یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نقش مدیریت دانش ضمنی در خلاقیت و نوآوری


نقش مدیریت دانش ضمنی در خلاقیت و نوآوری
عصر حاضر، عصر تحولات و تغییرات شگرف درفناوریهاست. عصری كه ساختار فكری آن آكنده از عمق بخشیدن به اطلاعات و توجه به مشاركت نیروی انســـانی خلاق و دانش گرا به جای نیروی انسانی عملكردی است. از این رو، مدیریت هوشیار بر آن است تا هرچه بیشتر و بهتر درجهت استفاده از ابزاری به نام دانش برای رویارویی و مقابله با عوامل عدم اطمینان، حفظ موقعیت و ایجاد خلاقیت و نوآوری جهت گسترش عرصه رقابتی خود برآید، این امر مستلزم این است كه سازمان با ارج نهادن به مدیریت دانش و متقابلا مدیریت خلاقیت و نوآوری، آن را به عنوان یك نیاز استراتژیك و ضروری جهت پیشگامی در عرصه رقابت پذیری، در زمره برنامه های اولویت دارخود قرار دهد. م دیریت نوآوری در واقع فرایندی است كه از طریق تركیب و یكپارچگی اجزای مختلف دانش به پدیدآوردن بدیهیات می پردازد. در این راستا به کارگیری دانش ضمنی به عنوان محركی اساسی در موفقیت فرایند نوآوری، تاثیر قابل ملاحظه ای در کارایی شركتها خواهد داشت. مقاله حاضر در آغاز دلایل اهمیت دانش ضمنی در فرایند خلاقیت، نقش دانش ضمنی را در مدیریت نوآوری شناسایی كرده و مواردی از موانع و مشكلات ایجاد وتسهیم آنرا ذكر می كند. سپس بر اساس آخرین پژوهشهای انجام گرفته در این حوزه، مدل یكپارچه ای برای تشریح تاثیر دانش ضمنی بر مدیریت موفقیت آمیز نوآوری تشریح و ارائه می گردد، در پایان اهرمهای كلیدی مدیریت دانش ضمنی شناسایی شده و تاثیر مثبت آن بر موفقیت نوآوری مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
در این عصر ضمن تلاشهای بسیاری كه در زمینه ساختاردهی و مهندسی مجددفرایندها و همچنین كاهش هزینه ها به منظور كسب سودآوری، توسط شركتها انجام گرفته است ، اینك نوبت این است تا بسیاری از آنها به تجدید سبد محصولات خود از طریق ایجاد نوآوری بپردازند. در این راستا خلاقیت و تولید افكار و اندیشه های نو توسط مدیران و كاركنان سازمانی از اهمیت ویژه ای برخوردار شده و جایگاه والایی را درسازمان به خود اختصاص داده است. امروزه سازمانهایی موفق هستند و می توانند در دنیای پررقابت ادامه حیات بدهند كه دائماً افكار و اندیشه های جدید را در سازمان كاربردی سازند. این امر توسط مدیران و كاركنان خلاق امكان پذیر است اما آیا شركتها شرایط و محیط موردنیاز را ایجاد می كنند؟ آیا آنها با اهرمهای مناسب جهت بهینه ساختن موفقیت نوآوری آشنایی دارند؟ نقش دانش ضمنی به عنوان یك اهرم كلیدی در ایجاد نوآوری مورد تاكید قرار گرفته و با هدف موفقیت خلاقیت، ضمن استناد بر تحقیقات انجام شده در این حیطه، ابعاد مرتبط دانش ضمنی و مدیریت نوآوری بررسی و تشریح می شود. بر این اساس در آغاز با مروری بر ادبیات مدیریت دانش ضمنی و مدیریت نوآوری، نقش دانش ضمنی بر خلاقیت و نوآوری سازمانی در سه بعد: تكامل دانش ضمنی ، حیاتی سازی آن و انتقال دانش ضمنی بررسی شده،سپس با بیان سه محور: انواع نوآوری ، نوع صنعت و ساختار سازمانی یک سازمان خلاق در مدیریت نوآوری ، مدلی یكپارچه از ارتباط و تاثیر مدیریت دانش ضمنی بر مدیریت نوآوری ارایه می گردد.
۱ - مدیریت دانش در سازمان
در دسته بندی ای كه از سوی صاحب نظران كسب و كار ارایه گردیده ؛ دهه ۱۹۸۰ را دهه جنبش كیفیت (تاكید بر اینكه برای دستیابی به كیفیت بهتر، همه كاركنان باید از قدرت فكری خود بهتر استفاده كنند)؛ دهه ۰۹۹۱ را دهه مهندسی مجدد (استفاده از فناوری برای بهبود فرایندهای كسب و كار و كاهش هزینه ها)؛ و دهه ۲۰۰۰ را دهه مدیریت دانش لقب داده اند [۱].دانش‌ همان‌ صورت‌ ذهنی‌ایده‌ها، واقعیتها، مفاهیم‌، داده‌ها و تكنیك های ‌ثبت‌ شده‌ در حافظه‌ انسان‌ است‌[۲]‌ که از مغز انسان‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و مبتنی‌ بر اطلاعاتی‌ است‌ كه‌ با تجربه‌، باورها و ارزشهای‌ شخصی‌، همراه‌ با تصمیم‌ و عمل‌وی‌، دگرگون‌ و بارور می‌شود. دانش‌ هر شخص‌ با دانش‌ فرد دیگری‌ كه‌ همان‌ اطلاعات‌ را دریافت‌ می‌كندیكسان‌ نیست‌. اهمیت فزاینده دانش در عصــر حاضر، سازمانها را ناگزیر می سازد تا نسبت به معانی ای چون خلاقیت تكنیك ، خلاقیت در محصول یا فرایند و خلاقیت سازمانی یا استراتژیك، با تعمقی بیشتر بیندیشند. این موضوع سازمانها را با چالشهایی در زمینه چگونگی پــــردازش دانش و ایجاد آن مواجه می سازد.
«نوناكا» در مدل یكپارچه خود برای ایجاد دانش پویا، از دانش به عنوان عامل محرك درونی یاد می كند. دانشی كه مفهومی در بر نداشته باشد در واقع اطلاعات خواهد بود و اطلاعات زمانی به دانش تبدیل می گردد كه توسط اشخاص تفسیر گردیده، با عقاید و تعهدات آنها آمیخته شده و به آن مفهوم داده شود .[۳] به تبع تبدیل دانش به منبع استراتژیك برای رقابت و بقای سازمانها و جوامع، نیاز به توسعه و اشراف بر روشهای خلق، اشتراك و به كارگیری آن حیاتی می شود. تقاضا برای دانش به نوبه خود به تقاضا برای افزایش ذخیره دانش و توزیع آن منجر می گردد.[۴] مدیریت دانش، مجموعه ای از فرایندها برای فهم و به كارگیری منبع استراتژیك دانش در سازمان است. مدیریت دانش، رویكردی ساخت یافته است كه رویه هایی را برای شناسایی، ارزیابی و سازماندهی، ذخیره و به كارگیری دانش به منظور تامین نیازها و اهداف سازمان برقرار می سازد. [۵]مدیریت دانش، علاوه بر مدیریت اطلاعات ،تسهیل در ایجاد دانش جدید و مدیریت روشهای تسهیم و کاربری دانش را نیز بر عهده دارد . [۶] بسته به اینكه دانش از لحاظ فیزیكی در كجا قرارمی گیرد می توان آن را به دو نوع دانش تصریحی و ضمنی تقسیم‌بندی كرد.[۷] «نوناكا» و نویسندگانی دیگر از جمله «هال» و «آندریانی» دانش تصریحی را دانشی می دانند كه قابل رمزگذاری و كدگذاری بوده و در نتیجه می توان آن را به سادگی مخابره ، پردازش و منتقل و درپایگاه داده‌ها ذخیره كرد. این نوع از دانش را می توان فرم داد و یك فرمول علمی و یا كتابچه راهنما بین افراد سازمان منتشر كرد . دستورالعملها، مقررات، قوانین، رویه‌های انجام كار، آئین‌نامه‌ها، شرح جزئیات و… كه به صورت رسمی در بین افراد سازمان به آسانی قابل انتقال هستند همه دانش تصریحی به حساب می آیند . در مقابل، دانش ضمنی شخصی بوده و فرموله كردن آن بسیار مشكل است. این نوع از دانش كه از طریق تسهیم تجربیات با مشاهده و تقلید اكتســـاب می شود، ریشه در اعمال ،‌رویه ها ،تعهدات ، ارزشها و احساسات افراد داشته؛ قابل كد گذاری نبوده؛ از طریق یك زبان مخابره نمی شود . دانش ضمنی و تصریحی مكمل یكدیگرند و این بدین معناست كه برای ایجاد دانش هر دوی آنها ضروری هستند، از این رو آنچه ما دانش می خوانیم از طریق تعامل بین دانش ضمنی و تصریحی و نه هر كدام به تنهایی ایجاد می شود.
به طور كلی در رابطه با مدیریت دانش وخلاقیت منابع انسانی در سازمان دو راهبرد اساسی زیر مطرح است. نخست، استفاده بهینه از فناوریهای موجود در سازمان جهت به كارگیری وكاربرد بهتر دانایی در داخل شركت است. به عنوان مثال، ایجاد پایگاه داده ای از فهرست افراد با تجربه در فعالیتی خاص می تواند در صورت لزوم برای پردازش اطلاعات مورد استفاده قرار گیـــرد. این عمل باعث می گردد تا شركتها دانسته های موجود در سازمان را به همراه دانایی تك تك كاركنان برحسب مورد، شناسایی كنند. راهبرد دوم، كه گاهی نوآوری دانایی نامیده می شود، زمانی است كه كاركنان، از ارزشها و معیارهای سازمان شناخت كافی داشته و قادرند ایده های خلاقانه خود را در جهت تولید محصول و خدماتی نو و ارزشمند به كار بگیرند.[۸]
● مدیریت دانش ضمنی
به مرور زمان و با ادامه جریان زندگی نوعی از دانش در درون اشخاص نهادینه می گردد ؛ پولانی نخستین بار در سال ۱۹۶۹ با بیان این مطلب كه«ما بیشتر از آنچه می گوییم ،‌می دانیم» به نمونه هایی از تواناییهای انسان نظیر یادگیری دوچرخه سواری و شنا یا چگونگی تشخیص چهره ها اشاره می كندكه تشریح نحوه انجام آن به راحتی توسط فرد امكان پذیر نیست ،او دانش اینگونه تواناییهای را «دانش ضمنی» نامید. به بیانی دیگر، دانش ضمنی را می‌توان مجموعه ای از تجارب، مهارتها، دیدگاه های كاری و نظام ارزشی و ذهنی در درون فرد دانست كه قابل گفتن نبوده و در هیچ پایگاه داده‌ای ذخیره نشده است بلكه جایگاه آن را ذهن آدمی و فعالیتهای اوتشكیل می دهد. چالش اصلی مدیریت دانش نیز تبدیل هر چه بیشتر و بهتر دانش ضمنی به دانش تصریحی است. [۹] از مدیریت دانش ضمنی تعاریف بسیاری توسط نویسندگان و اندیشمندان این رشته نقل گردیده است به عنوان نمونه «روزنبرگ» در سال ۱۹۸۲ دانش ضمنی را به عنوان دانش تكنیك ها ، روشها و طرحهایی مطرح كرد كه فرد ضمن رسیدن به نتایج دلخواه خود، آنها را به كار گرفته بدون آنكه قادر باشد دلیل واضحی برایشان بیان كند.[۱۰] «نوناكا» بر این اعتقاد است كه دانش ضمنی كاملا شخصی بوده ، رسمی كردن آن بسیار مشكل است، از این رو انتقال آن به دیگران به آسانی موثر نیست.[۱۱] «هاول» دانش ضمنی را غیر كد پذیر و فن غیر قابل تجسمی دانسته كه از طریق دریافت غیر رسمی از رفتار و رویه های یادگرفته شده كسب می گردد[۱۲] . «گرانت» این واژه را با توجه به قابلیت استعمال آن اینگونه تعریف می كند كه : «دانش ضمنی فقط از طریق استعمال آشكار می شود و انتقال آن امكان پذیر نیست .» [۱۳] در این مقاله با استناد بر تعاریف «نوناكا» ، «هال» و «اندریانی»، نقش و تاثیر دانش ضمنی در فرایند خلاقیت و نیل به موفقیت آن در سازمانها در سه بعد كلیدی ، تكامل دانش ضمنی در سازمانها، حیات بخشی و در نهایت انتقال آن در سازمانها مورد بررسی قرار می گیرد.
بعد اول- تكامل دانش ضمنی در سازمانها : ایجاد و تكامل دانش ضمنی شرایط خاصی را می طلبد ، در این زمینه «نوناكا» در سال ۲۰۰۰ مدل حلزونی دانش را مطرح كرد و چنین بیان می دارد كه «دانش ضمنی همیشه با شخص همراه است . به عنوان مثال یك محقق باهوش دارای بینشی است كــــه به ثبت اختراع جدیدی منجر می شود ، یا یك كفاش بعد از كسب سالها تجـربه فرایند خلاقیت جدیدی را مطـرح می سازد .» به عقیده «نوناكا» دانش سازمانی از طریق تعامل اجتماعی میان دانش ضمنی و تصریحی، توسعه می‌یابد. وی با توجه به این فرض اساسی كه دانش به عنوان سرمایه اصلی سازمان، مستلزم هماهنگی و یكپارچه سازی است و با ایجاد تعاملی پویا بین این دو نوع از دانش به چهار راهبرد اساسی اجتماعی كردن ( از دانش ضمنی به دانش ضمنی )، بیرونی‌سازی ( از دانش ضمنی به دانش تصریحی)، تركیب ( از دانش تصریحی به دانش تصریحی )، درونی سازی (از دانش تصریحی به دانش ضمنی) در فرایند تبدیل دانش اشــــاره می كند. از این طریق سازمان قادر خواهد بود به خلق و توسعه دانش جدید اقدام كند . دانش ایجاد شده از طریق این فرایند حلزونی در سطوح افقی و عمودی سازمان توسعه پیدا كرده و خود سبب ایجاد حلقه جدیدی از دانش می شود. این فرایند تعاملی در سطح داخلی سازمانی اتفاق می افتد. رفتار مشتریان با پذیرش، خرید، استفاده یا عدم تمایل آنها به استعمال كالا و یا خدمات سازمان سبب ایجاد مفهوم در محصول شده؛ آنگاه مانند محركی جهت استخراج دانش ضمنی آن عمل می كند، سپس این دانش در فرایند خلاقیت سازمان منعكس شده و حلقه جدید ایجاد دانش سازمانی مجددا آغاز می گردد . [۳]«سنكر» بر این اعتقاد است كه در قرن بیست و یكم كدگذاری دانش در تبدیل دانش ضمنی به خلاقیت كمكی نمی كند و اجزا ضمنی خلاقیت فقط از طریق تجارب عملی یا تعاملات شخصی در داخل یا خارج از سازمان و شبكه های اجتماعی با خبرگانی كه تجارب و دانش مرتبط را دارند، می تواند تكامل پیدا كند ، كه آن را فوت و فن یا یادگیری از طریق انجام یك عمل می‌نامیم[۱۴]. وجود فرهنگ سازمانی باز كه در آن از خلاقیت حمایت و پشتیبانی می گردد از جمله پیش نیازهای تكامل دانش ضمنی به حساب می آید. «رودیجر» و «وانینی» تنها راه شناسایی دانش ضمنی را برقراری ارتباط افراد با سازمانهای خارجی یا درون سازمان دانسته و حمایت و تلاش برای ایجاد چنین فضای ارتباطاتی را از وظایف مدیریت می دانند[۱۵]. بنابراین، ازجمله شرایط اساسی ایجاد، تسهیم و استفاده از دانش ضمنی در فرایند خلاقیت، ‌اعتماد بین اعضای سازمان است. تسهیم دانش ضمنی در موقعیتهای غیر رسمی بسیار موفقیت آمیز تر از موقعیتهای رسمی است از این رو فرهنگ سازی در زمینه تشویق افراد به ایجاد دانش ضمنی و ایجاد جوی كه در آن اعضای سازمان برای تسهیم دانش خود احساس امنیت كنند از وظایف حائز اهمیت مدیریت خواهد بود.
بعد دوم – حیات بخشی به دانش ضمنی : اطمینان یافتن از شناسایی دانش ضمنی مرتبط در سازمان یك پیش شرط اساسی جهت فعال ساختن دانش ضمنی در فرایند نوآوری است. در سال ۱۹۹۸ جمعی از صاحب نظران اعلام كردند كه دانش ضمنی امکان ایجاد ایده های بسیاری را فراهم می سازد، بنابراین خلاقیت را برانگیخته و اثر مثبتی بر فعالیتهای كسب و كار دارد . شناسایی دانش ضمنی اغلب باموانع بسیاری روبروست؛ در این راه، ایجاد فضای ارتباطاتی مناسب بین كاركنان و فراهم ساختن شرایطی كه آنها قادر باشند ایده های خود را به راحتی بیان كرده، مورد ارزیابی و انتقاد قرار دهند، می تواند بسیار موثر و كارا باشد[۱۶]. برگزاری جلسات طوفان مغزی یك تكنیك معروف برای سرمایه گذاری بر بینشها و مشهودات مربوط به دانش ضمنی گروهی از افراد است[۱۷].از آنجا که از یك سو ابعاد ضمنی دانش اشخاص، درون هر فرد نهادینه شده و به صورت عمومی در دسترس نیست و از سوی دیگر ابعاد ضمنی دانش جمعی را نیز بافت آن سازمان تشكیل می دهد ،‌بنابراین دانش یک سازمان منحصر به فرد بوده و توسط سایر سازمانها به راحتی قابل تقلید و به كارگیری نیست. دانش ضمنی را می توان از طریق ایجاد دانش علمی جدید فعال كرد و سپس با یادگیری روشهای جدید تولید، آن را در طراحی محصولات جدید به كاربرد. همچنین از طریق فرایند بهبود تدریجی یا یادگیری در عمل نیز می توان با استفاده از دانش ضمنی به دست آمده، فناوری موجود را ارتقا داد. دانش ضمنی در سرتاسر زنجیره تولید و خلاقیت یك سازمان قابل وصول است. «هاول» معتقد است مرحله ای كه در آن دانش ضمنی كسب شده و در فرایند خلاقیت و تولید موردی استفاده قرار می گیرد ، از نظر سیاست و استراتژی بسیار مهم است. ]۱۲[ بنابراین اینگونه می توان نتیجه گرفت که دانش ضمنی منبع مزیت رقابتی محسوب می شود. قدرت ابتكار لازم برای خلاقیت نه تنها از خبرگی قابل مشاهده ، بلكه از ذخیره تجربیات نامشهود افراد سازمان كه قبل از استفاده در فرایند نوآوری حیاتی سازی می شود، نیز قابل استخراج است. دانش ضمنی را می توان هم از منابع داخل سازمان از طریق تصمیم گیری در مورد دانش اعضا و فراهم آوردن فضای بهبود یادگیری جمعی و ارتقا شایستگی ضمنی آنها و هم از منابع خارج از سازمان با تلاش در جهت اكتساب دانش و مهارتهای ضمنی افراد سایر شركتها ،‌ از طریق استخدام افراد مجرب و تحصیل کرده و یا اخذ راهنمایی ازمشاوران خبره و با تجربه و یا ایجاد شبكه با شركتهای دیگركسب كرد. این موضوع كاملا واضح است كه دانش ضمنی در تمامی عملیات و مراحل فعالیتهای یك سازمان قابل كسب و حیاتی سازی است.
بعد سوم - انتقال دانش ضمنی : سومین بعد تاثیر گذار دانش ضمنی در فرایند خلاقیت ،‌ انتقال آن است. «هاول» بیان می دارد كه شهود بر مبنای كیفیتهای ضمنی، نقش مهمی را در فرایند خلاقیت ایفا می كند .[۱۲] این موضوع نشان می دهد كه میزان قابل توجهی از دانش كه برای انجام یا بهبود یك فرایند معین یا فناوری تولید مهم است، دانش ضمنی است. اهمیت و نقطه قوت دانش ضمنی در دشواری تقلید و در نتیجه انتقال آن خلاصه شده. به عبارت دیگر دانش ضمنی معمولا یك عنصر مهم در همكاریهای صنعتی هم در آغاز و هم در خلال آن به حساب می آید. این نوع از دانش عاملی كلیدی در مزیت رقابتی همكاری به شمار آمده و همكاری تنها راهی است كه از طریق آن دانش ضمنی را می توان انتقال داده و تسهیم كرد. «هال» و «آندریانی» معتقدند كه مهم ترین چالش یك سازمان باید ایجاد توازن بین دانش ضمنی ایجاد شده توسط افراد و دانش تصریحی مورد نیاز برای برقراری ارتباط و اتحاد موثر باشد بدین معنی كه دانش سازمان را تصریحی كرده تا سازمان از طریق حفظ دانش افرادی كه آنجا راترك می كنند محفوظ نگه داشته شود.[۱۱] «لئورناردو» و «سنسیپر» معتقدند اگر چه تحریك ، تركیب و مخابره در ابعاد تصریحی دانش نسبت به دانش ضمنی آسانتر است ولی موقعیتهای بسیاری هم پیش می آید كه در آنها امكان تبدیل دانش ضمنی به دانش تصریحی وجود ندارد[۱۶] علاوه بر این، به منظور مخابره آسان دانش ضمنی سطح مشخصی از صمیمیت شخصی ضروری است و این موضوع مستلزم شناسایی شبكه های ارتباطی است، همان طور كه «اسكاربرو» سال ۲۰۰۳ آنها را به عنوان مهم ترین منبع تركیب و مبادله دانش لازم برای ارتقا خلاقیت و ایجاد سرمایه عقلایی معرفی می كند.[۱۸] انتقال دانش ضمنی بستگی زیادی به تفاوت بین ارتباطات رو در رو و معاملات آزاد افراد دارد . صمیمیت دو طرف، عنصری كلیدی در میزان انتقال دانش ضمنی محسوب می شود. چراكه دانش ضمنی اغلب از طریق زبان بدن و نمایش فیزیكی مهارتها ایجاد شده و انتقال می یابد، بنابراین لازم است به فناوری اطلاعات و ارتباطات كه بخش قابل ملاحظه ای از این دانش رامنتقل می كند بهای بسیاری داده شود. موانع ایجاد ،‌تسهیم و انتقال دانش ضمنی زمانی اتفاق می افتد كه افراد خلاق،یا ‌فعالانه برای شركت در فرایند خلاقیت،‌ بی انگیزه گردند یا خود را درگیر این فرایند نكنند. برنامه های تشویقی مانند اعطای پاداش به اشخاصی كه دانش مهم و با ارزشی را در درون خود اندوخته اند، در انتقال دانش ضمنی موثر است. از آنجا كه انتقال دانش ضمنی نیازمند اختصاص وقت بسیاری برای برقراری ارتباط شخصی است، این احتمال وجود دارد درسازمانهایی كه به خبرگی اهمیت فوق العاده ای می دهند، اما همكاری و كمك رساندن به سایرین در آنها، از اهمیت چندانی برخوردار نیست، افراد خبره و صاحبان دانش از این موضوع به عنوان عاملی جهت كسب قدرت استفاده كنند. بنابراین، انتقال دانش ضمنی تا حد قابل ملاحظه ای نیازمند تعاملات شخصی و غیررسمی بوده و این وظیفه مدیریت سازمان به حساب می آید تا با فرهنگ سازی و ایجاد فضای مناسب، زمینه را جهت استفاده آزادانه افراد از روشهای مختلف تفكر فراهم سازند. در این راستا لازم است سازمان سطوح مختلف تفكرخلاق را از طریق تشویق فرهنگ سازمانی باز و داشتن سلسله مراتب كمتر معین كند.
● خلاقیت و مدیریت نوآوری
جهت تجزیه و تحلیل موثرتر اثرات دانش ضمنی بر خلاقیت و نوآوری ، نیازمند درك یكسانی از این معانی هستیم. توجه روزافزون نسبت به خلاقیت و نو آوری و ارتباط تنگاتنگ آنها با رشد اقتصادی منجر به ایجاد مجموعه ای از مدل های مختلف فرایند نوآوری از جمله مدل فناوری فشار و مدل كشش نیاز در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و مدل «كوپلینگ» در اواخر سال ۱۹۷۰ همچنین مدل منسجم «راسول» در سال ۱۹۸۰ منجر گردید . ماهیت پیچیده فرایند خلاقیت و نوآوری توسط نویسندگان مختلفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است . «هنری پو آنكاره» ریاضیدان بزرگ فرانسوی سال ۱۹۴۸ خلاقیت را تشخیص، تمیز، بصیرت، دریافت، درك و انتخاب یك پدیده می داند. [۱۹] فرهنگ وبستر نوآوری را توانایی انجام امری ابتكاری تعریف كرده است كه به خلق محصول یا خدمتی جدید منجر شود به گونه ای كه این توانایی ممكن است از هوش و استعداد افراد سرچشمه گرفته یا به وسیله آموزش ایجاد شود.[۲۰] با استناد به تعاریف فوق می توان گفت خلاقیت پیدایی و تولید یك اندیشه و فكر جدید است در حالی كه نوآوری عملی ساختن اندیشه و فكر آن است. نوآوری به معنی به كارگیری تفكرات جدید ناشی از خلاقیت است كه در یك سازمان می تواند به صورت یك كالای جدید خدمت و یا راه حل جدید انجام كارها باشد. [۲۴] خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای كاربردی ساختن آن افكار تازه و نو است.[۲۵]در واقع نوآوری فرایندی است كه از طریق آن، سازمان مشكلات موجود را شناسایی و تعریف كرده، سپس فعالانه دانش جدید را برای حل آنها به كار می گیرد. درادامه جهت ارایه مدل جامع ارتباط و تاثیر مدیریت دانش ضمنی بر مدیریت نوآوری به بررسی سه محور موثر در راین راستا می پردازیم.
محور اول –انواع خلاقیت : در ادبیات این موضوع تعاریف مختلفی از خلاقیت و نوآوری با رویکردهای متفاوت به میان آمده است . «برنت» در سال ۱۹۳۵ به خلاقیت با رویکرد ایجاد بدعت و ارایه یك ایده جدید نگریسته و جدید بودن را به دلیل تفاوت در كیفیت ایده ارایه شده با فرم های موجود می داند . دیگر صاحب نظران از جمله «روجر» و «زالتمن» در سالهای ۳۸۹۱ و۱۹۸۴ بر ماهیت ذهنی جدید بودن تــاكید می كنند. سومین دیدگاه مبتنی بر معرفی اولیه بدعت است كه بزرگانی چون «اسموكلر» (۱۹۶۶)، «نایت» (۱۹۶۷ )، «كیسر» (۱۹۶۹) و «ودین» (۱۹۸۰) بر آن تاكید داشتند. با رویكردی دیگر تحقیقاتی در زمینه تركیب جدید نیازها و راه‌حلها صورت گرفته است. در برخی رویكردها بر جنـبه های فرایندی نــوآوری به معنای زنجیره ای از الگوهای رفتاری شخصی و سازمانی تاكید شده است. که هیچ کدام از این رویكردها به تنهایی قادر به پوشش دادن بدعت و نوآوری از یك طرف و مزایای اقتصادی آن از سوی دیگر ‌نیستند. «هاشیلد» تعریف جامعی از نوآوری را در چهار بعد متفاوت محتوایی ، ذهنی ، فرایندی و هنجاری بــا ذكر پرسشهای زیر بیان می کند. (شكل شماره ۲ ) این پرسشها عبارتند از :
-چه چیزی تازه است؟ ( بعد محتوایی )
-برای چه كسانی مهم است؟ ( بعد ذهنیت )
-این تازگی كجا آغاز و در كجا به پایان می رسد ؟ ( بعد فرایند )
- آیا تازگی به معنای موفقیت است؟ (‌ بعد هنجاری )
بعد محتوایی خلاقیت به قابلیت حل مشكل فعلی یا بالقوه بستگی دارد و بر حسب حل آنها توسط ابزارها و روشهای رایج و سنتی و یا مبتنی بر نیازآنها به ارایه روشی جدید و یا تركیبی از هر دو روش سنتی و جدید می تواند شكلهای مختلفی به خود بگیرد . خصوصیت حائز اهمیت این بعد ، میزان جدید بودن یک راه حل است كه به خلاقیت در فرایند یا تولید منجر می گردد. بعد ذهنیت متمركز بر آگاهی افراد است و تغییرات فناوری و نه خود آن در این بعد عامل كلیدی به حساب می آید. تاکید این بعد بر آگاهی شخصی نبوده و شركتها زمانی می توانند در مورد نوآوری صحبت كه از عقاید جدید برای اولین بار استفاده كنند. [۲۶]در بعد فرایند، تعریف واضحی از اینكه یك نوآوری در كجا آغاز می‌شود و به كجا ختم می گردد ، ضروری است. این فرایند را «هاشیلد» به هفت مرحله پشت سر هم تقسیم می كند كه با ارایه ایده آغاز و با استفاده و به کارگیری مستمر و موفقیت آمیز آن خاتمه می یابد . ( شكل شماره ۳ )
به وسیله بعد چهارم یا ‌بعد هنجاری،‌ موفقیت اقتصادی یك خلاقیت ارزیابی می شود و در این بعد هدف گذاری به عنوان عاملی كلیدی به حساب می آید. خلاقیت در صورتی برای یك سازمان مهم است كه به افزایش درآمد و ‌سود، یا كاهش هزینه منجر گردد. این مقاله بر این رویكرد جامع نه تنها از جهت ارزیابی بدعت از دیدگاه تحقیق و توسعه و بازار بلكه از دیدگاه منافع اقتصادی و مزیت رقابتی آن نیز تاكید می كنند در دنیای بسیار پویای كنونی و جهان رقابتی امروز، انعطاف پذیری و سرعت دو اصل مهم در بهبود محصول تجاری جدید هستند ولی در صورتی كه نهایتا به سود اقتصادی بیشتری منجر شوند.[۲۶]
محور دوم- نوع صنعت : بدون توجه به نوع بدعت و نوآوری، صنایع مختلف نسبت به اثرات دانش ضمنی در ایجاد خلاقیت به شیوه‌های گوناگونی عكس العمل نشان می دهند، به گونه ای كه به راحتی می توان به طور متوسط هر ۵۰ سال یكبار شاهد بروز این چنین موجهایی در تاریخچه خلاقیت باشیم. (شكل شماره۴ )
صنایع مختلف ، نوآوریهای پایه ای و بنیادینی را در فرایند بهبود نسلهای جدید محصولات خود تجربه كرده اند. ابتدا یك سری نوآوریهای كوچك در محصول به عنوان خلاقیت اساسی در همان صنعت اتفاق می افتد سپس در مرحله بعد خلاقیتها به صنایع دیگر منتقل می گردند. اگر خلاقیت به بهبود منجر شود، قادر است كل بازار یك صنعت سنتی و یك سازمان را از مرحله به مرحله بعد تغییردهد. اگر خلاقیت از نوع بنیادی و ریشه ای باشد، می تواند نسل جدیدی از محصول را به صورت تغییر نمونه ای در یك سازمان یا از طریق جایگزینی در كل یك صنعت، ایجاد كند.
«سنكر» به منظور تجزیه و تحلیل بیشتر اثر دانش ضمنی بر خلاقیت در سازمانهای با فناوری پیشرفته و در سازمانهای سنتی مانند صنعت سرامیك ، مطالعه تجربی را انجام داده است. به نظر می رسد كه این شركتها روشهای متفاوتی برای دریافت دانش دارند.
در صنعت سرامیك ،‌ شركتها به منظور تضمین جریان مستمر دانش حاصل از خبرگی عرضه كنندگان به درون شركت ، رابطه خود را با آنها حفظ می كنند . در مقابل صنایع با فناوری پیشرفته، فقط بر دانش درون سازمانی بدون توجه به خبرگی عرضه‌كنندگان و افراد خارج از سازمان ، ‌متمركز هستند. بسته به نوع صنعت، نوع خلاقیت متفاوت خواهد بود.[۱۴] در صنایع سنتی، ما بهبود محصول و بهبود فرایند را داریم ‌در حالی كه در صنایع جدید ،نوآوریهای بنیادین، جهت را نشان می دهند . بنابراین، پایگاه فناوری یك سازمان نقش مهمی را در این رابطه ایفا می كند. بسته به میزان داراییها لزوم استفاده از دانش ضمنی افزایش می یابد. به ویژه در مورد داراییهای غیر رسمی و غیر ملموس موجود این الزام افزایش نیز می یابد .
محور سوم- ویژگیهای سازمان خلاق: این دوره كه عصر فراصنعتی، عصر دانش و دانایی محوری، عصر سرعت و بالاخره عصر خلاقیت و نوآوری رقم خورده، بسیاری از شركتها ایجاد سود، درآمد، كیفیت، تحویل به موقع كالا وخدمات و در نهایت قابلیت اعتماد را به عنوان هدف ایجاد خلاقیت به حساب می آورند. از این رو، برای موفقیت در این بعد، سازمانها و شركتها ناگزیرند تا جهت حفظ بقا و داشتن مزیت رقابتی، سازمانی خلاق و نوآور شوند، به گونه ای كه خود را در جهت مدیریت تغییرات شتابان و دگرگونیهای ژرف جهانی آماده سازند. براساس این استدلال، كشورهای پیشرفته بر آموزش خلاقیت تاكید بسیارداشته و در انتخاب افراد خلاق، نوآور و آینده نگر، كه رهیافتهای بدیع وخلاقانه ای را برای مسائل پیچیده ارائه می دارند، توجه خاص مبذول داشته اند. «هاشیلد» شش خصوصیت مهم : آزادی در بیان نظرات جدید، ساختار سازمانی مسطح، مدیریت اطلاعات، آگاهی از تعارضات، نیازمندیهای استخدام، شایستگی و مسئولیت را برای سازمانهای خلاق ذكر كرده است. وی معتقد است تنها سازمانهایی با خصوصیت بالا ، قادر به بهینه ساختن فرایند خلاقیت و درنتیجه موفقیت در آن خواهند بود. به عبارتی دیگر تنها اینگونه از سازمانها دارای ساختار مناسبی جهت تضمین فرایند كاملا جامع خلاقیتشان دارا هستند. [۲۶]ویژگی آزادی بیان نظرات جدید به توانایی جذب و انتقال اطلاعات اشاره می كند . سازمانهای خلاق به رابطه با رهبران اهل اندیشه بسیار متكی اند. آنها در برابر هر نوع بحث و ارائه ایده جدیدی به صورت باز عمل كرده وكارمندانشان تمایل دارند كنجكاو بوده و آزادانه دانش را ایجاد و استفاده كنند .[۵]
«سنكر» بیان می دارد كه خلاقیت عمدتا از دانش جمعی در مورد فناوری موجود یك شركت ، تحقیقات انجام گرفته در آن ، فعالیتهای واحد طراحی و توسعه و تعامل سازمان با محیط خارجی حاصل می گردد؛ از این رو یك ساختار سازمانی مسطح برای سازمانهای خلاق ضروری است.[۱۴] بنابراین می توان گفت این گونه سازمانها در رویارویی با بحرانهای ناشی از رقابتهای اقتصادی انعطاف پذیری بالایی دارند. سازمانهای انعطاف پذیر با مسایل و تنگناها برخورد منطقی و محققانه داشته و در صورت نیاز به تغییر و تحول، پس از بررسی دقیق و عالمانه، آن را اعمال می كنند. ساختار خلاق، نمـایانگر روابط واحدهای آن و نشان دهنده میزان انعطاف پذیری آن است. سازمانهایی كه دارای ساختار غیرقابل انعطاف باشند، برای ایجاد همكاری و وحدت در دوران بحران، دچار آشفتگی می شوند. كارمندان باید در مسئولیتها و مدیریت نقشهایشان از آزادی لازم برخوردار باشند و تنها تعداد محدودی مقررات برای تعریف فرایند كاری مشترك در سازمان كافی خواهد بود . ویژگی فرهنگ سازمانی بازجهت ارائه ایده های جدید در مدیریت اطلاعات منعكس می شود. در یك سازمان خلاق میزان كمی از ارتباطات بر پایه قوانین شكل می‌گیرد . فرهنگ سازمانی مانع تسهیم دانش بین كاركنان نمی شود و آنها با ارائه ایده های جدید نگران از دست دادن شغل خود نیستند .از آنجایی که تعارض بذر خلاقیت است ، سازمانهای خلاق از فرهنگهایی پشتیبــــانی می كنند كه به تعارضات و بحثها اهمیت می دهند. با تعارض، كاركنان در زمینه چگونگی مواجهه با موقعیتهای جدید و برخورد با آنها ، آموزش می بینند . این شركتها افرادی را جذب و استخدام می كنند كه به جهت گیری بیشتر سازمان به سمت خلاقیت و نوآوری سرعت ببخشند و افراد در این گونه سازمانها، نیازمند توانایی ایجاد تعارضات و پیدا كردن روشهای حل آنها هستند. شایستگی و احساس مسئولیت در قبال خلاقیت، بین تمامی نیروی كار تسهیم می شود؛ هر شخصی در سازمان مسئول توسعه خلاقیت است. یك فرهنگ با جهت‌گیری مثبت به خلاقیت، فرهنگی است كه به یادگیری درون و برون سازمانی افراد اهمیت داده و تجربه،خبرگی و خلاقیت سریع به صورت سلسله مراتبی جانشین می شود .
● نقش دانش ضمنی در مدیریت نوآوری
دراین مقاله با تركیب تمامی ابعاد و محورهای یاد شده فوق به ارایه مدل ارتباطی بین دانش ضمنی و مدیریت نوآوری می‌پردازیم. این مدل، سازمانها را متقاعد می سازد تا با هدف ایجاد خلاقیت فزون تر و موفقیت در مدیریت نوآوری، برای مدیریت دانش ضمنی، بهای بسیاری قائل
شوند. البته به علت وجود شرایط مختلف، به منظور پذیرش اهمیت و وزن عوامل مختلف، رویكردی اقتضایی پیشنهاد می شود. در ارتباط با مدیریت دانش ضمنی سه بعد كلیدی : تكامل دانش ضمنی ، حیاتی سازی و انتقال آن را كه مرتبط ترین سطوح جهت منفعت رسانی به استفاده و كاربرد فرایند خلاقیت هستند، تشریح گردید. این موضوع كاملا روشن است كه هر سازمانی با توجه به نوع صنعت ، نوع خلاقیت و ساختار سازمانی ویژه ای كه داراست به منظور به كارگیری داراییهای دانش ضمنی موجود در راستای موفقیت خلاقیت ، مكانیسم ها و ساختارهای مختلفی را به كار می گیرد . مشكلاتی كه در حوزه فرایند خلاقیت رخ می دهند ، اغلب آنقدر پیچیده هستند كه تنها بر پایه یك تجزیه و تحلیل ساده قابل حل نیستند. «بلوم» در مطالعات موردی خود نشان داده است كه در مراحل انتهایی فرایند نوآوری، دانش ضمنی، به سرعت گرفتن این فرایندكمك كرده، در نتیجه به موفقیت در نوآوری منجر می گردد .
«ریتر» موفقیت نوآوری را با دو بعد موفقیت درنوآوری محصول و موفقیت در نوآوری فرایند تعریف می كند. او معتقد است : «خلاقیت موفقیت آمیز به افزایش سود و درآمد منجر می شود». وی در چهار سازمانی كه مورد آزمون قرار داد، از طریق به كارگیری دانش ضمنی صحیح، مراحل انتقال و اجرای ایده ها را در فرایند نوآوری كوتاه كرد. [۱۴] در ادامه باید به این نكته اشاره كرد كه در نظر گرفتن محدودیت ذاتی گزینه های مختلف، قبل از اینكه مراحل واقعی آزمون آغاز شوند، به سرعت گرفتن این فرایند منجر می گردد. موفقیت فرایند نوآوری زمانی به وقوع می پیوندد كه در هر مرحله آن بر یك بحران، خواه از طریق سرعت گرفتن فرایند یا ممانعت از توقف فرایند، غلبه شود.این موضوع نشان می دهد كه با مدیریت صحیح دانش ضمنی مشكلات به وجود آمده به روشی انعطاف پذیر حل خواهند شد و در تمامی مراحل فرایند خلاقیت ( از كشف ایده گرفته تا ورود به بازار و استفاده ) ، دانش ضمنی اهمیت زیادی در جهت موفقیت خلاقیت خواهد داشت.تصمیم گیری در فرایند خلاقیت شدیدا به فن دانش ضمنی بستگی دارد. در نتیجه دانش ضمنی نقش مهمی را در تمام مراحل فرایندنوآوری ایفا می كند. این موضوع كاملا روشن است كه در تمام مراحل فرایند نوآوری ( كشف و ایجاد ایده ) میزان نامشهودی و ملموس نبودن افزایش می یابد،‌ بنابراین دانش ضمنی ، نقش مهمی را در هر مرحله از فرایند خلاقیت ایفا می كند. شكل شماره ۵ مدل ارتباطی بین مدیریت دانش ضمنی را در مدیریت نوآوری را نشان می دهد.
بنابر تحقیقات انجام شده ، این گونه استنتاج می شود كه مدیریت دانش ضمنی لازم است به منظور توانایی در بیشینه سازی موفقیت خلاقیت و نوآوری، همراستا با مدیریت نوآوری یك سازمان پذیرفته شده و بر سه بعد مختلف دانش ضمنی( تكامل ،‌ حیاتی سازی و انتقال دانش ضمنی ) تاکید شود .هر چه دانش ضمنی مرتبط تری در مراحل مختلف فرایند خلاقیت وارد شود، مدیریت نوآوری به صورت كارا و موثرتر عمل خواهد كرد كه این امر منجر به افزایش موفقیت خلاقیت می گردد.
●● نتیجه گیری
دانش ضمنی به عنوان محركی مهم در فرایند خلاقیت و نوآوری نقش مهمی را به عنوان یك منبع سازمانی و عامل موفقیت در سازمان ایفا می كند.در این مقاله این نقش در مدیریت نوآوری با توجه به نوع خلاقیت مورد نیاز ، نوع صنعت و ساختار خاصی كه آن سازمان داراست از طریق ایجاد مدل ، روشن گردیده و در نتیجه موفقیت خلاقیت آنها بهینه خواهد شد .مدل ذكر شده مدلی ایده آل است زیرا همان طور كه مشخص گردید، در فرایند نوآوری اجزای دانش ضمنی و تصریحی با یكدیگر ادغام گردیده و به سختی قابل جدا شدن هستند. از سوی دیگر، این تاكید یك طرفه به دلیل نشان دادن نیاز به تجزیه و تحلیل مستقیم به منظور دستیابی به نتایج صحیح مدیریت دانش ضمنی در فرایند خلاقیت ،بیان گردیده است . مدیران و محققانی كه در زمینه تعامل منابع انسانی و شبكه ها فعالیت می كنند باید برای دانش ضمنی اهمیت بیشتری قایل شوند زیرا دانش ضمنی جریان فرایند برهمكنش و فعل و انفعال شخصی است. بنابر این، تحقیقات ، انتقال فراست و شهود ،‌ یا به عبارتی دیگر آنچه انسانها درون خود حس می كنند ، در جوی غیر رسمی و رودررو بهتر عمل می كند . درنتیجه در این فضا به راحتی می توان از ایده های جدید ، ‌محصولات یا فرایندها خلاقانه جهت حل مشكلات به صورت انعطاف پذیر ، بهره مند گردید .
منابع و ماخذ
[‌۱] جعفری، مصطفی . كلانتر ، سیدكیانوش .«مدیریت دانش در سازمان»؛ تدبیر، سال چهاردهم ، شماره ۱۴۲ ، اسفند ۱۳۸۲.
[۲] میرزابیگی ، جهانشاه ، انتقال دانش و حفظ مهارت : نیاز پیوسته فرایند جهانی شدن ،مجله مدیر ساز ، مرداد ۱۳۸۴ .
۳ - Nonaka, I., Toyama, R., Konno: SECI, Ba and Leadership: a unified model of dynamic knowledge creation, Long Range Planning, ۲۰۰۰, ۳۳(۴), ۴-۳۴ .
۴ - North ,D.C .Institutional change and economic performance, Cambridge university press , ۱۹۹۱.
۵ - Davenport, T. H., De Long, D. W., Beers, M. C. Successful knowledge management projects, Sloan Management Review, ۱۹۹۸, ۳۹(۲), ۴۱-۵۶.
۶ - Davenport, T. H., Marchard, D., Is KM just good information management, Financial Times Mastering Information Management Supplement, Financial Times, London March ۸th, ۲-۳, ۱۹۹۹.
۷ - Nonaka, I.A, dynamic theory of organizational knowledge creation, Organization Science, ۵(۱), ۱۹۹۴,۱۴-۳۷.
۸ - Skyrme, D.J., Developing a know-ledge strategy , Strategy. Wachter, R.M., ۱۹۹۹, “Technology support for knowledge management” , Mid-American Journal of Business, ۱۴, ۲ , ۱۹۹۸,۱۳-۲۰.
۹ - Polanyi, M. ,The Logic of Tacit Inference. Knowing and Being, Routledge & Keagan Paul, London, ۱۹۶۹.
۱۰ - Rosenberg, N, Technology and Economics, University Press, Cambridge, ۱۴۳. ۱۹۸۲
۱۱ - Hall, R., Andriani, P. Managing knowledge for innovation, in: Long Range Planning, ۳۵,۲۰۰۲, ۲۹-۴۸.
۱۲ - Howells, J. , Tacit Knowledge, Innovation and Technology Transfer, in: Technology Analysis & Strategic Management, ۸(۲) , ۱۹۹۶, ۹۱-۱۰۶.
۱۳ - Grant, R. M. The knowledge-based view of the firm: Implications for Management Practice, Long Range Planning, ۳۰(۳) , ۱۹۹۷, ۴۵۰-۴۵۴.
۱۴ - Senker, J. Tacit knowledge and models of Innovation, Industrial and Corporate Change, ۴(۲), ,۱۹۹۵,۴۲۵-۴۴۷.
۱۵ - Stover, M., Making Tacit Knowledge Explicit, Reference Services Review, ۳۲ (۲) , ۲۰۰۴, ۱۶۴-۱۷۳.
۱۶ - Leonard, D., Sensiper, S. The Role of Tacit Knowledge in Group Innovation, California Management Review, ۴۰(۳) , ۱۹۹۸, ۱۱۲-۱۲۵.
۱۷ - Sutton, R. I., Hargadon, A, Brainstorming groups in context, Administrative Science Quarterly, ۴۱ (۴), ۱۹۹۶, ۶۸۵-۷۱۸.
۱۸ - Scarbrough, H., Knowledge Management, HRM and the Innovation process, International Journal of Manpower, ۲۴ (۵) , ۲۰۰۳, ۵۰۱-۵۱۶.
[۱۹] طالب بیدختی ،عباس. انوری ، علیرضا ، خلاقیت و نو آوری در افراد و سازمانها ، تدبیر، شماره ۱۵۲، سال پانزدهم، دی ماه ۱۳۸۳ .
[۲۰] متقی حامد،علیرضا ، مهندسی مجدد ضرورتی اجتناب ناپذیر ، تدبیر ، شماره ۱۴۴، سال پانزدهم ، اردیبهشت ۱۳۸۳ .
[۲۱] رابینز، استیفن، مبانی رفتار سازمانی، ترجمه دكتر قاسم كبیری، مركز انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، چاپ اول، سال ۱۳۶۹، تهران.
[۲۲] شهرآرای، مهرناز - مدنی پور، رضا مقاله: سازمان خلاق و نوآورمجله دانش مدیریت، شماره ۳۳ و ۳۴، تابستان ۱۳۷۵.
[۲۳]همتیان ،حمید رضا ، پذیرش گزارش نوآوری در موسسات خدماتی ، تدبیر ، سال پانزدهم ، شماره ۱۴۸ ، شهریور ۱۳۸۳ .
[۲۴] سلطانی ، ایرج ، راهکارهای تقویت خلاقیت در سازمان ، تدبیر ، سال چهاردهم ، شماره ۱۴۱ ، بهمن ۱۳۸۲ .
[۲۵]جعفری، عبدالرضا، كیفیت و نظامهای كنترل، تدبیر، شماره ۵۵.
[۲۶] Bohinc, T., Erichson, J. Innovations Management, Telekommunikation, ۵۶(۷+۸), ۲۰۰۲, ۱-۵۹ .
- محمد فتحیان: عضو هیأت علمی و استادیار دانشگاه علم و صنعت ایران
- - لیلا بیگ: دانشجوی كارشناسی ارشد فناوری اطلاعات
- - - عاطفه قوامی فر: دانشجوی كارشناسی ارشد فناوری اطلاعات
منبع : ماهنامه تدبیر


همچنین مشاهده کنید