چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کمکم کن


کمکم کن
ببین، ببین چگونه اضطراب سراپای وجودم را فرا گرفته است. چشمانم را بنگر، همانند کسانی که زمانی رویای تو را می پروردند و در آرزوی تو می گریستند، اما اینک هیچ چیز وهیچ کس حتی تو را نمی بینند.
دیگر آرامشی نمانده است، دریایی از حیرانی و آشفتگی در دل جاریست، تو را به هنگامه ی عاشق بودنم سوگند مرا اینگونه به خود وا مگذار، رهایم نکن، دستم را بگیر.
آری این منم که از تو کمک می خواهم، این منم که از خود وامانده و به تو روی آورده ام. گذشت غرور آغازین، گذشت زمانی که به خویش تو را می جستم.
با تو سخن می گویم و از تو کمک می گیرم تا بدانم به تو محتاجم، تا بدانم تنها تو هستی و جز تو کسی نیست.
آنچه بر من گذشته است فرا تر از تنهاییست و توصیف رنج آن فرا تر از الفاظ، آن سان که تنها تو می دانی و بس.
تو برترین من بودی برترین من بمان. بالاتر از تو را نمی خواهم تنها تو را می خواهم.
ای ناشناخته، ای خوب، ای معبود، به حرمت آن هنگام که عاشقت بودم به زندگیم بازآ و اشکهای سرگردانی را به اشک عشق مبدل کن. نمی دانم چگونه اما این دل و روح پریشان و بیقرار را قطره ای آرامش ببخش، تنها قطره ای کافیست تا دوباره عاشقت شوم. بر در دل دوباره باز منتظر صدای زیبای قدمهای توام.
قسَمَت می دهم به آن هنگام که عاشقت بودم مگذار زندگیم این چنین در بی هویتی و بی تکلیفی طی شود.
قسَمَت می دهم به آن هنگام که عاشقت بودم آرامشی ماندگاربه من عطاکن.
قسَمَت می دهم به آن هنگام که عاشقت بودم و به آن اشکهایی که برای تو ریختم . . . کمکم کن . . . کمکم کن.
منبع : دو هفته نامه الکتریکی شرقیان


همچنین مشاهده کنید