شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

"ناگفته‌ها"


"ناگفته‌ها" برخلاف آنچه امروز در عرصه خاطره‌نگاری رایج است محوریت را در تشریح رخدادها به راوی نمی‌دهد؛ از این رو خاطرات شهید مهدی عراقی را می‌بایست پدیده‌ای نادر در این وادی ارزیابی كرد. به عنوان یك اصل كلی باید اذعان داشت در روایتگری رخدادهایی كه راوی در آن نقش كلیدی داشته، فراموش كردن خویشتن بسیار دشوار است، به ویژه در شرایطی كه عموم بازگوكنندگان - اعم از دارندگان وجهه و چهره مثبت یا منفی- خاطرات را فرصتی برای پرداختن به خود می‌پندارند. چهره‌های ضد مردمی خاطره‌گویی را به منظور تطهیر خطاها مغتنم می‌شمرند و شخصیتهای خدوم نیز خواسته یا ناخواسته در وادی بزرگنمایی نقش خویش گام برمی‌دارند، اما از خود گذشتن حتی در مقام ثبت عملكردها در تاریخ بسیار كم رخ می‌نماید. از این رو ناگزیریم شهید عراقی را از زبان دیگران حتی مخالفانش بشناسیم؛ زیرا كه خاطراتش بیشتر به جمع اختصاص دارد و از ایثار و فداكاریهای شخص وی كمتر می‌توان در آن نشانی یافت: "روزی در همان بند چهار، روی یكی از تخت‌ها در كریدور نشسته بودم كه مسعود رجوی از بند شش آمد و گفت: می‌خواهم چیزی را به شما بگویم، قبل از این كه از دیگران بشنوی! با لبخند گفتم: چیست؟ گفت: یك روز مرا با حاج مهدی عراقی و بیژن جزنی و دكتر عباس شیبانی به انفرادی بردند و شروع كردند به زدن و گفتند بگوئید كه غلط كردیم و دیگر كار خلاف نمی‌كنیم، بیژن جزنی قبل از كتك خوردن گفت من غلط كردم و كتكش نزدند. شیبانی پس از چند باتون گفت غلط كردم، من هم (رجوی) چند تا باتون خوردم و گفتم غلط كردم! اما حاج مهدی عراقی زیر شكنجه غش كرد و نگفت غلط كردم."(مسی به رنگ شفق، سرگذشت و خاطرات سیدكاظم موسوی بجنوردی، نشرنی، سال ۸۱، ص۱۶۶)
برای روشن شدن علت انتخاب شهید مهدی عراقی در كنار بیژن جزنی (به عنوان رأس نیروهای ماركسیست در زندان)، مسعود رجوی (لیدر جریان التقاط) و... كه هر چند مدت یك بار به بهانه‌های مختلف برای مرعوب ساختن زندانیان صورت می‌گرفت باید این نكته را نیز دریافت: "به هر حال رهبری جمع در دست مؤتلفه‌ها بود؛ چهره شاخص آن‌ها در رهبری جمع، مرحوم حاج مهدی عراقی بود كه او هم به حبس ابد محكوم شده بود، با این كه تعداد زندانیان سیاسی وابسته به حزب ملل اسلامی زیاده شده بود ولی نظر به سابقه قدیم‌تر آن‌ها- مؤتلفه‌ای‌ها- و نیز نظر به این كه مشكل خاصی با آنها نداشتیم ما هم به آنها پیوستیم و هیچ‌گاه حزب ملل اسلامی تشكل جداگانه‌ای را در زندان به وجود نیاورد."(همان، ص۱۲۰)
بنابراین همان‌گونه كه اشاره شد، نكته‌ای كه از این خاطرات نمی‌توان دریافت، نقش تعیین كننده مرحوم عراقی در مبارزات قبل از انقلاب و رهبری وی بر نیروهای اصیل مذهبی در زندان است. اما موضوع دیگری كه "ناگفته‌ها" را از آثار مشابه آن بسیار متمایز می‌سازد، انتقاد از خود و عملكردهای تشكیلاتی‌ای است كه راوی در آن عضویت داشته است. مرحوم عراقی در این خاطرات بدون هیچ ملاحظه‌ای، با صداقتی كم‌‌نظیر واقعیتها را در معرض قضاوت خواننده قرار می‌دهد؛ از این رو می‌توان خاطرات راوی را در این اثر یكی از بهترین منابع برای شناخت ضعفها و قوتهای دو جریان "فداییان اسلام" و "جمعیتهای مؤتلفه اسلامی" به حساب آورد. همچنین صاحب اثر هر چند از طرفداران سرسخت روحانیت اصیل است، اما هرگز ضعفهای روحانیت مطرح آن دوران را پنهان نمی‌كند و به زبانی بسیار ساده و به دور از لفافهای سیاسی به بیان آنها می‌پردازد. علاوه بر آن وی هرگز دچار جزمیّت حزبی نشده است، به همین دلیل در واگویی ضعفهای تشكیلاتی، نظری (تئوریك) و در نهایت شخصیتی و فردی اعضا تردیدی به خود راه نمی‌دهد. این ویژگی در شرایط كنونی كه عمدتاً با دو رویكرد افراطی در تاریخ‌نگاری نهضت ملی شدن صنعت نفت مواجهیم، می‌تواند بسیار كارگشا باشد. گروهی در تحلیلشان نهضت فداییان اسلام را سراسر قوت و مورّخانی آنان را سراسر ضعف و سخت‌‌سر معرفی می‌كنند. ندیدن ضعفها از یك سو و نادیده گرفتن نقش تعیین‌كننده این جریان در نهضت ملی شدن صنعت نفت از دیگر سو مانع از بهره‌گیری از تجربیات تاریخی می‌شود. به نظر می‌رسد "ناگفته‌ها" در این وادی افراط و تفریط، بسیار راه‌گشا باشد.
متأسفانه دیدگاههای غیرواقع‌بینانه رایج به قطب‌بندی‌های بی‌مبنایی باز می‌گردد كه بسیاری از صاحبنظران در طیفهای مختلف فكری، گرفتارش شده‌اند؛ از جمله صف‌بندی صنفی روحانیت و روشنفكران در تحولات تاریخی. اما در مطالعه این اثر، هر خواننده منصفی به خوبی می‌تواند این واقعیت را درك كند كه شهید عراقی نه تنها دچار لغزش نشده است بلكه ضمن مقلد صدیق مرجعیت بودن، به شدت قدر و منزلت روشنفكرانی چون دكتر علی شریعتی را پاس می‌دارد و از نقش آنان در همه گیر كردن نهضت تجلیل می‌كند.
حتی به درستی، وی علت ناكامی نهضتهای قبل از انقلاب اسلامی را نبود نیروهای پیوند زننده روشنفكران جامعه با مذهب می‌داند: "اگر این فاصله‌ای كه استعمار تا آن روز بین قشر روشنفكر و مذهب ایجاد كرده بود، این فاصله امروز هم حاكم بود، باز هم امروز آن جور كه باید و شاید این جنبش اسلامی نمی‌توانست نضج بگیرد، این یك واقعیتی است كه باید بپذیریم. اگر كه حركت خود حاج آقا، اگر كه فرهنگ انقلابی خود دكتر شریعتی، دكتر شریعتی یك روشنفكری هست كه می‌آید دفاع از مذهب می‌كند و فرهنگ انقلابی مذهب را به جهان عرضه می‌كند. اگر نبود، امروز هم همان جریانات [حاكم] بود."(ص۱۴۶)
صداقت و صراحتی كه در كتاب "ناگفته‌ها" هر خواننده‌ای را به تحسین وامی‌دارد متأسفانه نه تنها با استقبال تاریخ‌پردازان غیر دینی مواجه نمی‌شود، بلكه همچون برگ برنده‌ای در خدمت تخطئه كامل جمعی از پاكباخته‌ترین فرزندان دارای غیرت دینی این مرز و بوم قرار می‌گیرد. نمونه بارز آثار روشنفكران غیردینی كه درصدد نفی مبارزات نیروهای مذهبی در تاریخ برآمده‌اند، "نیروهای مذهبی در بستر حركت نهضت ملی" است. به گواه مطالب نقل شده در این اثر، عمده ضعفهای عملكرد فداییان اسلام به صورت مستقیم و غیرمستقیم برگرفته از "ناگفته‌ها" است. البته نانوشته نماند كه این اثر، اثبات صداقت شخصیتهای فهیم این جریان را مد نظر ندارد، بلكه به منظور تخریب آنان و تشدید همان سیاست قطب‌‌بندی به این موضوع پرداخته است.
شاید همین سوءاستفاده‌ از كلام صادقانه "ناگفته‌ها" موجب شده كه حتی جریان همسو با شهید مهدی عراقی نیز از این اثر استقبال چندانی نكنند و خود را از روشن‌بینی وی محروم سازند. البته از وجود برخی تنگ‌نظریها در این زمینه نیز نباید غافل بود زیرا دستكم جماعتی از این جریان از این وسعت نظر بی‌بهره‌اند.
نكته دیگری كه قبل از ورود به بحث اصلی یعنی ارزیابی عملكرد فداییان اسلام می‌بایست به آن توجه داشت شناخت شرایط اجتماعی - سیاسی سالهای پس از شهریور ۲۰ تا كودتای ۲۸ مرداد و تشكیل بازوی سركوب نظام - ساواك - است.
واكنش شدید ملت ایران در برابر دیكتاتوری سیاه رضاخانی - بعد از سقوط پهلوی اول- دولت انگلیس را به اتخاذ سیاست جدیدی در دوران پهلوی دوم واداشت و آن بدون شك تمركز زدایی از سركوب و خفقان بود. در دور اول، سیاست لندن برای سركوب دستاوردهای نهضت مشروطیت صرفاً بر كانون ایجاد وحشت و ترس در مردم - رضاخان - متمركز بود. نام وی معادل نفی مستبدانه حقوق اساسی مردمی بود كه تصور می‌كردند با تشكیل مجلس شأنی یافته‌اند، معادل با قتلهای سری و پنهانی بود، معادل با غصب املاك و دارائیهای مردم و... با این استبداد متمركز، بیگانه توانست به بسیاری از اهداف خود از قبیل نابودسازی همه نهادهای مدنی همچون روحانیت، فرهنگ ملی، شخصیت و هویت‌ ایران (تغییر لباس سنتی با اجبار) و... نائل آید.
یكی از مسئولان بلندپایه ساواك كه علی‌القاعده به دلیل اشتراك زیاد با رضاخان می‌بایست از مشی وی دفاع كند ضمن ابراز تأسف از اینكه همه آحاد ملت ایران از عملكرد پهلوی اول به فغان آمده بودند، وضعیت بعد از شهریور ۲۰ را این‌گونه توصیف می‌كند: "شاید رضاشاه در تاریخ همه كشورها و در بین همه رهبران و سلاطین، تنها شاهی بوده باشد كه هم از سوی عوامل ارتجاع در مظان اتهام بوده، هم از سوی روشنفكران و چپ‌گرایان. تبلیغات علیه او و به تعبیر امروز ترور شخصیت او چنان دامنه‌ پیدا كرده و مورد قبول هم افتاده بود كه در سال‌های بعد از سقوط او، اهل قلم و سیاست، احمدشاه زنباره و بی‌اطلاع از امور مملكت‌داری را شاه دموكرات و مدرس طرفدار سلسله قاجار را، با تِز حكومت اسلامی، قهرمان آزادی معرفی می‌كردند و رضاشاه را دست‌نشانده و عامل بیگانه، عجبا كه نوشته‌هایی این چنین در بین اصحاب كتاب مثل ورق زر دست به دست می‌گشت."(داوری؛ سخنی در كارنامه ساواك، سرتیپ منوچهر هاشمی، انتشارات ارس، لندن، ۱۳۷۳، ص۸۵)
اعتراف این عنصر مؤثر ساواك به اینكه جامعه ایران در برابر عملكرد پهلوی اول به حد انفجار رسیده بود و احمدشاه با همه ضعفهایش در مقایسه با رضاخان جنایتكار و دیكتاتور، پادشاهی دمكرات به حساب می‌آمده است، گویای این واقعیت است كه دستكم برای مدتی تداوم خفقان ممكن نبوده است. مسعود بهنود نیز از تدابیر متعدد عوامل انگلیسی چون فروغی برای فرونشاندن خشم ملت ایران از رضاخان یاد می‌كند و دربارهٔ برگزاری دادگاه رسیدگی به اموال غصب شده مردم، محاكمه عوامل جنایات رضاخان همچون مختاری، پزشك احمدی و ...، باز كردن فضای سیاسی و ... می‌گوید: "آن بخشش‌ها كه در طول راه (رفتن به اصفهان)، به سفارش فروغی می‌كرد كه اموال خود را به دولت صلح كرده بود و به جانشینش واگذاشته بود، همه ظاهرسازی و طراحی فروغی برای فرو نشاندن آتش غضب تهرانی‌ها... از دیگر تدابیر فروغی برای فرونشاندن التهاب عمومی صدور عفو عمومی و آزاد كردن زندانیان سیاسی بود كه فردای استعفای شاه شورش كرده بودند. بیرون آمدن زندانیان كه زجرها در سلولهای قصر قاجار كشیده بودند، مصادف شد با موجی از تبلیغات علیه پهلوی."(این سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال ۷۵، صص۲-۳۱۱)
در كنار چنین تدابیری برای آرام كردن ملت ایران، تمهیداتی نیز به منظور از كنترل خارج نشدن جامعه اندیشیده شد. بدون شك ایجاد كانونهای متعدد سركوب به جای سركوبگری متمركز رضاخانی از جمله اقدامات هدایت شده از سوی لندن بود. اشرف بعد از پدر برای خود دارودسته سركوب ایجاد نمود، برادران رشیدیان به عنوان عوامل شناخته شده انگلیس عده‌ای چاقوكش را به دور خویش گرد آوردند، محمدرضا پهلوی شعبان جعفری و جماعتی از قماش وی را جذب كرد، مظفر بقایی به عنوان عنصری پر رمز و راز در تاریخ آن دوران نیز دارودسته‌ای از قماش شعبان بی‌مخ در اطراف خود گرد آورد. برای درك دقیق‌تر چگونگی توزیع سركوب در مراكز قدرت مختلف ناگزیر از مرور فرازهایی از خاطرات افراد مؤثر در آن ایام هستیم: "فروردین یا اردیبهشت ۱۳۲۷ بود كه برایم خبر آوردند سیدضیاء هر هفته جلسه مطبوعات ضددیكتاتوری را در هتل ریتس برگزار می‌كند و چرندیاتی هم در مورد چگونگی به سلطنت رسیدن رضا می‌گوید. با علیرضا و اشرف عقلهایمان را روی هم ریختیم و تصمیم گرفتیم بدون اطلاع محمدرضا یك گوشمالی به سیدضیاء بدهیم. علیرضا چند نفر از آشنایان خود را مأمور این كار كرد و آنها از قصابخانه یك عده آدم گردن‌كلفت اجیر كردند تا با چاقو و ساطور مجلس توطئه سیدضیاء را به هم بریزند. این عده یك روز كه سیدضیاء ضیافت ناهار برقرار كرده، و روزنامه‌چی‌های هوچی را گرد خود جمع آورده بود به هتل "ریتس" ریختند و عده‌ای را مضروب و مصدوم ساختند."(ملكه‌ پهلوی، خاطرات تاج‌الملوك، انتشارات به‌آفرین، سال ۸۰، ص۱۱۴)شعبان جعفری نیز خاطرات خود را از جریان به هم ریختن تماشاخانه فردوسی كه در آن تئاتری انتقادی دربارهٔ سلطنت به روی صحنه آمده بود این‌گونه بیان می‌كند: "خلاصه اونروزم دیدم از طرف اداره آگاهی یه سرگردی در زد اومد خونه پیش ما و گفت: نمی‌خوای چند روز بری اینور اونور؟... آره گفت: كار خوبی كردین. خلاصه، دستگاه خوشش آمده. از این كارتون اینا داشتن نمایش "مردم" میدادن علیه شاه، تو فقط یه چند وقتی خودتو نشون نده و بیا برو... خلاصه پونصد تومن به ما دادن- اون وقتا پونصد تومن خیلی پول بود- ما گفتیم: "برادر، پونصد تومن خرج چار روز كله پاچه مام نمیشه." خلاصه كردنش دو هزار تومان".(خاطرات شعبان جعفری، نشر آبی، سال ۸۱، ص۵۹)
متقابلاً به كارگیری زبان زور در میان منتقدان دربار نیز رایج بوده است. زمانی كه رزم‌آرا به عنوان نخست‌وزیر در مجلس رسماً به تهدید نمایندگان می‌پردازد، مصدق نیز راهی جز توسل به شیوه مشابه نمی‌بیند: "اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم، می‌كشم همین جا شما را می‌كشم." نویسنده كتاب "نیروهای مذهبی بر بستر حركت نهضت ملی" ضمن نقل این تهدید متقابل مصدق دربارهٔ ارعاب و وحشتی كه رزم‌آرا با سخنان خود میان مجلسیان ایجاد می‌كند، می‌افزاید: "او كه نماینده اول مردم تهران بود، در خانه ملت با زبان "فداییان اسلام"، كه لااقل نه ادعای نمایندگی و نه دموكراسی داشتند سخن گفت... و بالاخره از ۱۰۶ (تن) نمایندگان همان مجلس، رزم‌آرا ۹۵ رای اعتماد گرفت." (نیروهای مذهبی بر بستر حركت نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، سال ۸۴، ص۱۵۵)
نویسنده این اثر اذعان دارد كه در نهایت، نمایندگان مجلس تهدید رزم‌آرا را جدی‌تر پنداشتند و از خوف در جبهه فردی قرار گرفتند كه به صراحت از منافع انگلیس حمایت و با ملی شدن صنعت نفت مخالفت می‌كرد، امّا خود هنگام قضاوت، بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و اینكه دربار پهلوی و لندن از هیچ جنایتی برای حفظ موقعیت خویش دریغ نمی‌كردند، سخن از ضرورت پایبندی به اصول دمكراسی در روابط نیروهای غالب و مغلوب به میان می‌آورد و حركت نیروهای مدافع استقلال را كه در برابر جنایات چپاولگران منافع ملت ناگزیر از به كار گیری زبان زور می‌شدند تخطئه می‌كند. حتی دكتر مصدق بعد از قرار گرفتن در پست نخست‌وزیری در مسیر به اصطلاح دمكراسی مورد نظر قرار نمی‌گیرد. برای نمونه، بعدازظهر ۱۴ آذر دفاتر روزنامه‌های طرفدار دربار و انگلیس با هدایت مستقیم دفتر نخست‌وزیری مورد حمله قرار می‌گیرند و تخریب می‌شوند تا شاید تضعیف هدفمند دولت ناهمگون با دربار و سیاستهای لندن، توسط این رسانه‌ها متوقف شود. البته ربوده شدن رئیس شهربانی دولت دكتر محمد مصدق توسط گروه چاقوكشهای مظفر بقایی و سپس كشتن وی تا حدودی موقعیت متزلزل دولت نهضت ملی را در برابر قدرت رسمی دربار و قدرت غیررسمی بیگانه، روشن می‌سازد.
بنابراین در تحلیل عملكرد جریانات مختلف این دوران، درك این نكته بسیار كلیدی و ضروری به نظر می‌رسد كه مخالفان استقلال ایران و ملی شدن نفت به هیچ اصلی پایبند نبودند. در واقع در شرایطی كه استبداد و قدرت استعماری در مواجهه با مطالبات مردم منافع نامشروع خویش را در خطر می‌بینند و دست به هر اقدام ضدانسانی می‌زنند، نباید انتظار داشت كه نیروهای مخالف دربار و انگلیس بتوانند براساس موازین دمكراسی عمل كنند. اصولاً برقراری دمكراسی در یك جامعه و پایبندی جریانات مختلف سیاسی به آن، ارتباط تنگاتنگی با تحقق شرایط لازم دارد كه البته این شرایط، با وضعیت جامعه ایرانی در تب و تاب دستیابی به استقلال در صنعت نفت خویش در آن دوران تطبیق ندارد. به طور قطع امروز كه سلطه بیگانه برطرف شده و دولت ملی استقرار یافته تعامل نیروهای سیاسی كشور می‌بایست كاملاً بر اساس قانون صورت گیرد. حتی تمایلات فرهنگی یك جریان سیاسی داخلی به بیگانه نمی‌تواند استفاده از زبانی غیر از قانون را در مورد آن توجیه كند. اما باید بر این نكته تأكید داشت كه نمی‌بایست شرائط متفاوت امروز را بر شرایط اجتماعی - سیاسی دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت بار كرد. متأسفانه در تاریخ‌نگاری اخیر، برخی تلاش دارند با معیارهای كنونی به داوری در مورد كلیت عملكرد فداییان اسلام بپردازند. این سخن بدان معنی نیست كه عملكرد برخی عوامل نفوذی در این جمعیت غیرمنسجم همچون شمس قنات‌آبادی، ذوالقدر (گفتنی است برخی اعضای فدائیان اسلام به استناد تیرباران شدن ذوالقدر، اعتقادی به نفوذی بودن وی ندارند) و اقدامات خودسرانه تعدادی از اعضای آن را نادیده بگیریم. موضع اصولی شهید مهدی عراقی در این زمینه ما را بی‌نیاز از پرداختن به این‌گونه ضعفهای فداییان اسلام می‌كند. شاید یادآوری این موضوع نیز خالی از لطف نباشد كه براساس نگرش و استراتژی مبارزاتی امام خمینی(ره) اصولاً حركتهای مسلحانه و حذف فیزیكی در جنبش اسلامی مورد تأیید نبود. این نگرش كه بعدها در مقایسه‌ با سایر شیوه‌های مبارزاتی اصالت خود را به خوبی به اثبات رساند، چون مبنا را آگاهی مردم و رشد فكری و سیاسی آنان قرار داده بود نمی‌توانست شیوه‌های حذف فیزیكی را كه نه تنها كمكی به رشد مردم نمی‌كرد بلكه بعضاً روند شناخت توده‌ها را از مسائل اجتماعی كُند می‌ساخت مورد پذیرش قرار دهد.
به هرحال، در اینجا ارزیابی عملكرد فداییان اسلام براساس استراتژی مبارزه امام مورد بحث ما نیست، بلكه شناخت آنان در یك سنجش تطبیقی با سایر جریانهای سیاسی درگیر در نهضت ملی شدن نفت مد نظر است. در واقع سخت‌ترین بخش از وظایف نیروهای درگیر در نهضت ملی شدن به عهده فداییان اسلام نهاده شده بود و اعضای پاكباخته این جریان هزینه‌‌های كلانی برای حذف فیزیكی عوامل برجسته وابسته به بیگانه پرداخت ‌كردند، امّا برخی آنان را صرفاً خشونت‌گرا عنوان می‌دارند، در حالی‌كه حتی مخالفان و ناقدان جدی فداییان اسلام نیز معترفند بدون اقدامات آنان اصولاً نهضت ملی شدن صنعت نفت آغاز نمی‌شد: "كتمان نیز نمی‌توان كرد كه بدون فشار انگشت سیدحسین امامی بر ماشه طپانچه‌اش تاریخ ایران به نحوی دیگر نوشته می‌شد و "جبهه ملی" حضوری در مجلس نمی‌یافت و احتمالاً قرارداد گس-‌گلشائیان نیز تصویب می‌شد." (نیروهای مذهبی بر بستر حركت نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، ص۱۱۸)
بنابراین حتی به اعتراف این اثر كه تمامی همت خود را به تخطئه فداییان اسلام معطوف داشته، بدون حضور این جریان در همان شكل خاص، با تمام ضعفها و قوتهایش، اساساً امكان شكل‌گیری نهضت ملی فراهم نمی‌آمد. بویژه آن كه بعد از هژیر، حذف فیزیكی دومین عامل قدرتمند انگلیس، یعنی رزم‌آرا، به درخواست جبهه ملی و آیت‌الله كاشانی به دست این گروه صورت گرفت. هرچند نویسنده كتاب "نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی"، تلاش دارد این درخواست جریانات سیاسی و احزاب طالب خلع ید انگلیس از نفت كشور از فداییان اسلام را كم رنگ كند، اما با این وجود اذعان دارد: "شاید بتوان اخطار فداییان اسلام به جبهه ملی را به عنوان یادآوری میثاقی كه به روایاتی میان این دو بر سر رزم‌آرا صورت گرفته بود به حساب آورد." (همان، ص۱۷۸)
اما "ناگفته‌ها" شرح تفصیلی از ملاقاتهای سران ملیون از یك سو و آیت‌الله كاشانی از سوی دیگر با فداییان اسلام در این زمینه ارائه می‌دهد كه بیانگر میزان اتكای این احزاب و شخصیتها به نواب صفوی و یارانش به عنوان پیشقراولان شكستن جو ارعاب و سلطه مطلق عوامل بیگانه بر امور كشور است: "وقتی رزم‌آرا از این حركت [یعنی] از انحلال مجلسین ناامید می‌شود به فكر توطئه‌ای می‌افتد به نام كودتا. چون هم رئیس دولت بود هم زمینه‌اش در ارتش خیلی زیاد بود... جبهه ملی متوجه این نكته می‌شود و كاری هم از دستش دیگر ساخته نبوده است چون ۱۲-۱۰ نفر كه بیشتر توی مجلس نبودند... احتمال می‌دادند كه رزم‌آرا اگر بخواهد كودتا بكند حتی اگر یك كودتای ضد مجلسی - نه ضد رژیمی بكند- جان همه اینها در معرض خطر می‌باشد. پیغام می‌دهند برای مرحوم نواب كه وضع بدین صورت است... مرحوم نواب دعوتی از اینها می‌كند، در ۱۵ یا ۱۶ بهمن در منزل حاج احمد آقایی، آهن‌فروش معروف توی بازار. اینها همه‌شان می‌آیند. جبهه ملی به غیر از مصدق، مرحوم فاطمی وقتی كه می‌آید می‌گوید من اصالتاً از طرف خودم هستم و وكالتاً از طرف مصدق، چون ایشان كسالت داشتند." (صص۲-۷۱)
رعب و وحشتی كه انگلیسی‌ها و عواملشان ایجاد كرده بودند مهمترین عامل پیش برنده سیاستهای آنها بود. همان‌گونه كه اشاره شد، لندن از یك سو با تطمیع و از سوی دیگر تنبیه و گوشمالی از طریق كانونهای متعدد سركوب، دوران بعد از رضاخان را تا كودتای ۲۸ مرداد در ایران مدیریت ‌كرد. حتی به گواه تاریخ اگر ایستادگی فداییان در پای صندوقهای رأی در برابر دسته‌های چاقوكشان عامل انگلیس و دربار نبود هرگز اقلیت ملیون در مجلس شكل نمی‌گرفت. شرح مقاومتها و پیگیریهای یاران نواب در جریان رای‌گیریها و سپس نظارت آنها بر شمارش آرا در این اثر آمده است و هر خواننده منصفی می‌تواند به این واقعیت پی ببرد كه اگر یك تشكل مردمی چون "فداییان اسلام" نبود هرگز جریانات روشنفكری‌ای چون جبهه ملی نمی‌توانستند با كمترین هزینه، سایه رعب و وحشت دستجات چاقوكشان را از فضای انتخابات بردارند. جریان نواب دارای خصوصیاتی مردمی بود كه به سهولت می‌توانست افراد اجیر شده را از صحنه مخاصمه خارج سازد. از آنجا كه درگیری می‌توانست بهانه‌های لازم را به نیروهای دولتی برای مداخله و یكسره كردن موضوع به نفع دربار و بیگانه بدهد، حضور فعال یك نیروی مردمی آشنا به مكانیزم و ارتباطات رایج بین توده‌های ملت بسیار كارگشا بوده است.نواب در آن ملاقات تعیین كننده، شروطی را برای از میان برداشتن رزم‌آرا بیان می‌كند كه هم می‌تواند ملاكی برای شناخت انگیزه‌های فداییان اسلام باشد و هم میزان پایبندی ملیون به عهدشان را روشن سازد: "بقایی، فاطمی، سیدمحمود نریمان عبدالقدیر آزاد، حائری‌زاده [كریم سنجابی]، شایگان، مكی، اینها بودند تا آنجایی كه تقریباً خودم یادم هست... سید، دو مرتبه برای اتمام حجت رو كرد به آنها و گفت، هان رزم‌آراء رفت- بینك و بین‌الله- وجداناً برای اینكه فردا دعوا نشود، من و رفقایم هیچ چیز نمی‌خواهیم. ما افتخار می‌كنیم كه سپور یك مملكت اسلامی باشیم... اما شما قول می‌دهید وجداناً، اگر جنوب شهر رفته باشید این پابرهنه‌ها، گرسنه‌های جنوب شهر، من هر وقت در این بازار رد می‌شوم، می‌بینم یك ماشین كه می‌ایستد برای دو تا بار، سی تا حمال دنبالش می‌دوند، واقعاً خجالت می‌كشم... وجداناً آن مردم آبادان را شما بروید ببینید اگر دلتان برای اینها سوخته و تصمیم گرفته‌اید برای آنها یك خدمتی بكنید، حداقل اینكه یك حكومت كه در آن عدالت باشد، بوجود بیاورید. بگوئید. اگر نه، همین الان بیائیم صفهایمان را از همدیگر جدا بكنیم و یا بگوئید بابا ما نمی‌توانیم، ما تا این حدش را بیشتر نمی‌توانیم، ما هم تكلیفمان روشن باشد." (صص۵-۷۴)
فداییان اسلام خطر حذف فیزیكی یكی از مهمترین عوامل انگلیس را براساس عهد به جان خرید، اما ملّیون علاوه بر تلاش برای ثبت چنین اقدامی به نام خود حتی حاضر نشدند در رسانه‌هایشان اعلام دارند این اقدام توسط كسانی صورت گرفته است كه آرزوی پیاده شدن قوانین اسلامی را در كشور در سر دارند: "روزنامه‌های باختر امروز (مربوط به فاطمی) و شاهد (مربوط به بقایی) اگر چه راجع به كشته شدن رزم‌آرا قلم فرسایی كردند، لیكن هیچ یك اشاره‌ای به شعارهای اسلامی ضارب او نكردند. باختر امروز كه كشور ایران را جایگزین اسلام كرده بود نوشت: "در آن موقع ضارب كه با خونسردی ایستاده بود و با صدای بلند می‌گفت زنده باد ایران از طرف پاسبان‌ها و یك سروان افسر شهربانی دستگیر گردید." روشن است كه در ذهن خواننده باختر امروز ضارب رزم‌آرا مردمی ایران دوست و نه الزاماً اسلام دوست به حساب می‌آمد." (نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، سال ۸۴، ص۲۰۹)
در كنار این بایكوت شدید خبری پیمان شكنان و تلاش آنان برای جعل واقعیتها، عزم انگلیس برای حذف فداییان اسلام جزم می‌شود: "با درگذشت رزم‌آرا، مهمترین مشغله ذهنی سیاست‌مداران و دیپلمات‌های انگلیسی، قبولاندن سیدضیا به شاه به عنوان جانشین رزم‌آرا و سركوب كاشانی و فداییان اسلام بود... كاشانی توسط علاء از فشار دولت انگلیس جهت بازداشت فداییان اسلام و محدود كردن فعالیت‌های خودش كاملاً آگاه بود." (همان، صص۵-۲۰۴)
در شرایطی كه جبهه ملی بعد از كشته شدن رزم‌آرا یكباره ارتباطات خود را با فداییان اسلام قطع می‌كند با روی كار آمدن حسین علا آنچنان فشار بر این جریان شدت می‌گیرد كه بسیاری از مرتبطین با نواب از وی اعلام برائت می‌كنند: "حاج مهدی عراقی:... بعد از این جریان زدن علاء بود كه چون بگیر بگیر بود، ریختند [شمار زیادی] از بچه‌ها را می‌گرفتند، یك مشت از ترسشان تند تند برداشتند اعلام كردند كه ما نیستیم ما نبودیم، ما استعفا داده بودیم، كه یك وقت حكومت نظامی سراغشان نرفته باشد [نرود]." (ص۱۲۲)
این‌گونه به نظر می‌رسد كه جریان مرتبط با آمریكا در كشور نیز به دنبال از میان برداشته شدن رزم‌آرا مایل بود به حضور پرقدرت فداییان اسلام در صحنه سیاسی كشور پایان داده شود: "از شامگاه اول فروردین، دستگیری اعضاء كلیدی فداییان اسلام با استناد به ماده پنج حكومت نظامی آغاز شد. با زندانی شدن سیدعبدالحسین واحدی، حاج سیدهاشم حسینی، امیرعبدالله كرباسچیان و سیدمحمد واحدی، هسته‌ اصلی عملیاتی- تبلیغاتی فداییان اسلام شدیداً ضربه خورد... قبول نخست‌وزیری از طرف مصدق در ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰ بر امید و انتظار "فداییان اسلام" كه به دنبال فرجی بودند افزود". (نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، سال ۸۴، صص۳-۲۲۱) در این میان عاملی كه موجب می‌شود مصدق نه تنها برای آزادی فداییان اسلام اقدامی نكند بلكه شرایط آنان را سخت‌تر نماید، نقش آفرینی مرموزانه مظفر بقایی است كه بدین‌ وسیله اختلاف میان نیروهای هوادار نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز كلید می‌خورد: "همزمان با چاپ اعلامیه بازرگانان بازار تهران، مصدق نیز در مجلس سخنان مهمی در مورد فداییان اسلام ایراد می‌كند، كه حتی برای نزدیكانش چون مكی نیز غیر مترقبه است. اگرچه مكی می‌گوید كه نمایندگان جبهه ملی كمترین اطلاعی از محتوای سخنان یكشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ مصدق نداشتند، اما شواهد و قرائن این گمان را تقویت می‌كنند كه لااقل بقایی در آماده كردن ذهن مصدق برای ایراد این سخنان نقش مهمی داشته است." (همان، ص۲۳۵) در حالی‌كه هیچیك از اعضای جبهه ملی دربارهٔ تهدید مصدق توسط فداییان اسلام سخنی نگفته‌اند، مظفر بقایی كه بعدها و پس از سركوب یاران نواب، نقش خود را به عنوان یكی از عوامل مؤثر در كودتای ۲۸ مرداد علیه دولت مصدق آشكار می‌سازد در این زمینه عملكرد مرموزی دارد: "به احتمال زیاد بقایی، منبع خبری مصدق در مورد احتمال سوءقصد به جانش بود، همان گونه كه وی همین خبر را از طریق دیهیمی به شاه رسانده بود. در این میان، دیهیمی هم گرداننده شاخه نظامی "حزب آریا" به رهبری سرلشكر ارفع بود و هم عضو سازمان نظامی- اطلاعاتی بقایی كه گویا قبل از تشكیل حزب زحمتكشان فعال شده بود. در كودتای ۲۸ مرداد دیهیمی به همراه ارفع و سرلشكر اخوی علاوه بر مشاركت در طراحی كودتا، بسیاری از نیروهای اوباش جنوب تهران را متشكل كرده بودند." (همان، ص۲۳۸)
شهید مهدی عراقی در "ناگفته‌ها" به شدت موضوع ترور مصدق توسط فداییان را تكذیب و آن را آغاز توطئه‌ای طراحی شده اعلام می‌كند: "مصدق رفت مجلس، در یك نطق در سخنرانی تشریح كرد كه فداییان اسلام یك روز كسروی را كشتند برای خاطر اینكه از جهت فكری و دینی با همدیگر در تضاد بودند. فداییان اسلام هژیر را كشتند برای خاطر اینكه در انتخابات شركت كرده بود و می‌خواست مسیر انتخابات را منحرف بكند. فداییان اسلام رزم‌آرا را كشتند برای اینكه عامل مستقیم استعمار بود و می‌خواست جلوگیری كند از ملی شدن صنعت نفت. حالا این سئوال مطرح است كه فداییان اسلام چرا می‌خواهند مرا بكشند؟ - چیزی كه اصلاً مطرح نبود، ما متوجه شدیم یك توطئه‌ای خلاصه توی كار است. این شد كه مرحوم نواب یك اعلام میتینگ می‌دهند كه بیاید به نطق مصدق جواب بدهد. ولی، مسجد شاه را درش را می‌بندند و جلوگیری می‌كنند از میتینگ... بعد از این میتینگ خبر می‌دهند كه یك روزنامه‌ای به نام روزنامه‌ مردرزم‌ كه روز پنجشنبه منتشر می‌شد، یك كلیشه‌ای درست كرده كه البته یك زن و مرد آمریكایی در حال دانس دادن بودند و یك شنلی هم پوشانده بودند، لخت هم بودند. كله این مرد را برداشته‌اند كله مرحوم نواب را به حساب روی این مونتاژ كرده‌اند و این كلیشه را درست كرده‌اند..." (ص۹۶)
بعد از پیگیری موضوع توسط دوستان نواب مشخص می‌شود كه چنین اقدامی نیز توسط مظفربقایی صورت گرفته است؛ لذا در زمان مراجعه به چاپخانه برای جلوگیری از چاپ آن با چاقو‌كشان حزب زحمتكشان مواجه می‌شوند: "این چیزهایی كه اینها تنظیم كرده‌اند، اگر بر فرض هم زیر چاپ نباشد، اینها را برداریم ببریمشان، به هم بزنیم اصلاً. در ضمن هم دیدیم حالا اگر ما بخواهیم این كار را بكنیم، باید یك دعوا هم بكنیم با این بچه‌های حزب زحمتكشان، دوستان آقای بقایی... این امیر زرین‌كیا كه معروف شد به امیر مو بور،... این هم از چاقوكشان حزب زحمتكشان بود كه بعد هم توی دو سه روزه ۲۵ تا ۲۸مرداد، دو سه تا از این توده‌ای‌ها را به قول یارو گفتنی شكمهایشان را سفره كرده بود، از این لاتها شده بود." (صص۹-۹۸)
به این ترتیب حملات از هر سو به فداییان آغاز می‌شود. شمس‌ قنات‌آبادی كه جذب او به فداییان اسلام یكی از ایرادات اساسی نواب به حساب می‌آید در چنین موقعیتی آشكارا با بقایی پیوند می‌خورد و به فداییان به طرق مختلف می‌تازد. البته "ناگفته‌ها" انتقاد به نواب را در دعوت وی به این جمع وارد می‌داند: "در سال ۲۵ وقتی مرحوم نواب می‌رفت قم و می‌آمد، با یك مشت طلبه‌های جوان كه آنجا آشنا می‌شده، از جمله این آقای شمس قنات‌آبادی است... در یكی از میتینگ‌ها كه مسجد شاه اینها می‌دادند این هم می‌آید جلوی در مسجد شاه برخورد می‌كند با مرحوم نواب، می‌گوید پسر عمو اجازه بدهید من هم یك چند كلمه‌ای صحبت كنم... خلاصه‌اش شمس شروع می‌كند به صحبت كردن "به سیدها می‌گفتند پسرعمو" خرده خرده از آنجا می‌آیند خانه كاشانی و شمس را معرفی‌اش می‌كند به كاشانی.بعد از اینكه بچه‌های قم، طلبه‌ها می‌آیند اعتراض می‌كنند به مرحوم نواب كه این آدم سالمی نیست و آدم كثیفی است، تو آورده‌ایش توی دست و بالت. بعد ایشان می‌گوید كه حالا ممكن است تغییر كرده، ممكن است توبه كرده باشد، حالا اگر كه اینجاست كار خلافی كرد كه ما جلویش را می‌گیریم. اگر، نه كه [هیچ] خرده خرده آنجا می‌ماند و چون فداییان اسلام یك تشكیلات زیرزمینی و مخفی بودند، با پیشنهاد این شمس می‌گوید كه اگر صلاح بدانید ما یه تشكیلات علنی به نام مجمع مسلمانان مجاهد تأسیس بكنیم كه در كارهای علنی، همین بچه‌ها در این لباس ظاهر بشوند و این كار هم می‌شود دیگر، مجمع مسلمانان مجاهد در سال ۲۷ تقریباً تأسیس می‌شود با موافقت نواب." (صص۵-۱۲۴) همچنین در مورد سایر عناصر نفوذی تشكیلات می‌افزاید: "این ذوالقدر نزدیك‌ به دو سه ماه بود كه آنجا سروكله‌اش پیدا شده بود و از آنجا آمده بود در اطرافش خیلی صحبت می‌كنند می‌گویند این كار توسط بختیار (تیمور بختیار اولین رئیس ساواك) انجام شده بود، یكی از افرادی بوده كه ماموریت به او داده بودند بیاید آنجا. اینكه صبح تا غروب غلام خانه‌زاد شده بود توی خانه سید و همه‌اش نماز می‌خوانده و گریه می‌كرده كه خلاصه‌اش من می‌خواهم بروم شهید بشوم... تا اینكه مسئله زدن علاء پیش می‌آید این خیلی اصرار می‌كند كه من می‌خواهم بروم این كار را بكنم... اسلحه‌ای كه بچه‌ها در اختیار ذوالقدر گذاشته بودند غیر از آن اسلحه‌ای بوده كه ذوالقدر حسین علا را با او می‌زند. این به اصطلاح فشنگهایش بادی بوده كه اثر نمی‌كند و بعد هم كه خود ذوالقدر را می‌گیرند. ذوالقدر آنجا اعترافاتی می‌كند و حتی در برخوردشان یكی دو دفعه توهین هم می‌كند به مرحوم نواب." (صص۱۳۰-۱۲۹)
اینكه كسی بدون هیچگونه شناختی از او، نه تنها دو ماهه به یك تشكیلات مخفی راه می‌یابد بلكه مسئولیت عملیاتی سرّی و مهمی را نیز به عهده می‌گیرد خود گویای بسیاری از واقعیتها در مورد چگونگی مخفی بودن آن تشكیلات است. خلوص خاص نواب (كه مسیر را برای سوءاستفاده كنندگان باز می‌گذارد) و بی‌نظم و انضباطی سازمانی، دو عامل مؤثر در ضربه پذیری جماعتی با غیرت دینی كم‌نظیر بودند. نكته حائز اهمیت این كه مرحوم نواب صفوی برای تحقق آرمانهای بلند خود نه تشكیلاتی داشت و نه نیروهای لازم را برای مأموریتهای مورد نیاز و نه حتی برنامه‌ای برای گام برداشتن در این مسیر پرمخاطره؛ از این‌رو عناصر مرموزی چون مظفر بقایی برای نیل به اهداف خویش از وجود جوانان پاكباخته‌ای كه در این تشكیلات بودند بهره گرفتند. آیا حفاظت از خانه مسئول حزب زحمتكشان در شأن منزلت چنین استوار مردانی بوده است؟! : "بچه‌های فداییان اسلام و مجاهدین اسلام در ماجرای چاپخانه شاهد مردانه مقاومت كردند و به عللی كه بقایی خود بهتر می‌دانست، او از شور و شجاعت این جوانان صاف و صادق در راه منافع سیاسی خویش استفاده می‌كرد ولی آنها را بازاریان، رؤسای اصناف، بازرگانان روشنفكر و یا تجار محترم معرفی می‌كرد... ظاهراً بقایی كه خود را روشنفكر مدرن و تحصیل‌كرده و فرنگ رفته می‌دانست و با زهری و سپهبدی و خانلری و صادق هدایت دوستی نزدیك داشت، تمایلی به علنی كردن روابط سیاسی خود با افرادی كه هیچ سنخیتی با دوستان روشنفكرش نداشتند، نداشت. از سوی دیگر، قنات‌آبادی روایت می‌كند كه در آن شب‌های پر تب و تاب كه همه در اضطراب حمله نیروهای رزم‌آرا بودند، بقایی و زهری هم مراعات متعصبین را كنار گذاشته بودند و ضمن صرف شام مشروب هم می‌خوردند." (نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی، علی رهنما، گام نو، سال ۸۴، ص۱۶۴) شهید مهدی عراقی نیز حفاظت از خانه مظفر بقایی را به گونه مشابهی شرح می‌دهد: "بعد از ظهر كه شد پیشنهاد شد به دكتر بقایی كه ما مثل دیشب در برابر عمل انجام شده قرار نگیریم، بهتر این است كه بیائیم و بنشینیم صحبت كنیم كه چكار بكنیم، اگر یك همچنین حادثه‌ای مثل دیشب اتفاق افتاد. دكتر بقایی هم خودش پسندید و آمد توی جلسه. هنوز رسمیت پیدا نكرده بود، یعنی مسئله‌ای مطرح نشده بود كه تلفن زنگ زد. بقایی تلفن را برداشت، بعد از سلام و علیك، یك وقت ما متوجه شدیم كه به زبان انگلیسی یا فرانسه، خلاصه به زبان خارجی صحبت می‌كند. صحبت او كه تمام شد و گوشی را كه گذاشت زمین، بچه‌هایی كه تقریباً وابسته به فداییان بودند بالاتفاق از جا بلند شدند و گفتند كه پس ما از اینجا می‌رویم چون اینجا جای ما نیست. دكتر بقایی گفت چه شده، چرا؟ اعتراض كردند به نحوه برخورد بقایی، گفتند یا اینهایی كه اینجا هستند مورد اعتماد هستند یا مورد اعتماد نیستند. اگر مورد اعتماد هستند، شما حق نداشتید غیر از زبان مادری صحبت دیگری بكنید." (ص۶۶) نبود انسجام تشكیلاتی موجب می‌شود كه به جای اینكه اعتماد فداییان اسلام به فردی چون بقایی قابل تأمل شود، ماجرا به گونه‌ای دیگری جریان یابد.
البته نباید از واقعیت گذشت كه صداقت شخص نواب و شخصیتهایی چون مهدی عراقی این نقیصه را تا حدی جبران كرده است. عذرخواهی از عملكردهای خودمحورانه اعضا مؤید این امر است. برای نمونه نواب صفوی پس از آزادی از زندان از این كه برخی از اعضای فداییان اسلام آقای فلسفی را تهدید كرده‌اند بشدت متأثر شده و از ایشان عذرخواهی می‌كند.(خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام‌ فلسفی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۶۸)
این‌گونه شكنندگی برخی از اعضای فداییان اسلام را عمدتاً باید ناشی از عدم آمادگی آنها برای مواجهه با فشارهای همه جانبه دانست. همانگونه كه اشاره شد، جریانهای وابسته به دربار و هر یك از قدرتهای خارجی (آمریكا، انگلیس و روس) دارای شبكه سیاسی و تبلیغاتی و اقتصادی قوی بودند و همگی به طور متحد در برابر فداییان اسلام كه آرمان حكومت اسلامی را مطرح می‌ساخت مواضع تند و آشكاری داشتند (مگر در شرایطی كه بهره‌مندی از توان آنها را برای تقویت مواضع خویش در برابر رقیب، در سر می‌پروراندند). تجربه گرانسنگ این دوران چنین است كه داشتن آرمانهای متعالی و حتی جانفشانی بر سر این اهداف مقدس نمی‌تواند موجب تحول شود، مگر آنكه زمینه‌ها و بسترهای مناسب برای آن تحول فراهم آید، در غیر این صورت پیامدی جز یأس سیاسی در بر نخواهد داشت.
در آخرین فراز از این نقد ضمن تأكید مجدد بر ارزشمند بودن "ناگفته‌ها" برای شناخت نهضت ملی شدن صنعت نفت، لازم است از زاویه‌ای دیگر نیز مطالب آن را مورد توجه قرار دهیم كه كمتر به آن پرداخته شده و می‌تواند روشنگر ابعاد شخصیتی حضرت امام در نوع هدایت و رهبری نهضت بزرگ اسلامی مردم ایران باشد. برای نمونه مقایسه‌ای گذرا بین عملكرد دكتر مصدق به عنوان نخست‌وزیر و چهرهٔ رسمی نهضت ملی در پناه بردن به مجلس پس از مواجهه با تهدیدات نه چندان بااهمیت، با صلابت و استواری امام در رویارویی با خطرات جدی در قیام ۱۵ خرداد، واقعیات بسیاری را آشكار می‌سازد. بی‌تردید میزان استواری روحی و شخصیتی رهبران حركتهای مردمی، نقشی اساسی در استحكام و مقاومت توده‌ها خواهد داشت. طبعاً عملكردهایی چون بیتوته كردن در مجلس برای برخورداری از امنیت، روحیه سایر عناصر و آحاد مردم را كاملاً متزلزل می‌سازد، در حالی كه هیچ زمانی این گونه رفتارهای سیاسی را در عملكردهای امام شاهد نبودیم. در حوادث ابتدای نهضت در سال ۴۲ كه خوف حمله چماق بدستان گارد شاهنشاهی در قم به بیت امام می‌رفت، همه اطرافیان امام بشدت نگران بوده و درصدد تدبیری برای حفظ جان امام برمی‌آیند اما امام هرگز این توصیه‌های دلسوزانه را برای ترك خانه خود و یا تجمع عده‌ای از یارانشان را برای حفاظت از جان خویش نمی‌پذیرد و با صلابت و ایمانی استوار، ارادتمندان خویش را دعوت به رفتن به خانه‌هایشان می‌نماید: "در همین گیرودار كه ما دستانمان یك خرده خاكه ذغالی شده بود، آمدیم یواشكی سر حوض كه دستانمان را بشوئیم، حاج آقا از این اتاق آمد برود توی آن اتاق دید ما دو نفر توی حیاطیم گفت اینجا چكار می‌كنید شما؟ گفتیم بودیم دیگر حاج آقا. گفت مگر من نگفتم بروید؟ گفتیم كه شما گفتید، اما وظیفه ما چیه؟ گفت وظیفه را من تعیین می‌كنم. گفتم تشخیص آن هم با ماست حاج آقا. البته تا وقتی من گفتم كه تشخیص آن هم با ماست خودم گریه‌ام افتاد و حاج‌ آقا هم هیچی نگفت، سرش را انداخت پائین رفت. در همین موقع بود كه گفتند كه اینها (چماق‌داران گارد شاهنشاهی) دارند می‌آیند."(ص۱۶۳) این صلابت در اوج خطرات و در مقاطع مختلف به مردمی كه به دنبال رهبری انقلاب بودند اعتماد به نفس می‌داد. امام در ۲۱ بهمن ۵۷ كه احتمال كودتا و حمله به مدرسه علوی به بالا‌ترین حد خود رسیده بود هرگز به توصیه اطرافیان مبنی بر ترك محل استقرار خود اعتنا نكرد، در حالی‌ كه همه سران احزاب و گروه‌های سیاسی و حتی برخی روحانیون برجسته، آن شب را در محل دیگری جز منازل خود گذراندند. همچنین در اوج بمباران تهران در جریان جنگ تحمیلی نیز امام هرگز حاضر به ترك منزل خود و اقامت در پناهگاه نشدند. این صلابت به توده مردم قوتی می‌بخشید كه تبلور آن را در جای جای تاریخ انقلاب اسلامی شاهد بوده‌ایم. مطالب ارزشمندی از این دست را در خاطرات شهید مهدی عراقی فراوان می‌توان یافت كه از آن جمله چگونگی متحول شدن شهید طیب است. از طرفی بیان منصفانه ضعفهای روحانیت و روشنفكران در نهضت ملی شدن صنعت نفت در "ناگفته‌ها" به محققان و تاریخ پژوهان كمك می‌كند تا به مقابله‌ای منطقی با خط انحرافی و شكننده قطبی شدن تاریخ پژوهی در كشورمان بپردازند.
منبع:این مقاله توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به خبرگزاری فارس ارسال شده است.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید