دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سلام مهدی جان


سلام مهدی جان
● سلام مهدی جان!
حال شما خوب است؟ حال من که تعریفی ندارد.در فراق شما همه چیز بوی غم دارد.به جان خودم شعار نمی دهم.اصلا دست و دلم به هیچ چیز نمی رود.لذت بخش ترین چیزها که همه به دنبال آنها هستند هم دلم را راضی نمی کند. دست خودم نیست.دلم هوای شما را کرده است.چی؟ می پرسید پس چرا در اعمالم چیزی مشاهده نمی کنید که نشانه ای از دلتنگی باشد؟! خب آقاجان ، شما که غریبه نیستی.می دانی که شرایط برای همه چیز فراهم است به جز انتظار آمدن شما.جایتان خالی نبود وقتی که دیشب با دوستان رفته بودیم پارک جمشیدیه و دیدم که همه جا حتی دستشویی ها هم برق می زند اما نمازخانه به محفلی برای گردهمایی پشه ها تبدیل شده بود.خب آقاجان ، شما انصاف بدهید.در این جامعه می توان به کج راهه نرفت؟ می دانم که این ها همه بهانه است اما آخه مهدی جان ، من که مثل خیلی از عرفا ، تذهیب نفس نکرده ام.من یک جوان خیلی معمولی هستم که خدا لطف کرده و منو به بندگی خودش قبول کرده.می دونم که اصلا براش بندگی نکردم اما به جان عزیز خودت قسم که هر گام که بر می دارم به یادش هستم.قبول دارم که گناه زیاد می کنم اما به خدا از روی تعمد نیست.
● مهدی عزیز من:
خیلی ها امروز به من تبریک ویژه گفتند.آخه میگن که من همنام شما هستم اما من که خودم بهتر می دانم که شما Mahdi هستی و من اگر شما لطف کنی و خیلی باحال باشم میشم هدایت شده ، یعنی Mehdi.آخه Mahdi یعنی هدایت کننده و فقط لیاقت وجود مبارک شماست که این اسم را بر می تابد وگرنه من ضعیف ذلیل حقیر مسکین رو چه به هدایتگری.اما آقاجان ، یه خواهشی دارم.به حرمت اسم قشنگت حداقل من رو وارد طایفه Mehdi ها بکن.من هم تلاشم رو می کنم.
● مهدی عزیزتر از جان:
میگن شما زمانی می آیید که تمام دنیا رو فساد پر کرده باشه اما من این تعبیر رو دوست ندارم.ترجیح میدم بگم شما زمانی می آیید که انسان به بلوغ برسد و بتوان ۳۱۳ انسان واقعی را در میان آدمیان یافت.میگن در رکاب شما جنگیدن خیلی سخته اما آقاجان مگه وقتی در کنار شما باشیم ، سختی هم حالیمون میشه؟!
● مهدی جان:
خیابان های تهران دیشب پر از چراغ و شربت و شیرینی بود.من که هر چی گفتم شما هم راضی به این اسراف کاری ها نیستی ، به گوش کسی نرفت.حداقل به حرمت خدایی که این نعمتها رو به ما داده تا برای تو نذر کنیم ، قسمت می دهم که مردم ایران را هدایت کن.آقا ، دلم شدیدا برای مردم تنگ شده.دیگه خودشون نیستن.از اصالتشون دور شدن.دیگه چهره هاشون نور نداره.می دونم که شما و خدای عزیزمون خیلی مهربون هستید اما آخه شما انصاف بده که آیا با پاچه های تا سر زانو و روسری های تا فرق سر عقب رفته ، برداشتن یا برنداشتن شیرینی و شربت که نذر شماست ، دردی از دردهای جامعه دوا میشه؟
● مهدی عزیز:
زیاد حرف زدم.ببخشید.آخه دست خودم نیست.یه حس خوبی دارم.دقیقا مثل دوسال پیش که روز تولد من با روز ولادت شما یکی شده بود.آقاجان نمی دانید که چقدر با این قضیه حال می کردم.راستی آقاجان شرمنده که من یه جورایی اسم مبارک شما رو یدک می کشم.می دونم که امانتدار خوبی نبودم اما شما به بزرگواری خودت من رو حلال کن.
مهدی خانعلی زاده