پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


بیایید قید پنج روز اول را بزنیم‌


بیایید قید پنج روز اول را بزنیم‌
دیگر برای همه اهالی مطبوعات مسجل شده است که باید قید پنج روز اول جشنواره فیلم فجر را بزنند و در صورت تمایل، هر از چند گاهی که گذرشان به حوالی سینما صحرا افتاد، سری به سالن نمایش بزنند و اگر فیلمی‌بود که ارزش دیدن حتی برای دقایقی را داشت به تماشا بنشینند; در غیر اینصورت حضورشان در سالن تنها بهانه‌ای است برای احوالپرسی و خوش‌ بش با دوستان و همکاران!
روز دوم جشنواره از دیروز نیز ساکت‌تر و سردتر بود. همه خود را آماده تماشای فیلم کنعان (مانی حقیقی) در ساعت یازده شب کرده بودند، که از حوالی ظهر اعلام گردید فیلم هنوز آماده اکران در جشنواره نشده است و به جای آن فیلم «در میان ابرها» (روح‌الله حجازی) به نمایش در می‌آید.
دیگر فیلم‌ها نیز آنقدر مشهور و پرامید نیستند که انگیزه چندانی در حضار برای رفتن به سالن نمایش به وجود آورند. به جرات می‌توان گفت که سالن انتظار سینما صحرا حتی نسبت به روز گذشته پذیرای مهمانان کمتری بود.
با این تفسیر دیگر نمی‌توان به حضور جمعیتی قابل توجه در داخل سالن نمایش دل بست و باید با حسرت به انبوه صندلی‌های خالی به خصوص در قسمت بالکن سینما نگریست! وقتی جشنواره فیلم فجر که جشن سینمایی سالیانه و یکی از نمادهای هنری کشورمان است، با چنین سردی و بی‌سر و صدایی برگزار می‌شود، دیگر نباید انتظار داشت در طول سال، سالن‌های نمایش فیلم‌ها مملو از تماشاگران مشتاق و سینمارو باشد. تنها نکته‌ای که می‌توان به آن دل بست و پز داد این است که سینما هنوز زنده است!
● سانس اول: جزیره (پاول لونگین): ردپا و روح تارکوفسکی...!
آخرین ساخته پاول لونگین، از فیلمسازان مشهور و متفاوت روس، داستان آناتولی، مردی میانسال است که سراسر زندگی‌اش در عذاب وجدان می‌گذرد. او در یک کلیسا زندگی می‌کند و زهد و تقوا پیشه کرده است تا شاید گناهش بخشوده شود.
سی و چهار سال قبل و در خلال جنگ جهانی دوم آناتولی به خاطر نجات جان خودش از چنگ نیروهای آلمانی ناچار به اعدام همرزمش، کاپیتان تیخون، شده است. در عین حال مردم آن ناحیه معتقدند که او دست شفابخشی دارد. به همین دلیل کشیشی سعی می‌کند یک روز را با او بگذراند تا به اسرار او پی ببرد.
اما به دلیل غرق شدن در زرق و برق‌های ظاهری نمی‌تواند سختی‌های خودخواسته آناتولی را تاب بیاورد. در پایان مشخص می‌شود که کاپیتان تیخون زنده است و آناتولی با شفای دختر او از این عذاب وجدان رهایی می‌یابد و با آرامش می‌میرد. کل داستان فیلم همین بود. اما سبک لونگین و پرداخت بصری خوب او و جاری نمودن پیام فیلم در بطن داستان، فیلم را به اثری خوب و قابل تامل بدل کرده است. در این بین نباید نقش‌آفرینی خوب پیوتر مامونوف گذشت که حس گناه و روح ناآرام کاراکتر آناتولی را به خوبی به نمایش می‌گذارد. فیلم با مطرح نمودن معجزه و نوع میزانسن‌هایش ذهن بیننده را به سمت آثار فیلمساز بزرگ و فقید روس- آندری تارکوفسکی- می‌کشاند. در واقع می‌توان اذعان داشت که لونگین در این فیلم ادای دینی نسبت به استاد مسلم سینمای مدرن اروپا و روسیه کرده است.
پایان فیلم، جایی که قایق حامل تابوت جسد آناتولی در میان مه گم می‌شود و تصویر به سمت سفیدی میل می‌کند، مهر تائیدی از سوی فیلمساز بر رستگار شدن قهرمانش زده می‌شود. تماشاگر با این فضاسازی نسبتا مناسب کارگردان می‌پذیرد که حق آناتولی پس از سه دهه و نیم تحمل مرارت و ریاضت، آمرزیده شدن است. با این حال فیلم ریتمی ‌آرام و درونی دارد که شاید به مذاق خیلی‌ها خوش نیاید و حتی در برخی لحظات کمی ‌کشدار و کند به نظر برسد.
ضمن اینکه از لحاظ دیدگاه و مضمون حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و تنها بازگوکننده پیام‌های مرسوم در باب ایمان و تقوا و رسیدن به رستگاری است.
نشست مطبوعاتی فیلم با حضور تهماسب صلح‌جو (منتقد و نویسنده سینمایی) و عبدالله اسفندیاری (منتقد و تهیه کننده سینما) برگزار شد. همانند تمام نشست‌های خبری این دو روز جمعیت چندانی در سالن نمایش نبودند. صلح جو در ابتدا کمی ‌در مورد سینمای معناگرا صحبت کرد و متذکر شد که در سینمای ایران، در این حیطه، بیشتر به مسائل مذهبی توجه شده است. اسفندیاری نیز در تائید حرف‌های صلح جو مرزهای ژانر معناگرا را فراتر از سینمای مذهبی تعریف کرد و آن را به عنوان گونه‌ای در سینما معرفی کرد که باید بتواند پاسخی درخور به سئوالات و رازهای نامکشوف جهان هستی بدهد. تهماسب صلح جو در قسمتی دیگر از این جلسه، فیلم را بر محوریت گناه و رستگاری تعریف کرد و عبدالله اسفندیاری از قرابت‌های آن با سینمای تارکوفسکی صحبت کرد.
● سانس دوم: بسیار خوب متشکرم (امانوئل کائو): جهانی سراسر موهوم
این فیلم که محصول سال ۲۰۰۷ سینمای فرانسه است، در بخش مسابقه سینمای بین‌الملل به نمایش درآمد و داستان مردی به نام الکساندر موپن (با بازی ژیلبر ملکی) را روایت می‌کند که حسابدار شرکتی است و زندگی زناشویی به ظاهر خوب و راحتی دارد. اما یک روز با حوادث عجیب و غریبی روبرو می‌شود که زندگی نسبتا ساده و بی‌تکلف‌اش را مغشوش می‌کند.
در مترو به خاطر سیگار کشیدن به او تذکر داده می‌شود و در خیابان پلیسی به دلیلی واهی او را دستگیر می‌کند و شبی را در سلولی سرد به سر می‌برد. روز بعد که می‌خواهند او را آزاد کنند، به دلیل جفایی که احساس می‌کند در حقش شده است، قصد شکایت می‌کند ولی اصرار بیش از اندازه‌اش کار او را به بیمارستانی روانی می‌کشاند. امانوئل کائو در این فیلم قصد دارد تا شعارهای خوش‌رنگ و لعاب جوامع مدرن غربی را در باب حفظ حریم خصوصی و حقوق فردی و اجتماعی افراد زیر سئوال ببرد.
کاراکتر اصلی فیلم از زمانی که پایش را از خانه بیرون می‌گذارد توسط به اصطلاح مجریان قانون مورد بازخواست قرار می‌گیرد و زمانی‌که به قصد احقاق حق پایمال شده خود برمی‌آید، او را به تیمارستان می‌فرستند.
فیلم با نوع دکوپاژها و میزانسن‌هایش گرفتاری شخصیت اصلی را، به عنوان نمادی از شهروند امروزی، به خوبی به نمایش می‌گذارد. «بسیار خوب متشکرم» به شدت یادآور رمان «محاکمه»- اثر فرانتس کافکا- و فیلمی‌که از اورسن ولز از روی همین رمان مشهور ساخته بود، است. بازی ژیلبر ملکی نیز در خلق این فضای کافکایی نقش بسزایی را ایفا می‌کند.
در جلسه نقد و بررسی فیلم که با حضور تهماسب صلح جو و محسن آزرم (نویسنده و منتقد سینمایی) انجام شد، صلح جو فیلم امانوئل کائو را اثری تفکربرانگیز خواند و کائو را از دوستان نزدیک روبر برسون (کارگردان نامدار سینمای هنری فرانسه و اروپا) معرفی کرد.
او با استناد به این آشنایی و وامداری کائو از برسون، فیلم را به سبک و سیاق آثار برسون فقید، انتقادی تند و به دور از شعار نسبت به سیاست‌های اجتماعی لقب داد. محسن آزرم رانیز در ادامه جلسه فیلم را اثری خواند که هرچند در ابتدا نظر بیننده را چندان به خود جلب نمی‌کند، ولی با گره‌افکنی‌های مناسب کارگردان، کم‌کم سبب می‌شود تا مخاطب با داستان همراه باشد.
صلح جو نیز به جهان کافکایی فیلم اشاره‌هایی داشت و بیان کرد در واقع فیلم می‌خواهد بگوید که جامعه از فرد می‌خواهد تا هویت مسخ شده خود را زیر سئوال ببرد و با دروغ‌بافی خود را انکار کند. صلح جو در ادامه فیلم را دارای طنزی تلخ و گزنده خواند. بسیار خوب متشکرم با اینکه فیلم تامل‌برانگیزی بود اما نه در هنگام نمایش و نه در زمان جلسه پرسش و پاسخ بیننده چندانی نداشت.
● سانس سوم: میروش (ماریوس هولست): زندگی تیره و تلخ مهاجران
فیلم میروش محصول سال ۲۰۰۷ سینمای نروژ است که موفق شده در جشنواره مانهایم-‌هایدلبرگ آلمان برنده جایزه اصلی شود. فیلم که در بخش مسابقه بین الملل به نمایش در آمد، داستان میروش، یک پسر نوجوان اهل کوزوو است که پس مواجهه با وضعیت نامطلوب مادرش و مرگ برادر بزرگترش، تصمیم می‌گیرد برای عملی کردن آرزوی همیشگی خود به دیدن پدر نادیده‌اش برود.
او به همین دلیل با هر مشقتی که هست رهسپار نروژ می‌شود و پدر خود را می‌یابد، اما بی‌آنکه خود را به او بشناساند، در رستوران پدر مشغول به کار می‌شود و کم‌کم مهر و الفت میروش به دل پدر می‌افتد تا اینکه راز او برملا می‌شود. فیلم به شدت از جنس آثار اروپایی دهه نود و هزاره سوم است. کارگردان در القای فضای سرد و خشونت‌آمیز زندگی میروش در کوزوو و سپس دنیای بی روح و کسل کننده میان او و پدرش در نروژ تقریبا موفق عمل کرده است و فیلمنامه خیلی زود با مخاطبش ارتباط برقرار می‌کند. یکی از فصل‌های زیبای فیلم جایی است که پدر میروش در خلال دردل با میروش از بی‌خانواده بودن خود صحبت می‌کند.
سوای ضربه روحی و عاطفی وارد شده به میروش که سبب همذات پنداری بیشتر شخصیت با تماشاگر می‌شود، فیلم سعی دارد تا بر سرگردانی و بی ریشه شدن تدریجی مهاجران در کشورهای اروپایی تاکید کند. بازی نظیف محرمی ‌در نقش میروش و بازیگر مشهور ایتالیایی- انریکو لو ورسو- در نقش پدر میروش از نقاط قابل اتکای فیلم است.
نشست مطبوعاتی فیلم با حضور نیما حسنی نسب (منتقد و نویسنده سینمایی) و حمید دهقانپور (مدرس سینما) در حضور عده‌ای اندک از خبرنگاران برگزار شد.
در این جلسه ابتدا نیما حسنی نسب به عنوان مجری از فضای فیلم و شیوه کارگردانی، میزانسن و دکوپاژ و قاب‌بندی‌های آن گفت که تا حدودی از جغرافیای فیلم تاثیر گرفته است. او همچنین بیان داشت که فیلم از زاویه نگاه یک کودک روایت می‌شود. در ادامه دهقانپور با وجود ابراز ناآشنایی با منطقه بالکان، فرهنگ آن ناحیه را به خرده فرهنگ‌هایی تقسیم کرد که برخاسته از خشونت هستند.
دهقانپور افزود که هولست به شدت تحت تاثیر این خرده فرهنگ‌ها و خشونت همراه آنهاست و این نگاه را در متن فیلم جاری کرده است. او میروش را یادآور برخی از آثار کیارستمی‌و به خصوص فیلم سفر او خواند. نیما حسنی نسب در جایی دیگر از نشست بیان داشت که فیلم را در بعضی نقدهای مشهور با دنیای آثار مارتین اسکورسیزی و فرانسیس فورد کاپولا مقایسه کرده‌اند.
او در این باره افزود که کارگردان سعی داشته است تا با تعادل اجرایی در صحنه‌ها از چند پاره و آزار دهنده شدن فیلم جلوگیری کند. او همچنین در جواب سئوالی که میروش را به دلیل برآمدن از ناحیه بالکان می‌توان به عنوان نمادی از تروریسم معرفی کرد، گفت که نمی‌توان نگاهی سلیقه‌ای به این موضوع داشت زیرا ممکن است بدل به تفسیری کاربردی شود.
در پایان جلسه دهقانپور فیلم را از زمانی که میروش با گروه نوازندگان بازمی‌گردد، پدر را لو می‌دهد و سبب دستگیری او می‌شود، دچار ضعف دراماتیک خواند و اظهار کرد که فیلمی‌که به خوبی و بر طبق منطق دراماتیک شروع می‌شود و شخصیت‌هایش را معرفی می‌کند، نباید این چنین دارای تشتت و ضعف ساختاری می‌شد.
● سانس چهارم:‌ هامون و دریا (ابراهیم فروزش): فیلم‌فارسی و وسترن در دل کویر !
ساعت ۱۵:۶ بعدازظهر فیلم‌هامون و دریا به نمایش در آمد که با توجه به سابقه کاری فروزش و ساعت مناسب نمایش فیلم، با استقبالی کمی ‌بیشتر نسبت به سانس‌های قبل روبرو شد. فیلم داستان عشق میان‌هامون، پسری نوجوان و نوازندهء دوتار و دریا دختری نوجوان در همسایگی آنهاست که با مخالفت توفان، برادر دختر،‌ هامون با مشکلاتی روبرو می‌شود و سرانجام پس از بیماری دریا و بنا به توصیه بی‌بی حکیمه راهی کویر می‌شود تا با آوردن نوعی ماهی سیاه زنده سبب شفای دریا شود. این در حالی است که توفان و دوستانش نیز برای انجام این آزمون دشوار پای به دل کویر می‌گذارند.
فیلم که اقتباسی از داستانی به همین نام نوشته عباس جهانگیریان و از تولیدات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان است، بسیار کهنه و نخ نما می‌نماید. ضمن اینکه پیرنگ داستانی فیلم به خصوص در نیمه ابتدایی آن یادآور برخی از فیلم‌فارسی‌های شهری است!
عشق میان دختر و پسر، بازی با نور و آینه، انارهایی که دریا در جوی آب برای‌ هامون می‌اندازد، برادر نوجوان و سخت‌گیری که نقش قیم دختر را دارد و مانع وصال دو محبوب است، پادرمیانی مادر دریا میان توفان و دریا، کتک خوردن ‌هامون از توفان و دوستانش، همه تداعی کننده فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی کم‌مایه است که بارها و بارها ما به ازای آنها را دیده و شنیده‌ایم، با این تفاوت که این بار این داستانک‌های فیلم‌فارسی گونه را در مناطق کویری و در قالب فیلمی‌کانونی به تماشا نشسته‌ایم. بازی‌ها به شدت آماتوری و ضعیف است و اجرای برخی از نابازیگران سبب تبسم و خنده مخاطبان می‌شود.
رفتن ‌هامون به شهری دیگر و به نزد دایی اش و عشق یکطرفه دختر دایی‌هامون نسبت به او هیچ منطق دراماتیکی در داستان ندارد و به نظر می‌رسد که تنها برای رساندن زمان فیلم به حد استاندارد تعبیه شده است. از جایی که‌هامون برای نجات جان محبوبش رهسپار کویر می‌شود، فیلم وامدار کهن الگوها و حکایات قدیمی‌می‌شود و به همین دلیل تماشاگر آشنا به این نوع خطوط داستانی، تا انتهای قصه را پیش‌بینی می‌کند و دیگر رنج و مرارت‌های شخصیت‌های اصلی برایش جذابیتی ندارد. فداکاری بیش از حد‌هامون با توجه به سن و سالش و تحول رفتاری توفان و دوستانش بسیار گل درشت است و نکته‌ای که در پایان بیننده را متعجب می‌کند، رفتن‌هامون به دل کویر و ترک روستا پس از بهبودی دریا است که به شدت بی منطق و غریب و یادآور پایان فیلم‌های وسترن- به خصوص فیلم «شین»- است!
جلسه مطبوعاتی فیلم با اجرای مهرزاد دانش (منتقد و نویسنده سینمایی) و حضور ابراهیم فروزش و تورج اصلانی (فیلمبردار فیلم) برگزار شد. ابراهیم فروزش در ابتدا از بدی و خرابی صدای فیلم عذرخواهی کرد و در پاسخ به سئوالی درباره نحوه گزینش بازیگران فیلمش از اشتیاق مردم بومی ‌و محلی به سینما و تلویزیون، با وجود بی‌بهره بودن از این رسانه‌ها گفت که در حد فاصل سنین نوجوانی و بلوغ بازیگر حرفه‌ای در سینمای ایران وجود ندارد و باید به گزینش نابازیگران تن داد.
در جایی دیگر از این نشست فروزش اظهار کرد که اعتقادی به اصطلاح فیلم‌های جشنواره‌ای ندارد و فیلم را برای جشنواره‌ها نمی‌سازند بلکه هدف مخاطب و ایجاد ارتباط با او است. تورج اصلانی نیز اشاره‌ای کوتاه و کنایه‌آمیز به کارهای توقیف شده خود داشت و فیلمبرداری در بخش‌های توفانی فیلم را مدیون تلاش گروه فیلمبرداری دانست که توانسته بودند پشتیبان خوبی برای او باشند.
در قسمت دیگری از جلسه فروزش دو پاره بودن فیلم را رد کرد و آرزو کرد روزی برسد که او و دیگر همکاران فیلمسازش با آسودگی خاطر تنها کار خود را بکنند و فیلمنامه‌نویسان حرفه‌ای در سینمای ایران وظیفه نگارش فیلمنامه‌های اورجینال و اقتباسی را بر عهده داشته بگیرند. مهرزاد دانش نیز فیلم را تقابل میان طبیعت خشن و شخصیت و هدفش دانست که این المان به صورت موتیفی در قالب آثار فروزش تکرار شده است.
در پایان این نشست فروزش در جواب سئوال نگارنده مبنی بر اینکه فیلم از زمانی که ‌هامون به دل کویر می‌زند برای تماشاگر قابل پیش‌بینی می‌شود و اینکه چرا پایان فیلم به سبک فیلم‌های وسترن است و با فضای فیلم غریب و نامانوس است، جواب قانع کننده‌ای نداد و تماشاگر را به خود فیلم ارجاع داد.
● سانس پنجم: زمان مردن (دوروتا کدزیرزاوسکا): برتری سبک بصری
فیلم زمان مردن که در بخش «حقیقت- مسابقه معناگرا» به نمایش در آمد، اثری است از محصولات جدید سینمای لهستان که در سبک و سیاق آثار مدرن و موج نو سینمای این کشور قرار دارد. فیلم داستان زندگی پیرزنی سالخورده به نام آنیلا (دانوتا شافلارسکا) است که در خانه‌اش با سگش، فیلا، زندگی می‌کند.
فیلا که تنها مونس تنهایی‌های آنیلاست ارتباط خوبی با صاحبش برقرار کرده است. این در حالی است که آنیلا متوجه می‌شود که پسر میانسالش با همدستی همسایه‌ها قصد تصاحب ملک او را دارند. فیلم که به سبک سیاه و سفید فیلمبرداری شده است، از لحاظ کادربندی‌ها و میزانسن‌ها حرف‌هایی برای گفتن دارد که بخش عمده‌ای از آن را مدیون فیلمبردار شهیر فیلم، آرتور راینهارت، است. بازی بسیار خوب خانم شافلارسکا در سن نود و یک سالگی بخش دیگری از جذابیت فیلم است که سبب می‌شود تا تماشاگر با فضای آرام و ریتم کند و درونی فیلم ارتباط خوبی برقرار کند. ضمن اینکه نقش آفرینی کریستف گلوبیش در نقش پسر آنیلا نیز قابل ملاحظه است.
● سانس ششم: در میان ابرها (سید روح‌الله حجازی)
قرار بود که کنعان (مانی حقیقی) در این سانس به نمایش در بیاید که به دلیل آماده نشدن فیلم، اولین ساخته حجازی از بخش سینمای معناگرا به جای آن به نمایش در آمد که در زمان نمایش آن در بخش مسابقه سینمای ایران به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت. ضمن اینکه اعلام شد جلسه پرسش و پاسخ فیلم، صبح روز سوم جشنواره در ساعت دوازده برگزار می‌شود.
● حاشیه‌ها:
بیشتر صحبت‌ها و حرف‌ها میان اهل رسانه پیرامون فیلم آتش سبز (محمدرضا اصلانی) می‌گذشت که روز اول جشنواره به نمایش درآمده بود و باعث ناامیدی و تعجب درصد زیادی از منتقدان و نویسندگان شده بود. ضمن اینکه از گوشه و کنار نظرات متضادی درباره فیلم به همین سادگی (رضا میرکریمی) شنیده می‌شد.
بسیاری از حاضران در سالن ویژه نویسندگان مطبوعات، از شروع بی‌برنامگی‌ها و تعویض فیلم‌ها ابراز نارضایتی می‌کردند.
بولتن شماره سوم جشنواره خیلی زود نایاب شد و بسیاری از حاضرین از مطالعه آن محروم ماندند.
پس از نمایش فیلم ‌هامون و دریا، ابراهیم فروزش و تورج اصلانی، مهمان برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی در غرفه‌های تعبیه شده در طبقه آخر سالن سینما صحرا بودند.
خبر جالب اینکه، شنیده شده که برای اولین بار در طول ادوار جشنواره طرح «پزشک همراه» در سینماهای جشنواره اعم از سینماهای مخصوص منتقدان و اصناف خانه سینما و سالن‌های نمایش عمومی‌به اجرا در آمده است. این هم برای خودش خبری بس خوشحال‌کننده است و می‌تواند بر وجهه جشنواره بیفزاید. فعلا چیز دیگری وجود ندارد که بتوان به آن دل بست!
امیررضا نوری پرتو
منبع : روزنامه حیات نو