جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


بذل و بخشش از جیب دیگران


بذل و بخشش از جیب دیگران
اجازه بدهید A و B را خدمتتان معرفی کنم. یا نه، اجازه بدهید A و B را خدمتتان معرفی نکنم بلکه فقط بهتان بگویم این دو برای شما، و یکدیگر، کاملا غریبه‌اند و هیچ کدامتان هم در طول زندگی نه دیگری را خواهد دید، و نه چیز بیشتری در موردش خواهد شنید.
حال سه سوال دارم:
۱) آیا دوست دارید مقداری پول به A بدهید؟
۲) آیا دوست دارید B را مجبور کنید که مقداری پول به A بدهد؟
۳) آیا مایلید مقداری پول به بنده بدهید تا B را مجبور کنم به A پول بدهد؟
به نظر من جواب‌‌ها باید نه، نه، و نه باشند. به A پول دادن هرچند ممکن است در نگاه اول عمل خیر خواهانه‌‌ای به نظر برسد اما آدم چرا باید به غریبه‌‌ای که هیچ چیز در موردش نمی‌‌‌داند کمک کند؟ شاید او همین الان دوتا ماشین آخرین مدل و یک جت شخصی مقابل خانه‌اش پارک است. بنابراین بهتر نیست که پولتان را به موسسه خیریه سر کوچه بدهید؟
در مورد مجبور کردن B به پرداخت پول به A، باید پرسید: که چه بشود؟! شاید اصلا اگر این دو را خوب می‌‌‌شناختید ترجیح می‌‌‌دادید که A را مجبور به پرداخت به B کنید. و در مورد اینکه به من پول بدهید تا پول B را از جیبش در آورده و به جیب A بریزم چه؟ یا اگر بخواهید پول A را از جیبش درآورده و به جیب B بریزم. اصلا چطور است من مدام پول‌‌ها را بین جیب مردم جابه‌جا کنم و با عواید این کار ثروتمند شوم؟
این مطلب مرا به یاد جایزه نوبل چند سال پیش انداخت. در آن سال یکی از برندگان به اسم ورنون اسمیت، جایزه را به خاطر مطالعات پیشتازش در «اقتصاد تجربی» برده بود. در یکی از آزمایش‌‌هایی که اسمیت به همراه همکار سابقش
جیمز کاکس انجام داده بود، همین سه سوال بالا به جای نه، نه، نه به شکل نه، بله، بله جواب داده شده بودند. یعنی:
۱) نه، بنده نمی‌‌‌خواهم به A پولی بدهم (که قابل فهم است.)
۲) بله، من می‌‌‌خواهم B مجبور شود که به A پول بدهد (که عجیب است.)
۳) بله، من حاضرم به یکنفر پول بدهم تا به زور از B پول بگیرد و آن را به A بدهد (که دیگر جدا عجیب است).
اسمیت، همانطور که من پس از نوشتن در این باره فهمیدم، تفسیر من از آزمایشاتش را قبول ندارد. بنابراین اجازه دهید نتایج آزمایش‌‌ها را بهتان بگویم، تا آن وقت خودتان قضاوت کنید.
در یک آزمایش (مثلا شما فرد آزمایش شونده هستید)، شما را با ۱۰ دلار داخل یک اتاق می‌گذراند. سپس ازتان دعوت می‌‌‌کنند که هرچقدر از آن ۱۰ دلار را که دوست دارید داخل پاکت گذاشته و برای غریبه‌‌ای که در اتاق کناری است بفرستید. هر چه را نفرستادید مال خودتان است.
نتیجه آزمایش آن بوده که دو – سوم افراد تمام پول را برای خودشان نگه‌داشته‌اند. به عبارت بهتر، مردم دلشان نمی‌‌‌خواهد به بیگانه‌‌ها پول بدهند. این را من خوب می‌‌‌فهمم.
در آزمایش دیگر، باز هم شما را با ۱۰ دلار داخل اتاقی می‌‌‌گذارند و ازتان می‌‌‌خواهند هرچه قدر که دوست دارید داخل پاکت گذاشته و به همسایه بغلی بدهید. اما این بار مبلغ اهدایی به طور خودکار سه برابر می‌‌‌شود: یعنی اگر شما یک دلار داخل پاکت بگذارید آزمایشگر مجبور است دو دلار دیگر روی آن گذاشته و جمعا سه دلار به فرد غریبه بدهد. باز هم هرچه باقی ماند متعلق به خودتان است.
به عبارت دیگر، آزمایش‌گر به شما پیشنهاد کرده است که در مقابل دریافت مبلغی حق الزحمه (یعنی همان مقدار که در پاکت می‌‌‌گذارید) مقداری پول از B (شخصی که منابع لازم برای انجام آزمایش را فراهم می‌‌‌آورد، یا همان مالیات دهنده) گرفته و به A (غریبه اتاق بغلی) بدهد. شما هیچ دلیلی در دست ندارید که فکر کنید A فقیر‌‌تر یا ثروتمند‌‌تر از B است، یا بیشتر شایستگی این پول را دارد؛ همچنین تا آنجا که من می‌‌‌دانم دلیلی وجود ندارد که A برایتان مهم‌‌تر از B باشد. با این وجود اینبار مبالغ زیادی به داخل پاکت‌‌ها سرازیر شد – به طور متوسط در هر پاکت ۶۳/۳ دلار که یعنی ۸۹/۱۰ دلار به A می‌‌‌رسد. و شما برای رسیدن این پول به A، ۳.۶۳ دلار هزینه کرده‌اید.
برای من جالب است که بدانم اگر آزمایش‌گر جهت جریان وجوه را معکوس می‌‌‌کرد چه اتفاقی می‌‌‌افتاد – یعنی از شما دعوت می‌‌‌کرد که مقداری پول به B (مالیات دهنده) بدهید، و سپس دو برابر آن را هم از جیب A که در اتاق بغل است به مبلغ شما اضافه می‌‌‌کرد. (البته انجام این آزمایش ممکن است کار را به پلیس و کتک کاری بکشاند، اما حداقل می‌‌‌توان تصورش کرد.) از آنجا که A و B در نظر شما کاملا یکسان‌اند، این پیشنهاد نباید تفاوتی با آزمایش اولیه برایتان داشته باشد. اما چرا شما باید حاضر باشید پول عزیز خود را صرف کنید تا مبالغی بین دو غریبه جابه‌جا شود؟! شاید اعتراض کنید که افراد تحت آزمایش آگاه نیستند – یا حداقل بطور بالفعل آگاه نیستند – که منابع این آزمایش از محل مالیات تامین می‌‌‌شود. باشد، من فکر نمی‌‌‌کنم که این مساله چیزی را تغییر دهد. آزمایش شوندگان قطعا می‌‌‌دانند که این وجوه مورد استفاده بالاخره از جائی آمده‌اند، و بالاخره از جیب کسی رفته‌اند. یعنی شما می‌‌‌دانید که هر دلاری که به A می‌‌‌دهید، دیگر نمی‌‌‌تواند در آزمایش‌‌های آینده به کار برده شود. پس چرا باید برای A، ارزش بیشتری از همتایان آینده اش قائل باشید؟ برای این رفتار افراد به نظر من تنها سه توجیه وجود دارد. یکی این است که مردم از نقل و انتقال پول دیگران، بدون توجه به هویت شان، جدا لذت می‌‌‌برند. دوم اینکه افراد خیلی ساده یادشان می‌‌‌رود که ناهار مجانی وجود ندارد و بدون رفتن پول از جیب کسی، نمی‌‌‌توان بذل و بخشش کرد. و سوم و آخر از همه هم اینکه، مردم اهمیت کمتری به مالیات‌دهندگان ناشناس می‌‌‌دهند تا غریبه‌‌های بی نام و نشان. نمی‌‌‌دانم کدام یک از این سه تبیین درست است، اما به دل من یکی که هیچ کدامشان چنگی نمی‌‌‌زند.
استیون لندزبرگ
مجید روئین پرویزی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد