پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


زن، توسعه و آموزش


زن، توسعه و آموزش
سال ۱۹۹۰ میلادی، مفهوم توسعه که تا آن زمان بر اساس شاخص‌های اقتصادی تعریف می‌شد، جای خود را به توسعهء انسانی داد. به عبارت دیگر انسان محور توسعه قرار گرفت و شاخص‌های آموزش، امید به زندگی و اشتغال به عنوان معیارهای سنجش آن اعلام شد. به این ترتیب ارتقای سرمایهء انسانی که همان آموزش، تجارب شغلی و آموزش حرفه‌ای است در دستور کار کشورهای جهان قرار گرفت. با مطرح شدن ارتقای سرمایهء انسانی که با رشد شاخص‌های توسعه انسانی همراه است، توجه به زنان، به عنوان نیمی از جامعهء انسانی در برنامه‌ریزی‌های توسعهء ضرورت یافت و تلاش برای بهبود شاخص‌های توسعه حساس به جنسیت (GDI) و خصوصا شاخص آموزش آغاز شد. با توجه به نقش مهم آموزش در توسعهء انسانی و همچنین تعداد بی‌شمار زنان بی‌سواد، در چهارمین کنفرانس بین‌المللی زن اعلام شد که افزایش دسترسی زنان و دختران به آموزش، عدم تبعیض در دسترسی به همهء سطوح و رشته‌های علم و تکنولوژی و امحای بی‌سوادی در میان زنان مهم‌ترین عامل در امر توسعه محسوب می‌شود. بنابراین جامعهء بین‌المللی موظف است با برنامه‌ریزی‌های حساس به جنسیت زمینهء دستیابی زنان و دختران به آموزش را فراهم آورد.
اما چرا آموزش برای زنان دارای چنین ضرورتی است و چرا عامل مهمی در امر توسعه محسوب می‌شود.
آموزش در معنای وسیع آن ایجادکنندهء تغییر در نگرش، باور و رفتارهای فرد است و زنان در برنامه‌های توسعه به عنوان عامل تغییر معرفی شده‌اند. بنابراین برای پیشبرد امر توسعه دسترسی زنان به آموزش به عنوان بنیان اساسی تغییر ضروری است (حجازی، ۱۳۸۳;)
سرمایه‌گذاری در آموزش زنان موجب افزایش تولید اجتماعی شده و زمینه را برای رشد و توسعهء بیش‌تر فراهم می‌کند (کامرون و همکاران، ۲۰۰۱ به نقل از عمادزاده، ۱۳۸۲;)
هرگونه سرمایه‌گذاری در آموزش زنان بازده بالاتری نسبت به سرمایه‌گذاری در آموزش مردان خواهد داشت. بنابراین چنانچه شکاف میان ثبت‌نام دختران و پسران از بین برود، بی‌شک جامعه از بازده بالاتر این سرمایه‌گذاری منتفع می‌شود (شولتز، ۱۹۹۵;)
سرمایه‌گذاری در آموزش نه تنها شکاف جنسی را کاهش می‌دهد بلکه موجب ارتقای سطح بهره‌وری، تولید بیش‌تر و درآمد بالاتر خواهد شد(عمادزاده، ۱۳۸۲.)
بنابراین ملاحظه می‌شود که کارکرد آموزش چندوجهی است: از یک سو به تغییرات در فرد منجر و از سوی دیگر موجب افزایش تولید اجتماعی و سطح بهره‌وری می‌شود، تبعیض میان دو جنس را کاهش داده و زمینهء برابری جنسیتی را فراهم می‌کند و بالاخره موجب ارتقای سرمایهء انسانی می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت که توجه به آموزش زنان راهی برای دستیابی به توسعهء پایدار است اما اثرگذاری آموزش زنان در کدام زمینه‌ها بیش‌تر قابل مشاهده است وچگونه می‌توان این اثرگذاری را افزایش داد؟ بهبود شاخص آموزش یا به عبارت دیگر افزایش سطح سواد زنان در سه حوزهء فردی، خانوادگی و اجتماعی اثر دارد که در این‌جا کارکرد آموزش در هر یک از این سه حوزه بررسی می‌شود.
▪ حوزهء فردی:
هم‌زمان با برنامه‌ریزی‌های توسعه و لزوم توجه به زنان به عنوان عامل اثربخش در توسعه، برنامهء توانمندسازی زنان نیز مورد تاکید قرار گرفت. اجرای برنامهء توانمندسازی از یک سو نیازمند چارچوب مفهومی مبتنی بر نظریهء توسعه است که در آن بر ضرورت مشارکت زنان و تعریف مجدد نقش‌های آنان در حوزه‌های اجتماعی و خانوادگی تاکید می‌شود و از سوی دیگر به دیدگاه‌فرصت‌های برابر برای زنان بستگی دارد.
کتابی و همکاران ۱۳۸۲۲) توانمندسازی را فرآیندی می‌دانند که طی آن زنان از نیازها و خواسته‌های درونی خود آگاه می‌شوند، جرات دستیابی به هدف را در خود تقویت می‌کنند و از توانایی لازم برای عملی ساختن خواسته‌های خود برخوردار می‌شوند. به این ترتیب توانمندسازی به تسلط بیش‌تر افراد در تعیین سرنوشت خود منجر می‌شود. آموزش نقش مهمی در توانمندسازی زنان دارد. بر اساس گزارش UNFPA ۲۰۰۴۴)، آموزش در راس همهء برنامه‌های توانمندسازی زنان قرار دارد. جهت‌گیری آموزش در برنامه‌های توانمندسازی، بالفعل درآوردن نیروی بالقوهء زنان، ایجاد نگرش مثبت به خود و ارتقای احساس کارآیی است. لانگه ۱۳۷۲۲) اعتقاد دارد که با افزایش سطح سواد زنان، توانمندی آنان افزایش می‌یابد. کتابی و همکاران ۱۳۸۲۲) در مدل تحلیل مسیر خود نشان داده‌اند که افزایش سطح تحصیلات بیش‌ترین تاثیر مستقیم را در توانمندسازی زنان دارد. همچنین دسترسی به منابع مالی، رفع تبعیض و حذف باورهای غلط نیز با واسطهء افزایش سطح تحصیلات بر توانمندی اثر دارند. این یافته تاکیدی بر دیدگاه لانگه و نقش مهم دسترسی به آموزش به عنوان توانمندسازی زنان است.
بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که آموزش در دختران، ایجاد توانمندی و نگرش مثبت به خود کرده است. این درحالی است که براساس گزارش ملی آموزش و پرورش ۱۳۸۲۲) و سند توسعهء آموزش و پرورش ۱۳۸۳۳)، سهم دانش‌آموزان دختر در سه دورهء تحصیلی در سال ۸۲۲۸۳، ۴۸ درصد است. در سال ۸۱۱۸۲، ۹/۴۷ درصد از کل دانش‌آموزان دورهء ابتدایی را دختران تشکیل می‌دادند.
این رقم در مناطق روستایی ۹/۴۶ درصد اعلام شده است. هنوز نرخ ترک‌تحصیل دختران در دورهء ابتدایی بیش‌تر از پسران است که این امر ناشی از باور خانواده، مبنی بر بی‌فایده بودن آموزش دختران، باورهای فرهنگی حاکم و نیاز به کار دختران در خانه است. با وجود آن‌که عملکرد دانش‌آموزان دختر در ارزشیابی تیمز ۲۰۰۳۳) در علوم و ریاضی بهتر از پسران است، هنوز در کتاب‌های درسی کلیشه‌های جنسیتی حاکم هستند; کلیشه‌هایی که علوم را درحیطهء مردانه می‌دانند و زنان را فاقد قدرت استدلال و حل مساله.
اگر بپذیریم که آموزش نقش مهمی در توانمندسازی زنان دارد بنابراین آموزش و پرورش، باید با اصلاح برنامه‌های درسی و ورود مولفهء جنسیت در این برنامه‌ها اثرگذاری آموزش در حوزهء فردی را بهبود بخشد.
▪ حوزهء خانوادگی:
میزان افزایش سطح تحصیلات زنان در سه مولفهء حوزهء خانوادگی مورد بررسی قرار گرفته است: تعداد و میزان مرگ و میر فرزندان، سلامت دوران بارداری و پیشرفت تحصیلی فرزندان.
براساس گزارش سازمان ملل متحد ۲۰۰۴۴)، میان آموزش زنان و بقای فرزندان رابطه وجود دارد. در کنیا حدود ۱۱ درصد کودکانی که از مادران بی‌سواد به دنیا آمده‌اند قبل از پنج سالگی می‌میرند. این رقم برای مادران با تحصیلات ابتدایی، ۲/۷ درصد و برای مادران با تحصیلات دبیرستانی شش درصد است. مشاهده می‌شود که با افزایش میزان تحصیلات مادر کودکان شانس بیش‌تری برای زنده ماندن دارند. از طرف دیگر مادران با تحصیلات بالا، میزان باروری کم‌تری دارند و کم‌تر گرفتار باروری ناخواسته می‌شوند (بکر، ۱۹۸۱ به نقل از عمادزاده، ۱۳۸۲.) زنان تحصیلکرده در دوران بارداری بهتر از جنین خود مراقبت می‌کنند و نوزاد سالم‌تری به دنیا می‌آورند. (فاستر ۱۹۹۶ به نقل از عمادزاده، ۱۳۸۲) نیز نشان داده است که مادران تحصیل کرده دارای فرزندانی هستند که دورهء تحصیل را با موفقیت طی می‌کنند و سال‌های بیش‌تری به تحصیل ادامه می‌دهند. بنابراین ملاحظه می‌شود که آموزش زنان که به توانمندی فردی آنان منجر شده است آثار خود را در نقش مادری آنان نشان می‌دهد که این اثر در جامعه نیز قابل مشاهده است. به این ترتیب آموزش دارای فواید اجتماعی نیز هست.
▪ حوزهء اجتماعی:
آموزش زمینهء مشارکت زنان در فعالیت‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد و آن را ارتقا می‌بخشد. همان گونه که شولتز ۱۹۹۵۵) بیان می‌کند هدف سرمایه‌گذاری انسانی یعنی آموزش تجارب شغلی و آموزش حرفه‌ای توسعه دانش و مهارت فردی و ایجاد فرصت برای ورود به بازار کار است. بنابراین آموزش زنان می‌تواند منجر به مستعدتر شدن این زیر سایه انسانی شده و زنان با قابلیت‌های بیش‌تری در عرصه‌های اجتماعی وارد شوند. در سال ۱۳۷۹ سهم اشتغال زنان ۷/۱۴ درصد و در سال ۱۳۸۲، ۱/۱۵ درصد گزارش شده است. با وجود این رشد ۶/۳ درصدی جمعیت زنان شاغل در ایران، هنوز سهم زنان از اشتغال بسیار پایین است. نگرش جامعه نسبت به اشتغال زنان در برخی از فعالیت‌ها، توجیه اقتصادی نداشتن سرمایه‌گذاری آموزشی برای نیروی کار زنان و برخوردار نبودن زنان از مهارت‌های فنی و حرفه‌ای (امینی، ۱۳۸۳) از جمله دلایل پایین بودن سهم زنان از اشتغال است. با روند افزایشی میزان تحصیلات زنان و خصوصا تنوع رشته‌های تحصیلی می‌توان انتظار داشت که میزان اشتغال زنان افزایش یابد. بهمن‌پور ۱۳۷۹۹) همبستگی مثبت و معنادار میان میزان سواد و اشتغال زنان را گزارش کرده است. میرزایی ۱۳۸۳۳) در مطالعه‌ای به بررسی عوامل موثر بر نرخ مشارکت زنان در بازار کار در طول سال‌های ۱۳۷۶۶۱۳۸۰ و ۱۳۵۵۵۱۳۸۰ پرداخته است. یافته‌های میرزایی نشان می‌دهد که سطح تحصیلات در هر دو دوره بیش‌ترین اثر را بر افزایش حضور زنان در بازار داشته است. پس از سطح تحصیلات انگیزهء‌کسب درآمد و استقلال مالی و پدیدهء مهاجرت قرار دارد. می‌توان نتیجه گرفت که آموزش در فرد اعتماد به خود را ایجاد کرده و تمایل وی برای استفاده از قابلیت‌های خود را افزایش می‌دهد. در برنامهء چهارم توسعه که بر مبنای اقتصاد دانایی محور تنظیم شده است، از مشارکت زنان حمایت و زمینهء افزایش نرخ این مشارکت مورد توجه است. افزایش نرخ مشارکت از طریق ارایهء آموزش‌های هدفمند، بالا بردن سطح مهارت‌های حرفه‌ای و ارزش‌گذاری بر کار زنان امکان‌پذیر خواهد بود. به عبارت دیگر بالا بردن سهم دانش‌آموزان دختر در آموزش‌های فنی-حرفه‌ای (در حال حاضر حدود ۳۰ درصد است)، ارایهء‌آموزش‌های مهارتی به کارگران زن و تنوع بخشی به بازار کار زنان می‌تواند بازده آموزش را افزایش و نرخ مشارکت زنان را بهبود بخشد. اگرچه آموزش توانسته است موجب افزایش نرخ اشتغال زنان شود (اگرچه کند) اما نتوانسته است در ساختار قدرت جایگاه محکمی را برای آنان به همراه داشته باشد. هنوز در مقابل ۱۰۰ مرد مدیر ارشد، چهار زن قرار دارد و سهم زنان در مجلس کم‌تر از _ ۱۰ درصد است. به نظر می‌رسد که با ارایهء آموزش‌های هدفمند، بهبود جایگاه زنان در ساختار قدرت و نهادینه شدن دیدگاه‌فرصت‌های برابر، زنان بتوانند در بازار رقابتی کار و در عرصه‌های مختلف مدیریتی توانمندی‌های خود را عرضه کنند.
منبع : روزنامه سرمایه