شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کلاه خود را به ما بسپارید


کلاه خود را به ما بسپارید
● در حاشیه فیلم «جسارت»
داستان فیلم، در آمریكا اتفاق می افتد. «جیك ویگ»، یك متقلب بالفطره است؛ یك شیاد درجه یك. داستان از جایی شروع می شود كه جنازه او را می بینیم، جنازه ای كه روی زمین افتاده و صدای او شروع می كند به تعریف كردن داستان. می فهمیم كه او و گروهش در یك نقشه كاملاً ماهرانه، صد و پنجاه هزار دلار را از آدمی به اسم «دالبی» می دزدند، كه حسابدار یك خلافكار مشهور است به نام «وینستن كینگ». با این همه، یكی از اعضای گروه ویگ، كه «ال» گنده بك باشد، كشته می شود، درواقع تیری در پیشانی اش می نشیند. جیك برای دیدار با كینگ، راهی دفتر او می شود. و كینگ به او پیشنهاد می كند برای آن كه حسابشان صاف شود، پنج میلیون دلار از بانك «مورگان پرایس» بدزدند. حالا، یكی از زیردست های كینگ هم وارد گروه جیك می شود و زنی به اسم «لی لی» هم با آنها همكاری می كند. سروكله یك مامور مخفی پلیس هم پیدا می شود كه ادعا می كند دنبال جیك می گردد. آنها مسئول مربوطه را در بانك پیدا می كنند و سرش كلاه می گذارند و پول را برمی دارند و درست موقعی كه همه چیز دارد روال عادی خودش را طی می كند و پول ها از فرودگاه وارد كشور می شود، كینگ و دار و دسته اش دستگیر می شوند. جیك هم هرچند به ظاهر گیر افتاده، بعد از كشتن زیردست كینگ، خودش را نجات می دهد و لی لی كه دیده جیك او را وارد بازی آخر نكرده، و اجازه نداده در آخرین ماموریت سهمی داشته باشد، پیش روی یك شاهد، كه در عین حال، می خواهد از كار جیك سر در بیاورد، به او تیراندازی می كند و بعد، هر دو فرار می كنند. سواری مامور مخفی از راه می رسد و جیك از روی زمین بلند می شود، زنده و سرحال است. لباس هایش را كه خون مصنوعی رویش ریخته تمیز می كند، مامور، سهم خودش را از پول ها برمی دارد و چمدان پر از پول را به او تحویل می دهد و می رود. سواری بعدی كه از راه می رسد، می بینیم گروه جیك در آن نشسته اند. هر چهار نفر، حتی لی لی، صحیح و سالم به راه خود ادامه می دهند. ماجرا روشن تر از آن است كه فكر می كنیم: رودست خورده ایم! همه چیز دروغ بوده است.
● بد نیست اگر این نكته ها را بدانید
یك: ساختن فیلم هایی مثل «جسارت»، كه به تماشاگرش رودست می زند، سابقه ای طولانی در سینما دارد. فیلم های زیادی را می شود مثال زد كه براساس این مكانیزم پیش می روند. یكی از مشهورترین فیلم ها، «نیش» (یا: دغل بازی) ساخته مشهور «جورج روی هیل» است، از روی فیلمنامه ای نوشته «دیوید وارد»، كه «پل نیومن» و «رابرت ردفورد» در آن بازی می كردند. همه نیش، حول این محور می گشت كه خلافكارها، دنیای خودشان را دارند، دنیایی كه هیچ چیز در آن واقعی نیست و نباید به اتفاق هایی كه حتی پیش روی ما می افتد، اطمینان كنیم. یك نمونه دیگر، «بازی» ساخته «دیوید فینچر» بود، كه به نوعی می شد آن را ادای دین به فیلم روی هیل دانست. مردی (نیكلاس ون اورتن، كه مایكل داگلاس نقشش را بازی می كرد) درگیر یك بازی خطرناك و مرگبار می شود، بازی ای كه نمی شود از آن گریخت. همین طور است فیلم «حس ششم»، كه وقتی در انتهای فیلم می فهمیم شخصیت «بروس ویلیس»، در همان ابتدای فیلم مرده، حسابی شوكه می شویم. پس، جسارت، نخستین فیلمی نیست كه از این شگرد استفاده می كند.
دو: «دوگ جانگ»، فیلمنامه نویس چشم بادامی فیلم جسارت، شیفته فیلم نیش است. شیفته مكانیزم غربی اش، این كه در هیچ صحنه ای تماشاگر را بی نصیب نمی گذارد و شوكه اش می كند. خود دوگ جانگ، در مصاحبه های مختلف، گفته است كه جسارت، ادای دینی رسمی است به ساخته جورج روی هیل. گفتن این حرف ها شاید لذت دیدن فیلم را برای شما زایل كند. اما اگر از آن دسته آدم هایی هستید كه موقع فیلم دیدن به هیچ چیز، حتی یادداشت هایی كه درباره همان فیلم خوانده اید، فكر نمی كنید، به خواندن این یادداشت ادامه بدهید.
سه: آیا فیلم هایی مثل جسارت را می شود بیش از یك بار دید؟ منظورم را خیلی روشن می گویم. آنها كه فیلم هایی مثل نیش و بازی و به نوعی حس ششم را دوست ندارند، می گویند چنین فیلم هایی را برای یك بار دیدن ساخته اند. برای این كه یك بار شوكه شوید، و در دیدارهای بعد، نمی توانید از دیدنشان لذت ببرید. خب، قطعاً نمی شود حكم كلی صادر كرد، ولی طبعاً كسانی پیدا می شوند كه این طور فكر می كنند. اما می شود در دیدارهای بعد، به جزئیاتی فكر كرد كه فیلم روی آنها بنا شده است. فیلم هایی مثل جسارت، به جزئیات وابسته اند، به همان نكته های ریزی كه در داستان فیلم وجود دارد.
چهار: یك منتقد آمریكایی، در ریویویی كه راجع به جسارت نوشته بود، به این نكته اشاره كرده بود كه «فیلم هایی مثل جسارت و نیش، لحنی شوخ دارند و این شوخ طبعی، به یك معنا، برای آن است كه تلخی اش را بگیرند. یعنی چه؟ جسارت فیلم تلخی است؟ چرا نباشد؟ هر داستانی درباره شیادی، تلخ است، اما داستان دزدی كه از دزد می دزدد، شیادی كه سر شیادی دیگر را كلاه می گذارد، می تواند لبخند به لب های ما بیاورد.»
پنج: جسارت از آن دست فیلم هایی است كه نه حوصله تماشاگرش را سر می برد، نه حرف های عجیب و غریبی تحویلش می دهد. فیلمی است دیدنی، سرشار از دیالوگ های جذاب، بازی های خوب و موقعیت های كم نظیر. اگر هوس كرده اید آخر هفته خود را با تماشای یك فیلم بگذرانید، به جسارت هم فكر كنید. این همان فیلمی است كه می تواند آخر هفته شما را خوش و خرم كند.
شش: یك نكته به ظاهر بی اهمیت، این است كه عنوان فیلم «اعتماد» است و جایی از فیلم هم درباره اعتماد كردن، یا نكردن، حرف می زنند. با این همه، عنوان فیلم را در فارسی تبدیل كرده اند به جسارت. ولی چه فرقی می كند؟ در فیلم كه تغییری نداده اند.
موقع تماشای فیلم حواسمان به چه چیزهایی باشد
یك: اول از همه به خود فیلم. ببینید كه چه طور شما را هر لحظه غافلگیر می كند. فرصت فكر كردن را از شما می گیرد و همه نقشه هایی را كه در ذهن كشیده اید، نقش برآب می كند. به این می گویند فیلمی كه دیدنش نفس آدم را بند می آورد. جسارت از آن فیلم هایی است كه موقع دیدنش نباید سرتان را حتی یك لحظه بگردانید، چون ممكن است چیزی دیدنی را از دست بدهید. هر اتفاقی كه در فیلم می افتد، مهم است، چون دقیقه ای، یا ثانیه ای بعد، دوباره با آن كار دارید.
دو: كارگردانی جیمز فولی، كه عملاً خیره كننده است و نمی شود بعد از تمام شدن فیلم، به افتخارش كف نزد. فولی، در فیلمش دست به خطر بزرگی زده است، فیلم هایی مثل این، اگر درست پرداخت نشوند، نه تنها دیدنی از آب درنمی آیند، بلكه كسالت بار هم می شوند. اما جسارت این طور نیست، چون صحنه به صحنه، موقعیت ها را تغییر می دهد و تماشاگر می فهمد آن چه قبل تر دیده، واقعی نبوده است. یك نمونه خوب برای آن كه از كارگردانی فولی تعریف كنیم، صحنه ای است كه دو همكار جیك روی مهتابی هستند و جیك با لی لی و زیردست كینگ از راه می رسد. همه آنها روی مهتابی اند، همه آنها را می بینیم، اما زاویه دوربین، تكراری نمی شود. این فقط یكی از صحنه های خوب فیلم است.
سه: «ادوارد برنز». بازیگر نقش «جیك ویگ». قیافه اش به آن شیادی كه می تواند دست همه را از پشت ببندد، می آید. برنز گاهی چنان قیافه معصومانه ای به خود می گیرد كه فكر می كنید حق با او است، و درنهایت هم می بینید كه چنین می شود. خوبی برنز در این است كه در هر حالت، صورتش مصمم است، حتی موقعی كه می خواهد بزرگ ترین كلك عمرش را بزند.
چهار: «داستین هافمن» همیشه دوست داشتنی. درست است كه در این فیلم نقش اصلی را بازی نمی كند، اما عكس العمل هایش، آن قدر دیدنی هستند كه نمی توانید آنها را نادیده بگیرید. صحنه ای در فیلم هست كه با ادوارد برنز برای نخستین بار دیدار می كند، حركت های دست هافمن در این صحنه، نشانه همان چیزی است كه به آن می گویند استادی. تا نبینید، متوجه منظورم نمی شوید.
پنج: «اندی گارسیا» هم نقش اصلی ندارد، نقش یك مامور پلیس شیاد را بازی می كند. چیزی كه در بازی او جذاب و دیدنی است، شوخ طبعی توام با جدیت است. به نخستین صحنه ای نگاه كنید كه وارد كافه/ رستوران می شود و كنار آن دو خلافكاری می نشیند كه با جیك كار می كنند. به سیگار برگی كه در دهن دارد و مثل قطار دود می كند، به آن لحظه ای كه كیف بغلی اش را بیرون می كشد تا كارت شناسایی پلیسی اش را به آنها نشان بدهد.
● درباره نسخه دوبله
یك: جسارت، دوبله خوبی است. تر و تمیز و شنیدنی. ویژگی مهم هر دوبله خوبی، شنیدنی بودن دیالوگ های آن است، این كه از شنیدنش لذت ببریم و این طور كه معلوم است، دیالوگ های جسارت را قبل از آن كه به دست دوبلورها برسد، چند باری بازنویسی كرده اند. این كار، معمولاً به عهده مدیر دوبلاژ است.
دو: مدیر دوبلاژ فیلم، «خسرو خسروشاهی» بوده است. صدایش را كه می شناسید؟ گوینده مشهور «آلن دلون» در ایران. اما گویندگی نقش اصلی فیلم را خودش به عهده نگرفته و آن را به «منوچهر والی زاده» سپرده است. صدای والی زاده را در همه این سال ها، روی قیافه های مختلف دیده ایم، بازیگرهای سیاه و سفید، از «تام كروز» بگیرید تا دیگران، و اتفاقاً این بار هم صدایش به «ادوارد برنز» شبیه است. خود خسروشاهی، به جای «داستین هافمن» حرف زده، كه هرچند نقش اصلی فیلم را بازی نمی كند، ولی حضور دلپذیری دارد، و ظرافت هایی در گویندگی اش هست كه باید صاحب نظرهای دوبله درباره اش حرف بزنند. گوینده نقش «ریچل وایتس»، «زهره شكوفنده» است كه صدایش را به جای بازیگرهای زیادی شنیده ایم، و مثل همیشه خوب است. و اما، استاد «چنگیز جلیلوند» كه به جای «اندی گارسیا» حرف زده و چون گارسیای این فیلم، خیلی شبیه گارسیای همیشگی نیست، او هم نوع حرف زدنش را تغییر داده است. آن صدای شفاف، گرفته تر از همیشه است. این طوری است كه مرتبت استادی نصیب كسی می شود.
سه: سعی كنید دی وی دی فیلم را ببینید، چون در نسخه دی وی دی فیلم، بعد از یك بار دیدن، یا حتی همان بار اول، می توانید هر صحنه ای را كه می خواهید، در منوی اصلی پیدا كنید. هر صحنه، نامی دارد كه معرف آن است. می توانید فیلم را با صدای انگلیسی۵.۱ DOLBY ببینید و زیرنویس انگلیسی یا فارسی را روشن كنید. درعین حال، صدای فارسی هم در دی وی دی موجود است؛ هم به صورت۵.۱ DTS و هم DOLBY۵.۱ . بستگی به سلیقه خودتان دارد، اما پیشنهاد می كنم نسخه دوبله شده را، دست كم یك بار، ببینید. مطمئن باشید كه ضرر نمی كنید.
چهار: این، یكی از دی وی دی های به نسبت كاملی است كه در شبكه ویدئویی كشور موجود است. در بخش موارد ویژه (Special Features) می توانید عكس هایی از فیلم را یكی یكی نگاه كنید. یا پیش پرده (آنونس) فیلم را پیش از تماشای خود فیلم ببینید. درعین حال، پشت صحنه پر و پیمانی هم در انتظار شما است، تا بعد از دیدن فیلم، به آن رجوع كنید. مستندی دیدنی درباره ساخته جیمز فولی، كه هم خودش در آن حضور دارد، هم باقی عوامل فیلم. بازیگرها و فیلمنامه نویس و مدیر فیلمبرداری و باقی عوامل اصلی، تقریباً به همه آن چیزهایی كه در ذهن شما است، پاسخ می دهند. این مستند بیست و چند دقیقه ای را به فارسی دوبله نكرده اند، اما می توانید زیرنویس فارسی را روشن كنید و از همه حرف هایی كه می زنند، نهایت استفاده را ببرید. درواقع، با دیدن این مستند و شنیدن حرف های عوامل فیلم، نیازی به هیچ نقدی ندارید. همه آن چه را كه لازم دارید، عوامل فیلم، در اختیار شما می گذارند.
● شناسنامه فیلم
▪ جسارت (Confidence)
كارگردان: جیمز فولی، فیلمنامه نویس: دوگ جانگ، بازیگرها: ادوارد برنز، ریچل وایتس، پل جاماتی، داستین هافمن، اندی گارسیا، برایان ون هولت، لوئیس لومباردی، لوئیس گوسمان، ایپریل ابراین، رابرت فورستر، رابرت پاین، استیو تام، مدیر فیلمبرداری: خوآن روئیس آنكیا، سازنده موسیقی متن: كریستوفر بك، تدوین گر: استیوارت لوی، انتخاب بازیگرها: شیلا جف، جرجین واكن، محصول: ،۲۰۰۳ آمریكا، دوبله و پخش: موسسه فرهنگی هنری قرن ،۲۱ مدت نسخه دوبله: ۸۱ دقیقه.
محسن آزرم
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید