چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آموزش نقادانه اندیشیدن‌


آموزش نقادانه اندیشیدن‌
امروزه نقش تفکر انتقادی در حوزه تعلیم و تربیت مورد توجه بسیاری از فیلسوفان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. با این وجود، متاسفانه تاکنون مفهوم صحیحی از نقد در فرهنگ جامعه ما شکل نگرفته است. فقدان تعریفی جامع از این واژه از یکسو و عدم التزام به لوازم ضروری نقد توسط منتقدان از سوی دیگر موجب شده است که بسیاری از افراد چندان تمایلی به نقد کردن و مورد نقد واقع شدن از خود نشان ندهند.
در جامعه کنونی ما، برخی نقد کردن را مترادف با نفی کردن دانسته و به همین دلیل به شدت از آن گریزان می‌باشند. متاسفانه چنین نگاهی نه تنها در عرصه حیات روزمره کاملا قابل مشاهده است بلکه حتی در محافل دانشگاهی و علمی نیز شاهد کمرنگ شدن نقد منصفانه و سازنده هستیم.
این در حالی است که نقد، قلب تپنده حیات علمی هر جامعه است و در صورت نادیده گرفتن آن پیکره علم رو به اضمحلال خواهد گذاشت. این عقیده بارها توسط بزرگان دین ما نیز با عبارات مختلفی همچون حیات العلم بالنقد و الرد تایید و تصدیق شده است.
واژه نقد به معنای بررسی کردن و سنجیدن به کار رفته است. در لغت نامه دهخدا در مقابل واژه انتقاد چنین آمده است:« کاه را از دانه جدا کردن و بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها» این بدان معناست که در فرایند نقد ایده یا اندیشه ای، غربالگری صورت گرفته و سره از ناسره جدا می‌شود.
هنگامی که سخن از نقد به میان می‌آید در واقع مساله تقلید و اصل پذیرش محض نیز مطرح می‌شود. بدون شک آدمی در بسیاری از امور تابع و مقلد افراد پیرامون خود است. در بسیاری از موارد از نحوه غذا خوردن و نشستن تا نحوه سخن گفتن و پوشیدن، انسان تابعیت خود را نشان می‌دهد.
مسلما آدمی برای بقای خود گریزی از چنین تقلید و تبعیتی ندارد. اما مغالطه و سوء تفاهم اینجاست که آدمی این امر را به تمام شئون حیات خویش تعمیم دهد. به تعبیر علامه جعفری« اصل تقلید و پیروی با در نظر گرفتن امکانات و استعداد‌ها را می‌توان یک ضرورت غیر قابل اجتناب مطرح کرد ولی آنچه قابل چشم پوشی نیست و رهبران و صاحبنظران نمی‌توانند درباره آن معذور باشند تعمیم دادن به ضرورت تقلید در همه مسائل و موضوعات است که امروزه به تقلیدی بودن حیات منجر شده است» (جعفری،۱۳۶۰، ص ۱۳۳).
بدون شک آدمی در طول حیات خود با مسائل و سوالاتی مواجه می‌شود که باید با پشتوانه عقلی و منطقی درصدد پاسخگویی و حل آنها برآید. برای نمونه سوال از فلسفه حیات از جمله سوالاتی است که افراد نمی‌توانند و نباید به صورت مقلدانه و کلیشه‌ای بدان پاسخ بگویند. این امر درباره گزینش دین نیز مطرح است.
به هنگام بحث پیرامون اصول دین اسلام، اجماع علما بر آن است که تقلید در این اصول حرام بوده و فرد باید بدون تقلید و تعصب و صرفا از روی تعقل آنها را بپذیرد. همواره انتخاب از روی تعصب و پذیرش محض ثمرات نامطلوبی برای جوامع و افراد داشته است. کیش شخصیت پرستی، انجماد و رکود فکری، فقدان خلاقیت و... از جمله آفت‌هایی است که مولود نگاه مقلدانه است.
بدون شک استفاده از روش تلقین و تقلید در انتقال مطالب به مخاطب به معنای حاکم کردن شیوه مکانیکی است که در آن شخص حالتی منفعلانه به خود می‌گیرد. این در حالی است که در فرایند تعلیم و تربیت فعال بودن شرط اساسی محسوب می‌شود و تفکر و استقلال فکری نقشی اساسی ایفاء می‌کنند.
مسلما روح تربیت اسلامی نیز اقتضای چنین امری را در پذیرش یا رد اعتقادات دارد. در تربیت اسلامی سعی بر آن است که متعلم از طریق تفکر و اندیشه ورزی و به دور از هر گونه تعصب کور کورانه سر تسلیم بر آستان حقیقت فرود آورد.
با اندک تاملی پیرامون فضای حاکم بر سیستم تربیتی فعلی در جامعه ما می‌توان چنین گفت که در نظام تربیتی ما امکان نقد منصفانه به حداقل خود رسیده است. متعلمان، مباحث علمی را طوطی وار آموخته و قادر به تحلیل و نقد افکار و اندیشه‌ها نیستند.
قرآن در بسیاری از آیات از آن جهت به مخالفان و مشرکان به دین اسلام می‌تازد که این افراد بدون تعقل بر سبیل اسلاف خویش قدم بر می‌دارند و به تقلید از آباء و اجداد خویش می‌پردازند ، چنانکه در سوره زخرف آیه ۲۳ بیان شده است که «در هیچ شهری پیش از تو هشداردهنده‌ای نفرستادیم مگر آن که خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آیین [و راهی] یافتیم و ما از پس ایشان راهسپاریم.»
تقلید کورکورانه و بدون پشتوانه عقلی و منطقی همواره یکی از آفت‌های خرد ورزی در نظر گرفته شده و بزرگان و عالمان دین آن را نفی کرده‌اند، چنانکه پیامبر اکرم در حدیثی می‌فرمایند: «برای جاهلان همین بس که هر چه می‌شنوند نقل کنند» (مطهری،۱۳۷۷،ص‌۳۹).
نقل است که روزی پیامبر اکرم به دیدار یکی از یارانشان می‌روند و او را در خانه‌ای کهنه و در هم ریخته می‌بینند. از او می‌پرسند چرا در این خانه زندگی می‌کنی؟ او چنین پاسخ می‌دهد که چون این خانه متعلق به پدرم است دوست دارم آن را حفظ کنم و در همان جایی که پدرم زندگی می‌کرده بسربرم.
پیامبر می‌فرماید: «اگر پدر تو فرضا ابله بوده آیا تو هم باید ابله باشی و از او متابعت کنی؟ (مجموعه نویسندگان،۱۳۶۰، ص ۱۵۹)‌.
متاسفانه به همان مقدار که تعصب و تبعیت کورکورانه از گذشته در جامعه ما ریشه دوانیده به همان مقدار نیز خلاء نهادینه شدن فرهنگ نقد قابل مشاهده است. ترس افراد از نقد کردن و در معرض نقد واقع شدن موجب شده است که هاله‌ای از تقدس پیرامون آراء و اندیشه‌ها را فراگیرد.
این امر خود موجب می‌شود فضای خفقان اطلاعاتی و استبداد فکری به وجود آید که مسلما بر خلاف روحیه علمی است. با توجه به مطالب فوق ذکر چند نکته پیرامون تفکر انتقادی ضروری است:
۱)‌ چنانکه پیش از این بیان شد انسان در بسیاری از امور می‌تواند و باید از دیگران تقلید و تبعیت نماید و این امری اجتناب‌ناپذیر است. اما این بدان معنا نیست که آدمی در تمام عرصه‌های بشری خود تابع افراد باشد. بسیاری از مسائل حیاتی وجود دارد که تک تک افراد موظف به پاسخگویی بدانها در طول حیات خود هستند.
۲) مسلما هنگامی که سخن از نقد در قلمرو علم و اندیشه به میان می‌آید نشان از این امر دارد که در قلمرو اندیشه و خردورزی، مطلق گرایی محلی از اعراب ندارد. اندیشه‌ها همواره در معرض سقوط و بطلان هستند و این امر خود عاملی برای تحرک و رشد اندیشه و علم است.
۳) مسلما نوع نقدی که مورد نظر ماست نقد سازنده است و نه نقد صرفا مخرب و منفعلانه. به عبارت دیگر تنها نوع قابل قبول از نقد آن نوعی است که در عین تخریب دست به تاسیس و جایگزین کردن بزند.
۴)‌ یکی از اصولی که در نقادی ضرورتا باید بدان توجه نمود اصل احترام است. این اصل در مورد هر دو طرف یعنی نقد کننده و نقد شونده صادق است و باید رعایت شود. در تعلیم و تربیت اسلامی چنین اصلی همواره سر لوحه کار بسیاری از بزرگان و عالمان دین بوده است.
مباحثات و مناظرات ائمه با مخالفان و معاندان اسلام با رعایت تمام جوانب اخلاقی از افتخارات تاریخ اسلام است. برای نمونه مناظرات ابن ابی العوجا با امام صادق یکی از معروفترین مناظرات تاریخ اسلام است. ابن ابی العوجا از جمله کسانی بود که به صراحت خدا را انکار می‌کرد و با این وجود در مساله وجود خدا و مسائل مذهبی دیگر به بحث و گفتگو با امام صادق می‌پرداخت.
چنین منشی نه تنها در زمان ائمه وجود داشته بلکه یاران و پیروان واقعی ایشان نیز در دوران مختلف تاریخ اسلام آن را سرلوحه کارهای علمی خود قرار داده‌اند. یکی از مصادیق چنین منشی در حیات دکتر بهشتی قابل مشاهده است. فرزند ایشان نقل می‌کند «در سفری که به لندن در سال ۱۳۵۹ داشتیم هنگام عبور از قبرستانی در حومه شهر، یکی از نزدیکان خطاب به دکتر بهشتی گفت که قبر مارکس نیز در این قبرستان قرار دارد. در این هنگام یکی از دوستان گفت که من قبر مارکس را پیدا کردم و قبری را نشان داد که روی آن سگی نشسته است. شهید بهشتی برگشت و به آن مرد گفت: ما با مارکس اختلاف مبنایی داریم اما این دلیل نمی‌شود که به او توهین کنیم. (روزنامه اعتماد‌ملی، ۷ تیر، ۱۳۵۸). همچنین نقل است که شخصی علیه دکتر بهشتی در مجالس صحبت می‌کرد. اطرافیان این خبر را به دکتر بهشتی رساندند ایشان نیز در جواب چنین گفتند:
دی در حق ما کسی بدی گفت‌
دل زغمش نمی‌خراشیم
ما نیز نکویی اش بگوییم‌
تا هر دو دروغ گفته باشیم
نمونه‌های بالا خود به تنهایی بر این امر دلالت می‌کند که فرهنگ تفکر انتقادی نه تنها باید به وسیله خود مسلمین بسط و گسترش یابد بلکه مسلمین خود باید در برابر تفکرات انتقادی که به اصول و فروع دین اسلام می‌شود با متانت و به شیوه استدلال برخورد کنند. مناظره‌ها و مباحثات بسیاری از جمله مناظره امام صادق و طبیب هندی، امام صادق و ابوشاکر که امام را به فریب دادن مردم با افسانه متهم می‌کرد، مباحثه امام صادق با جابربن حیان و موارد بسیار دیگر همگی بیانگر این مطلب است که شیوه تربیتی اسلام نسبت به موضع انتقادی به اصول و فروع دین به طریقی جز پاسخ گفتن به شیوه استدلال عقلی همراه با حلم و متانت نیست. دلیل این امر نیز کاملاً آشکار است. دینی که مبنای رسالت پیامبرش دعوت مردم بر پایه حکمت و پند نیکو است ‌ «مردم را با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت بخوان و با طریقی که نیکوتر است با آنها مناظره کن ‌ نحل ۱۲۵» ‌ و وظیفه‌ای جز تذکر و انذار ندارد ‌ «پس تو (مردم را) متذکر ساز که تو تنها تذکر دهنده‌ای. تو مسلط بر آنها نیستی ‌ غاشیه ۲۲،۲۱» برای تداوم حیات خویش نیز نمی‌تواند جز بر طریق استدلال و خردورزی گام بردارد.
متاسفانه امروز در جامعه ما در بیشتر موارد شیوه یادگیری مبتنی بر عادت دادن است. دانش آموزان و دانشجویان در فرایند یادگیری نقش فعالانه ایفا نمی‌کنند. بسیاری از دانشجویان و اساتید با الفبای تفکر انتقادی بیگانه‌اند و اندکی نیزکه خواهان کاربرد این شیوه در فرایند یادگیری و آموزش هستند معمولاً با برخوردهای غیرمنطقی مواجه می‌شوند. در بسیاری از مدارس، اصول و فروع دین به صورت تعبدی به دانش‌آموزان انتقال داده می‌شود و این در حالی است که معلمان و اساتید باید با طرح پرسش‌ها و به چالش کشیدن اذهان دانش آموزان و دانشجویان آنان را به بازسازی دوباره ساختار ذهن خود ترغیب کنند تا اموری که بدون استدلال و صرفاً از روی تعصب و تعبد فرا گرفته‌اند مورد بررسی دوباره واقع شوند. مسلماً رواج چنین شیوه‌ای ثمرات مبارکی برای رشد و توسعه فرهنگ اسلامی خواهد داشت.
محمد مهدی میرلو
منابع:
۱- آمدی، غررالحکم ودررالکلم، ترجمه و تحقیق: محلاتی رسول، تهران، دفتر فرهنگ و نشر اسلامی، ۱۳۷
۲-‌ احمدی احمد، اصول و روشهای تربیت در اسلام، اصفهان، انتشارات جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۴
۳-‌ ادیب، راه و روش تربیت از دیدگاه امام علی (ع)، ترجمه دادمنش، تهران، دفتر نشر و فرهنگ، ۱۳۶۳
۴-‌ پاینده ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴
۵-‌ باقری خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، ۱۳۷۴
۶-‌ جعفری محمد تقی، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قران، تهران، دفتر فرهنگ و نشر اسلامی، ۱۳۶۰
۷-‌ حکیمی محمد رضا، دانش مسلمین، تهران، دفتر فرهنگ و نشر اسلامی، ۱۳۶۸
۸-‌ حجتی باقر، مسائل تربیتی اسلام، تهران، دفتر فرهنگ و نشر اسلامی، ۱۳۵۹
۹-‌ زرین کوب عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۶
۱۰- فرید مرتضی، الحدیث، تهران،دفتر نشر و فرهنگ اسلامی،۱۳۶۶
۱۱-‌ محمدی ری‌شهری محمد، بحث آزاد در اسلام، قم، دفترانتشارات حوزه علمیه قم،۱۳۷۵
۱۲-‌ محمدی ری‌شهری محمد، گزیده میزان الحکمه، تلخیص و ترجمه حسینی شیخی، تهران، ۱۳۸۶
۱۳-‌ مجموعه نویسندگان، انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی ، تهران، نور سیما،۱۳۶۰
۱۴-‌ مطهری مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸
۱۵-‌ مطهری مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام ، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۷
۱۶-‌ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی (ع)، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۹
۱۷- مجموعه نویسندگان، مغز متفکر جهان تشیع، ترجمه منصوری ذبیح‌الله، تهران انتشارات جاویدان، ۱۳۸۰
۱۸-‌ نهج البلاغه، ترجمه علی دشتی، تهران، انتشارات پارسیان،۱۳۷۹
منبع : روزنامه جام‌جم