یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
زمینهها و عوامل فرهنگی سیاسی و تاریخی گسترش بدحجابی در تاریخ معاصر
گسترش اسلام تا سرزمینهای جنوبی و مرکزی اروپا، از طریق شمال افریقا و آسیای صغیر، موجب هراس امپراتوران اروپایی و رهبران واتیکان شد. لذا تصمیم گرفتند مانع پیشرفت اسلام شوند که بسیار سریع و اعجابانگیز مرزها را درمینوردید و پیش میرفت. تحریک مغول به حمله به سرزمینهای اسلامی بهخصوص ایران، نیز جنگهای صلیبی که چند نسل طول کشید، تلاشهایی از قبیل تشدید اختلاف بین مذاهب اسلامی و توطئههای دیگر، در همین زمینه بوده است.
جنگهای صلیبی به طور مقطعی به نفع مسلمانان بود، اما در دراز مدت، در نتیجه تماس اروپاییان با مسلمانان به رنسانس یا تجدید حیات علوم، ادبیات و هنر در غرب انجامید که انقلاب صنعتی و اختراعات و اکتشافات در زمینههای مختلف نتیجه آن بود. ممالک غربی از یک طرف برای تهیه مواد خام اولیه این صنایع و از طرف دیگر برای تأمین بازار مصرف تولید مازاد بر مصرف خود، به کشورهای افریقایی و آسیایی، از جمله ایران روی آوردند.
پیآمد انقلاب صنعتی در همینجا متوقف نشد بلکه دین، اعتقاد، اخلاق و خانواده را نیز در برگرفت.
«چون انقلاب صنعتی در حال گسترش، بیش از هر زمان به کارگران و مدیران تحصیلکرده نیاز داشت، طبقه جدید برای مدارس، کتابخانهها، و دانشگاهها به مقیاسی که بهسختی در گذشته خواب آن هم دیده میشد، پول خرج میکرد، هدف تربیت استعداد فنی و محصول فرعی این کار، گسترش بیسابقه دانش غیرمذهبی بود... . این تحولات در علوم و تمایلات مشابه در فلسفه، با شرایط اجتماعات شهری و افزایش ثروت ترکیب شدند تا معتقدات مذهبی را ضعیف کنند.
انقلاب صنعتی اخلاقیات را تغییر شکل داد، این انقلاب ماهیت بشر را عوض نکرد، ولی به غرایز قدیمی که برای زندگی بدوی مفید و برای زندگی اجتماعی پردردسرند، نیروها و فرصتهای تازهای داد. این انقلاب انگیزه سودجویی را تا آن جا مورد تأکید قرار داد که به نظر میرسید خودخواهی طبیعی بشر را تشویق و تشدید میکند، در گذشته تحکم پدارانه، تعلیمات اخلاقی در مدارس و تلقینات مذهبی جلو غرایز غیراجتماعی را گرفته بودند، انقلاب صنعتی همه این عوامل جلوگیرنده را ضعیف کرد، در نظام اقتصاد کشاورزی، خانواده واحد تولید اقتصادی و همچنین واحد دوام نسلها و نظام اجتماعی بود، افراد خانواده در مزارع، تحت انضباط والدین و نظم و ترتیب فصول، با هم کار میکردند و خانواده پایه اقتصادی قدرت و نقش اخلاقی خود را از دست دادند... چون محدود شدن تعداد افراد خانواده و وجود وسایل ماشینی، زنان را از توجه مادرانه و کارهای خانه آزاد میساخت، زنان به داخل کارخانهها و ادارات کشانده شدند. آزادی زنان نتیجه صنعتی شدن بود.»(۱)
همچنانکه امام خمینی(قدس سره) نیز فرمود:
«ابر جنایتکاران که ادامه حیات خویش را در اسارت ملتها بهویژه ملتهای اسلامی میدانند، در این سدههای اخیر که راهشان به کشورهای اسلامی نفتخیز و ثروتمند باز شد، دریافتند که تنها قشر مذهبی است که میتواند خاری در راه استعمار و استثمار آنان باشد و دیدند که حکم نیمسطری یک مرجع مذهبی مورد علاقه مردم دارای چنان قدرتی است که دولت انگلستان و دربار قدرتمند قاجار را به زانو درآورد و نیز دریافتند که زنان در آن نهضت نقش اساسی داشتند و متوجه شدند که در مشروطه و پس از آن نیز زنان به ویژه قشر متوسط محروم آنان هستند که میتوانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند و احساس کردند تا این عوامل به قوت خود باقی هستند، نقشههای آنان نقش بر آب است و لازم دیدند برای دست یافتن به این کشورها و مخازن سرشار آنها پایههای مذهب و رهبری مذهبی و قشرهای مذهبی سست شود و از همان زمان به فکر این نقشه و عملی نمودن آن افتادند و توفیقهایی هم بهدست آوردند.»(۲)
● تأسیس و ترویج مدارس دخترانه
زن ایرانی برابر اهداف استعماری میبایست با زن اروپایی همگون شود. مقابله با حجاب لازم بود، ولی کافی نبود، زنان باید آموزش میدیدند تا عقیده آنان تغییر کند و خود بهدنبال غرب بروند.
بدین منظور، در ایران برای دختران مدارسی تأسیس و ترویج میشد که با برنامههای دقیق و با احتیاط و صبر و حوصله و به آرامی توسعه مییافت و هدف آنها راهگشایی اندیشههای غربی به کشور ما بود.
خانم کلاراکولیور رایس، همسر یکی از مأموران هیئت مذهبی - تبلیغی مسیحی انگلیس که در سالهای قبل و بعد از جنگ اول جهانی در ایران سکونت داشته، مینویسد:
زمانی که دولت [ایران] مدرسه معمولی را در تهران گشود، از مبلغان مذهبی امریکایی بسیاری دعوت به همکاری کرد. به احتمال، رهایی زن و برداشته شدن طوق رقیت از گردن او از طریق اعتراضها و دادخواهیهای زنان حاصل نمیشود، بلکه نیل به این هدف از طریق درک و دریافت نیازها، از سوی خودشان و مردان، امکانپذیر است... .
پیشگویی این مسئله که در آینده در مورد پیشرفت فکری دختران چه پیش خواهد آمد، کار مشکلی است، لکن بیگمان بهندرت میتواند حرکتی واپسگرا وجود داشته باشد... . کتابهای درسی موجود در حال افزایش است و گرچه به نظر ما با مهارت تمام آماده نشدهاند، معلمان و شاگردان بومی آنها را دلپسند میشمارند. بسیاری از معلمان مدارس دولتی، دختران بزرگتری هستند که خود در مدارس مبلغان مذهبی به تحصیل اشتغال دارند و بالطبع روح کلاس مدرسهای را به کلاسهای دیگر منتقل میکنند. مدارس غربی راه را گشودند و آموزش و پرورش ایران در سالهای آینده زیر نفوذ اندیشهها و شیوههای غربی خواهد بود.
روند تأسیس مدارس در ایران با پیشگامی غربیها دقت و دوراندیشی مؤسسان آن در مدارس را کشور ما نشان میدهد. آنان امید داشتند بدینوسیله در درازمدت در قلب تودههای مردم نفوذ و در نهایت اسلامزدایی کنند؛ زیرا اسلام مانع سلطه آنها بود.
لرد کرزن، سیاستمدار معروف انگلیسی، روند فعالیت مبلغان مسیحی را کمنتیجه و ناقص میداند. او به جای تبلیغات آشکار، آموزش از طریق مدارس را پیشنهاد میکند و ضمن تحلیل آنچه وجود دارد، آنچه را باید به وجود آید، تبیین میکند:
در کشورهای متعدد شرق که من سفر کردهام، از سوریه تا ژاپون با این مسئله عجیب و به نظر خودم غمانگیز مواجه شدم که هیئتهای مسیحی در زیر لقای سلطان صلح (حضرت مسیح) راه پیکار پیش گرفتند، در حالی که اسلحه برادر کشی را هم در دست دارند.
[...] حال نتایج عملی تمام این تأسیسات عالی را، هرچند که همواره همآهنگی نداشتهاند، در مد نظر بیاوریم. در مورد اشاراتم راجع به نسطوریهای مسیحی ذکر خواهم کرد که هیئتهای مذهبی در این مورد خدمت قابلستایشی انجام دادهاند و راجع به کار دکتر بروس در میان ارامنه جلفا هم میتوان همین نظر را اظهار داشت، ولی روی هم رفته این هیئتها در واقع جنبه تبلیغی دارند و رضایت قلبی نفرات غیور وابسته به آن آسان حاصل نمیشود، مگر آن که هم بر عده پیروان بیفزایند و هم علاقه و ایمان پیوستگان حاضر را راسختر سازند. بنابراین، اگر مقیاس کار دستگاههای روحانی در ایران تعداد افرادی است که از اسلام برگشتهاند، باید بدون درنگ افزود که خروج مبالغ هنگفت، صرف نیروی صمیمانه و تحول رنج و زحمت که در آن سرزمین واقع شده است، نتایج به کلی ناقص داشته است.
گاهی مسلمان جوانی غسل تعمید هم یافته است، ولی این عمل را با گرایش باطنی اشتباه نباید کرد؛ زیرا که بیشتر این تازهکیشان، راه همان دین و قوم و خویشان خود را باز در پیش میگیرند و من حتی میپرسم از روزگاری که هنری مارتین پا به شیراز نهاده تاکنون فقط چند تن محدود از ایرانیان به جان و دل ایمان مسیحیت حاصل کردهاند و خودم بارها در مقام جستوجو برآمدهام، ولی هیچگاه فردی را که از اسلام دست کشیده باشد، نیافتهام، البته عده یتیمانی که از دوران کودکی در مدارس مسیحی بزرگ شدهاند، مستثناست و من از این اثر فاحش شکست به هیچ وجه حیرتی ندارم... . توفیق و مجال تبلیغ مسیحیت هر گاه تسلط بر جسم و بر جان تازهکیش هر دو منظور باشد، بهراستی که در ایران بسیار محدود است....
امواج مجاهدت هیئت مذهبی با دیوارهای سنگی و غیر قابل رسوخ اسلام که شریعتی است شامل همه جوانب و تکالیف و اعمال زندگانی انسان، برخورد میکند و از احراز هدف خویش باز میماند. اسلام که به وجهی بسیار نیکو با شرایط اقلیمی و اخلاقی و موقع و وضع کشورهایی که دست یافته منطبق است، از گهواره تا گور عنان اراده پیروان خود را در چنگ دارد. در نظر اهل شرق او فقط دین و ایمان نیست، بلکه حکومت است، فلسفه است و همچنین علم و دانش است. شریعت محمدی نه چندان دولتی است مذهبی و یا اگر آوردن این عبارت روا باشد، دینی است دولتی. آن تار و پودی که خود جامعه را با آن فرا بستهاند، مدنی نیست، بلکه از مقوله روحانی است تا زمانی که این قاعده قهری و ساحر زندگانی مردم از مشرق زمین را در بر گرفته است، بر همه تکالیف و همه قسم اعمال زندگانی آنها حاکم و متضمن رستگاری نهایی است. قسمت اعظم صرف مال از جانب هیئتهای مذهبی و فداکاریهای ایشان پاک بیهوده است.
در واقع، به نظر من تبلیغات آشکار، بدترین کاری است که میسیونرهای مذهبی در یک سرزمین متعصب شرقی پیشه سازند. بردباری سرشار دینی که من به دولت ایران نسبت دادهام تا درجه زیادی مرهون هیئتهای مذهبی از کار تبلیغات علنی است خدمت این حضرات سرانجام پاداش آنها را از طریق امور غیردینی و مشهود بیشتر از تأسیسات مذهبی قابل حصول خواهد بود.
با تأسیس مدارس و اقدامات نوعپروری و به خصوص نثار کردن مجانی کمکهای درمانی رفته رفته و به نحو اطمینانآمیزی در قلب توده خاصی که به رکود فکری محکوم است، میتوان تأثیر نمود. روزی که همه مرده و از یاد رفته باشند، شاید درستی و ثواب کار ایشان بهتر نمودار خواهد شد.(۳)
● تاریخچه مدارس دخترانه در ایران
مبلغان مسیحی که از خارج به ایران آمده بودند، اولین مدارس دخترانه و همچنین پسرانه را برای آموزش اقلیتهای دینی بنا نهادند. پس از چندی، آرامآرام دختران مسلمان را نیز وارد این مدارس کردند. بعد از آن زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان داخل کشور مدارسی برای خود بنا نمودند که در آنها تعدادی از دانش آموزان مسلمان به تحصیل مشغول شدند. فارغالتحصیلان این مدارس بعدها خود از معلمان و مروجان مدرسهسازی به شیوه کلاسیک در ایران شدند. از جمله اینان، خانم بدرالدجی مهرتاج رخشان را میتوان نام برد که در خاطراتش مینویسد:
پس از آن که فارغالتحصیل شدم، بیشتر وقت خود را در مدرسه گذراندم. وزیر معارف از من خواست که برنامهای کامل برای مدرسههای ایرانی برای اصول تدریس در مدرسه امریکایی که تعداد آن در ایران زیاد شده بود، بنویسم. برنامه را آماده کردم که در صفحات نخستین مجله معارف چاپ شد و نظامات مدرسههای دخترانه و پسرانه بر این اساس نوشته شد. موضوع تحصیل در مدرسه امریکایی هم بهآسانی حل نشد و پدر قبول نمیکرد که من و خواهرم را به مدرسه امریکایی بفرستد. بنابراین، با خواهر قرار گذاشتیم یک روز از راه حمام فرار کنیم و در منزل علیاصغر خان اتابک که از دشمنان پدرم بود، متحصن شویم. با تدارک قبلی از راه مراجعت حمام سوار واگن اسبی شدیم و به اندرون خانه اتابک رفتیم. مدت یک ماه بست نشستیم تا پدرم موافقت کرد ما را به مدرسه امریکایی بگذارد.(۴)
● چگونه شکل گرفتن نخستین مدارس دخترانه
در سال ۱۲۱۷ شمسی هیئت مذهبی پروتستان امریکایی، نخستین مدرسه دخترانه را در ارومیه تأسیس کرد و بهتدریج مدارس مشابه بسیاری در این شهر و اطراف آن به وجود آمد که علاوه بر دانشآموزان مسیحی، کودکان مسلمان را نیز میپذیرفتند. همچنین از سال ۱۲۱۸ شمسی فرقه لازاریستها، وابسته به کلیسای کاتولیک فرانسه، موفق شد مدارس متعددی را در روستاهای مسیحینشین ارومیه و سلماس تأسیس کند و در سال ۱۲۴۳ مبلغان فرانسوی مدرسه دخترانه سن ونسان دو پل را در ارومیه و هم زمان مدارس دخترانه دیگری را در روستاهای ارومیه و سلماس تأسیس کردند.
تحلیل برنامهریزان و مبلغان مسیحی غرب از اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور ما این بود که دولت و ملت ایران، از یک طرف در اوج ضعف و عقبماندگی قرار دارند و از طرف دیگر، با ملاحظه تحولات جدید، در حال بیداری و فاصله گرفتن از گذشته و استقبال از فرهنگ و تمدن غربیاند. لذا بهدقت تحولات ایران را زیر نظر داشتند و تلاش میکردند آن را در جهت اهداف خود شکل دهند. به تصور آنها در مدرسه با پذیرش کودکان از قشرهای مختلف، میتوانستند بهتر از همه جا آینده ایران را به دلخواه خود بسازند. یکی از امریکاییهاکه در جریان چنین طرحی بوده، مینویسد:
یکی از نکات قابل ذکر در باب این مدرسه (مدرسه امریکاییها در تهران) طبقه دانشآموزان ثبتنام شده در آن است. در حالی که دانش آموزان متعلق به هر رده اجتماعی و هر نژاد و عقیده میتوانند بدون تبعیض در این مدرسه ثبت نام کنند، تعداد به طرز نامتعارفی زیاد از دانش آموزان آن، فرزندان اشراف و نجبا هستند... . بهعلاوه در مدارس امریکایی فرزندان خانواده سلطنتی هم تحصیل میکنند... به ندرت و شاید هیچگاه مدرسهای یافت نمیشود که چنین موقعیتی برای شکلدهی به حیات جدید یک ملت در حال بیداری داشته باشند.(۵)
این مبلغان علیرغم تمام این تلاشها باز میدیدند که اسلام در ایران تضعیف نشده و به این زودی نمیتوانند صلیب مسیحیت را جایگزین هلال اسلام نمایند، چنانکه لرد کرزن سیاستمدار انگلیسی گفته بود:
وضع آزادی مذهبی در ایران به اندازه کافی نمایان ساخته است که هر چند شک و بیایمانی در میان طبقات هوشمند رواج دارد و رفتار دولت هم نسبت به فرقههای مذهبی که به کار خود مشغولند و در کار دیگران دخالتی نمینمایند، قرین سازگاری است و با آن که نفوذ ملاّها کاهش یافته است و بر عکس سابق سرفرازی و غروری در کار نیست، باز سلطه شریعت اسلام در ایران به هیچ وجه تضعیف نشده است و هنوز ممکن است عدهای بازار تعصب را گرم سازند و آن روز نیز سخت و دور و بعید مینماید که در ایران صلیب مسیح جای هلال اسلام را اشغال کند.(۶)
دلیل این امر جز ایستادگی خستگیناپذیر روحانیت شیعه در مقابل صلیبیها نبود؛ نکتهای که کرزن نیز بدان توجه دارد:
بدیهی است که باید دشمنی خستگیناپذیر ملاّها را در نظر داشت. در موقع مسافرتم یکی از سادات نامی اصفهان با رفتار مزاحم و تعصبآمیزی که پیش گرفته بود، سعی فراوان مینمود که مردم را بر ضد عیسویان برانگیزد. بعضی از آقایان سادات که از اعقاب پیغمبر به شمار میروند، اسباب تصدیعی برای مملکت شدهاند. از برکت نسب و بابت عمامه سبز، حقّ خاصی برای خود قایلند که در نتیجه آن، هموطنان ایشان و همچنین خارجیان، از آن جهت در عذاباند.(۷)
● نقش انجمنها و مجامع زنان
انگلیسیها اولین تشکیلات با هدف ترویج فرهنگ غربی را در ایران به نام فراماسونری به وجود آوردند که آغاز فعالیت آن به علت پیچیدگی و سرّی بودنش دقیقاً معلوم نیست، ولی حدس زدهاند اولین فراماسون در ایران، از فرزندان فتحعلیشاه قاجار بوده است.
فراماسونری، همچنان که شیوه معمول آن است، بهتدریج از قشرهای مختلف جامعه عضوگیری کرد، در تمام سطوح مهرهچینی کرد و با نفوذ در ارکان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی، به جریانسازی پرداخت و نبض اداره کشور را در دست گرفت؛ به گونهای که میتوان گفت پس از پیروزی مشروطیت که با انحراف نهضت عدالتخانه و هدایت انگلیسیها شکل گرفت، از میان صدها دولتمرد و صاحبمنصبی که آمدند و رفتند، تعداد کسانی که عضو فراماسونری نبودند، از تعداد انگشتان دست کمتر بود. هیچ مجمع و محفلی نبوده است که برخی از مؤسسان یا اعضای آن، فراماسون نبوده باشد.
در پشت صحنه فعالیتهای زنان و مجامع و محافل مربوط به آنها در دوره قاجار و پهلوی، جای پای فراماسونری کاملاً آشکار است؛ زیرا بسیاری از زنان فعال در این صحنه، چنان که به بعضی اشاره خواهد شد، همسر، دختر یا خواهر عوامل فراماسونری بودهاند. در واقع انجمنها و مجامع زنان در ایران که به صورت حلقههایی به هم مربوط فعالیت میکردند، زاییده فراماسونری بودند.
این انجمنها، به خصوص پس از پیروزی مشروطه، فعالیتهای آشکار و مخفی فراوانی را در جهت ترویج فرهنگ غرب شروع کردند. عمده فعالان این عرصه، همان مروّجان مدارس کلاسیک و مشوقان کشف حجاب بودند که به هدایت و حمایت مأموران و یا مبلغان انگلیسی یا امریکایی در تشکیلاتی گرد آمده بودند. خانم کلاراکولیوررایس در کتاب خود به صراحت از نقش انگلیس و امریکا در این زمینه سخن میگوید:
مدتی انجمنی متشکل از هزاران زن تشکیل شد که «انجمن آهنین ایران» نام گرفت و دموکراسی اجتماعی، توان سیاسی بخشیدن و پالودن ایران را هدف خود قرار داد؛ انجمنی که تا حد زیادی به کمک و هدایت بریتانیا بنا نهاده شد. اعضای آن اعم از زن و مرد بودند اعضای شورای مرکزی انجمن هرگز یک دیگر را ملاقات نمیکردند و بهندرت همدیگر را میشناختند. با این وضع، در باب تمام مسائل مربوط به خط مشی و پیشرفت کار با آنان مشورت میشد و هر یک در رأس حلقهای دیگر بودند. در نتیجه، هر کجا که اعضای این انجمن بودند، آزادی دین، اندیشه و دوستی و تعاون رو به فزونی مینهاد. چندین بار از من تقاضا شد در بعضی از گردهمآییهای آنان شرکت کنم. اقدام میهنپرستانه دیگری که کاملاً از جانب یک زن صورت گرفت، بسیار مورد توجه واقع شد. بانی امر، زن ایرانی فارغالتحصیل مدرسه امریکایی تهران و مسئول یکی از مدارس دخترانه اصفهان بود. پس از متارکه جنگ «بین الملل اول» اندیشه بزرگ او که مایل بود آن را «اتحاد خواهران انگلیسی - ایرانی» بخواند، شروع به شکل گرفتن کرد. فکرش آن بود هر دو زن انگلیسی و ایرانی به طور مشترک کار کنند، هفتهای یکی دو بار یکدیگر را ملاقات کنند و در باب آنچه برای کمک به زن ایرانی میتوانست انجام گیرد، تبادل نظر و گفتوگو کنند. آنگاه هر یک از آن دو رهبری حلقهای از زنان ایرانی را به عهده گیرند؛ چه تعداد زنان انگلیسی کمتر از آن بود که به همه جا سر زنند. من و او مدام یکدیگر را میدیدیم و طرح را بررسی میکردیم، پیشنویس قوانین و مقررات را تهیه میکردیم، مهر انجمن را آماده ساختیم، در مورد عناوین برنامه و برگههای یادداشت تصمیم گرفتیم و امیدوار بودیم اتحادیه در تهران، اصفهان و شیراز آغاز به کار کند.(۸)
در پانزدهم شهریور ماه ۱۲۸۵ شمسی، درست یک ماه پس از آن که مظفرالدین شاه مشروطیت را امضا کرد، جلسهای هفتگی در تهران با مدیریت برخی از زنان شکل گرفت. یکی از نشریات در این باره نوشته است:
هر چهارشنبه، خانمها در این جلسه شرکت میکنند و درباره مسائل اجتماعی و سیاسی بحث مینمایند. اولین جلسه در پانزدهم امسال آغاز گردید. بعد از پافشاری روی پیشرفتها و تفاهم بر قوانین عمومی، رئیس جلسه اعلام کرد که حضور در جلسات و مراعات قوانین، مانند یک وظیفه واقعی اجرا شود. نامبرده بیشتر تکیه بر این داشت بانوان، از همراه آوردن کودکان و کشیدن سیگار و خوردن چای در حین سخنرانی جداً خودداری نمایند و در پایان با اصرار بر اینکه بانوان در پیشرفت کشورشان و توسعه تجارت تکلیف دارند، بسیار تأکید نمود.(۹)
در سال ۱۲۸۶، انجمن آزادی زنان در تهران تشکیل شد که اعضای معروف آن عبارت بودند از: صدیقه دولتآبادی، صفیه یزدی، شمسالملوک جواهرکلام، خانم مری پارک جردن که مبلغ مسیحی امریکایی بود، امریکایی دیگری به نام آنی استاکینگ بویس، تاجالسلطنه و افتخارالسلطنه، دختران ناصرالدین شاه و عدهای دیگر. برخی همچون صدیقه دولتآبادی، در عین حال، عضو انجمن مخدرات وطن نیز بودند.
جلسات انجمن هر دو هفته یک بار تشکیل میشد. اعضا میبایست به همراه پدر، برادر یا همسر خود در جلسه شرکت میکردند که هدف آن، اختلاط و ارتباط مردان و زنان بوده است. در هر جلسه که جنبه آموزشی و تبلیغی داشت، اعضا درباره مسائل اجتماعی و سیاسی به سخنرانی و بحث میپرداختند.
محل تشکیل جلسات در باغی خارج از تهران بود، مردم متدین که تحمل جلسات مختلط مردان و زنان بیحجاب را نداشتند، به محض اطلاع حمله میکردند و جلسهها را به هم میزدند.
در همان سال در تهران اتحادیه غیبی نسوان فعالیت خود را آغاز کرد، در سال ۱۲۸۸ صدیقه دولت آبادی انجمن بانوان اصفهان را در اصفهان تشکیل داد.
در سال ۱۲۸۹، انجمن مخدرات وطن در تهران به وجود آمد که از انجمنهای بسیار فعال بود. اعضای آن عبارت بودند از: صدیقه دولتآبادی، آغاشاهزاده امین، ماهرخ گوهرشناس، درهٔالمعالی، بانو ملکالمتکلمین، آغابیگم و همسر حاج میرزا حسن رشدیه. همچنین در سال ۱۲۹۰ دو انجمن دیگر به نامهای انجمن خواتین ایران و شرکت خیریه خواتین ایران، در تهران تشکیل شد.
حدود سال ۱۲۹۳ انجمن آزادی در تهران به وجود آمد که در آن زنان و مردان به طور مختلط شرکت میکردند. در سال ۱۲۹۷، به همت صدیقه دولتآبادی، شرکت خواتین در اصفهان به وجود آمد و همو دو سال بعد، روزنامه زنان را نیز منتشر کرد.
شرکت آزمایش بانوان، انجمن دیگری بود که صدیقه دولتآبادی در سال ۱۲۹۹ در تهران به راه انداخت.
در سال ۱۳۰۰، عدهای از کمونیستها در رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را تأسیس کردند که آن را میتوان پیآمد کنگره حزب کمونیست ایران دانست که در سال ۱۲۹۹، در بندر انزلی تشکیل شده بود.این جمعیت برای جلب افکار و جذب اعضا، ضمن تبلیغ عقاید کمونیستی، کلاسهای آموزشی بزرگسالان، کلاسهای آموزش صنایع دستی و مانند آن برقرار کرده بود. این جمعیت برای نخستین بار روز هشتم مارس را به نام روز بینالمللی زنان پذیرفت و مراسمی به این مناسبت برگزار کرد.
در سال ۱۳۰۱، صفیه فیروز جمعیت زنان وطنخواه را در تهران بنا گذاشت. در همین سال مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی امریکایی در تهران تشکیل شد. این مجمع، از مجامع فعال زنان در ایران بود که با هدایت مبلغان مسیحی امریکایی، چند دهه فعالیت داشت تا آن که در سال ۱۳۴۵ به همراه عدهای دیگر از تشکیلات زنان در سازمان زنان ایرانی ادغام شد.
در سال ۱۳۰۲ جمعیت نسوان وطنخواه به سرپرستی محترم اسکندری تشکیل شد. اعضای فعال آن عبارت بودند از: ملوک اسکندری، مهرانگیز اسکندری، صفیه اسکندری، قدسیه مشیری، هایده افشار، مستوره افشار، عصمتالملوک شریفی، فخرالسلطنه فروهر، فخر آفاق پارسا، نورالهدی منگنه و فخرعظمی ارغون.
جلسات این جمعیت در منزل اعضا برقرار میشد و مردان نیز به آن دعوت میشدند. این جمعیت دارای مرامنامهای در هجده ماده بود که توسعه مدارس دخترانه، توسعه بهداشت زنان و تشکیل تعاونیهای زنان را هدف خود قرار داده بود و نیز نشریهای به نام مجله نسوان وطنخواه منتشر میکرد.
انجمن نسوان وطن، هیئت خواتین مرکزی، انجمن همت خواتین، اتحادیه نسوان و انجمن نسوان، نمونههای دیگری از مجامعی بودند که در تهران فعالیت داشتند.
● نشریات زنان
به موازات توسعه مدارس و مجامع زنان، انتشار نشریات نیز در دستور کار تجدد خواهان قرار گرفت که همچون تأسیس مدارس دخترانه و تشکیل انجمنهای زنانه از هدایت و حمایت مبلغان مسیحی برخوردار بود. البته قبل از آن نشریاتی چون صور اسرافیل، حبل المتین، مساوات، ایران نو،ندای وطن و ملانصرالدین که آقایان منتشر میکردند، در بخشهایی از مطالب خود، به مسائل مربوط به زنان میپرداختند، اما برای رسیدن به اهدافی که از پیش تعیین شده بود، کافی نبود. لذا میبایست نشریات مختص به زنان مستقیماً منتشر میشد تا هرچه بیشتر و سریعتر زنان با فرهنگی که امواج آن از غرب سرازیر شده بود، آشنا شوند. ادارهکنندگان این نشریات همان مدیران، معلمان، فارغالتحصیلان یا اعضای همان مدارس و انجمنها بودند.
در سال ۱۲۸۹، خانم کحّال اولین نشریه زنان به نام دانش را در تهران منتشر کرد. مزینالسلطنه مدیر مدرسه دخترانه مزینیه در سال ۱۲۹۲ دومین نشریه زنان به نام شکوفه را در تهران انتشار داد و در سال ۱۲۹۸ نشریه زنان با مدیریت صدیقه دولتآبادی نخست در اصفهان و سپس در تهران منتشر شد. در همان سال عالم نسوان به صاحب امتیازی خانم نوابه صفوی و همکاری شاگردان و فارغالتحصیلان مدارس امریکایی انتشار یافت.
زنان ایران نشریه دیگری بود که در سال ۱۲۹۹ منتشر شد و اطلاع بیشتری از آن در دسترس نیست.
در این سال شهناز آزاد نامه بانوان را نشر داد و فخر آفاق پارسا در سال ۱۳۰۱ نشریه جهان زنان را در مشهد و سپس در تهران منتشر کرد.
در سال ۱۳۰۲ که جمعیت نسوان وطنخواه فعالیت خود را آغاز کرد، مجلهای به نام نسوان وطنخواه منتشر نمود که در واقع ارگان جمعیت به شمار میرفت. همکاران مجله عبارت بودند از: فخرالسلطنه فروهر، نورالهدی منگنه، فخر اعظمی ارغوان و عدهای دیگر.
در سال ۱۳۰۴ نسوان شرق را مرضیه ضرابی چاپ و منتشر کرد. نسوان، سعادت و دختران اسران، از مجلات زنانه دیگری بود که در تهران منتشر میشد و به آنها نشریه نورافشان در بوشهر را نیز باید افزود.
● نگاهی به مطالب مطبوعات در این دوره
مطالب مطبوعات را در این دوره به دو قسمت میتوان تقسیم کرد:
الف) مطالب عادی و گاه مورد نیاز، مانند آموزش خیاطی، آشپزی، بچهداری، رعایت بهداشت، خانهداری و مانند آن؛
ب) مطالب اصلی که به وسیله آن فرهنگ غرب را ترویج میدادند و با اسلام مقابله میکردند. این مطالب با هدایت مبلغان مسیحی یا با تأثیرپذیری از افکار آنها نوشته و منتشر میگردید. این فرهنگسازیها در اوایل سلطنت رضاخان که اسلامزدایی اساس سیاست او بود، با صراحت بیشتری اوج گرفت.
چند مورد از موضوع هایی که این نوشتهها به آن پرداختهاند، چنین است:
۱) علل عقب ماندگی زنان
فرزندان خدا، تماماً چه ذکور و چه اناث، در نظرش عزیز و یکی میباشد و خدا هیچ راضی نیست که یکی از فرزندان او در زحمت و شکنجه باشد... نسوان مغرب زمین بر عکس ما در هر کاری حق تقدم را داشته و دارا هستند و مردان در کارهای مشکل و مطالب غامض و حتی سیاستها با زنها مشورت میکنند... . زنهای ایران بدون شک در صورت داشتن آزادی و نداشتن تحکمات و تهاجمات و ترس مردانمان کارهای مرجوعه را صدهزار مرتبه به مراتب بهتر از آنها انجام میدهیم (آب نمیبینیم و گرنه شناگر قابلی هستیم)... . ای برادران و ای خواهران ما ! آیا فرزندان والدین ایرانی الاصل قدیم خود نمیباشیم؟ آیا ما حسن سلوک و رفتار و مهربانی مخصوص ایرانیت خود را بر طاق نسیان گذاردهایم؟... مملکت چندینهزارساله ایران که مردمش دارای هزاران خصایل حمیده و اخلاق پسندیده بودند، به واسطه هجوم و تخطی تازیان به خاک ایران بدین روز رسیده است. این اعراب پس از استیلا و فرمانروایی بر ایران نه فقط زبان و خط و صنعت و تجارت و هوش و فکر و بالاتر از همه آنروح پاک و صادق ما را از بین بردند، بلکه خصلتهای زشت و بدسلوکی ناهنجار خویش را که با طبقه نسوانشان داشتند، به پدران و مادران آن عهد ما یاد دادند... ای خواهران محترمه و برادارن من، ما از تازیان وحشی گذاراندهایم اگر آنها یک مرتبه دخترهایشان را زنده به گور میبردند، شما روزی هزار مرتبه آنها را میکشید و زنده میسازید. شما دمی ما را به حال خود راحت نمیگذارید. قرنهاست که ما را علاوه بر شداید و زحمات طاقتفرسا زنده زنده کفن کردهاید؛ آن هم چه کفنی؟ کفن سیاهی که حتی حیوانات وحشی هم از هیبت دیدار آن وحشت کرده و فرار میکنند!... چرا از یک دختر جوانی که با پسری طرح دوستی میریزد جلوگیری میکنید و میخواهید او را بکشید و میگویید این کارها را دختر نباید بکند؟ مگر دختر آدم نیست؟ مگر دختر نمی خواهد زندگی کند؟ خدا را هزار مرتبه شکر میگوییم که از موقعی که ستاره درخشنده بی زوال اعلیحضرت پهلوی پدر تاجدار ما طلوع کرده، فرق فاحشی نسبت به این موضوع مهم اساسی ملاحظه میکنیم. از آن تعدیات و بیعلاقگی و محروم بودن از هر نوع وسایل راحتی که در ازمنه قدیم و دوره هجوم اعراب تا سلطنت قاجاریه رواج کاملی داشت، خلاصی یافتهایم.(۱۰)
این مقاله با عنوان «یک نامه رسیده به دفتر مجله» چاپ شده و نویسنده آن شخصی به نام تاجهما معرفی گردید، در حالی که از شروع نامه و از عبارت «فرزندان خدا»، جعلی بودن نامه معلوم است و نویسنده آن از همان مسئولان مسیحی مجله بودهاند.
ب) مقابله با آداب اسلامی
بر هر فردی از افراد ایرانی معلوم و مسلم است که پس از استیلای عرب بر عجم، این نوع ستمدیده بهاجبار از زبان مادری خود محروم و بسا کلمات عربی را بر خود پذیرفت، چنانکه امروز هر باسواد یا بیسوادی در وطن به ملاقات یکدیگر، کلمه «سلام علیکم» را به کار میبرد. خوشبختانه در زمان پهلوی که بهنو تاریخ باستان وطن از سر گرفته است، نوجوانان قوم با روح شاد در وقت دیدار، یکدیگر را با لفظ «نیمروز خوش» و موقع غروب «پسین نیک» و از آن پس یکدیگر را با لفظ «شب خوش» آشنا میسازند. همچنین در موقع بدرود با لفظ «شاد باش» از هم دور میشوند و این است پیشنهاد یکی از دیپلمههای کالج امریکایی تهران که مادران قوم را نیز بدان بشارت داده تا فرزندان خود را بدرود دستور شادزی دهند.(۱۱)
ج) الگوی زنان ایرانی
برای سنجیدن تمدن هر ملتی بهترین وسیله این است که بدانیم با زنهای خود چگونه رفتار میکنند و برای هیئت نسوان که نصف جامعه را تشکیل میدهد، چه مقامی قائل میباشند... . زنها میتوانند در ممالک متمدن و خوشبخت مقام بسیار رفیعی را حائز باشند. زنها در ممالک غرب میتوانند به هر مدرسهای که میل داشته باشند، داخل شوند و هر رشته از علوم را که بخواهند تحصیل نمایند.
برای تربیت زنها امروز بیشتر از مردها وقت و پول صرف میشود. در امریکا یک جمعیت بزرگی هستند که مرام خود را کمک نمودن به مادران قرار دادهاند... . باید دانست چرا امریکاییها اینقدر جدیت در تعلیم زنها مینمایند، جوابش خیلی ساده است: امریکاییها میدانند حال و آتیه آنها بسته به وجود مادران است.(۱۲)
[...] در وضع زندگانی زنهای ترکیه خیلی تبدلات پیش آمده است. از زمانی که پیرلتی، نویسنده معروف، در اوایل قرن بیستم پرده از روی عادت و اخلاق آنها برداشته، تا به حال تغییرات مهم غیر قابل تصوری در ارکان و حیات نسوان ترک به وجود آمده است. نهضت بیداری آن زمان را امروز میتوان خاتمه یافته پنداشت. مهمترین عامل، حجاب یعنی نقاب مقدس فعلاً در محیط ترکیه معنویت حقیقی خود را به کلی از دست داده و اگر هم در بعضی موارد استعمال شود، فقط جنبه زینت و مد روز را داراست. چاقچورهایی که تا مچ را مستور میداشتند، جای خود را به لباسهای کوتاه آخرین مد پاریس واگذار نمودهاند... روزهای تعطیلی یکشنبه روی عرشه و روی کشتیهای بغاز و بوسفور زن و مرد برای گردش و تفریح با هم تجمع مینمایند... زنهای ترک خیلی ساعی هستند که طرز کار و فکر خواهران اروپایی خود را فراگیرند... . دولت ترکیه دیگر در عالم بینالمللی یک عنصر بیروح نالایقی به شمار نمیرود، بلکه امروز یکی از عوامل مهم ترقی نوع بشر است.(۱۳)
● حجاب مشکل اصلی زنان
از بدو هجوم فرهنگی غرب به کشور ما، حجاب زن ایرانی در معرض کینهتوزانهترین حملات قرار گرفت. بارها در گفتار، نوشتار و اشعار وانمود میشد که حجاب زن، سدّ باب معرفت است. در این میان نشریات زنان بیشترین تلاش را داشتند. گویی تنها فلسفه انتشار آنها تبلیغ علیه حجاب زنان بود.
مجله عالم نسوان که یکی از نشریات فعال در این زمینه بود، در یکی از شمارههای خود چنین شعری درج کرده بود:
خراب خانه ناموس از این نقاب شود
که گفت حافظ ناموس زن نقاب شود؟
زن ارکه عالِم شد علم سد ناموس است
فقط ز جهل بود گرزنی خراب شود
چگونه مشق نگیری ز آمریک و اروپ
که از تمدن زن خیره شیخ و شاب شود
حجاب بر رخ زن سد باب معرفت است
کجاست دست تمدن که فتح باب شود؟
▪ اولین اقدام عملی
در آغاز سال ۱۳۰۷، در حالی که انبوهی از اقشار مختلف مردم در حرم حضرت معصومه(ع) در قم اجتماع کرده بودند و منتظر حلول سال جدید بودند، یکی از همسران رضاخان و دخترانش، بدون حجاب در یکی از ایوانهای صحن نشسته و در انتظار آغاز سال نو بودند. چون چنین وضعی در آن مکان سابقه نداشت، آیت الله شیخ محمد تقی بافقی به آنها اعلام میکند اگر مسلمانید باید حجاب را رعایت کنید و اگر مسلمان نیستید ورود غیر مسلمان به این مکان جایز نیست. این برخورد بیپروا و غیرمنتظره باعث شد همسر شاه به هراس بیفتد و با تلفن شاه را در جریان قرار دهد و از وی کمک بخواهد. رضاخان بلافاصله با عدهای سرباز و نظامی خود را از تهران به قم رساند. به دستور او مرحوم بافقی را که در مسجد بالا سر مشغول نماز بود، دستگیر کردند و پیش او بردند. شاه، پیرمرد محترم را مضروب و مجروح کرد و حکم به حبس و تبعیدش داد.
دیکتاتور با چنین برخوردی تصمیم گرفته بود در همان آغاز چنان رعب و وحشتی به وجود آورد که احدی را یارای مقاومت نباشد.
▪ آماده کردن افکار عمومی
در سال ۱۳۰۹ زمانی که دیکتاتوری رضاخان تثبیت شده بود، دولت برای آسان شدن کار کسانی که پیشرفت زنان را در بیحجابی و پوشیدن لباس اروپایی میدانستند، ورود کلاههای زنانه را آزاد اعلام کرد. در سال ۱۳۱۱ سه تن از زنان عرب به نامهای نور حماده از لبنان، حنینه خوری از مصر و سیده فاطمه از عراق به ایران آمدند تا دومین کنگره زنان شرقی را در تهران افتتاح نمایند. در این کنگره که در شانزدهم آذر آن سال شروع شد، خانم نور حماده، رئیس کنگره، با عبارات تملقآمیزی سخن خود را اینگونه آغاز کرد:
در مرغزاری مصفا و چمنزاری پرطراوت، درختی سبز و خرم سر به آسمان کشیده و از شاخههای زیبای خود سایه بر زمین افکنده بود. من طفل بودم و در مدرسه انگلیسی بیروت تحصیل میکردم. روزها زیر سایه این درخت میآرمیدم، اشعاری میسرودم یا دروس خود را مطالعه میکردم، روزی خستگی بر من غالب آمد و حالتی شبیه به خواب یا اغما به من دست داد. در آن حالت خواب دیدم، مکاشفه و شهود کردم یا وحی و الهامی به من رسید. نمی دانم، به هر حال چیزی به مخیله من گذشت. نردبانی از طلا در میان قوس درخشانی از نور دیدم که پایه آن به روی زمین جای داشت و سر آن به اوج علیین میرسید. ملائکه رحمت از این نردبان صعود میکردند. پای این نردبان ملک رحمت، بزرگتر و باشکوهتر بر فراز تختی جای گرفته بود و بر بالای آن ملک عظیم و درخشان که نور بر عالم میتابید، بر عرش عظیمی قرار داشت. من پیش رفتم و خواستم از این نردبان بالا روم و به تخت ملک وسطی و عرش عظیم ملک رحمت برسم. ولی شیاطینی در آن جا بودند که مرا منع میکردند. در این حال، هاتفی به من گفت که دست به دامن دو ملک پایین زن تا تو را به ملک بزرگ برساند و او تو را به ملک بزرگتر خواهد رسانید. من به این دو ملک متوسل شدم تا رسیدم به آن دو ملک دیگر و چون الطاف او شامل حالم شد، رسیدم به آن ملک اعلی. این رؤیا و این خاطره در قلب من باقی ماند و مرور ایام قادر به محو آن نبود تا به این سرزمین وارد شدم و حقیقت آن رؤیا را به چشم دیدم. دانستم که آن ملک رحمت که در عرش اعلی قرار داشت، اعلیحضرت قدر قدرت پهلوی و ملکی که بر تخت رفیع جای داشت، حضرت اشرف اعظم آقای تیمور تاش وزیر محترم دربار اعظم پهلوی و دو ملک دیگر که مرا به آن دو ملک عالی رسانیدند، آقای شاهزاده افسر و آقای اورنگ هستند.[!!] این بود رؤیای طفولیت من و حقیقت آن که در مملکت شما به چشم دیدم و برای ادای تشکر عرضه داشتم... .(۱۴)
در سال ۱۳۱۳ رضاخان به ترکیه رفت. وی در آن جا مجذوب سیاستهای اسلامزدایی مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) رهبر ترکیه گردید و در همانجا قول داد همچون رهبران آن کشور، سیاست مبارزه با مذهب را در ایران دنبال کند. در قسمتی از نطق وی در ترکیه آمده است:
به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، امیدوارم هر دو ملت بعد از این هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده، منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.
در فروردین ماه ۱۳۱۴ در مجلس جشنی در شیراز که با حضور وزیر معارف برگزار شد، دختران دانشآموز به دستور مقامات مکلف شدند بدون پوشش معمول، دست جمعی سرود بخوانند و سپس به ورزش گروهی ژیمناستیک بپردازند. این اقدام موجب خشم سید حسام الدین فالی، روحانی متنفذ شهر شد. به امر او مردم در مسجد وکیل تحصن کردند و بازار شیراز تعطیل شد. این قیام با دستگیری و حبس مرحوم فالی سرکوب گردید. در همان سال دستور داده شد مدارس دختران و پسران مختلط شود. شایعه قریبالوقوع بودن کشف حجاب به طور رسمی موجب هیجان ملت شد و خشم و نفرت شهرها را فرا گرفت.
در ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۱۴ به دعوت علیاصغر حکمت، وزیر معارف وقت، عدهای از زنان در دارالمعلمات واقع در کوچه ظهیرالاسلام، خیابان شاهآباد (جمهوری اسلامی فعلی)، جمع شدند و مأموریت یافتند جمعیتی تشکیل بدهند و زیر نظر وزیر معارف، اساسنامه آن را تنظیم کنند و با حمایت دولت در جهت آزادی زنان از حجاب فعالیت نمایند. این جمعیت که بعد «کانون بانوان» نامیده شد، اساسنامه خود را به این شرح اعلام کرد:
کانون بانوان ایران به ریاست عالیه والاحضرت شاه دخت شمس پهلوی و معاضدت و مراقبت وزارت معارف برای اجرای مقاصد زیر تأسیس میشود:
۱) تربیت فکری اخلاقی بانوان و تعلیم خانهداری و پرورش طفل، مطابق قواعد علمی به وسیله خطابهها، نشریات، کلاسهای اکابر و غیره؛
۲) تشویق به ورزشهای متناسب برای تربیت جسمانی با رعایت اصول صحّی؛
۳) ایجاد مؤسسات خیریه برای امداد به مادران بیبضاعت، اطفال بیسرپرست؛
۴) ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه وطنی؛
۵) این کانون بر طبق ماده ۵۸۷ قانون تجارت، شخصیت حقوقی دارد و رئیس آن نماینده کانون خواهد بود.
اعضای هیئت مدیره کانون عبارت بودند از: اشرف نبوی، اختر کامبخش، بدرالملوک بامداد، بتول شیوایی، مهربانو سپاهی، افسرالملوک آریایی، بتول همایون احتشامی، فخرایران غفاری، هاجر تربیت، قمر کیا، پروین اعتصامی، تاجالملوک حکمت، منیرافخم افخمی، عصمتالملوک دولتداد، شمسالملوک جواهر کلام، فخرعظمی ارغون، شمسالضحی نشاط، شاه بانو فخر، صدیقه ریاضی، مهرانور سمیعی و نصرت سلیمی.
خانم هاجر تربیت به ریاست کانون انتخاب شد و اعضا با برگزاری مجالس سخنرانی، نمایش، کلاسهای آموزشی برای بزرگسالان و تمرینهای ورزشی فعالیت خود را آغاز کردند. هدف اصلی و پنهان کانون، مبارزه با حجاب زنان و ایجاد زمینه برای کشف عمومی و رسمی آن بود. به این دلیل که مردم نمیتوانستند بیحجابی را تحمل نمایند و با چنین زنانی برخورد میکردند، پلیس دستورات محرمانهای دریافت کرد تا از زنان بیحجاب که به تدریج تعداد آنها فزونی مییافت، حمایت کند. در تیرماه ۱۳۱۴ مردم مشهد، به رهبری علما و با سخنرانیهای مهیج شیخ بهلول در حرم امام رضا(ع) متحصن شدند. این تحصن، شکل قیام به خود گرفت و ارتش با خشونت و بیرحمی با توپ و سلاح سنگین آن را سرکوب کرد و تعداد بسیاری از مردم را به شهادت رساند و اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی، به جرم تعلل و سهلانگاری در اجرای کشف حجاب، اعدام شد.
در آغاز دیماه ۱۳۱۴، به مناسب بازگشت ژنرال ژان فرانسوی، از مستشاران ارتش ایران، به کشورش، دستور برگزاری مجلس ضیافتی صادر شد که افسران و امرای ارتش همراه با همسران خود بدون حجاب در آن شرکت نمایند. یکی از رجال آن دوره مینویسد:
در یکی از شبهای اوایل دیماه سال ۱۳۱۴، برای تشریفات مراجعت سپهبد ژان از ایران، وزارت جنگ مقتضی دانست به پاس احترام (نسبت به ژنرال ژان) مجلس ضیافتی از افسران عالیرتبه و امرای ارشد بر حسب فرمان شاه منعقد سازد. یک ساعت قبل از آنکه وقت اداری روز قبل از شب پذیرایی پایان یابد، ناگهان بخشنامهای تنظیم و صادر گردید که طبق آن عموم افسران مدعو در این مهمانی، گذشته از اینکه مانند سایر ضیافتها حاضر باشند، موظف بودند که با خانمهای خود در سر میز شام حضور یابند. وصول این بخشنامه ولوله و آشوب و هراس بیمقدمهای ایجاد نمود... . برای بعضیها رفتن به آن مهمانی سختتر از عزیمت به جبهه جنگ بود، تا اینکه زن و شوهر هراسناک از منزل خارج شده، یکی به دکان سلمانی رفته و دیگری به دنبال کلاه و پیراهن بلند و مناسب به لاله زار و اسلامبول و خانههای ارامنه و کلیمیان و همسایه شتافته و همه جا را زیر پا گذاشتند، و آن دیگری نمیداند گیس زنش را چطور به دست نامحرم بدهد که کوتاه کند و آن یکی میخواهد صورت زنش را طوری اصلاح کند و هزاران درد دیگر.
تازه بعد از این مصیبتها، ساعت هشت شده و مرد نمیدانست چطور زنش را بیحجاب از میان کوچه و بازار عبور داده، سوار اتومبیل و درشکه کند و به مجلسی که عده زیادی مرد درآن است، با این قیافه و ترکیب ببرد. بالاخره همه افسران با بانوانشان وارد مهمانی شدند و به قدری قیافهشان خندهدار و مضحک بود که سپهبد ژان در مراجعت به پاریس، به وابسته نظامی ایران که به استقبالش آمده بود، میگوید: نه مشاهده رژه ارتش و نه بنیاد دانشکدههای ایران، هیچ کدام آن اثر روحی را که دیدار مهمانی شب آخر در من به وجود آورد، در خاطرم باقی نگذاشته، من از آن مهمانی قدرت شاه ایران و نهضت تجدد طلبی را که به زور به یک ملتی تزریق میشد، به خوبی استنباط کردم آن شب مهمانی قیافه کارناوال، محفل بالماسکه، مجلس عزا و هرچه بگویید داشت، جز یک شبنشینی حقیقی و زیبا. در آن شب، اغلب زنها در کنار هم جمع شده و مردها نیز در طرف دیگر ایستاده مانند آن که جنایتی مرتکب شده بودند، ملتهب و ناراحت و شرمگین و افسرده بودند و پیدرپی به ساعت نگاه کرده، انتظار پایان مجلس را داشتند. موزیک مینواخت و کسی نمیرقصید؛ غذا بود، ولی هیچ کس اشتها نداشت. در مراجعت نیز اغلب ناراحت بودند و بسیاری از افسران و بانوانشان شب را تا صبح بیدار بودند و پریشان و نگران در فکر آینده بودند... موضوع این مهمانی و داستان آن شب، روز بعد بهسرعت در سراسر محافل سیاسی و نظامیو بازاری و روحانی تهران انتشار یافت و جامعه تهرانی تکان خورده و بدون گفتوگو، مردم خود را آماده و منتظر عملیات وسیعتری کردند. هنوز صحبت در اطراف آن مهمانی تمام نشده بود که یک روز بعد فرمان صادر گردید. تمام ادارات تابعه وزارت جنگ ناگزیرند که در یک مهمانی شرکت کنند، به این ترتیب که رئیس اداره باید ضیافتی داده و از کلیه افسران و کارمندان زیر دست خود با خانمهایشان دعوت کند. این فرمان به تمام فرماندهان لشگرها و تیپها و هنگها و گردانها و واحدهای مستقل نواحی صادر گردید و به مورد اجرا گذاشته شد و این اقدامات مقدمه صدور فرمان روز آزادی بانوان در روز تاریخی هفدهم دی گردید.[!!(۱۵)]علیرغم ایجاد جمعیتهای گوناگون زنانه و مردانه یا مختلط، تأسیس و توسعه مدارس جدید، انتشار نشریههای مختلف و تشکیل مجالس آشکار و مخفی، شبنشینی و ضیافتها، اجرای نمایشها و اقدامات دیگر که در فاصله سالهای ۱۲۲۷ تا ۱۳۱۴ و قریب به یک قرن طول کشید، ملت ایران و حتی امرا و افسران ارتش، به علت نفوذ سنن مذهبی در مردم، به حدود و ثغور دین معتقد و پایبند بودند. از طرف دیگر، استعمار و استبداد بر اسلامزدایی که کشف حجاب اولین و مهمترین مرحله آن بود، اصرار داشتند و چون مسالمت و مماشات، آن هم پس از گذشت چند دهه نتیجه نداد، ناگزیر به زور متوسل شدند.
در اوایل آذرماه ۱۳۱۴ محمدعلی فروغی، ذکاءالملک که ریاست دولت را به عهده داشت، به علت خویشاوندی با اسدی، نایبالتولیه آستان قدس رضوی که مغضوب و معدوم شده بود، ساقط شد و محمود جم به جای وی دولت را در دست گرفت و مأمور شد تا کشف حجاب را رسماً به مرحله اجرا در آورد. وی در خاطرات خود مینویسد:
روز یازدهم آذر ۱۳۱۴ کابینه مرحوم محمدعلی فروغی مستعفی شد. در آن کابینه من سمت وزیر کشور را داشتم. پس از استعفای دولت، من از معاونین و همکاران خود خداحافظی کرده و به منزلم در قلهک رفتم. اتفاقاً آن روز مرحوم دکتر قاسم غنی نهار میهمان من بود... . بعدازظهر من و آن مرحوم برای قدم زدن و گردش کردن از خانه بیرون آمدیم... . در طول یکی از کشتزارهای گندم قدم میزدیم [...] که ناگهان پیشخدمت منزل نفسزنان خود را به ما رسانید و خطاب به من گفت: دو بار از دربار تلفن کرده و شما را خواستهاند؛ تلفنچی گفته که هر کجا هستید بلافاصله خود را به دربار برسانید... . با عجله لباسهایم را پوشیدم و عازم شهر شدم. اعلیحضرت فقید در محوطه کاخ مشغول قدم زدن بودند که من به حضور رسیدم. اعلیحضرت به محض آن که چشمانش به من افتاد، فرمودند: جم! چرا امروز در وزارتخانه حاضر نشدی؟ قبل از آن که من جوابی بدهم، ایشان اضافه فرمودند: به هر حال شما را مأمور تشکیل کابینه میکنم. بهتر است اعضای دولت تازه نیز همان وزرای کابینه فروغی باشند. بنابراین خیلی زود آنها را احضار کنید و مراسم معرفی را به عمل آورید... . نیم ساعت بعد مراسم معرفی انجام شد. وقتی خواستیم از حضور مرخص شویم، اعلیحضرت به من امر کردند: شما اینجا بمانید کار مهمی دارم... . بعد از مدتی اعلیحضرت رو در روی من ایستاده و فرمودند: این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند، دیگر از هرچه زن چادری بود بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت ماست، درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد. من مدتی است به این فکر هستم که زن ایرانی در این قفس سیاه دست و پایش بسته است... . اگر زن امّل و نفهم و محبوس باشد، چطور میتواند نسل خوب و شایسته پرورش دهد؟ عرض کردم: صحیح میفرمایید قربان! زن را باید از اندرون بیرون کشید و زنجیر اسارت را از پای او برداشت... . فرمودند: چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم. من فکری کردم و به عرض رساندم: اگر اجازه بفرمایید در روز افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران، علیا حضرت ملکه و علیا حضرت شاهدختها به اتفاق اعلیحضرت در
مجلس جشن حاضر شوند؛ ضمناً به همه بانوان وزرا و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در این جشن حضور یابند. این عمل اولین قدم برای رفع حجاب خواهد بود و زمینهای برای اجرای نیات و مقاصد شاهنشاه در از بین بردن چادر و چاقچور است. اعلیحضرت گفتند: به شرط آن که موضوع در هیئت دولت مطرح و تصویب شود، فکر خوبی است. همین حالا بروید و در اینباره فکر کنید که طرح لازم را بریزید. این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت بگیرد... . من موضوع را با همکاران خود در میان گذاشتم و گفتم اعلیحضرت مصمم هستند که به هر قیمتی شده این مشکل اجتماعی را از بین ببرند... . پیشنهاد شده که وزرا ۲۴ ساعت فکر کنند و دنباله مذاکرات و اخذ تصمیم به جلسه بعد که قاعدتاً در حضور اعلیحضرت تشکیل میگردید، موکول شد. در جلسه بعد اعلیحضرت فقید نیم ساعت صحبت کردند و از مزایا و اثراتی که کشف حجاب در پیشرفت مملکت خواهد داشت، مطالبی اظهار داشتند... و بعد افزودند: شرکت همسران و دختران من در جشن افتتاح دانشسرای مقدماتی باید سرمشقی برای همه زنان و دختران ایرانی مخصوصاً خانمهای شما و وزاری مملکت باشد. ممکن است در ابتدا این عمل سر و صدا و جنجال زیادی به پا کند، ولی به هر حال کاری است که باید انجام شود. ما با هوچیبازی و تعصبهای خشک نمیتوانیم کاروان ترقیات مملکت را عقب نگه داریم. زن باید از این چادر سیاه آزاد بشود.(۱۶)
● هفدهم دی؛ روز به سر آمدن کاسه صبر استعمار
استعمار از طریق عوامل داخلی خود، حدود یک قرن تلاش کرد با شیوههای مختلف زن ایرانی را از پرده عصمت و عفت بیرون آورد. این تلاشها مخصوصاً در زمان رضاخان شدت یافت. عدهای فریفته شدند اما تودههای مردم بیتوجه به اینگونه تبلیغات همچنان سنتهای خود را حفظ میکردند. استعمار بیش از این تحمل نداشت؛ زیرا کشورهایی همچون افغانستان و ترکیه نیز مدتها قبل از آن حجاب زنان را برداشته و آماده تطبیق کامل خود با فرهنگ غرب بودند. در ایران حکومت رضاخان بهترین فرصت برای تحقق این امر بود و معلوم نبود این فرصت برای همیشه باقی بماند.
سرانجام در هفدهم دی ماه ۱۳۱۴ برنامهای که از مدتها پیش در دستور کار قرار گرفته بود، به اجرا درآمد. به دستور رضاخان جشن فارغ التحصیلی در دانشسرای دختران برگزار شد. در این جشن تمام معلمان، محصلان و نیز زنان مدعو، میبایست بدون حجاب حضور یابند. همسران و دختران شاه نیز برای اولین بار، رسمی و آشکارا بیحجاب در مراسم شرکت کردند.
خانم هاجر تربیت، رئیس دانشسرا با قدردانی از اقدام شاه گفت:
بانوان ایران که برخلاف پیشینیان خود در ادوار اخیر، گرفتار پرده ظلمت و جهالت بودند و در پشت آن مانع بزرگ، نومیدانه دست و پا میزدند، در این سال فرخنده توجه شاهنشاه بزرگ را به جانب خود معطوف دیدند... . چندین قرن گذشت و کسی متوجه حال اسفبار زنان ایران نشد که چه استعداد خدادادی در زیر این تار و پود وهنی به هدر میرود؟ چه قوای سودمندی که جامعه به آن نیازمند است، در این زندان تاریک تلف میشود... . بر اندام زنان جامههای خفت و حقارت را میپوشانیدند، گویا ما را موجوداتی غیر قابل اعتماد و ناشایست تصور میکردند و این خود نهایت خواری و مذلت بود. گاهی یکی از ما از پشت سیاه چال زندان، به دنیای روشن نگریسته و خدمات همجنسان خود را در سایر ممالک میدید، ولی کو آن دست توانایی که با قدرت مصلحانه خود، درهای علم و معرفت و آزادی و هنرمندی را به روی ما بگشاید و نصف مردم کشور را از رخوت و جهل برهاند. هزار شکر که ما در عهدی قرار داریم که قیود به اندک التفات شاهانه فرو ریخت و سعادت از هر جانب روی آور شد. شاهنشاها! روان آن مادران محروم که در قرنهای پیش، از این نعمت بینصیب ماندند، با زبان بانوان امروزی ایران سپاسگزاری میکنند.(۱۷)
سپس رضاخان با ابرازِ خوشحالی از این اقدام گفت:
بی نهایت مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود بردهاند. سابق بر این زنهای این کشور به واسطه خارج بودن از اجتماع، نمیتوانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز ادا نمایند و خدمات و فداکاری خود را آن طور که شایسته است انجام دهند، ولی حالا به مقامی رسیدهاند که علاوه بر امتیاز برجسته مادری که دارا میباشند، از مزایای دیگر اجتماع هم میتوانند بهرهمند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم که سابقاً نصف جمعیت کشور ما به حساب نمیآمد، یعنی نصف قوای عامله مملکت بیکار بود.(۱۸)
البته هم خانم تربیت و هم رضاخان میدانستند که حجاب مانع اصلی سیاست اسلامزدایی و غربگرایی است و نه مشکل پیشرفت زنان، و گرنه تغییری که از آن پس در زندگی چنین زنانی به وجود آمد، چه بود جز آن که با کشف حجاب، رفع حُجب و حیا نیز شد؟ اگر زن قبلاً در خانه و خارج از آن، در جامعه، همدوش مرد به تربیت فرزند میپرداخت، یا با کار و کوشش مستقیم و غیرمستقیم به اقتصاد و اداره زندگی جامعه کمک میکرد، پس از آن مجبور شد با زن اروپایی، آن هم تنها برای مصرف کننده کالاهای مصرفی همدوش و همگام شود.
بنابر ادعای مدعیان آزادی زن، کشف حجاب موجب شد «درهای علم و معرفت و آزادی و هنرمندی» به روی زنان ایرانی گشوده شود و زنان توانستند مانند همجنسان خود در ممالک مترقی قدم بردارند. آیا از میان چنین زنان «آزادهای» که غربیها را اسوه خود قرار داده بودند، در طول بیش از چهار دهه پس از کشف حجاب یک «مادام کوری» یا «فلورانس نایتینگل» یا یک «ژاندارک» به وجود آمد؟ جز این بود که سرانجام چون کلاغ، راه رفتن خود را فراموش کردند و راه رفتن کبک را هم نتوانستند بیاموزند؟ به قول مخبرالسلطنه هدایت که از سردمداران همان حکومت بود، «تمدن بلواری را یاد گرفتند و حتی از غربیها پیش افتادهاند اما تمدن لابراتواری را هرگز». وی که در اوج قدرت رضاخان در محدوده سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۲ رئیسالوزرا بود، مینویسد:
فکر تشبه به اروپایی از آن جا به سر پهلوی آمد. صورت بلا آراسته است و بیشتر معایب که امروز گریبانگیر ملل است، از طرز زندگی برخاسته. در شرق فقط زنها در چادر نبودند، زندگی اعیانی تا درجهای در پرده بود، تجملات در برزن و بازار ظهور نداشت و کمتر تحریک به رشک و رقابت میکرد... تقلید اروپایی به صورت خوش مینماید، به معنا دشوار است... . ترقی اروپا در افزارسازی است، نه در اسکی و فوتبال بازی لازمه امداد به زندگانی. اگر رفعِ حجاب باشد، رفع حجب و حیا زندگانی را خراب کرد.
در اروپا عفت و ناموس را فدای تجارت کردهاند، زن را مضطر میخواهند که اجرتِ کمتر بدهند... . کلاه اجنبی، ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را... . پلیس دستور یافت روسری را از [سر ]زنها بکشد، روسریها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت. بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرزین محل، مجالس ترتیب بدهند. زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط، عادی شود. وثوقالدوله از پیشقدمها بود. در کافه بلدیه شبنشینی مرتب شد. من هم دعوت داشتم. نوشتم خانمی مجلس آرا ندارم و تنها آمدن خلاف نزاکت است... . نظمیه به من اطلاع داد که در گوشه دَروس چنان مجلسی فراهم کند. خوشبختانه رعایای دروس ارمنیاند و چند پیرزن که با چادر روی نیمه باز آمدند. آنچه اجباری بود به جای خود، مردان بیناموس و متملقان چاپلوس، زنهای خودشان را به مجلس رقص بردند و به الدنگها سپردند. میرزا ابوطالب صاحب حمام پاک را که در نقطه ارگ است، از نظمیه خواستند که در حوزه خود مجلسی آشتیکنان ترتیب بدهند. برخاست و به راه افتاد . گفتند: کجا؟ گفت: [زندان ]قصر. میدانم که من این خلاف اخلاق را نخواهم کرد و محکوم به حبس خواهم شد، نگفته، خودم میروم ... . جای شکرش باقی است که سرتا پا برهنه در کوچه آمدن را در پاریس و برلن پلیس منع کرده بود و الا در حرارتِ تقلید، بانوان ما مستعد تقلید بودند و آنچه در پرده داشتند، مینمودند. اگرچه به رنگ لباسهای تنگ اینک هم پیداست... . به واسطه رفعِ حجاب، در حقیقت حجب و قبولِ رسومِ ناباب و تقلید هرزه گردان پاریس، تکلف در لباس به جایی کشیده که عایدات مشروع و حلال هشتاد درصد، وفا به ایفای مُد نمیکند. لباس صبح، لباس ظهر، لباس عصر، شب، کفش و جوراب و کلاه هم رنگِ دامن... . سابقه وسمه میکشیدند. سرانگشتان را حنا میبستند. چون پول به خارج نمیرفت، وحشیگری بود. حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک میرود، نشانه ترقی و تمدن است.(۱۹)
● بعد از کشف حجاب
توطئه کشف حجاب فتنهای بزرگ و برای جامعه مذهبی ما بسیار سنگین و تحملناپذیر بود. مرحوم آیتاللَّه حاج شیخ عبدالکریم حائری، مرجع تقلید وقت، از غصه آن بیمار شد و چندی بعد از همان بیماری فوت کرد. آیتاللَّه حاج آقا حسین قمی که در مشهد ساکن بود و از علمای طراز اول به شمار میرفت، گفته بود: «میروم پای شاه را میبوسم و نمیگذارم این کار انجام شود.» اما کاری که استعمار، نزدیک به یک قرن آن را در سرلوحه برنامههای خود قرار داده و در حکومت دست نشانده رضاخان فرصت اجرای آن را یافته بود، با خواهش و التماس این و آن تغییرپذیر نبود. لذا به آن مرحوم حتی اجازه دیدار با شاه را ندادند و او که تحمل دیدن فساد و منکرات علنی در جامعه را نداشت، به عراق مهاجرت کرد. مرحوم میرزا محمود خراسانی فرزند صاحب کفایه (آخوند خراسانی از مراجع بزرگ عصرمشروطه) که خواست دنباله کار او را بگیرد و با این توطئه مقابله کند، در مشهد دستگیر و تحتالحفظ به تهران برده و زندانی شد و در همان جا فوت کرد، یا به روایتی به شهادتش رساندند. با این حال، علما ناامید نشدند و مخفیانه به مبارزه ادامه دادند و به روشنگری پرداختند. در جریان این فتنه عدهای از متدینان از اندوه سکته کردند. بعضی، زنان خود را طلاق دادند. بسیاری از زنان مؤمن، خود را در خانه محبوس کردند و تنها پس از سقوط دیکتاتوری، در شهریور ماه ۱۳۲۰، فرصت بیرون رفتن از منزل پیدا کردند و چه بسیاری که در محبس خانه مردند و روی آزادی ندیدند.
برخی نیز به شکل عملی با پوشیدن پالتوهای بلند و کلاههای بزرگ یا روسری، به گونهای که موها معلوم نباشد، با بیحجابی مقابله کردند. عدهای دختران خود را از مدارس جدید بیرون آوردند تا مجبور نشوند بدون حجاب به مدرسه بروند. بدین ترتیب، نبردی نابرابر بین مردمی بیپناه و دولتی با انواع سلاح شروع شده بود.
با فروپاشی دیکتاتوری رضاخان بار دیگر زنان به سوی حجاب روی آوردند. در این دوره یعنی بعد از شهریور ۱۳۲۰ که سلطنت محمدرضا پهلوی شروع میشود، در گزارشهای متعدد و مکرر مأموران از رویکرد زنان به حجاب اظهار نگرانی و از مقامات مربوطه تقاضای چارهجویی شده است. اما نظام جدید که با مشکلات فراوانی درگیر بود، ضعیفتر از آن بود که بتواند با حجاب زنان برخورد کند. محمدرضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم مینویسد:
شاید مبارزه با حجاب در دوره پدرم فقط با توسل به زور ممکن بود، اما در دوره سلطنت من به جهت رشد زنان نیازی به آن نیست، زیرا آنها با آگاهی حجاب را به تدریج کنار میگذارند.
البته با رویکرد تدریجی زنان به حجاب، به ویژه بعد از قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و آغاز رهبری دینی و سیاسی امام خمینی (ره) مشخص شد که پیشبینی محمدرضا درست نبوده است. توجه زنان از قشرهای مختلف، از جمله تحصیلکردگان در دانشگاههای داخلی و خارجی به حجاب، در این دوره تعجب محافل داخلی و خارجی را بر انگیخته بود.
صدیقه دولت آبادی که از فرقه ازلی، منشعب از فرقه بابی و از پیشگامان مبارزه با حجاب در اواخر دوره قاجار و دوره رضاخان بوده است و از بازگشت زنان به حجاب در دوره بعد از شهریور ۱۳۲۰ به شدت ناراحت و نگران بود و زحمات خود و امثال خود را بر باد رفته میدید، با خشم و نفرت و احساس وحشت از وضعیت جدید هشدار داد:
موضوعی که در پیرامون آن سخن میرانم، احتیاج است در زمینه دو موضوع مهم: اخلاق عمومی و برگشت حجاب.
امروزه بزرگترین احتیاج اتحاد برای حفظ آزادی بانوان است. پس من موظفم به شما بانوان یادآوری کنم که یک خطر بزرگ ما را تهدید میکند و آن خطر بسیار نزدیک و وحشتناک است. کدام خطر؟ خطر مرگ استقلال و آزادی بانوان. اگر امروز از این خطر جلوگیری نکنیم، فردا به خطر مهیب مرگ استقلال ایران گرفتار میشویم. اکنون روز به روز تحریکات در موضوع برگشت حجاب بیشتر است و مرتجعین دارند به مقاصد شوم خود میرسند و نمیدانند به اقدامهای تندرو به کجا میروند.
بدبختانه زنان از همه جا بیخبر کورکورانه به جای پای آنها قدم میگذارند. به شما قول میدهم که اشخاص مختلف در مکانهای مختلف برای خفه کردن زنان، یعنی نیمی از بدن افراد ایرانی، آستینهای فراخ را بالا زده و در جیبهای گشاد را باز کردهاند که شما و مرا خفه کنند و بعد از آن که حق استقلال و آزادی ما را کشتند و به ثبوت رسید که نصف بدن مرد ایرانی فلج است، در پای میز صلح عمومی هم قلمی روی حق استقلال ایران و ایرانی کشیده میشود.
امروز عده ما بسیار کم است و عده زنان کهنهپرست و فریبخورده زیاد است. آیا شما حاضرید زیر پای جهال خرد شوید؟ اگر روزی رسید که تاریکنشینان و پستطینتان بخواهند علناً بر ضد ترقی و تعالی زن قیام کنند و آزادی دهساله ما را برگردانند و حیثیت زن ایرانی را لکهدار نمایند، باور کنید بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم، یا در خانهام را پیش کنم، بیدرنگ با یک علامت سفید به نام آزادی زنان در میان جمع مردانی که نمیفهمند کور و کر کردن مادر، خواهر، زن و دخترشان جنایتی عظیم است و نمیخواهند بفهمند که مادران آنها عاقل و تربیت شده نباشند، عفت اسلام محفوظ نمیماند و این چادر بیعصمتی که میخواهند بر سر زنان بکنند، پرده بیعفتی است که بر روی اعمال فواحش میکشند، نه آنچه آنها برای خودشان مذهب ساختهاند. بله در میان همان مردان برخواهم خاست و با صدای رسا به دنیا میفهمانم که ایران خالی از زن نیست و بر فرض در این راه کشته بشوم، افتخار ابد را خواهم داشت و بدانید که این ادعای من به ثبوت رسیده است.(۲۰)
خانم سینتیا هلمز که همسرش ریچارد هلمز از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ سفیر امریکا در ایران بود، در خاطراتش مینویسد:
از دیده غربیها به خصوص آنها که طرفدار برابری زن و مرد هستند، چادر معرف محدودیت زن شرقی است. به نظر من این تصور حقیقت ندارد، حجاب دارای امتیازاتی نیز هست... . حجاب با وضع اجتماعی خاصی همراه است. نقش مرد را به عنوان رئیس خانواده تسجیل میکند و بدان معناست که شوهر خواهد توانست شرف خانوادگی خود را از هر گونه هتک حرمت محفوظ بدارد. به این لحاظ بعضی شوهران خواستار آن هستند که همسرانشان حجاب داشته باشند... از آن جا که حجاب نشانه تعدی و ظلم نیست، کوشش برای به دور افکندن آن با موانعی روبهرو شده است. در سالهای نخستین دهه هفتاد [میلادی ]زنان در کنار مردان پشت میزهای دانشگاه نشستند، اما رفتهرفته زنان خود را پوشاندند و در کلاسها جدا از مردان قرار گرفتند؛ نمیخواستند دوستانشان تصور کنند که به تحریک مردان جوان میپردازند. آیا این تمایل به حجاب نشانهای از اعتقادات نیرومند مذهبی بود؟ نشانهای بود از نارضایتیهایی که به وسیله رهبران مذهبی تشویق میشد، یا واکنش جدی علیه بیبندوباری که در کشورهای غربی شاهد آن بودند؟ از یک دختر خانم خوشسیما و جوان و خوشمشرب که آشنایی نسبتاً طولانی با هم داشتیم سئوال کردم که چرا دوباره به حجاب رو آوردید، پاسخ داد که راه زندگی خود را یافته است و پیش از آن درست بر منطق مذهبش رفتار نمیکرده است. مردها طوری دیگر به او نگاه میکردند، با اشتیاق. وی تصور میکرده با رفتار سابق خودش برادرانش را به لامذهبی تشویق نموده است. بازگشت به چادر تا حدودی عکسالعملی بود در برابر فساد غربی که بسیار از مردم تصور میکردند خاندان سلطنتی بر آنها تحمیل کرده و مستقیماً با اعتقادات مذهبی آنها منافات دارد. آگهیهای تبلیغاتی بیپرده، گاهی لوازم آرایش غربی را آگهی میکردند، فیلمهای سکسی به کشور وارد شده و یا در تلویزیون به نمایش گذاشته میشد و در مطبوعات زنان جوان علناً به خوانندگی تشویق میکردند... رفتهرفته متوجه شدم که اسلام تنها مذهب نیست، بلکه آیین زندگی است و به همین جهت، بیشتر و بیشتر مسئله زن ایرانی را درک نمودم. چگونه میتواند هم به ایمان نیرومند و مذهبی خود پایبند باشد و هم در پیشرفت کشور شرکت کند؟(۲۱)
با توجه به اینکه پدیدههای اجتماعی دارای علل مختلف تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نیز عوامل داخلی و خارجی هستند، آنچه گذشت تنها بررسی تاریخی، سیاسی روند حجاب و بیحجابی در تاریخ معاصر ایران بود، اما سایر عوامل و مسائل آن را باید جامعهشناسان و روانشناسان تودهها و صاحبنظران سیاسی و اقتصادی مورد برسی قرار دهند که: آیا جامعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سوی بدحجابی گرایش داشته است؟ آیا عوامل خارجی در آن نقش داشتهاند؟ آیا اخلاق عمومی تأثیرگذار بوده است؟ آیا عملکرد مسؤلان مؤثر بوده است؟ آیا اعمال سیاستهای گاه خشن و گاه ملایم، موجبات تجری بعضی را فراهم کرده است؟ آیا بعضی بدحجابی و ترویج آن را نوعی مبارزه سیاسی تلقی میکنند؟ آیا مقبولیت مسئولان و مشروعیت نظام از نظر بعضی در این امر تأثیر گذاشته است؟
به نظر میرسد همه این عوامل کم و بیش در امر بدحجابی دو دهه اخیر نقش داشتهاند که بررسی آن از حوصله این مقاله خارج است و همانگونه که اشاره شد روانشناسان و جامعهشناسان باید پاسخ علمی آن را بیان نمایند.
مراد علی توانا
۱) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، ج ۴، ص ۹۲۳، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۱.
۲) امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۶،ص ۱۲۵، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۱.
۳) لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، اول، ص ۶۴۷، شرکت انتشارات علمی - فرهنگی، تهران ۱۳۶۷.
۴) منصوره پیرنیا، به نقل از سالار زنان ایران، ص ۷۰، شرکت انتشاراتی مهر ایران، واشنگتن، ۱۳۷۴.
۵) مؤسسه اطلاعات، خاطرات نورالدین کیانوری، ص ۹۶، تهران ۱۳۷۱.
۶) لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، ج او، ص ۶۴۹، شرکت انتشارات علمی - فرهنگی، تهران ۱۳۶۷.
۷) همان، ص ۶۴۴.
۸) کلاراکولیور رایس، زنان ایرانی و راه ورسم زندگی آنها، ترجمه دکتر اسد الله آزاد، ص ۲۱۹، انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، خرداد ماه ۱۳۶۶.
۹) فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، تهران ۱۳۶۷.
۱۰) عالم نسوان، سال نهم، شماره ششم، آبان ماه ۱۳۰۸، ص ۲۵۲-۲۵۹.
۱۱) همان، سال دهم، شماره دوم، اسفندماه ۱۳۰۸، ص ۵۴-۵۵.
۱۲) همان، سال هفتم شماره هفتم و هشتم، تیرماه ۱۳۰۶، ص ۲۵۸.
۱۳) همان، سال نهم، شماره ششم، آبان ماه ۱۳۰۸، ص ۲۸۰.
۱۴) روزنامه ایران، ۸ آذر ماه ۱۳۱۱.
۱۵) خواندنیها، سال ۱۵، شماره ۳۲، سه شنبه، ۲۱ دی ماه ۱۳۳۳.
۱۶) حسین مکی، تاریخ ۲۰ ساله ایران، ج ۶، ص۲۶۰-۲۶۳، نشر ناشر، تهران ۱۳۶۲.
۱۷) فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، ص ۱۳۱.
۱۸) همان، ص ۱۳۲.
۱۹) مهدی قلی خان هدایت ( مخبر السلطنه )، خاطرات و خطرات، ص ۴۰۵، ۴۰۸ و ۴۹۳انتشارات زوار، تهران ۱۳۴۴.
۲۰) صدیقه دولت آبادی و دیگران، نامهها، نوشتهها و یادها، ج۲، ص ۳۷۵-۳۷۷، انتشارات میدلند، شیکاگو، تابستان ۱۳۷۷.
۲۱) سینتیا هلمز، خاطرات همسر سفیر، ترجمه اسماعیل زند، ص ۱۳۴-۱۴۸، نشر البرز، تهران ۱۳۷۱.
۱) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، ج ۴، ص ۹۲۳، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۱.
۲) امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۶،ص ۱۲۵، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۶۱.
۳) لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، اول، ص ۶۴۷، شرکت انتشارات علمی - فرهنگی، تهران ۱۳۶۷.
۴) منصوره پیرنیا، به نقل از سالار زنان ایران، ص ۷۰، شرکت انتشاراتی مهر ایران، واشنگتن، ۱۳۷۴.
۵) مؤسسه اطلاعات، خاطرات نورالدین کیانوری، ص ۹۶، تهران ۱۳۷۱.
۶) لرد کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، ج او، ص ۶۴۹، شرکت انتشارات علمی - فرهنگی، تهران ۱۳۶۷.
۷) همان، ص ۶۴۴.
۸) کلاراکولیور رایس، زنان ایرانی و راه ورسم زندگی آنها، ترجمه دکتر اسد الله آزاد، ص ۲۱۹، انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، خرداد ماه ۱۳۶۶.
۹) فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، تهران ۱۳۶۷.
۱۰) عالم نسوان، سال نهم، شماره ششم، آبان ماه ۱۳۰۸، ص ۲۵۲-۲۵۹.
۱۱) همان، سال دهم، شماره دوم، اسفندماه ۱۳۰۸، ص ۵۴-۵۵.
۱۲) همان، سال هفتم شماره هفتم و هشتم، تیرماه ۱۳۰۶، ص ۲۵۸.
۱۳) همان، سال نهم، شماره ششم، آبان ماه ۱۳۰۸، ص ۲۸۰.
۱۴) روزنامه ایران، ۸ آذر ماه ۱۳۱۱.
۱۵) خواندنیها، سال ۱۵، شماره ۳۲، سه شنبه، ۲۱ دی ماه ۱۳۳۳.
۱۶) حسین مکی، تاریخ ۲۰ ساله ایران، ج ۶، ص۲۶۰-۲۶۳، نشر ناشر، تهران ۱۳۶۲.
۱۷) فاطمه استاد ملک، حجاب و کشف حجاب در ایران، ص ۱۳۱.
۱۸) همان، ص ۱۳۲.
۱۹) مهدی قلی خان هدایت ( مخبر السلطنه )، خاطرات و خطرات، ص ۴۰۵، ۴۰۸ و ۴۹۳انتشارات زوار، تهران ۱۳۴۴.
۲۰) صدیقه دولت آبادی و دیگران، نامهها، نوشتهها و یادها، ج۲، ص ۳۷۵-۳۷۷، انتشارات میدلند، شیکاگو، تابستان ۱۳۷۷.
۲۱) سینتیا هلمز، خاطرات همسر سفیر، ترجمه اسماعیل زند، ص ۱۳۴-۱۴۸، نشر البرز، تهران ۱۳۷۱.
منبع : مجله پیام زن
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
مجلس شورای اسلامی مجلس شورای نگهبان ایران دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران قالیباف افغانستان رئیسی رئیس جمهور
تهران هواشناسی چین شورای شهر تهران شورای شهر شهرداری تهران پلیس قتل سیل کنکور فضای مجازی وزارت بهداشت
قیمت دلار مالیات خودرو دلار قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت طلا مسکن تورم ایران خودرو سایپا
زنان تئاتر تلویزیون سریال بازیگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران سینما فیلم موسیقی سریال پایتخت قرآن کریم
سازمان سنجش خورشید
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه عراق ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی باشگاه پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک سپاهان استقلال تراکتور وحید شمسایی
هوش مصنوعی اپل آیفون تبلیغات همراه اول فناوری اینترنت ناسا گوگل بنیاد ملی نخبگان دانش بنیان
موز خواب بارداری دندانپزشکی کاهش وزن آلزایمر