جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حیات اجتماعی امام رضا علیه السّلام


حیات اجتماعی امام رضا علیه السّلام
دوران حیات و امامت امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.
چنان كه می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و در همان شهر كه مأمون با زور حكومت می كرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حكم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می كند كه (در این دوران) پایگاه مردمی مكتب علی علیه السّلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدّی بسیار رشد كرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود كه امام علیه السّلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت.
گرچه كه در دوران امامت امام رضا علیه السّلام دو مرحله فعالیّت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مأمون را می توان از یكدیگر جدا كرد و برای هر یك از این دو مرحله ویژگیهایی متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید هنگامی كه نوبت به امام هشتم علیه السّلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امكانات بسیار زیاد است كه منتهی می شود به مسأله ولایتعهدی . البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می كردند. یعنی كوشش و تلاش را داشتند، حركت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش كامل... مثلاً دعبل خزاعی كه درباره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده بود. جامعه ای كه دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عبّاس را كه جزو مدّاحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران را، این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه داشته باشد. چنین نیست كه دفعتاً و بدون سابقه قبلی در مدینه و در خراسان و در ری و در مناطق گوناگون ولایتعهدی علی بن موسی الرضا علیه السّلام را جشن بگیرند. اما قبلاً چنین سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السّلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است كه وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السّلام خیلی بالا بوده است. به هر حال بعد هم كه اختلاف امین و مأمون پیش آمد و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد، پنج سال طول كشید همه اینها موجب شد كه علی بن موسی الرضا علیه السّلام بتوانند كار وسیعی بكنند كه اوج آن به مسأله ولایتعهدی منتهی شد.?
حقیقت آن است كه در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام كمك كرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش كشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان كند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت كه شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در كنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی كه در پیش گرفته بود سرانجام به تحكیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حكومت اسلامی انجامید. او خود یك بار زمانی كه درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مأمون چنین اظهار می دارد: ?این مسأله كه بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی كه داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از كوچه های مدینه می گذشتم، در حالی كه در این شهر عزیزتر از من كسی نبود.? در این جا بسنده است سخن ابن مونسـدشمن امامـرا بیاوریم كه به مأمون می گوید: ای امیرمؤمنان، این كه اكنون در كنار توست بتی است كه به جای خدا پرستش می شود.
در چنین شرایطی و پس از آن كه حضرت رضا علیه السّلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاههای مردمی خود دیدار كند و درباره همه كارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود كه پیش از آن كه به منطقه ای حركت كند، نماینده ای به آن دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه كند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع برپا می كرد و درباره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش كنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست كه با دانشمندان علم كلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیرمسلمان ملاقات كند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره پردازند.
پدران حضرت رضا علیه السّلام به همه این فعالیتهای آشكار مبادرت نمی كردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشكار با پایگاههای مردمی خود تماس حاصل كنند. اما در دوران امام رضا علیه السّلام این مسأله امری طبیعی بود، چرا كه پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مكتب امام علی علیه السّلام از نظر روحی و فكری و اجتماعی در دل مسلمانان كه با امام آگاهانه همیاری می كردند افزایش یافته بود...
پس از آن كه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف كرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با كار امام به این معنی نبود كه او زمام كارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاههای مردمی ، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد كه جنبش امام علیه السّلام در حدّی نیست كه حكومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای كه حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می كردند، امّا نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد كه پایه حكومت امام علیه السّلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فكری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود كه روزگاری پایه و اساسی بود كه بنی عبّاس بر آن تكیه كردند و برای رسیدن به حكومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاهها و مانندهای آن به درد آن نمی خورد كه راه را برای حكومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
از این روی می بیینم كه بیشتر قیامهایی كه مسلمانان و پیروان با اخلاص، با نظریه امام علی علیه السّلام برپا كردند، در تناقضها و اختلافهای داخلی نابود می شد و یا غالباً انشعاب می كردند و از یكدیگر جدا می شدند و احیاناً با یكدیگر در جنگ و ستیز بودند. علت این امر بسی ساده بود. با این توضیح كه همه پایگاهها از نظریه امامان آگاه نبودند و اوضاع اجتماعی و موضوعی را درك نمی كردند. بلكه قیامهایشان غالباً عاطفی و آتشین بود، نه آگاهانه و نضج یافته. پس طبیعتاً عواطف و احساسها نمی توانست بنای حقیقی اسلام قرار گیرد؛ چه، بنای حقیقی براساس آگاهی كامل از هدف استوار است.
امام رضا علیه السّلام در این مرحله خود را آماده آن می كرد تا مهار حكومت را به دست گیرد، اما با شكلی كه او خود مطرح كرده بود و خود می خواست نه در شكلی كه مأمون اراده می كرد و در آن شكل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آن را ردّ كرد و نخواست.
این تصویری است از دوران امام كه می تواند در تفسیر دو رخداد مهمّ یعنی مسأله ولایتعهدی و نیز مسأله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود كه از چند دهه قبل علیه حكومت اموی و از سوی دو خاندان مهمّ علوی و عبّاسی برپا شده بود. در میان چنین طوفانی بود كه قدرت طلبان خاندان عبّاسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هرگونه كه می خواستند به سوی هدف خودـو با این دیدگاه كه هدف وسیله را توجیه می كندـمی راندند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را كه در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ درمی ربودند.
خاندان عبّاسی از سویی از نام آل محمّد سوءاستفاده می كرد، چندان كه گاه به خاطر نزدیكی طرز كار یا تبلیغاتشان با آل علی ، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می كردند كه همان خط آل علی هستند. حتّی لباس سیاه بر تن می كردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان كربلا و زید و یحیی است، و عدّه ای حتّی از سرانشان، خیال می كردند كه دارند برای آل علی كار می كنند.
از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عبّاسی از همان روزهای نخست سلطه خود كاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی كه از همان دوران آغازین حكومت عبّاسی علیه بنی الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عبّاسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن كه آورده اند: منصور هنگامی كه به جنگ با محمّد بن عبدالله و برادرش ابراهیمـاز علویانـمشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو كنیز برای او آوردند كه آنها را ردّ كرد و گفت: امروز روز زنان نیست و مرا با آنان كاری نه، تا آن زمان كه بدانم سر ابراهیم از آنِ من و یا سرِ من از آنِ ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نكند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.
این نگرانی در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانی مهدی و هارون عبّاسی بیش از منصور بود، چندان كه در همین دوران امام كاظم علیه السّلام آن زندانهای سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسأله دشوارتر و بزرگتر و مشكل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهرهای بزرگ اسلامی را دربرگرفته بود تا جایی كه مأمون نمی دانست چگونه آغاز كند و چه سان به حلّ مسأله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد كه سرنوشتش و سرنوشت خلافتش در معرض تندبادهایی قرار گرفته كه از هر سو بر آن می تازد.
مأمون در كنار این ترس و نگرانی از هوشی سرشار، فهمی قوی ، درایتی بی سابقه، شجاعتی كم نظیر و جدّیتی راهگشا بهره مند بود و اینها همه در كنار هم، او را بدان رهنمون گشت كه ابتكاری تازه بر روی صحنه آورد و امام هشتم را با تجربه ای بزرگ رویاروی سازد و مسأله ولایتعهدی را پیش آورد، هر چند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السّلام او را ناكام ساخت.
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا