چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


تخیل و واقعیت در عکاسی


تخیل و واقعیت در عکاسی
آیا نگاتیو پیوند مستقیم با واقعیت دارد یا صفحه‎ی حساس سی سی دی؟ ما بخش زیادی از جهان بیرونی را با نوری که پخش می‎شود دریافت می‎کنیم. از بین حواس پنج گانه چشم فراگیرتر است و دوربین کار چشم را روی کاغذ ثبت می‎کند. یعنی این که چشم ما بخش زیادی از واقعیت پیرامون‎مان را جاروب می‎کند.
یک پرسش: چرا برای دریافت جهان بیرونی یا واقعیت حتما باید از درون «عدسی» تماشا کنیم؟ دوربینِ ساخته‎ی ما نیز بدون عدسی توانایی عکس‎برداری ندارد. اسکنرهای گرافیکی اشیای نزدیک را تصویربرداری می‎کند و از اشیای دور بی‎بهره است. پس به نظر می‎رسد کاربرد عدسی برای تنظیم نقاط گوناگون است. این بدین معنی‎ست که، ژرفای اشیا را عدسی تولید می‎کند: فاصله مفهومی‎ست که از عدسی برمی‎خیزد. یا به دقت زیاد می‎توان گفت، بی‎عدسی چشم‎مان چیزی برای ما «دیده» نمی‎شود. این در حالی‎ست که، دریافت بساوایی ما نیز جهان واقعی را تخت نشان‎مان خواهد داد (به همان گونه‎ی اسکنر). پس، پرسش از خَم (منحنی یا ژرفا) بی‎معنی خواهد بود. «ژرفا» در عکاسی به کاربرد عدسی در برابر نور برمی‎گردد. برای مار که جهان مورد شناسایی‎اش با گرما ارتباط دارد چه دریافتی از اشیای سرد دارد؟ برای او نیست. ما دوربین‎هایی هم ساختیم که از دریافت حیوانات بهره‎مند می‎شوید. خورشید را هم با سنجش‎های گرمایی و هم با نور مرئی و هم با امواج نزدیک صدا «مشاهده» می‎کنیم.
آیا این مقدمه چینی به این معنی‎ست که ابزارهای فنی توانایی ما را از دریافت جهان واقعی بیش‎تر می‎کند؟ ما واقعیت زیادی دریافت می‎کنیم؟ یا این که دقت دریافت ما بیش‎تر می‎شود؟ در این جا غالبا به دو واژه‎ی کلیدی اشاره می‎شود: داده‎ها و دانسته‎ها. یک رایانه با انبوهی از اطلاعات بیش از انسان می‎داند؟ برای شیفتگان جهان روباتی پاسخ آری‎ست. ولی جهان روباتی تفاوتی اساسی با زندگی با گوشت و پوست دارد. موجودی که بیش از دیدنی‎ها و دریافت‎هایش می‎آفریند انسان است. هنر لطیف‎ترین بخش این دریافت‎ها را انتقال می‎دهد (بیان می‎کند). پس پافشاری بیش از حد بر واژه‎های گمراه کننده‎ی «واقعیت» و «جهان بیرونی» ما را فقط گرفتار می‎کند.
الف) آن جا چیزی هست که باید شکارش کنم.
ب) آن جا چیزی هست که مرا فرا می‎خواند.
پ) آن جا چیزی هست که بر دورن‎ام می‎تابد.
ت) آن جا چیزی هست که از درون‎ام برمی‎تابد.
ث) ...
و بیان‎های هنری گوناگونی که از هماهنگی انسان و هستی سخن می‎رانند. کدام را برگزینیم؟ دستوری برای گزینش وجود ندارد. یک سر سوزن ذوق کافی‎ست تلاش کند و به تجربیات بیانی گوناگون برسد. عکاس از پشت عدسی‎اش چارچوبی که می‎بندد بیانی را که منحصر به وجود شخصی خودش است تنظیم می‎کند. شخصیتی که همه‎ی خوبی‎ها وبدی‎ها و عشق‎ها و نفرت‎هایش را همواره با خود می‎کشد. شخصیتی که وجود فیزیولوژیکی‎اش را با تمام نقص‎ها و توانایی‎هایش در طول زندگی با خود دارد: عدسی، سی سی دی، یو وی، دستان ماهر و چشمان تیزبین جزو جهان اویند که در هماهنگی با هستی رقصی چنین میان میدان می‎آورد (و نمی‎گویم که به دریافت جهان نایل می‎شود). واقعیت یا جهان بیرونی همان است که از چشمان احتمالا کوررنگ و دستان لرزان یک عکاس دریافت شده است و بحث‎های فلسفی که چه اندازه درست گفته یا به واقعیت/ حقیقت نزدیک شده، چیزی بر اجزای واقعی نخواهد افزود. پرسش‎ها تنظیم کننده‎ی واقعیت‎اند و نه کسب خود واقعیت. در هنر به ویژه در عکاسی «درست گفتن» و «واقعی بودن» را باید کنار گذاشت.
خلیل غلامی


همچنین مشاهده کنید