عجیب وبحرانی و وقتی کسی نوید خطر بدهد از بس به زندگی بی‌خطر در دل خطر خو گرفته‌اند او را دیوانه می‌پندارند و تا خود با خطر روبه‌رو نشوند باور نمی‌کنند. جالب اینجاست که آنها دانسته یا ندانسته با بی‌تفاوتی خودشان در ایجاد خطر نقش داشته‌اند و حال حتی نمی‌خواهند با چشمان باز نتیجه بی‌تفاوتی خود را به تماشا بنشینند.
روش دیگری که فیلم از آن برخوردار است، احتمال خارج شدن کنترل از دست انسان است. شاید چرایی پرداختن به آن برای ما تنها تمهیدی داستانی برای پیشروی فیلم دانسته شود، اما جالب است بدانیم خود ما در درون سیستمی‌ صنعتی به دنیا آمده‌ایم و علاوه بر این‌که کاملاً کنترل آن از دست آفرینندگان آن خارج شده است بلکه کنترل آنها به دست سیستم افتاده است و گرفتن دوباره کنترل بسیار بعید به نظر می‌رسد. نظامی‌ که در آن باید با حداکثر توان تولید کرد و به همین ترتیب هم مصرف کرد و فعالیت تنها کاری است که در یکی از این دو جهت انجام شود ولاغیر؛ بنابراین خروج کنترل از دست بشر نه‌تنها مساله‌ای بعید و تخیلی نیست، بلکه شرایطی است کاملاً ملموس که در آن زندگی می‌کنیم. مساله دیگری که فیلم به آن می‌پردازد نیاز به ایدئولوژی در شرایط ترس است. هنگام ترس، انسان بیشتر از هر زمان دیگری به پناهگاهی معنوی برای در امان ماندن محتاج می‌شود و این نیز تجربه‌ای است تاریخی. تعلق به یک ایدئولوژی از احساس تنهایی و ترس می‌کاهد و اولین چیزی که این گروه به فرد می‌دهد احساس دوستی و تعلق اجتماعی است. پس از آن به افراد نظم می‌دهد و فرد را از آشفتگی درآورده و نیاز به ساختار را در او ارضا می‌کند. این کاهش ترس از آنجا ناشی می‌شود که وقتی در این شرایط بزرگنمایی شده، فشار بر فرد برای انتخاب راه و قبول مسوولیت عملش بیشتر می‌شود، در نتیجه نیاز او نیز به پایگاهی که به آن تسلیم شود و از این احساس آزاردهنده انتخاب و آزادی و قبول نتیجه آن برهد بیشتر و بیشتر می‌شود،‌ در نتیجه به مبتذل‌ترین ایدئولوژی‌ها نیز تسلیم می‌شود و این‌گونه است که در فیلم سایه زن شبه‌جادوگر داستان هر لحظه پررنگ‌تر می‌شود. کالای حیاتی اصلی ایدئولوژی‌معناست. تفسیری عجیب از واقعیت ارائه می‌دهد و ادعا می‌کند به حقیقت دست یافته است و هرکه ایمان نیاورد خارج از دایره این حقیقت و در واقع گمراه است. نامعقول و مبتذل جلوه کردن معنا مهم نیست، بلکه وحدت و انسجامی‌ که فرد را از بمباران انتخاب‌های متنوع نجات می‌دهد اهمیت دارد. فرد صاحب ترازویی می‌شود که همه چیز را با آن بسنجد و خیالش راحت باشد. دلیل دیگر گرایش مردم به این دکان‌های معنوی عجیب و غریب شناخت غلط از ایمان است. اگر ایمان تنها به گرایش و تسلیم غیرعقلانی خلاصه شود نتیجه این است که دیگر میزانی برای سنجش اصالت منبع ایمان نخواهیم داشت. باید دانست ایمان درباره مسائلی که علم به آن پرداخته و آن را رمزگشایی کرده یا توسط آن قابل پیش‌بینی شده است و نیز درباره مسائل غیرممکن، مصداق ندارد. ایمان بینشی ناشی از عقل و دانش به باروری حال و اطمینان به چیزی است که نامطمئن است. ایمان معقول نتیجه فعالیت درونی عقلانی و حسی است و ایمان غیرمعقول تسلیم و قبول چیزی خارجی است که فرد آن را بدون درک درستی یا نادرستی‌اش حقیقت می‌پندارد.
در فیلم، جمع وحشتزده دنبال پیداکردن و قربانی کردن مقصرند، در نهایت فیلم در ناامیدی امید می‌بیند و کسی در جمع وحشتزده جادوگر اغواگر را از بین می‌برد و نوید آزادی می‌دهد؛ اما فیلم به نتیجه خوشبین نیست و صحنه‌های تکان‌دهنده پایانی موید آن است. صحنه‌هایی که انسان را ناگریز از رنج و مرگ می‌داند، به نتیجه حتی در صورت شجاعت امید و تلاش خوشبین نیست و پایان قصه انسان را محتوم می‌شمارد که البته با نگاه به حجم وسیع بیداری عمومی‌ مورد نیاز برای فرار از خواب سنگین آرامش خیالی در بحران، تلخ، اما واقع‌گرایانه به نظر می‌رسد.
نکته دیگری که نه‌تنها دستمایه این فیلم بلکه بسیاری داستان‌های دیگر چون کوری و... قرارگرفته است نشان دادن سستی ریشه تمدن بشری است. به گونه‌ای که با کمترین آسیب این برج عاج سلسله‌وار در حین داستان فرو می‌ریزد. این می‌تواند ناظر به این واقعیت تکان‌دهنده و شگفت باشد که ما از نظر عاطفی انسان‌های غارنشین آسمانخراش‌هاییم؛ انسان‌هایی که در سطح عامه و فراگیر پیشرفت عاطفی هماهنگ با دیگر دستاوردهای بشری نداشته و تنها مناسبات اجتماعی و فرهنگی و احساس امنیت آنها را به شکل متمدن کنونی نشان می‌دهد. به محض این‌که کوچک‌ترین خللی در ساختمان امن تمدن رخ نماید، بارها شاهد بازگشت به عصر وحشی‌گری و بربریت بوده‌ایم. به این ترتیب چندین‌ داستان‌ها درصدد یادآوری ضعف‌های تمدن بشری و هشداری برای آنهایی است که در این خانه نامطمئن با آسودگی آرمیده‌اند.
مهدی امام‌بخش
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید