یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

۲۶ آبان ـ ۱۷ نوامبر ـ آغاز پایان کار شاه - تحلیلهای تازه در این باره


در این روز در نوامبر سال ۲۰۰۲ «كریستوفر رودی» محقق و روزنامه نگار به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد تظاهرات ضد شاه مقابل كاخ سفید واشنگتن كه آغاز پایان كار او خوانده شده است ، در مقاله ای نوشته بود كه شاه از همان لحظه شكست جرالد فورد در انتخابات سال ۱۹۷۶ می دانست كه كارتر برای كاستن از اختیارات او كارهایی خواهد كرد ، زیرا كه شاه بیش از حد متعارف یك رئیس كشور خارجی به جمهوریخواهان آمریكا نزدیك شده و حتی به تبلیغات انتخاباتی آنان كمك غیر مستفیم كرده بود. كارتر اواخر سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۷ خورشیدی ) از طریق ماموران خود با ۱۵۰ تن از افسران ارشد ایران تماس گرفته بود و به آنان اشاره كرده بود كه از شاه حمایت بی چون و چرا نكنند و آنان این اشاره را برای خود این گونه تفسیر كرده بودند كه شاه ، دیگر مورد حمایت آمریكا نیست و رفتن او مانعی نخواهد داشت. رودی نوشته است كه پس از پیروزی انقلاب، این ۱۵۰ افسر اعدام شدند و یا آواره سایر كشورها شدند و ....
پذیرش شاه به آمریكا در نوامبر ۱۹۷۹ جهت درمان بیماری سرطان كه منجر به تصرف سفارت آمریكا در تهران و مآلا شكست كارتر در انتخابات شد ، یك توطئه جمهوریخواهان برضد كارتر بود. كارتر به اصرار هنری كیسینجر بود كه اجازه داد شاه وارد آمریكا شود.
طبق تفسیر و تحلیلهای دیگر درباره تظاهرات بی سابقه مقابل كاخ سفید در نیمه نوامبر ۱۹۷۷ ـ در جریان استقبال كارتر از شاه كه برای دیدار از او به آمریكا رفته بود ـ گفته شده است همچنین شاه می دانست كه چنان تظاهراتی برای تحقیر او و شكستن غرورش ترتیب داده شده است ، ولی فریب اطمینان هایی را خورده بود كه ماموران اطلاعاتی اش در آمریكا به او داده بودند و گفته بودند كه هوادارانش را بسیج و به واشنگتن برای برهم زدن تظاهرات خواهند برد.
برای این منظور حتی بعضی افسران با خانواده خود و بعضا با هواپیما های نظامی ایران از تهران به واشنگتن منتقل شده بودند تا به عنوان ایرانیان ساكن آمریكا با تظاهرات مخالفان شاه مقابله كنند كه در برابر سیل تظاهرات ضد شاه كه شركت كنندگان در آن عمدتا دانشجویان ایرانی و بعضا همكلاسی های آمریكاییشان بودند از آنان كه گروهی شیك پوش و نا آشنا با چنین صحنه ها بودند كاری ساخته نشد و فرار كردند( نگارنده این سایت با سمت نماینده وقت روزنامه اطلاعات در آمریكای شمالی شاهد این تظاهرات و وضعیات بود). به نظر تحلیلگران و ناظران امور ایران ، در آن زمان شاه آن چنان در كلافی كه پیرامون خود تنیده بود سردرگم شده بود كه مجال تفكر و ارزیابی اوضاع را نداشت .
او در طول زمان، كارشناس ایجاد مشغله غیر ضروری و زائد برای خود شده بود . شاه فراموش كرده بود كه ازهفتمین سال سلطنتش به بعد ، در طول ۳۰ سال ، دشمنان فراوان برای خود ایجاد كرده بود و باور نمی كرد كه روزی این دشمنان مختلف العقیده و غیر متجانس با هم متحد شوند ، بر سر پذیرفتن یك رهبر به توافق برسند ، مشروعیت بین المللی به دست آورند و او را ازپای بیاندازند. عقب نشینی های پی در پی شاه در ده ماه آخر حكومتش و حتی توسل به همان شخصیت هایی كه آنان را پس از ۲۸ مرداد به روز سیاه نشانده بود نتیجه تنها ماندن و خسته شدنش بود كه از اشتباهات و غرور بی حد دهها ساله اش ناشی شده بودند. این غرور كه از نیمه دهه ۱۳۴۰ و استفاده از لقب « آریا مهر » روزافزون بود سبب شده بود كه احدی حتی جرات انتقاد خصوصی از نزدیكان و مقامات ارشد منصوب از جانب او را به خود ندهد ، كه این وضعیت ایران را به دو طبقه خاص و طبقه عام تقسیم كرده بود و طبقه عام ـ حتی آن گروه كه از رفاه نسبی برخوردار بود چشم دیدن طبقه خاص را نداشت و درصدد یافتن فرصتی بود تا طبقه خاص ( به اصطلاح آن زمان « آریامهری ها » )را ریشه كن كند.
شاه مخصوصا پس از جشن های سالگرد تاسیس دولت واحد ایران( شاهنشاهی ایران به دست كوروش بزرگ ) كه درسال ۱۳۵۰ برگزار شد ه بود ، در زمینه امور مربوط به سیاست خارجی به تدریج به سوی استقلال گام بر می داشت ـ راهی كه هیچگاه مورد قبول«بعضی قدرتهای روز» نبوده است ـ ولی نمی دانست كه بدون برخورداری از حمایت احزاب و رسانه های مستقل و آزاد كه ایران فاقد آن بود ، این راه به چاه ویل
( سقوط آزاد ) منتهی می شود. غرور او حتی مانع از قبول این پیشنهاد منطقی شد كه یك برنامه تلویزیونی روزانه و دست كم هفتگی داشته باشد و دشواری های داخلی و فشارها و توطئه های خارجی را با مردم در میان بگذارد و درد دل آنان را مستقیما بشنود تا پشت سرش بایستند.
آزاد گذاردن دست ساواك و رسیدن به هر مقام و دریافت هر امتیاز و پروانه و حتی گذرنامه ، تنها پس از عبور از مجرای آن یكی از اشتباهات بزرگ شاه بود . اشتباه بزرگ دیگر او دست بر نداشتن از سر دكتر مصدق و پیروان خط او تا مهر ماه ۱۳۵۷ بود. برای مثال ؛ تحقیر شخص دكترمصدق در كتاب « ماموریت برای وطنم » كه دیگران به نام شاه نوشته بودند و بعدا كتاب درسی دوره متوسطه « درس انقلاب سفید » شده بود . در این كتاب حتی به تحصیلات دكتر مصدق ایراد گرفته شده بود!!.
تا زمان حذف این درس از دوره متوسطه ، روسای دبیرستانها و ادارات آموزش و پرورش هر سال در شهریور ماه دچار این مشكل بودند كه از كجا برایش دبیر تهیه كنند ، زیرا هر دبیری به آسانی زیر بار تدریس این درس نمی رفت و بر سر این موضوع بسیاری از دبیرها به ساواك كشانده شده بودند. قریب به اتفاق دبیران ، در كلاس خود به جای دادن توضیح و یا تشریح موضوع ، تنها یكی از شاگردان را مامور خواندن صفحاتی از كتاب ماموریت برای وطنم می كردند و گوش كردن به آن آزاد بود( یعنی شاگردان می توانستند در طول كلاس، دروس ساعات بعد را مرور كنند و یا دست به شیطنت بزنند و از كلاس خارج شوند ). این كار عمدتا به خاطر بدگویی از دكتر مصدق در كتاب بود . دبیران مربوط استدلال می كردند كه دكتر مصدق كتبا در نامه ای به شاه و رو نوشت آن به وزارت فرهنگ اتهامات وارده را رد كرده بود و باید تكذیب نامه او هم در كتاب می آمد تا اصل انصاف در كتاب نگاری رعایت می شد . به تدریج نام این درس شده بود
« بشنو و باور نكن» . همین دانش آموزان « درس بشنو و باور نكن» دهه ۱۳۴۰، در دهه ۱۳۵۰ به خیابانها ریختند و به تغییر نظام كمك كردند.
تاسیس حزب دولتی رستاخیز به عنوان تنها حزب ایران( اصطلاحا حزب فراگیر ) ، یكی دیگر از اشتباهات شاه بود ، زیرا در حالی كه غرب به یك حزبی بودن شوروی و كشورهای كمونیستی ایراد وارد می گرفت ، شاه مورد حمایت غرب دستور اكید به تاسیس چنین حزبی با داشتن روزنامه دولتی داده بود و ایرانیان را متوجه سیاست یك بام و دو هوای غرب ساخته بود. این حزب تبعیض و بوروكراسی بد را گسترش داده بود.
دادن كمك مالی و وام بدون بهره به كشورهای خارجی از جمله فرانسه و مصر و آزادی فروش و خروج ارز ( هر دلار ، هفت تومان ) اشتباه دیگر بود . دیدیم كه فرانسه پول را از شاه گرفت ولی در لحظه حساس از او دفاع نكرد و رئیس جمهوری وقت مصر به خواست كارتر او را پذیرفت تا بدون درنگ از ایران خارج شود.
خروج شاه با آن القاب ازوطن در حساسترین ایام اشتباهی دیگر بود . باید در كشور باقی می ماند ، محاكمه می شد ، از خود دفاع می كرد و احیانا اعدام می شد و قضاوت از خود را به « تاریخ » می سپرد. وی با فرار از كشور ، به قاضی تاریخ پوان منفی بزرگی داده است. چرا ناپلئون و تزار نیكلای دوم و ... در لحظه حساس فرار نكردند؟.
منبع : تاریخ ایران و جهان در این روز


همچنین مشاهده کنید