پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گریز از آزادی استبداد را بازتولید می کند


ای شهان، كشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زان بدتر اندر درون
چون كه وا رستم ز پیكار برون
باز گشتم سوی پیكار درون
برای رسیدن به ساحت مقدس آزادی در پروسه مبارزاتی با دو خصم اساسی مواجه هستیم. در منظر مولوی این دو خصم عبارتند از خصم برون (استبداد) و خصم درون (تمایلات روانی).
ای شهان، كشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زان بدتر اندر درون
چون كه وا رستم ز پیكار برون
باز گشتم سوی پیكار درون
برای رسیدن به ساحت مقدس آزادی در پروسه مبارزاتی با دو خصم اساسی مواجه هستیم. در منظر مولوی این دو خصم عبارتند از خصم برون (استبداد) و خصم درون (تمایلات روانی). دستاورد آزادی منوط است به مغلوب كردن این دو خصم. جهت تائید و اتحاد با نظریه مولانا باب نقلی می گشاییم به تئوری اریك فروم. در این زمینه فروم با فروید و پیروان او كه نیروهای روانی را به كلی از قید تاریخ آزاد می بیند موافق نیست و با جامعه شناسانی چون دوركیم نیز كه نقش عوامل روانی را در سیر اجتماع به غفلت می گذرانند، سر مخالفت دارد به عكس فروید كه خوی را محصول ارضا یا ناكام گذاشتن صاعقه های اصلی طبیعت آدمی می داند، فروم معتقد است كه انسان در درجه اول موجودی اجتماعی است و مسئله اساسی روانشناسی از روابط شخص با دنیا و دیگران مایه می گیرد. بدین ترتیب روانشناسی فردی سرانجام به روانشناسی اجتماعی یا روانشناسی روابط بین افراد تبدیل می گردد و اجتماع را آفریده فرد و فرد را آفریده اجتماع می داند. آزادی نیز جزیی از مسئله كلی روابط شخص با دیگران و اجتماع است و بر دو گونه مترتب است: «آزادی منفی» و «آزادی مثبت». فروم به حالتی كه پس از گسستن علایق اولیه به وجود آید و موجد احساسات تنهایی و ناتوانی و ناامنی است، «آزادی منفی» نام می دهد و در آن به چشم برزخی می نگرد كه به هر حال باید از آن رخت بركشید و یا به «آزادی مثبت» رسید و نیرومند و مستقل و با حفظ فردیت با مردم و طبیعت ارتباط یافت و یا سر به درگاه صاحبان قدرت نهاد و ضعف و ناایمنی را به دست فراموشی موقت سپرد كه در این حالت «گریز از آزادی» تحقق می یابد و استبداد بازتولید می شود. «بیماری انسان عصر ما ناشی از انتخاب راه دوم است. قدرت هایی كه به خاطر رفع ناتوانی و ناایمنی بدان ها پناه می بریم.» عیب كار آن است كه قدرت ها همیشه نیز حالت خصمانه ندارند. با بر افتادن صورت های واضح قدرت از قبیل حكومت های استبدادی و سلطه بی چون و چرای آنها مردم بدین پندار دلخوشند كه دیگر آزادند و آنچه می خواهند، می اندیشند و می گویند و می كنند. ولی عجز از دست یافتن به آزادی مثبت و نیاز نهفته برای تسلیم، جبارانی دیگر به وجود آورد و به نام «وجدان اخلاقی» و «آرمان» و «وظیفه» بر آدمی گمارد.
بزرگترین خدمت فروید به دانش آن بود كه نشان داد به خلاف تصور پیشینیان افعال آدمی همیشه به خاطر دفع ضرر و جلب منفعت نیست و نیروهای غیرمعقول روانی گاه او را به جانب هدف های مخالف سود حقیقی وی سوق می دهند و فروم از این اصل در توجیه آرزوی تسلیم و تسلط و گریز از آزادی مدد می گیرد و می گوید نیاز به همبستگی با جهان و جهانیان جزیی از طبیعت انسان و رسیدن به مرحله فردیت منزلی غیرقابل اجتناب در سیر رشد آدمی است ولی با آنكه نفع حقیقی شخص در فعالیت خودانگیخته و از قوه به فعل كشیدن استعدادات و همبستگی مبتنی بر احترام و استقلال متقابل است مع هذا تحت بعضی شرایط در او جنبشی برمی خیزد كه از آزادی بگریزد و به قدرت های مختلف تسلیم شود و بر ضعیفان استیلای غیرمعقول براند و فردیت خویش را از دست بنهد اما تسلیم به قدرت های مخالف آزادی و فردیت حاصلی جز عناد و رنجش به بارنمی آورد و به جای تقویت نفس كسی كه سر نهاده و تسلیم شده به تضعیف او منتهی می شود. این وضع باعث شد كه اكثریت وسیع معاصران برای سركوبی احساسات تنهایی و ناتوانی و رنجش خویش به فعالیتی غیرمعقول و تب آلود پناه ببرند. دیوانه وار به دنبال موفقیت و تحسین روند، در الكل و مخدرات غرقه شوند و چنان بر مشغله زندگی بیفزایند كه فرصتی برای تعمق و اندیشه در غایات راستین زندگی پیش نیاید. باز به قول مولانای بزرگ:
جمله عالم ز اختیار و هست خود
می گریزد در سر سرمست خود
تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگ خمر و زمر بر خود می نهند
جمله دانسته كه این هستی فخ است
فكر و ذكر اختیاری دوزخ است
می گریزند از خودی در بی خودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
*كرمانشاه
ماجد باقری*
منبع : ایران یکصد سال پس از مشروطیت