چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

گونه‏شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف


گونه‏شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف
«منجی موعود» در معنای عامش، از خصایص اندیشه بشری است . تا آن‏جا كه می‏نگریم، تقریبا قوم و مردمی را نمی‏بینیم كه به نوعی سر این سودا نداشته باشند . اما نگاه مردمان به افق تاریخ از یكدیگر متفاوت است، و به تبع، موعودشان گونه‏گون . پس دو كار باید كرد: یكی این‏كه موعود ملل و نحل را بازشناسیم، و دیگر آن كه گونه‏های اصلی این باور را معلوم نماییم . در این بررسی، نویسنده پس از طرح گونه‏های اصلی این اندیشه، تلقی‏های مختلف از موعود - به جز تلقی‏های اسلامی - را در این گونه‏ها بازشناخته است . طرح تلقی‏های مختلف مسلمانان را از موعود و سنخ‏شناسی آنها به مجالی دیگر وانهاده‏ایم .
●گونه‏های اصلی اندیشه موعود
در نخستین نگاه، منجی موعود فرهنگ‏ها و ادیان را به دو گونه اصلی می‏یابیم، یكی موعود نجاتبخش جمعی، و دیگری نجاتبخش می‏اندیشد . (۱) اما موعود نجاتبخش جمعی خود به سه‏گونه تواند بود: می‏تواند صرفا به نجات اجتماعی (رفاه، بهروزی و آزادی اجتماعی) نظر داشته باشد، یا این‏كه نجات این‏جهانی اجتماع را با نجات و رستگاری معنوی افرادش یك‏جا بخواهد، و یا این كه در باب اجتماع ساكت‏بماند و فقط سودای رستگاری افرادش را بپرورد . و دیگر باره، موعود نجاتبخش جمعی، یا به رونق و رفاه قوم و ملت‏خاصی راهبردار است، یا حاكمیت عدل و امن را برای همه جهانیان وعده می‏دهد . باز كه می‏نگریم، اندیشه موعود نجاتبخش جمعی یا رو به گذشته دارد و انتظار بازگشت كسی یا ضعیت‏سابقی را می‏كشد، یا كه نوید آمدن شخصی یا اوضاعی را در آینده می‏دهد كه از پیش سابقه ندارد، یا چیزی بر آن می‏افزاید یا قالبی نو بدان می‏بخشد یا، به گونه‏ای، تازگی در آن پدید می‏آورد . و آن كه رو به گذشته دارد، گاه به آرمانشهر، (utopia) یا مدینه فاضله‏ای خردمدار می‏اندیشد، (utopianism) ، و گاه به بازبرپایی حكومت پادشاهان باستان، (ancient kingdom) یا عصر طلایی (golden age) اساطیری فكر می‏كند. و آن كه رو به آینده دارد، موعودش یا در پیوند با پایان جهان است، یا كه در هر مقطعی، چون هر هزاره‏ای، وعده آمدن كسی یا اوضاعی را می‏دهد .، (millenarianism) در نگاهی دیگر، موعود مردمان گاهی شخصی و گاه وجودی غیرشخصی است . (۲) فرهنگ‏ها و دین‏های دارای موعود شخصی، گاه برای او جنبه الوهی نیز قائلند، و گاه او را صرفا بشری برجسته و ممتاز می‏شمارند .
شاید بتوان این تنوع و تكثر را با ربط و پیوندها و مصادیقش در نموداری مثل این یك‏جا نمایش داد:
گونه‏های اندیشه موعود: - به لحاظ ماهیت - به لحاظ كاركرد
به لحاظ ماهیت: - موعود شخصی - موعود غیر شخصی
موعود شخصی: - دارای جنبه الوهی (مثل «مسیح‏» برای مسیحیان یا «میتریه‏» برای بوداییان مهایانه) - موعود بشری صرف (مثل موعود اسلامی، در نگاه عام)
به لحاظ كاركرد: - نجاتبخش فردی (همچون موعود بودایی مهایانه) - نجاتبخش جمعی
موعود «نجاتبخش جمعی‏» را با لحاظهای مختلف می‏توان بازشناخت; چهار نمودار زیر نمونه‏هایی از این ملاحظات است:
(۱) به لحاظ كاركرد اجتماعی: - نجاتبخش صرفا اجتماعی (همچون موعود برخی ادیان سرخپوستی و برخی ادیان آفریقایی) - نجاتبخش معنوی و اجتماعی (همچون موعود اسلام شیعی) - نجاتبخش صرفا معنوی (همچون موعود مسیحیت و موعود آیین دائو)
تفاوت موعود نجاتبخش صرفا معنوی با موعود نجاتبخش فردی را می‏توان در این دانست كه اولی وعده نجات همه را در روند تاریخ (یا چرخه زندگانی‏ها) می‏دهد، و دومی به نجات و رستگاری مردمان (مثلا) در آخرین مرحله تاریخ می‏اندیشد، هرچند این اندیشه معمولا با نجات اجتماعی و دنیوی نیز همراه است .
(۲) به لحاظ كاركرد انحصاری یا فراگیر: - موعود قوم‏مدار (همچون موعود یهودیت و صهیونیزم) - موعود جهانشمول (همچون موعود آیین‏های اسلام، هندو، بودا و) ...
(۳) به لحاظ آرمان: - رو به گذشته - رو به آینده
رو به گذشته: - آرمانشهرگرا (همچون موعود افلاطون) - بهشت‏گرا (۳) - باستان‏گرا (همچون موعود كنفوسیوس)
رو به آینده: - موعود پایانی (همچون موعود اسلامی) - موعود مقطعی (همچون موعود زرتشتی)
(۴) به لحاظ كیهانشناختی: - دارای كاركرد كیهانی - بدون كاركرد كیهانی
●اندیشه موعود نجاتبخش درادیان و فرهنگ‏ها
پس از این گونه‏شناسی كلی، معرفی مصادیق عینی منجی موعود در برخی از ادیان و فرهنگ‏ها می‏تواند روشنی‏بخش باشد:
▪یهودیت
در عهد قدیم (یا به تعبیر خود یهودیان، كتاب مقدس عبرانی) عنوان «مسیح‏» ، به معنای مسح شده خداوند، تداعی‏گر رهاننده‏ای رسالتمدار است . این عنوان را بر سه گروه اطلاق كرده‏اند: نخست، پادشاهان اسرائیل، دوم كاهنان بزرگ، كه ایشان را نیز مسح شده می‏شمردند، و بالاخره، برخی پادشاهان غیراسرائیلی، مثل كورش، كه معتقد بودند وی را خدا برگزید و مسح كرد تا نقش رهاننده اسرائیلیان را برعهده گیرد . (۴)
از آن پس، عنوان «مسیح‏» حكایتگر شخصیت‏بسیار پرجذبه‏ای بوده است كه باید می‏آمد تا پادشاهی اسرائیل را احیا كند . خصایص او در یهودیت عبارت‏اند از: پادشاهی مسح شده، دینمداری عادل، پیامبر آخرالزمان، از نسل داوود; و اگر تعبیر سفر پیدایش ۴۹- ۱۰ را كه می‏گوید: «عصا از یهودا دور نخواهد شد و نه فرمانروایی از شیلو، و مر او را اطاعت امت‏ها خواهد بود» ، (۵) همان نوید آمدن مسیح بدانیم، چنان‏كه برخی مفسران گفته‏اند، (۶) صفت «فرمانروای همه عالم‏» نیز بدان افزوده خواهد گشت . (۷) این عنوان در دوران اشغال رومی اهمیت محوری یافت و مدعیان متعددی برای احرازش ظهور كردند . عیسی علیه السلام، به زعم یهود، یكی از این مدعیان محسوب می‏شود . درقرن اول پیش از ولادت عیسی علیه السلام نیز، بنا بر گزارش یوسیفوس مورخ، یهودای جلیلی ( the Judas Galilean) ، و در پی او تئوداس، (Theudas) رهبری قیام علیه رومیان را به دست گرفته بودند . پس از عیسی نیز این روند تداوم یافت . نمونه دیگرش شمعون بن كوخبا (Simeon Bar Kokhba) بود كه عنوان «پسر خورشید» را از عقیوا، (Akiva) ، مهم‏ترین مرجع دینی زمان خود، گرفت و در سال ۱۳۲م . با حمایت وی اورشلیم را تسخیر كرد، ولی سرانجام به دست رومیان به قتل رسید . و نیز، در قرن ۱۲م . در اروپای مسیحی، كوهن سولومون قرائیمی (منسوب به قرائت‏كنندگان كتب عهد عتیق) ظهور كرد . در جهان اسلام نیز شخصی به نام شابتای زوی، Shabbetai Zvi) ، ۷۶- ۱۶۲۶) را گزارش می‏كنند، كه در پی ملاقات با قدیس ناتان، مدعی این عنوان شد، ولی پس از دستگیری در تركیه امروزی به اسلام گردن نهاد تا كشته نشود، و سرانجام در آن‏جا مرد . اما پیروان وی بر این عقیده ماندند و جریان‏هایی را پدید آوردند .
بنابر باور یهود، آن‏گاه كه مسیح بیاید، «پادشاهی خدا» بر زمین مستقر می‏شود و همه ملت‏ها به اورشلیم باز خواهند گشت . بدین‏سان یهودیت انتظاری قدیمی و تاثیرگذار را تجربه می‏كند . تاثیر این انتظار، هم در دین‏ورزی فردی، و هم در بعد اجتماعی آشكار است .
در این اواخر، جریانات پیشرو یهودی كمتر بر اندیشه مسیح شخصی گردن می‏نهند، و بیشتر بر آرمان ظهور عصر طلایی در آینده تاكید می‏ورزند . برخی محافل یهودی برپایی حكومت اسرائیل را به مثابه آغاز رهانندگی (به معنای فك رهن و بازخرید دین) از سوی مسیح می‏دانند . از طرف دیگر، بسیاری از اسرائیلی‏های سكولار اصولا هر شكل از امید به مسیح آینده را رد می‏كنند . (۸)
در رده‏بندی موعودباوری یهود، شاید بایسته این باشد كه آن را از گونه اندیشه موعود نجاتبخش جمعی قوم‏مدار و رو به آینده‏ای بینگاریم كه بیشتر دغدغه بازگردانی سروری و رونق دنیای مردمانش را دارد و كم‏تر به نجات و رستگاری معنوی، به ویژه از سنخ عرفانیش می‏اندیشد .
▪مسیحیت
اندیشه موعود در مسیحیت‏به سه‏گونه نمودار گشته است: در یك پرده، همان اندیشه موعود یهودی است كه در آن عیسای ناصری نقش مسیح نجاتبخش را ایفا می‏كند كه انتظار دیرپای یهود را به سر می‏آورد . و در پرده دیگر، با نوید رجعت عیسی به مثابه «داور جهان‏» در آخرالزمان، نمایشگر سنخ دیگری از اندیشه موعود است . و در پرده، یا بهتر بگوییم، چهره سوم، سخن از شخص دیگری است كه خود عیسی مسیح وعده آمدنش را می‏دهد، كسی كه چونان «تسلی‏دهنده‏» و «روح راستی‏» می‏آید و عیسی مسیح را جلالت می‏بخشد و بر او شهادت می‏دهد . مسیحیان این را همان روح‏القدس می‏دانند، و معتقدند كه اندك زمانی پس از مسیح ظهور كرد و همو هماره بر كلیسا حكم رانده است . بر این پایه، مسیحیت دربردارنده سه سنخ اندیشه موعود و سه‏گونه منجی‏باوری است . درباب هر كدام از این صور منجی‏باوری مسیحی سخن‏هایی برای گفتن هست:
درباره گونه اول از اندیشه منجی موعود در مسیحیت، كه با معرفی عیسی به عنوان مسیح موعود یهود رخ نمود، چند نكته بایسته تامل است: نخست این‏كه، یهودیان كه خود صاحب اصلی این وعده بودند، هرگز به آسانی به پذیرش این ادعا تن ندادند . ایشان با مطرح ساختن این‏كه «مسیح موعود» باید از نسل داوود باشد، و با استناد به سرودها، (Psalms) كه امكان مسیح بودن مثل عیسی را نفی كرده است (۹) و با تاكید بر لزوم پادشاه بودن مسیح، كه عیسی آشكارا فاقد این شرط بود، تحقق این وعده را در عیسی نپذیرفتند . دوم این‏كه، مسیح یهود «پسر خدا» نبود، ولی عیسای ناصری را مسیحیت‏به مثابه پسر خدا و پروردگاری مجلل و داوری شاهانه معرفی می‏كرد (انجیل یوحنا، ۲۸: ۸، ۱۳: ۳، ۵۱: ۱)، هرچند از خود وی درباره خویشتن جز دعوی «پسر انسان‏» بودن نرسیده است، كه آن را نیز در برخی تفاسیر به معنای «آدمی زاد» فهم كرده‏اند (رساله به عبرانیان، ۸- ۶: ۲ .) نكته سوم این‏كه، اسلام در مقام دینی ابراهیمی كه قریب به شش قرن پس از مسیحیت آمد تا به طور گسترده‏ای مطرح گردد، با تایید مسیح بودن عیسی (نساء، ۱۷۱ و آل‏عمران، ۴۵) و وعده رجعت او در آخرالزمان، مفهوم موعود مسیحی را با قدری اصلاح پذیرفت . این نكته از آن جهت اهمیت دارد كه به این ترتیب اندیشه موعود مسیحی در بخش وسیع‏تری از جهان بسط یافت، هرچند اسلام موعود متفاوت و برجسته دیگری را نیز برای خود برشناخت . نكته آخر این‏كه، نجاتبخشی عیسی در عهد جدید نه با قیام اجتماعی و نه با برپایی حكومت، و نه حتی با تربیت معنوی مردمان تامین گردید، بلكه با رنجی كه در مقام «بنده رنجكش‏» (۱۰) به جان خرید، پشت مؤمنان به خویش را از بار گناه نخستین آسوده ساخت (اعمال رسولان، ۳۲: ۸ .) این تلقی مسیحیان از منجی، مایه تمایز اندیشه موعود مسیحی از دیگر جریان‏های منجی‏باور تواند بود .
اما در باب پرده دوم و گونه دیگر اندیشه موعود در مسیحیت، كه «رجعت‏» عیسی مسیح به عنوان «داور جهان‏» در آخرالزمان را وعده می‏دهد، نیز چند نكته گفتنی است: نخست آن‏كه، در عهد جدید هرچند عیسی با رنجی كه به جای بنی‏آدم برد و با مرگ محنت‏بار خویش به انتظار موعود نجاتبخش پایان داد، اما این را نیز یادآور شده‏اند كه او دوباره برمی‏گردد تا مردم را به كمال خود برساند . آمدن «پسر خدا» در آخرالزمان را برخی فرازهای عهد جدید تاكید كرده‏اند (انجیل متی، ۳۷: ۲۴، ۲۷: ۲۴ و انجیل لوقا، ۱۸: ۱۸، ۶۹: ۱۸، ۲۲: ۱۸ و) . . . ، و در بعضی تفاسیر به صراحت می‏گویند كه همان عیسی است كه دوباره بازمی‏گردد تا «داور جهان‏» باشد . در برخی، گرچه بر رنج‏بردن و مرگ عیسی تاكید می‏كنند، اما گاه رستاخیز او را نیز وعده می‏دهند (انجیل مرقس، ۳۱: ۸، ۹: ۹، ۳۱: ۹، ۳۳: ۱۰، ۲۱: ۱۴ و .) . . . نكته دوم این‏كه، چنان كه یاد شد، موعود مسیحی در چهره «داور جهانی‏» رجعت می‏كند، و این شاید نجاتبخشی وی در آخرالزمان را به گونه‏ای متفاوت از دیگر دین‏ها و فرهنگ‏های منجی‏باور ترسیم كند، هرچند رهانندگی معنوی مسیح عهد جدید در طی دوران و در ساز و كار ایمان به او تحققی مدام دارد . و اما نكته سوم آن‏كه، عهد جدید از سیاسی شمردن مسیح موعود برحذر است و توصیف سرودهای شمعون را درباره او نمی‏پذیرد .
چهره سوم موعود مسیحی چهره‏ای به كلی دیگر است . او آن مسیحی نیست كه امت موسی انتظارش را می‏كشیدند و به باور امت عیسی همو بود كه آمد و هموست كه باز خواهد آمد، این فرد دیگری است كه عیسی مسیح وعده آمدنش را می‏دهد، «تسلی‏دهنده‏» دیگری است كه مسیح از خدا (پدر) برای امتش درخواست می‏كند و خدا او را اعطا می‏كند تا همیشه با ایشان باشد . او هدایتگر به همه راستی‏هاست (گویی با او فقدان مسیح جبران می‏شود)، از خود چیزی نمی‏گوید، بلكه از مسیح خبر می‏دهد و او از خدا (پدر .) جهان او را نمی‏بیند و نمی‏شناسد ولی مؤمنان به مسیح می‏شناسندش .در این باره در كتاب مقدس چنین می‏یابیم:
لیكن چون تسلی‏دهنده، كه او را از جانب پدر نزد شما می‏فرستم آید، یعنی روح راستی كه از پدر صادر می‏گردد، او بر من شهادت خواهد داد و شما نیز شهادت خواهید داد، زیرا كه از ابتدا با من بوده‏اید . انجیل یوحنا، ۱۶: ۲۷
و من از پدر سؤال می‏كنم و تسلی‏دهنده‏ای دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما باشد . یعنی روح راستی كه جهان نمی‏تواند او را قبول كند زیرا كه او را نمی‏بیند و نمی‏شناسد، اما شما او را می‏شناسید زیرا كه با شما می‏ماند و در شما خواهد بود . انجیل یوحنا، ۱۴: ۱۷
و من به شما راست می‏گویم كه رفتن من برای شما مفید است زیرا اگر نروم تسلی‏دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می‏فرستم . و چون او آید جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود . . . ولیكن چون او، یعنی روح راستی آید شما را به جمیع راستی هدایت‏خواهد كرد، زیرا كه او از خود تكلم نمی‏كند، بلكه به آنچه شنیده است‏سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد . او مرا جلال خواهد داد، زیرا آنچه آن من است‏خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد . . . (۱۱) انجیل یوحنا، ۱۶: ۸
درباره این چهره سوم از وعده مسیحی نیز نكاتی هست:
یكم، تلقی مسیحیان از این فرازهاست . مسیحیت هرگز به این تن درنداد كه «تسلی‏دهنده‏» و «روح راستی‏» كه كتاب مقدس وعده آمدنش را داده كسی چون پیامبری یا وصی پیامبری باشد، بلكه مصداق این وعده نزد ایشان همان «روح‏القدس‏» بوده است كه، به زعم ایشان، در فقدان مسیح خلا او را پر می‏كند و كلیسا را به همه راستی‏ها هدایت می‏نماید . آموزه «روح‏القدس‏» از همان قرن‏های اولیه مسیحی، و هم‏اكنون نیز، كاركرد بسیار مهمی در مسیحیت داشته و دارد .
نكته دوم، به دریافت و استفاده مسلمین از فرازها و مفاهیم یاد شده مربوط می‏شود . مسلمانان اینها را بشارت آمدن نبی خاتم صلی الله علیه و آله می‏شمرده‏اند، و در این دریافت‏بر شواهد لغت‏شناختی، (۱۲) تاریخی و تفسیری تكیه زده‏اند . (۱۳) این دعوی بحث‏های دامنه‏داری را نیز برانگیخته است . ایشان سعی كرده‏اند مسیحیت را در تاویلش از كتاب مقدس، و به خاطر ادعای چیزی كه در سنت ادیان ابراهیمی سابقه‏ای برایش نمی‏توان یافت (یعنی آمدن روحی هدایتگر به جای پیامبری مرسل) به چالش بكشند .
نكته سوم مربوط به برداشت‏یا استفاده شتابزده‏ای است كه گاهی از فرازهای انجیل یوحنا در بشارت به آمدن «تسلی‏دهنده‏» و «روح راستی‏» می‏كنند . برخی از سر كم‏حوصلگی با گذاردن فرازهای یاد شده در كنار فرازهای دیگر كتاب مقدس در باب «پسر انسان‏» و بشارت به ظهورش در آخرالزمان، همه را بر مهدی موعود (عج) منطبق می‏سازند و بشارت و وعده منجی آخرالزمان تلقی می‏كنند . (۱۴) حال آن‏كه، با اندك زحمتی، كه معمولا درد دین‏داران از آن طفره می‏روند، می‏توان دریافت كه مفهوم «پسر انسان‏» و مفهوم «تسلی‏دهنده‏» در كتاب مقدس مسیحی دو مفهوم یكسره متفاوتند كه یكی بر خود مسیح و دیگری بر كسی كه او بشارت آمدنش را می‏دهد راهبردار است .
بدین‏سان، موعود آخرالزمان مسیحی از دسته اندیشه‏های موعود «صرفا اجتماعی‏» و حتی موعود نجاتبخش «معنوی - اجتماعی‏» به كنار می‏رود و در زمره موعودهای «صرفا معنوی‏» جای می‏گیرد . اندیشه موعود رهاننده در مسیحیت هرچند با پایان جهان و واپسین داوری پیوند می‏یابد، اما «هزاره‏گرا» ، (millenarian) نیز هست . هنوز هم بسیاری از مسیحیان آمدن مسیح را در راس هزاره‏ها انتظار می‏كشند و برای آن تدارك می‏بینند .
موعود مسیحی موعودی «شخصی‏» ، (personal) اما دارای «جنبه الوهی‏» است . قضاوت در این باره كه نجاتبخشی مسیح، «فردی‏» یا «جمعی‏» است قدری دقت و تامل می‏طلبد . در پرده اول اندیشه موعود در مسیحیت، عیسای ناصری بیشتر در هیئت نجاتبخشی «فردی‏» چهره می‏نماید . از یك سو، نه قیامی اجتماعی در كار است و نه از برپایی حكومتی یا رهایی امتی سخن می‏رود، و از دیگر سو، محمل نجات رنجی است كه مسیح در مقام «بنده رنجكش‏» به جان می‏خرد تا گناه نخستین بنی‏آدم را كفاره باشد، اما این موهبت نصیب كسی می‏شود كه به او و مقامش ایمان بیاورد . نجاتی از این سنخ بیشتر فردی است تا جمعی، چنان‏كه كسی با تهذیب و ریاضت‏به روشنایی و بصیرت دست‏یابد، یا نقل حال كسی كه با دست زدن به دامن پیری روشن‏ضمیر راه خویش بازشناسد .
فردی بودن این‏گونه نجاتبخشی آن‏گاه آشكارتر می‏شود كه به تداوم این حادثه در طول تاریخ و در مورد هركس كه به وی ایمان بیاورد توجه كنیم . سنت مسیحی بر این باور است كه تنها با ایمان به مسیح و مقام اوست كه قید گناه نخستین از پای بشر باز می‏شود و به ملكوت خدا راه می‏یابد، و این در هر زمان و برای هركس شدنی است .
اما چهره دوم از موعودباوری مسیحی، كه رجعت مسیح به عنوان «داور جهان‏» و «پسر انسان‏» را نوید می‏دهد تناسب بیشتری با نجاتبخشی «جمعی‏» دارد .
موعود مسیحی را نمی‏توان موعودی «قوم‏مدار» شمرد . كاركرد او آشكارا «جهانشمول‏» و فراگیر می‏نماید . به لحاظ آرمان نیز، هموارتر آن است كه وی را در زمره موعودهای «رو به آینده‏» انگاشت . و بالاخره این‏كه، به نظر نمی‏آید در سنت مسیحی شواهدی آشكار بر «كاركرد كیهانی‏» موعود رهاننده بتوان یافت . آنچه مسیح به عنوان پسر انسان و داور جهان انجام می‏دهد بیشتر دربرگیرنده حیات معنوی بنی‏آدم است .
▪آیین هندو
اندیشه موعود در آیین هندو با شخصیت كلكی، (Kalki) یا كلكین، (Kalkin) شكل می‏گیرد، و در عین حال به نحو استواری با اصل «ادوار جهانی‏» و مفهوم كلی یوگه، (Kali Yuga) یا «عصر كلی‏» ، كه آخرین دوران از ادوار چهارگانه جهان هندوست، ربط پیدا می‏كند . بنابر فكر هندویی، جهان از چهار دوره رو به انحطاط تشكیل می‏شود . در چهارمین دوره، یعنی عصر كلی، سراسر جهان را ظلم و تاریكی فرامی‏گیرد، ناشایستگان بر جان و مال مردم مسلط می‏شوند، و دروغ و دزدی و رشوه سایه سیاه خویش را بر دنیا می‏گستراند . در این عصر، كه بنابر باورهای هندویی ما اكنون در آن به سر می‏بریم، فقط به یك چهارم درمه (دین یا نظم كیهانی) عمل می‏شود، و سه چهارمش به فراموشی سپرده شده است . (۱۵) در پایان چنین دوران سیاهی، دهمین و آخرین تنزل (اوتاره) ویشنو، (Vishnu) ، كه كلكی یا كلكین نام دارد، سوار بر اسبی سفید و با شمشیری آخته و شهابگون، ظهور می‏كند تا شرارت و ظلم را ریشه بركند و عدالت و فضیلت را برقرار سازد . اسب سفید نماد قدرت و فراگیری است (قدرت اسب و فراگیری رنگ سفید، كه همه رنگ‏ها را در خود دارد .) او یمه، (Yama) یا مرگ را درهم می‏شكند و تار و مار می‏سازد و بر همه قوای مخالف پیروز می‏گردد . كلكی جنبه «الوهیت‏» نیز دارد; او مردی الوهی و به نوعی متحد با مقام بی‏انتهای خداست . (۱۶)
اوصاف یاد شده برای كلكی در كتاب‏های مهم و مقدسی چون مهابهارته، (Mahabharata) و پورانه‏ها، (Puranas) آمده است . مهابهارته متعلق به قرن‏های ۲۰۰ پ . م . تا ۲۰۰م . است . اما پورانه‏ها محصول قرن‏های ششم تا هفدهم میلادی است .
كلكی در آیینه آیین‏ها و اعتقادات هندوان انعكاسی قوی دارد . تصاویر و تماثیل او با هیبت مردی سوار بر اسب سفید و شمشیری بركشیده در دست (و گاه با شمشیری دو دم!) در جای‏جای نمادنگاری هندویی یافت می‏شود . (۱۷) در ویشنو پورانه آمده است كه او پسر برهمنی به نام ویشنویشس خواهد بود; در بهگوته پورانه می‏گوید فرمانروایی وی عالمگیر خواهد شد، و رسالتش احیای درمه، یا قانون و ناموس حقیقت و عدالت است .
به این‏سان، موعود هندو موعودی «شخصی‏» و دارای «جنبه الوهی‏» است . به لحاظ كاركرد، به «نجات جمع‏» می‏اندیشد و رسالتی «معنوی - اجتماعی‏» برعهده دارد . از این لحاظ، و نیز به لحاظ ویژگی‏های ظاهری و شخصیتی، شباهت عجیبی به موعود اسلامی (مهدی (عج)) نشان می‏دهد . اندیشه موعود منجی در آیین هندو به هیچ روی «قوم‏مدار» نیست، وبه‏رغم ظاهر نژادمدارانه دین هندویی، كاملا «جهانشمول‏» است . به‏لحاظ آرمان می‏توان اندیشه موعود هندویی را از آن جهت كه می‏خواهد جهان را به روزگار پربهجت وبهشتی عصرزرین بازگرداند «روبه‏گذشته‏» خواند . تنزل (اوتاره) دهم ویشنو آخرین‏مرحله از مراحل یك چرخه جهانی محسوب می‏شود و بدین‏سان در خط سیری دایره‏وار نقش می‏آفریند . از همین‏روست كه باید آن را دارای «كاركرد كیهانی‏» سترگی دانست .
▪آیین بودا
اندیشه منجی موعود در آیین بودا با مفهوم میتریه، (maitreya) تبیین می‏گردد . میتریه واژه‏ای سنسكریت‏به معنای «مهربان‏» است . در الهیات بودایی او را بودای پنجم، (۱۸) و آخرین بودا از بودایان زمینی می‏دانند، كه هنوز نیامده است، اما خواهد آمد تا همگان را نجات دهد . اورا درنمادنگاری بودایی به‏هیبت مردی دروضعیت نشسته آماده برخاستن نمایش می‏دهند تا نمادی باشد از آمادگی وی برای قیام! از دو سنت‏یا مذهب اصلی بودایی، سنت مهایانه بیشتربه‏شخصیت وكاركرد میتریه پرداخته‏است . هرچند درآموزه‏های فرقه تره‏واده (هینه‏یانه) نیز حضوردارد . (۱۹) دركتاب مهاوستو، (Mahavastu) ، ازمتون مكتب مهاسنگیكه آیین بودای هینه‏یانه، از میتریه با نام اجیته، (Ajita) ، به‏معنای «پسر خورشید» یاد كرده است . (۲۰) اما در آیین بودای تبتی به طور گسترده‏تری به میتریه توجه می‏كنند .
درباره زندگی و سرنوشت مقدر او به عنوان آخرین بودا اختلاف است . در «كانون پالی‏» ، منبع اصلی اطلاعات ما از آیین بودای اولیه، اهمیت چندانی به میتریه نداده‏اند; تنها در یك سوره از این مجموعه نام او را برده‏اند (سوره چكه وتی سیهه ناده .) اما از آثار غیركانونی (۲۱) دو اثر به این آموزه اختصاص یافته است .
در مهاونسه، (Mahavansa) ، كه به تاریخ سری‏لانكا می‏پردازد، روزشمار حوادث مربوط به قیام میتریه به وضوح گفته شده است: پس از آن‏كه شاكیه‏مونی به پری‏نیروانه (نیروانه بزرگ) رسید، جهان پای به سراشیبی اجتماعی و كیهانشناختی نهاد; پنج‏هزار سال پس از آخرین بودا، آفتاب آموزه‏های بودایی افول می‏كند، و طول عمر آدمیان به ده سال فرومی‏كاهد . در این زمان، چرخه وارو می‏گردد: زندگی متحول می‏شود، تا آن‏جا كه متوسط عمر مردم به هشتاد هزار سال می‏رسد . با این عمرهای طولانی و زمینه مناسب برای تعالیم بودا، یك چكره‏ورتین، (cakravartin) یا «راهنما» خواهد آمد . او برای مردم رفاه و بهروزی می‏آورد و آموزه‏های بودا را ترویج می‏كند . آن‏گاه كه چنین فضایی بهشت‏گون فراهم آمد، میتریه از آسمان توشیته، (Tushita) نزول می‏كند، بودایی خویش را به كمال می‏رساند، و درمه را به فرهیختگان می‏آموزد . مهاكشیپه، (Mahakashyapa) ، از مریدان برجسته بودا، از خلسه‏ای كه پس از پری‏نیروانه معلم خویش بدان فرو رفته بود بیرون می‏آید تا بار دیگر بودا را خدمت كند و آموزه‏های آن روشنی‏یافته را بشنود . (۲۲)
هنوز چنین دیدگاه هزاره‏گرایی نسبت‏به میتریه در مناطق بودایی جنوب و جنوب شرقی آسیا رواج دارد . در شمال برمه مردم عقیده دارند بوداو، (Bodaw) ، از رهبران دینی معاصر، پادشاهی جهانی و همان بودای آینده، یعنی میتریه بوده است . درمیان بوداییان آسیا فراوان پیش می‏آمده كه رهبران و پایه‏گذاران جریان‏های دینی اجتماعی را همان میتریه می‏انگاشته‏اند . (۲۳)
از مكتب‏های بودایی مهایانه‏ای متاخر، گویا مكتب تنتری، (Thantric) كمتر به موضوع میتریه علاقه نشان می‏دهد، با این حال به كلی بدان بی‏توجه نیست . از میان مناطق بودایی، در چین و كره، اقبال نسبتا گسترده‏ای به میتریه داشته‏اند . (۲۴)
بدین‏سان، منجی موعود بودایی، نجاتبخشی «فردی‏» است و اهداف اجتماعی، لااقل بالاصاله، مورد توجه او نیست . از این روی شاید بتوان نجاتبخشی موعود بودایی را از نوع «صرفا معنوی‏» تلقی كرد . او موعودی شخصی و دارای خصایص «بشری - الوهی‏» است . شاید بتوان رسالت او را «جهانشمول‏» دانست، زیرا شاهدی بر عنایت ویژه او به قوم و ملت‏خاصی نمی‏بینیم . نگاه بوداییان به موعود «رو به آینده‏» است، اما بازآفرینی و رواج آموزه‏های گذشته را نیز از نظر دور نمی‏دارد . تحقق اندیشه موعود در آیین بودا فقط در پایان عالم نیست، از این رو از زمره موعودهای «صرفا پایانی‏» به كنار می‏رود و می‏توان آن را از مصادیق «هزاره‏گرایی‏» ، به معنای عامش، در حساب آورد . و بالاخره این‏كه، به سختی می‏توان «كاركرد كیهانی‏» خاصی را برای موعود بودایی برشناخت، هرچند نفی این كاركرد از میتریه، به‏مثابه آخرین راهنمای تاریخ یك دین شرقی، نیز چندان آسان نیست .▪آیین زرتشت و زرتشتی‏گری (۲۵)
گره خورده است . سوشینت از ریشه سو، (su) ، به معنای «سود رساننده‏» است . این مفهوم، فی‏الجمله، اشاره به كسانی است كه به نوبت در راس هر هزاره از واپسین سه هزاره روزگار می‏آیند تا پلیدی را ریشه‏كن و جهان را نو كنند . مهم‏ترین ایشان آخرینشان است . اما این آموزه پیچیدگی‏هایی نیز دارد . از این رو، ابتدا باید سیر تحول و تكامل اندیشه سوشینت را وارسیم .
سوشینت ابتدا در گات‏ها، مهم‏ترین و اصیل‏ترین بخش اوستا، به صیغه مفرد و به عنوان صفتی كه زرتشت‏خویش را بدان خوانده آمده است; آن‏جا كه او در مناجاتی با مزدا از او می‏خواهد كه سوشینت را از سرنوشت‏خویش با خبر سازد (در این‏جا زرتشت فت‏سوشینت را برای خودش به كار برده است .) در همان گات‏ها، از سوشینت‏به صیغه جمع، و همراه با مضامینی درباره اخبار از آینده، یاد می‏كند .
مثلا دریسنا، هات ۳۴، بند۱۳ می‏گوید: «ای اهورا ! راهی كه به من نشان دادی راه آموزش سوشینت‏هاست، كه كار نیك در پرتو راستی و شادمانی به بار آورد» . (۲۷) دراین‏جا و در دیگر جاهای گات‏ها، مفهوم سوشینت صفتی است كه بر همه خیراندیشان و مصلحان گذشته و آینده قابل انطباق است . اما در كتاب‏های متاخر زرتشتی، زمزمه سوشینت‏های آینده، كه نوكننده جهانند و هنوز زاده نشده‏اند، آغاز می‏شود . در یشت‏ها، در چندین فقره از استروت ارت، و دو كس دیگر كه پیش از او ظهور خواهند كرد، و همچنین از یارانشان ستایش می‏كند . (۲۸) در برخی از این فقره‏ها، اشاراتی حاكی از جهانی بودن رسالت‏سوشینت می‏یابیم: «از این جهت، سوشینت است كه او به سراسر جهان سود خواهد بخشید .» (۲۹)
در وندیداد به محل ولادت وی اشاره كرده و او را سوشینت پیروزگر خوانده است: «تا آن‏كه سوشینت پیروزگر از آب كیسانیه، در سمت مشرق، در جهات شرقیه متولد شود .» حتی از نام مادران سوشینت‏های سه‏گانه نیز در جایی یاد كرده‏اند . (۳۰)
و بالاخره، در همان یشت‏ها از آمدن استروت ارت یا سوشینت پیروزگر با قهرمانان اسطوره‏ای، فریدون، افراسیاب و كیخسرو، خبر می‏دهد . (۳۱) همچنین برای او به نوعی كاركرد رهایی‏بخشی قائل شده است و از یاورانش به نیكی و بزرگی یاد می‏كند . در همان‏جا، نوید شكست منش بد از منش خوب، دروغ از راست، گرسنگی و تشنگی به دست‏خرداد و امرداد، و هزیمت اهریمن و یارانش را سر می‏دهد .
اندیشه منجی موعود در زرتشتی‏گری از چنین سرچشمه‏هایی جریان یافته و اكنون به صورت آموزه‏ای مهم و پرشاخ و برگ درآمده است . در سنت متاخر زرتشتی، این آموزه را به آخرت‏شناسی پیوند می‏دهند، به گونه‏ای كه ظهور منجی با جریانات روز محشر و داوری، درهم آمیخته است، گویا قیامت در همان زمان و در همین زمین برپا می‏شود و حوادث آن جهان، همچون نوشدن عالم (فرشگرد)، را در پی خود می‏آورد . (۳۲) از سویی، با افزون دانستن تعداد رهانندگان، از یكی به سه نفر، آموزه سوشینت‏ها را با چرخه زمان و پایان دوران، سازوار یافته‏اند; به این ترتیب كه حوادث روز رستاخیز را در پیوست‏با زمان و كاركرد سوشینت می‏آورند . در كتاب بندهش، از متون دینی متاخر زرتشتیان، پس از یاد كردن اوضاع مردمان در هنگام ظهور سوشینت، می‏گوید: «پس از آن سوشینت مردگان را برمی‏خیزاند . . . (۳۳) » ، آن‏گاه به تفصیل به جریان روز داوری می‏پردازد .
بدین‏سان، اندیشه منجی موعود در دین زرتشتی از رسته «موعود نجات‏بخش جمعی‏» است، زیرا از قیام علیه بدی، دروغ و كژی سخن می‏راند و آینده‏ای را نوید می‏دهد كه تمام مردمان یك‏جا به رهایی و آسایش می‏رسند، نه چونان موعود بودایی مهایانه‏ای كه بیشتر به نجات هركس و رساندن او به مقام بودایی، در هر عصر و در پایان، نظر دارد .
در جمله موعودهای نجات‏بخش جمعی، موعود زرتشتی را نمی‏توان رهایشگری «صرفا اجتماعی‏» شمرد، زیرا فارغ‏دل از معنویت مردم نیز نیست، اما معنویتی بیشتر اخلاقی، كه آن را نیز در سمت و سوی آسایش و امنیت اجتماعی می‏خواهد .
در نگاهی دیگر، اندیشه موعود زرتشتی، همانند موعود اسلامی، هندویی، بودایی و مسیحی، اندیشه‏ای «جهانشمول‏» است نه «قوم‏مدار» . برخاستن سوشینت از ایران و از تخمه زرتشت، با فراگیری رسالت وی در تضاد نیست . همچنین به سختی می‏توان ایران - محوری اندیشه موعود زرتشتیان را دلیل بر قوم‏مداریش گرفت; زیرا در متون ایشان مانند این گفته كم نیست كه: «همه مردم گیتی همنشن (هم‏منش)، همگوشن (هم‏گویش)، و همكنش (هم‏كنش) شوند .» (۳۴)
شاید بتوان گفت، اندیشه موعود رهاننده در آیین زرتشتی «رو به گذشته‏» دارد، و یكسره به زنده كردن گذشته‏ای پرنور و سرور می‏اندیشد، یعنی نخستین سه هزاره اول تاریخ، كه در آن اورمزد سلطنت می‏كرد بی‏آن‏كه اهرمن در حكم او خللی آورد . (۳۵)
چه بسا گفته شود، اگر وعده زرتشتی‏گری در سه‏هزاره آخر عالم سر می‏رسد، و اگر، چنان‏كه سنت زرتشتیان می‏گوید، در هر هزاره آخرین موعودی ظهور می‏كند، پس موعودباوری زرتشتی را باید در زمره اندیشه‏های موعودی «رو به آینده‏» و «مقطعی‏» (از نوع «هزاره‏گرا») انگاشت; و باز، با توجه به اهمیت پرده آخر این ماجرا، موعود زرتشتیان را باید در كنار «موعودهای پایانی‏» ادیان نشاند . اما اگر «رو به آینده‏» بودن موعود را به این معنا بدانیم كه نوید اوضاع دیگری جز آنچه در گذشته تاریخی یا اساطیری رخ نموده است‏بدهد، یا لااقل آن آموزه‏ها یا حقایقی را كه در گذشته تعلیم شده است تكمیل كند، یا حتی تفسیری ژرف‏تر از آن به دست دهد، در این صورت كمتر موعودی را بدین‏نام و نشان خواهیم شناخت، و احتمالا موعود زرتشتی از آن جمله نخواهد بود .
در آخرین نگاه، و در پرسشی دیگر، موعود زرتشتی را موعودی كاملا «شخصی‏» می‏یابیم كه چونان مسیح نزد مسیحیان، و میتریه نزد بوداییان مهایانه‏ای، از الوهیت‏بهره‏مند نیست، بلكه صرفا بشری اسطوره‏ای از پشت زرتشت است كه تخمه‏اش معجزآسا پس از گذشت‏سه‏هزار سال در رحم مادری باكره جای می‏گیرد تا به دنیا آید، بجنگد و پیروز شود .
گرچه گفتیم آخرین نگاه، اما این را هم باید افزود كه موعود زرتشتی از جمله موعودهای دارای «كاركرد كیهانی‏» در شمار است; پیوند آن با پایان عالم، گواهی بسنده بر این باور است . اما این خصیصه قابل ملاحظه را نیز دارد كه به نوعی حلقه واسطه حوادث پایانی این عالم با رویدادهای نخستین آن سرا محسوب می‏شود . گویی صحنه رستاخیز و داوری و صراط و بهشت و دوزخ را به همین جهان می‏كشاند و در همین زمین برپا می‏كند .
▪آیین كنفوسیوس
كنفوسیوس شعار بازگشت‏به عصر فرزانه - شاهان (۳۶) باستان را سرلوحه اندیشه‏های اصلاحی خویش قرار داده بود . برقراری حكومتی همچون حكومت پادشاهان باستان و نظامی بر پایه قانون و حكمت، آرمان اصلی وی بود . كنفوسیوس به چیزی كه «هماهنگی بزرگ‏» (دادنگ) (۳۷) می‏خواندش فكر می‏كرد . گویا بر این باور بود كه زمانی چنین یگانگی و هماهنگی‏ای میان آسمان و زمین و همه چیزها تحقق داشته است و می‏توان باز هم چشم به راهش بود و برای تحقق دوباره‏اش كوشید . در كتاب لی جی (كتاب آیین‏ها) در فصل لی‏یون (شكفتن آیین‏ها) به اوضاع زندگی در آن دوران آرامش اشاره می‏كند .
آن‏گاه كه دائو (راه) بزرگ را عمل می‏كردند، یك روح بهروزی همگانی جهان را سرشار كرده بود . مردان مستعد و با هنر به مقام‏های رسمی برگزیده می‏شدند . . . این عصر هماهنگی بزرگ بود . (۳۸)
اما آیا كنفوسیوس وعده آمدن چنین دوران فرهمندی را نیز داده، یا صرفا سر سودایش را داشته است؟ نگارنده این سطور از چنین وعده‏ای بی‏خبر است و شاهدی بر آن نمی‏یابد . اما، چنان كه می‏دانیم، آیین كنفوسیوس گرچه یك دین تمام‏عیار نبوده است، در كنار دو دین دائویی و بودایی، در حیات دینی مردم چین تا بدین زمان نقش ایفا كرده است . درهم‏آمیختگی این سه جریان چنان زیاد است كه بازشناخت پیروان یكی از دیگری را ناشدنی ساخته است; از همین روست كه هیچ آمار دقیقی از پیروان این سه دین نمی‏توان یافت . (۳۹) آیین‏های كنفوسیوس، دائو و بودا، هركدام در یكی از جنبه‏های دینی فرهنگی چین نقش بازی می‏كنند . بنابراین، اگر بتوان در چین، رگه‏هایی از اندیشه انتظار منجی موعود را بازشناخت، كه می‏توان، چنین اندیشه‏ای را نباید در انحصار یكی از این سه سنت گرفت . بی‏گمان میتریه بودایی یا لی‏هونگ دائویی (۴۰) خلا امید به آینده را تنها برای پیروان آیین بودا و دائو پر نمی‏كرده‏اند . با چنین تداخل فرهنگی و دینی، هریك از این موعودها همچون ستاره‏ای در تاریكی شب برای مردم چین، با هر صبغه فكری و دینی كه باشند، نویدبخش آمدن روزگاری خوش بوده است . بدین‏سان، اگر پاسخ به سؤال از وجود اندیشه موعود رهاننده در آیین كنفوسیوس، منفی باشد، اما موضوع منجی باوری مردم چین، و از جمله هواداران نگرش كنفوسیوسی، منتفی نیست .
گونه‏شناسی اندیشه منجی موعود آیین كنفوسیوس، به سبب همین درهم‏آمیختگی دینی و فكری نمی‏تواند به طور مستقل صورت گیرد; یا لااقل كم‏حاصل خواهد بود . از همین رو، این كار را یك‏جا، پس از بررسی اندیشه موعود در آیین دائو، انجام خواهیم داد .
▪آیین دائو
در بستر فرهنگی و دینی مردمان چین، آیین دائو در كنار آیین كنفوسیوس و دیگر مكاتب فكری نقش آفریده است . اگر آیین كنفوسیوس عهده‏دار تبیین فلسفه سیاسی و اخلاق اجتماعی چینیان باشد، آیین دائو بیان جهان‏بینی عرفانی آن مردم است . درآیین دائو، اما، رگه‏های روشن‏تری از منجی باوری و انتظار موعود را می‏توان برشناخت .
لائو دزو، (۴۱) بنیانگذار مكتب دائو (قرن ششم پ . م) . ، چنان كه از دگرگونی‏های لائودزو (۴۲) برمی‏آید، خویش را رهبری نجاتبخش معرفی كرده است (۴۳) كه این را می‏توان شاهدی بر وجود زمینه منجی‏باوری در اندیشه چینی گرفت . البته ادعای ظهور یك منجی در مقطعی از تاریخ، لزوما به معنای حضور اندیشه «موعود» نیست، زیرا می‏توان مدعی چنین ظهوری بود ولی انتظار آمدن موعود رهاننده دیگری را در دل نپروراند; یا اینكه بنیانگذار آیین چه بسا خود را نجاتبخش مردمش بداند، اما هرگز وعده آمدن رهاننده‏ای چون خود یا «رجعت‏» خویش را ندهد . اما ردپای موعودباوری در آیین دائو به همین جا ختم نمی‏شود .
بر پایه متن Shang - ching hou - sheng tao chun ligh - chi (زندگی قدیس آخرالزمان و پروردگار طریقت)، نوشته شانگ چینگ، در یك سال جن - چن، (۴۴) یعنی بیست و نهمین سال از دوره شصت‏ساله، كه احتمالا ۳۹۲ باشد، لی‏هونگ (۴۵) ظهور خواهد كرد تا جهانی نو برپا كند كه در آن، برگزیدگان تحت‏حكومت «قدیس آخرالزمان‏» بزیند . (۴۶) اگر مراد از این گفته را خوب دریافته باشیم، به یقین «قدیس آخرالزمان‏» مصداق روشنی از نوید آمدن شخصی كمال یافته و كمال‏بخش است كه كمال معنوی و تعالی سیاسی و اجتماعی را باهم فراگرد می‏آورد .
ماجرای موعودباوری در آیین دائو بعدها گسترش بیشتری یافت . درعصر خاندان تانگ (۴۷) (۹۰۵- ۶۱۸ م) . اندیشه منجی موعود به همراه رهبانیت توسعه یافت . (۴۸) البته منجی‏باوری و آرمانشهرگرایی، كه در بسیاری موارد با هم جمع می‏شوند، هردو خصیصه سیاسی داشتند، اما به هر حال هیچ جریان سیاسی‏ای نیست كه بدون بن‏مایه‏های فرهنگی پرقوت شكل بگیرد .
شاهد دیگر بر موعود باوری عمیق پیروان آیین دائو، ظهور و بروز جریان پیامبران دروغین و مدعیان نجاتگری در تاریخ تحولات آن آیین است . الیاده در دایرهٔ‏المعارف دین از متنی نام می‏برد كه به ماجرای این مدعیان پرداخته است . (۴۹) اینها همه حكایت از جدی بودن اندیشه منجی‏باور چینیان است .
اكنون اگر بخواهیم با لحاظ سه جریان فكری و معنوی حاكم بر ذهن و دل چینی، یعنی آیین‏های كنفوسیوس، دائو و بودا، به گونه‏شناسی منجی‏باوری آن مردم بپردازیم، باید گفت: موعود چینیان «نجات‏بخشی جمعی‏» است كه رهایش و كمال اجتماعی و معنوی را با هم نوید می‏دهد . در اوصاف موعود چینی خصیصه «قوم‏مداری‏» قابل تشخیص نیست، بلكه «جهان‏شمول‏» بودن رسالتش پذیرفتنی‏تر است . موعود چینی تحت‏تاثیر سنت كنفوسیوسی «رو به گذشته‏» ای زرین دارد . چنان‏كه یاد شد، شعار كنفوسیوس بازگشت‏به نظم و نظام فرزانه - شاهان باستان بود، یعنی زمانی كه مردم، حكومت و جهان، همه با هم و نیز با دائو هماهنگ و متحد بودند . صد البته، این خود وعده‏ای است كه در آینده تحقق می‏یابد، اما از آن رو كه الگویش را پیشینیان ساخته‏اند، و این شعار فقط نوید بازیافت همان الگو را می‏دهد، در زمره موعودهای «رو به گذشته‏» در می‏آید . و بالاخره این كه موعود دائویی، چنان‏كه ظاهر است، ماهیتی «شخصی‏» دارد . لی‏هونگ كسی است كه می‏آید تا حكومت «قدیس آخرالزمان‏» را برپا كند، و موعود چینیان اگر لی‏هونگ دائویی یا میتریه بودایی باشد، كه اقتضای غلبه فرهنگی و دینی این دو نیز همین است، باید در شمار موعودهای «شخصی‏» درآید .●●اشاره
ژاپن نیز، همچون چین، فرهنگ و دیانتی چندگانه دارد . در این جا دین شینتو و آیین بودا در هم آمیخته و درون‏مایه آرمان‏ها، بیم‏ها و امیدهای آن ملت را ساخته‏اند . ظهور مذاهب منجی‏باور از درون سنت‏های دینی عامه در آن سرزمین چیز غریبی نیست . در چند قرن اخیر نیز كه تماس فرهنگی و اقتصادی با غرب، موجب تضعیف اعتبار و یكپارچگی دولت در ژاپن گردید، شماری از مذاهب منجی‏باور سربرآورده‏اند . مهم‏ترین آنها عبارت‏اند از: كورزومیكو (۵۰) ، كه شخصی به نام كاواته بونجیرو (۵۱) (۱۸۸۳- ۱۸۱۴م) پایه‏گزار آن بود، و نهضت تنریكیو (۵۲) ، كه پرچم آن را ناكایاما میكی (۵۳) (۱۸۸۷- ۱۷۹۸م) . برافراشت . (۵۴)
●یونان باستان
در فرهنگ و اندیشه یونان باستان نیز سخن از صلح و آرامش در پس جنگ‏ها و نوید حكومت جهانی مردی بوده است كه خواهد آمد تا بر همه بشریت فرمان براند . در ۱۶۵ تا ۱۶۸ پ . م . پیش‏گویان پیامبرسان یونانی (۵۵) از «شاهزاده‏ای مقدس‏» سخن می‏گوید كه بر همه جهان تا ابد حكم خواهد راند . و در جای دیگر، پادشاهی را نوید می‏دهد كه در مشرق قیام می‏كند و صلح را برای همه بشریت‏به ارمغان می‏آورد . (۵۶)
از میزان فراگیری و اقبال عمومی یونانیان باستان به این پیش‏گویی و این كه تا چه اندازه در حیات معنوی و اجتماعی آن مردم تاثیر نهاده است آگاه نیستیم اما گمان بر این است كه افشای این پیش‏گویی عجیب و اشتهارش با عنوان یاد شده، گواه بر وجود زمینه فكری آماده‏ای برای پذیرش آن اندیشه است . در این تصویر، منجی آینده بشریت صاحب رسالتی «اجتماعی‏» ، «فراگیر» احتمالا «رو به آینده‏» ، و نیز دارای ویژگی‏های «شخصی‏» ، و برخوردار از قداستی معنوی است . اما این‏كه آیا «كاركردی كیهانی‏» هم دارد و با «پایان عالم‏» نیز پیوند می‏خورد یا نه، معلوم نیست .
●ادیان سرخپوستی
شاید به سبب آشنایی نسبتا كوتاه‏مدت جهان با دنیای سرخ‏پوستان است كه آنچه از اندیشه این مردم درباب آینده بشر و انتظارشان می‏دانیم از برخی داده‏های ناچیز درباره همین چند قرن اخیر تجاوز نمی‏كند . در این دوران، موعودباوری سرخ‏پوستان آمریكای مركزی و جنوبی در پیوندی مستقیم با هجوم نظامی و فرهنگی غرب مسیحی به آن سرزمین است . این اندیشه بر بنیان خاطره‏ای خوش از پادشاهی قدرتمند و پرشكوه در زمان‏های قدیم تكیه می‏زند . اندیشه منجی موعود در این جوامع بیشتر در چهره نهضت‏های آزادی‏خواهانه بومی ظهور كرده است .
سیزده سال پس از غلبه اسپانیا، نهضت‏بومی تا كوی انكوی (۵۷) با هدف اخراج سفیدپوستان و بازگرداندن نظام گذشته اینكا (۵۸) رخ داد . این جریان بر محور عبادت هوآكاس (۵۹) در واكنش نسبت‏به برتری یافتن خدای مسیحی بر خورشید شكل گرفت . از ویژگی‏های این نهضت، تاكید بر نوعی تزكیه جادویی برای دستیابی به مقاصد آرمانی خویش است . علاوه بر این، نثار هدایا را برای فزونی یافتن قدرت هوآكاس، كه در انتظار یا در تلاش برای بازگرداندن نظم سابق است، مؤثر می‏شمرند . گرچه نهضت تا كوی انكوی ده سالی بیش دوام نیاورد و مضمحل گشت، اما چراغ امید به بازگشت نظام سابق را در دل آن مردم زنده داشت، هرچند اكنون در پرو و بولیوی چنین آرمانی را باید فقط در حلقه‏های روشنفكری رده متوسط سراغ گرفت .
در ادبیات اخیر سرخپوستی به چهره موعودوار دیگری با نام اینكاری (۶۰) برمی‏خوریم . او را به مثابه «پسر خورشید» و «زنی وحشی‏» اسطوره‏پردازی و نمادگری می‏كنند . اما او یك‏خدای سرخپوستی نیست، بلكه خاطره‏ای كمرنگ ازپادشاهی باستانی است كه پس از سالیان دراز انتظار، زنده می‏شود تا حقوق از دست رفته سرخپوستان را بازپس گیرد . (۶۱)
موعود منتظر سرخپوستان در این چند قرن اخیر، بیشتر به «نجات‏بخشی جمعی‏» و «صرفا اجتماعی‏» می‏ماند كه به ازخواست‏حق مردمش می‏اندیشد، از این رو می‏توان او را «قوم‏مدار» انگاشت . آرمان او احیای پادشاهی‏ای باستانی و نظامی در گذشته است، كه بر پایه نظام اینكا استوار بوده است، و بدین‏سان در زمره موعودهای «رو به گذشته باستانگرا» جای می‏گیرد . موعودهای سرخپوستی یاد شده وجوداتی «شخصی‏» اند كه گاه چهره «الوهی‏» و گاه صورت انسانی «اساطیری‏» دارند . اما «كاركرد كیهانی‏» و جهانشناختی ویژه‏ای برای ایشان سراغ نداریم .
●ادیان افریقایی
اطلاع ما از موعودباوری ادیان افریقایی محدود به «مسیح‏گرایی‏» (۶۲) رواج یافته در همین یكی دو قرن اخیر است . نهضت‏های جدید با چهره‏هایی كه «مسیح جدید» تلقی می‏شدند شكل گرفتند . در جنوب زیمبابوه دو چهره از اهمیت‏بیشتری برخوردارند: مای كازا (۶۳) و جان بابتیست، كه همان شونیوا است و او را به جان مسوو (۶۴) نیز می‏شناسند . در افریقای جنوبی نیز عیسایه شبه سربرآورده است .
برخی از این نهضت‏ها، مثل نهضت مسوو، جنبه «پیامبرانه‏» دارند، كه گاه چهره‏ای مسیحایی نیز به شمار می‏روند، بدان معنا كه سررسید وعده‏ای از گذشته‏ها تلقی می‏شوند كه نوید آمدن مسیحادمی را می‏داده است . همچنین، در این جریانات و پس‏زمینه اعتقادی آنها از «هزاره‏گرایی‏» نیز اثری می‏توان یافت . بیشتر این نهضت‏ها نوید عصر آزادی و بهره‏مندی از فرصت و مجال زندگی و خودبسندگی را می‏دهند . (۶۵)
چنان‏كه از این داده‏ها برمی‏آید موعود این جریان‏ها بیشتر «نجات‏بخشی اجتماعی‏» و «قوم‏مدار» است، كه بر محور شخصی «مسیح‏وار» شكل می‏گیرد، شخصی كه خواهد آمد تا آینده بهتری را برای مردمش به ارمغان آورد .
●●اشاره آخر
موعود اسلامی، و به ویژه موعود شیعی دوازده‏امامی، درمیان موعودباوری ادیان از ویژگی‏ها و جایگاه برجسته‏ای برخوردار است . گستردگی بحث از موعودباوری اسلامی و پیچیدگی خاص آن، كه معلول تنوع و پیچیدگی دیدگاه مذاهب اسلامی است، اقتضای آن داشت تا بحث گونه‏شناسی موعودباوری اسلامی، و به ویژه اندیشه منجی موعود در منابع و سنت‏شیعی دوازده امامی، با عنایت و گستردگی بیشتری انجام گیرد . نگارنده این سطور این بحث را با چنین رویكردی دنبال كرده است كه شاید در مجالی دیگر عرضه گردد .
نویسنده:علی موحدیان عطار
پی‏نوشت‏ها:
۱) این مفهوم را باید با مفاهیمی چون رستگاری، ,(Salvation) نجات، ,Save) و ... مقایسه كرد .
۲) اصطلاح امر غیر شخصی، (impersonal) را در مطالعات فلسفی و دین‏پژوهانه، فراوان به كار می‏برند . این مفهوم اشاره به ماهیتی همچون قانون، قاعده، نفس هستی (در مقام اطلاقش) و مانند اینها دارد . خصیصه این امور آن است كه ارتباط انسان با آنها به نحو تخاطب و رابطه فرد با فرد نیست، بلكه اموری عامند كه باید آنها را شناخت و با آنها هماهنگ شد . برهمن هندوان، بودای مطلق آیین بودایی مهایانه، دائو در آیین دائو، و خدا در مقام ذاتش، در ادیان ابراهیمی، چنین امری است . در برابر این، وجود شخصی، . (personal) قرار دارد كه همچون فردی با صفات مشخص طرف مخاطبه و رابطه ما می‏گردد، یعنی می‏توان با او مناجات كرد، بدو عشق ورزید، از جلال و جبروتش هراسید، یا به لطف و عنایتش امید بست .
۳) مراد از بهشت در این‏جا، اوضاع اساطیری ایده‏آلی است كه در برخی ادیان تصویر می‏شود;اوضاعی كه درآن، حقیقت‏به عیان در اختیار بشر است، هماهنگی انسان و طبیعت كامل است، غفلت از حقیقت رخ ننموده و . . .
۴) المسیح در: الاب جان كوربون، معجم الایمان المسیحی .
۵) كتاب مقدس، ترجمه انجمن كتاب مقدس
۶) شیلو در: مسترهاوكس، قاموس كتاب مقدس .
۷) البته تفسیرهای دیگری نیز از این شیلو یا شیلون كرده‏اند . همان
۸. Messiah in: Lavinia and Dan Cohn - Sherbok: A Popular Dictionary of Judaism: Curzon: ۱۹۹۷ (Rivised Edition).
۹. Messianism in: Mircea Eliade The Encyclopedia of Religion.
۱۰. Suffering Servant
۱۱) كتاب مقدس، ترجمه انجمن كتاب مقدس
۱۲) اشاره‏ام به مبحث «پریكلیتوس‏» ، یا «پاركلیتوس‏» و «فارقلیط‏» است . ر . ك . به: محمدصادق فخرالاسلام، انیس الاعلام، جلد۵ .
۱۳) ر . ك . به: جعفر سبحانی، احمد; موعود انجیل .
۱۴) برای نمونه بنگرید به: مقاله مسیحیت در انتظار منجی بشریت، از علی امیری، از مجموعه مقالات دومین اجلاس دوسالانه بررسی ابعاد وجودی حضرت مهدی (عج)، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۹ .
۱۵) بنگرید به: ورنیكا ایونس، باجلان فرخی، اساطیر هند، صص . ۲- ۴۱ و ۲۶- ۱۲۵ .
۱۶. Kalki in: The Rider Encyclopedia of Eastern Pilosophy and Religion, Rider Books, also poblished by Shambhala.
۱۷) نك . به: Merriam - Websters Encyclopedia of World Religions,p. ۶۲۹
۱۸) در الهیات بودایی مهایانه‏ای چهار لایه الوهی قابل شناسایی است . در بالا، «بودای مطلق‏» با دو جنبه شخصی و غیرشخصی قرار دارد، كه از آن با عنوان درمه‏كایه، (Darmak!ya) یاد می‏كنند . در لایه پایین‏تر، پنج‏بودای برتر جای دارند، كه به منزله تجلیات صفات بودای مطلقند . مفهوم سم‏بگه كایه، (Sambhogak!ya) در الهیات مهایانه‏ای اشاره به این وجودات ماورایی است . در مرتبه بعد، بودایان خاكی یا نرمانه‏كایه، (Narm!nak!ya) جای دارند كه هركدام به نوعی وابسته به یكی از بودایان برتر است . اینان به نوبت در زمین تجلی كرده‏اند یا خواهند كرد . شاكیه مونی، (Sh!kyamuni) ، كه همان گتمه بودای مشهور است، چهارمین از اینهاست، و میتریه پس از او خواهد آمد . در پایین این سلسله بدی ستوه، (Bodhisattava) های برترند كه آخرین مرحله نیروانه‏شان را به تاخیر انداخته‏اند تا همه موجودات نجات یابند .(نك به: هانس ولفگانگ شومان، آیین بودا، ترجمه ع پاشایی، ص‏۱۲۱)
۱۹. Maitreya in: The Rider Encyclopedia Eastern Pilosophy and Religion.
۲۰. Maitreya in: Micea Eliade, The Encyclopediaof Religioned.
۲۱) غیرمقدس یا غیررسمی
۲۲) آموزه «رجعت‏» در ادانی مثل مسیحیت، اسلام، زرتشتی‏گری و آیین بودا، هركدام به نوعی مطرح است، كه خود می‏تواند موضوع تحقیق مستقلی باشد .
۲۳. The Encyclopedia of Religion,v. ۹, P. ۱۳۶-۸.
۲۴) همان
۲۵) آوردن عنوان «زرتشتی‏گری‏» در كنار «آیین زرتشت‏» به این سبب بوده است كه، در مطالعات جدید درباره دین زرتشتی، به درستی بر ایننظریه تاكید دارند كه باید میان آنچه منسوب به شخص اشوزرتشت است‏با آنچه در تطورات و تحولات بعدی آیین شكل گرفته تمایز نهاد .
۲۶) در فرهنگ زرتشتی و دیگر منابع تلفظها و فارسی‏نوشت‏های گوناگونی برای این واژه وجود دارد .
۲۷) گات‏ها، سروده‏های زرتشت: ترجمه موبد فیروز آذر گشسب، انتشارات فروهر .
۲۸) فروردین یشت، فقره ۱۱۰ و ۱۱۷ و ۱۲۸ و ۱۲۹
۲۹) فروردین یشت، فقره ۱۲۹
۳۰) فروردین یشت، فقره ۱۴۲ و ۱۴۳
۳۱) این آموزه را می‏توان به عنوان شاهدی بر مفهوم «رجعت‏» در آیین زرتشت مطالعه كرد .
۳۲) در این باره بنگرید به دینكرد و همچنین به بندهش (از متون زرتشتی قرن سوم هجری .)
۳۳) این فراز به دلالت كتاب سوشیانت‏یا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص‏۱۰۹ یافت‏شد . آقای علی‏اصغر مصطفوی دراین اثر سیر مطالب مربوط به منجی موعود در دین زرتشتی را در كتاب‏های مقدس و دینی زرتشتیان پی گرفته است .
۳۴) از جاماسب‏نامه، از متون دینی زرتشتی‏گری; به نقل از كتاب سوشینت‏یا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص‏۱۷۰
۳۵) بنگرید به: دوشن گیمن، دین ایران باستان، ترجمه رویا منجم، ص‏۳۸۲ .
۳۶) شنگ وانگ، یا فرزانه شاهان، بنابر سنت چینی، پنج تن بودند كه در عصر باستان بر چین حكومت داشتند . بنا بر این باور ایشان فرزانگی درون و شهریاری برون را با هم گرد آورده بودند .(جوجای و وینبرگ جای، تاریخ فلسفه چین، ترجمه ع پاشایی، ص‏۹)
۳۷. Da Dong
۳۸) لی جی، كتاب چهارم، فصل ۹ (به نقل از تاریخ فلسفه چین، ص‏۴۴)
۳۹. A New Handbook of Living Religions; John R. Hinnells; p ۳۷۰.
۴۰) بنگرید به مبحث آیین دائو و آیین بودا در همین نوشتار
۴۱) ,Lao Tzu یا لائوزه ;Lao zi بنگرید به: ع پاشایی، دائو راهی برای تفكر، ص‏۱۳
۴۲. The Transformations of lao Tzu
۴۳. Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion, V. ۱۴, P.۳۱۰-۳۲۰
۴۴. Jen - chen
۴۵. Li HuNG
۴۶. The Encyclopedia of Religion, v.
۴۷. T!ng
۴۸. The Encyclopedia of Religion, v. ۱۴, P.۳۱۰.
۴۹. Lao - Chun gin - sungchieh - ching in: The Encyclopedia of Religion, v.۱۴.
۵۰. Kurozumiko
۵۱. Kawate Bunjiro
۵۲. Tenrikyo
۵۳. Nakayama Miki
۵۴. The Encyclopedia of Religion
۵۵. The Greek Sibylline Oracles
۵۶. Kalkin in: A Dictionary of Hinduism; Margaret and James Stutley.
۵۷. Taqui Oncoy
۵۸. Inca
۸ ۵۹. Huacas
۶۰. Inkarri
۶۱. The Encyclopedia of Religion, v. ۱۳; p. ۴۷۱
این آموزه به عنوان مصداقی از اندیشه «رجعت‏» درادیان و فرهنگ‏ها قابل مطالعه است .
۶۲. Messianism
۶۳. Mai Chaza
۶۴. Johan Masowe
۶۵. The Encyclopedia of Religion; v. ۱;p.
.منبع:فصلنامه هفت آسمان ، شماره ۱۲ و ۱۳
منبع : خبرگزاری فارس