سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

آن سوی رنگ و این سوی نقش و نگار


آن سوی رنگ و این سوی نقش و نگار
هنر، همسان عشق، یك آن سو و یك این سو دارد. آن سوی هنر در مفهوم عام كه عرصه تاریخ هنر مذكر است، همواره این خانم‌ها هستند كه موضوع و محمل احساس‌اند.
در شعر حافظ شیراز كه نهایت پردازش توأمان اندیشه و خیال است خانم‌ها در هیات ساقی، صاحب حضوری جاودانه‌اند. حافظ شیراز می‌گوید:
ساقی سیم ساق من گر همه درد می‌دهد
كیست كه تن چو جام می‌جمله دهن نمی‌كند
ساقی حافظ شیراز، جادویی و همدرد و مصاحب و سرخ و لوند است كه در كل نهایت خود، ایماژ و ایده‌ای از یك زن اثیری است. زن اثیری بیان متافیزیك جلوه یك وجود زنانه است برای خیام. خانم‌ها سنگ صبور رنج بیهوده و غم بلندآوازه روح فیلسوف‌اند.
در عرصه هنر زنانه كه دوران معاصر فرهنگ ایران را درمی‌نوردد كه نمونه آشكار و گستاخش شعر فروغ فرخزاد است - به عیان - نه‌تنها در آن سو كه موضوع در هنر است، بلكه در این سو كه خاستگاه ذهن خلا‌ق است نیز یك خانم است كه طراح اندیشه و احساس است و شاعر است و حتی فكر رانیز به شكل <مانیفستو> اعلا‌م می‌كند و تكرار می‌كنم كه این بار این یك زن هنرمند است كه خود كلی را به صورت عنصر ذهنی و عنصر جسمانی، موضوع قرار می‌دهد و می‌سراید.
در هنر زنانه - آن سو و این سوی هنر - در هم می‌آمیزد و یكی می‌شود.
نمونه دیگر - نمونه متفاوت - خانم ایران درودی نقاش است. او یك زن فرهیخته است كه هنرش ترجمان بصری فكر و فلسفه و خب طبیعتا آن بخش پر از ایهام و رمز و رازدار یا <عرفان ایرانی> است و یا فلسفه اشراق و نور و جز آن. او یك خانم صاحب فرهنگ و اندیشه است، ولی اندیشه‌ای عام یا استعاره‌ای از معرفت بشری كه او تنها به این خاطر كه یك زن است و بدان جایگاه عالی كه در نظام ارزشی تاریخ مذكور - تنها مردان را سزاست - خوش می‌نشیند است كه فخر و شكوه می‌پذیرد.
اگر فروغ از بدیهی‌ترین تمنیات خودخویشتن، گفت و شعر را با آن غنا بخشید، اما از آن تازیانه خورد و بر آن بی‌رحمانه مصلوب شد. خانم درودی، هنرمند از قبیله روح سودازده - چنانچه فروغ بود - نیست. او سنگین و رنگین و دارای دانش و بینش است.
او به تحصیلا‌ت غرب مسلح است و هنر نقاشی را درست می‌شناسد و در كنار زبان فرانسه، فروتنانه ایرانی نیز هست. حال این را بگویم كه زن روشنفكر ایرانی همواره مواجه با یك <دیلمالdilemmal> است یا رودررویی با دو وجه دشوار و تلخ.
وجه اول، دنیای جهنمی ماشین مصرف است كه زن را می‌بلعد و آن را به‌عنوان یك شیء و نه یك ذهن خلا‌ق - آنجا - در عرصه تبلیغات كارایی كنار هم می‌چیند كه احساس واره‌ترین مورد آن، نقش روبات‌گونه یك مانكن پودر و ماتیكی برای عرضه مد و استایل در دنیای ولخرج زنان بورژوازی است.
وجه دوم این <دیلمال> یك عكس‌العمل كور است كه حضور زن را یا تابو و زشت نهاد و یا تفنن‌مآب و آدامس فكری می‌داند و او را از قرارداشتن در عرصه بیان تصویری می‌ترساند.
پس حضور باشكوه زن در دنیای بصری رنگ و نقش چه می‌شود، چنانكه در آثار خدایان نقاشی غرب چنین است. من گویا پیسارو و گوگن و همه آنهای دیگر را می‌گویم. در سو و سمت دیگر - در روزگار اخیر - تعهدی گرانسنگ نیز بر دوش هنر زنانه است و آن فكر اجتماعی حقوق زن است. یك اعتراض!
ولی نه آنكه فكر به شكلی شعارگونه، ظرافت هنر و آن هم هنر زنانه را به مثابه یك ساختار ارگانیك، نفی كند و نه آنكه حضور زن به صورتی عیان و دكوراتیو، مخاطب اندیشمند را برهاند و جدی‌بودن فكر اجتماعی را سست و بی‌اعتبار سازد.
حال نگاه می‌كنم به آن دو چشم آبی آشنا، آهو حامدی را می‌گویم. كار او و تار و پود كار او زیبایی بی‌غش است.
مفاهیم زنانه، عصیانی است فطری و به‌گونه‌ای طبیعی - جاری در تار و پود نقش و رنگ و سرشار از زندگی و زایش در لحظه‌های شخصی - در لحظه‌های در آینه‌نگریستن و یا به تعبیری در آیینه خودنگریستن و خود را یادداشت‌كردن در قالب اسكیس‌های ذهنی... شاداب اما.
در كار آهوخانم، زن این سو و آن سوی هنر را در هم می‌آمیزد. گیسو، خود را می‌افشاند تا جاری شود. نگاه خود را درمی‌نوردد. لبخند، پروانه‌ای است ذهنی، در یك حركت تند قلمزنی و شاد. ریتم، كرشمه می‌كند و فرم شرمگینانه در خود می‌خزد. چهره اگر پوشیده است - با چیزی دیگر كه آن هم زندگی است - پوشیده است. چیزهای قشنگ پنهان می‌شوند. خوش آب و رنگ و خوش الحان مثل گل و بته و یا... شسته می‌شوند در ریزش جویبار.
كه گفته است كه مرگ سیاه است یا سپید است یا زرد است؟ مرگ می‌تواند نارنجی اخرایی باشد.
یا آن، چون دستمال گلدوزی شده رها شود در عرصه آسمان آبی لا‌جوردی. كه گفته است كه اعتراض خط‌خطی است؟ زن معترض آنجا است و اعتراض اما سرخابی‌رنگ است.
داوود شهیدی
منبع : روزنامه اعتماد ملی