جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شیوهٔ مقامات از ممدوح تا ناممدوح (۳)


- از آثار سبک قديم در مقامات حميدى زياده‌چيزى نيست و محتمل است بيشتر گناه نساخ باشد. آنچه از آثار کهنه ديده مى‌شود، آوردن فعل‌هاى شرطى و تمنائى و استمرارى است، که با ياء مجهول به عادت قديم به‌کار رفته است، ولى اين استعمال به کثرت کليله و دمنه نيست: 'اگر حکما کمال هنر را بى‌عقلى نشناختندى عصارهٔ انگور را سرپوش قدح عقل نساختندي' ص ۵۴ و اين افعال نيز دلالت بر کهنگى شيوه ندارد.
- مانند قديم ضمير مفرد غايب را چه ذيروح و چه ذيروح 'او' و 'وي' آورده است: 'چون خباياى آن سواد و خفاياى آن بلاد بديدم و در مراتع او بچريدم و زلال مشارع او بچشيدم' ص ۳۶.
- باء تأکيد بر سر افعال ماضى کمابيش آورده است: 'پس به‌حسب مراد اجتياز اختيار بکردم، و کاس کربت از دست ساقى غربت بخوردم، تا آن زمان که پاى از تک‌وپوى بماند و زبان از گفتگوى ملول شد' ص ۳۸.
مثالى ديگر: 'چون زمانى ببود و ساعتى بياسود بيامد و گفت' ولى آوردن باء تأکيد بر افعال منفى ديده نشد.
- استعمال 'فرا' و 'فرو' و 'اندر' بر سر افعال وجود ندارد و همچنين فعل 'بوده بود' در آن يافت نمى‌شود و نيز 'اندر - در - بر' بعد از اسامى به حکم تأکيد و به‌صورت زايد که در نثر قديم رسم بود در اين نثر پيدا نيست همچنان 'را' هاى زايد در نثر مقامات نيامده است.
- از آثار سبک تازه يکى نيز آوردن افعال وصفى است، مثال: 'پيرى و جوانى ديدم بر طرف دکانى ايستاده، و از راه جدال درهم افتاده، پير با جوان در مُجاراتِ محاوَرات گرم شده، و جوان با پير در مباراتِ مناظَرات بى‌آزرم گشته' ص ۱۷.
- حذف افعال با قرينهٔ لَفظى بسيار دارد و بيشتر چنان‌که رسم بوده است فعل را در پايان جملهٔ نخستين يعنى جملهٔ معطوفٌ‌عليه اثبات کرده و سپس در جمله‌هاى متعاطفه حذف مى‌کرده است: 'لب اجل بر چهرهٔ امل خنديدن گرفت و چشم روزگار بر مبارزان گريستن' ص ۲۶.
و گاه مانند متأخران فعل را در جملهٔ اول حذف کرده و در ثانى اثبات نموده است 'با ياران يکتا و اخوان صفا مشورتى کردم هر يک سفرى را تعيين، و عزيمتى را تحسين کردند' ص ۲۳، 'چون عاشقان بر بوي، و چون دلشدگان در تک‌وپوى مى‌رفتم، ص ۵۱.
و گاه فعل را بدون قرينه حذف مى‌کند: 'لب اجل بر چهرهٔ امل خنديدن گرفت، و چشم روزگار بر مبارزان گريستن (که فعل را در ثانى مانند قديم حذف کرده است) خون در رگ‌ها به جوش، و سر بر تن‌ها به خروش، باز اجل پر بگشاده، و مرغ امل سر بنهاده، ص ۲۶، که در دو قرينهٔ سوم و چهارم 'آمد' و در پنجم و ششم 'بود' بدون قرينهٔ لفظى حذف شده است.
گاه فعل اول و آخر را، در چند جمله حذف مى‌کند، و در ميانه آن فعل را اثبات مى‌نمايد، مثال: 'هر حلال را حسابى و هر حرام را عذابى است و هر يک را مرجعى و مآبي' ص ۱۲۰.
گاه فعل مرکب را هم برخلاف عادت، به قرينه حذف کرده است، مثال: آنکه درد بود بيرون شد و از قدم مؤانست بسر' يعني: بسر بيرون شد - و گاهى فعلى را به قرينهٔ فعلى ديگر با پيشاوندش حذف کرده است و حال آنکه پيشاوند دوم غير از اولست: چون حبشى شب پاى از در درنهاد و رومى روز رخت بر خر ...' ص ۳۸، که پيشاوند فعل محذوف به حکم موازنهٔ دو جمله بايستى 'برنهاد' باشد نه 'درنهاد' و اگر بگوييم سجع 'خر' قرينهٔ 'درش يعنى پيشاوند اول است و فعل محذوف 'نهاد' است موازنه بر هم مى‌خورد.
- اصطلاحاتى آورده است که سابقه ندارد و بعدها شنيده و ديده نشده است، چون 'آتش اندر نفت زدن' آنجا که گويد: 'گل سرخ گفت که آتش اندر نفت زنيد که دولت دولت ماست' ص ۳۵، که مرادش چراغان و آتش‌بازى است، اما مثلى غيرمعروف است.
- لغات و ترکيب فارسى تازه ندارد، جز معدودي، از قبيل 'چفيدن' از لغت 'چف - چپ' که از آن فعل ساخته است: 'پس چون از آتش سخن بتفيد، و از جادهٔ آزرم بچفيد (۱)' ص ۱۶۰.
(۱) . بچفيد سجع بتفيد و به معنى چپ زد و راه کج کرد - در متن چاپى بچفسيد که به معنى (بچسبيد) است آمده و بى‌مورد است و بى‌شک غلط.
- ديگر: کاس سِگانى - به معنى مکرر، کنايه از سه جام مى که در نوبت اول بايد نوشيده شود، و يا شراب ثلثان شده و ثلالهٔ غساله که ظاهراً 'سِيکَي' نيز همان است و اين لغت دو نوبت آمده است، مثال:
'چه باشد گر کاس سگانى شود و شربت حيوانى گردد' ص ۱۰۲ 'گفتم مصلحت در نماز چهارگانى کردنست و شراب سگانى خوردن' ص ۱۴۶.
- ديگر: رستاق - به معنى حومه و رَبَض و بيرون شهر: 'چون از مفازه به دروازه رسيدم و از رُستاق در اسواق آمدم' ص ۱۶۸.
- ديگر: حبسکده (در متن فارسى جلکده و غلط است) - و ظاهراً از نثرنويسان اول کسى است که 'کده' را به قياس با لفظى تازى ترکيب کرده است و از معاصران او رضى‌الدين نيشابورى نيز 'دانشکده' را به مقياس ترکيب کرده است و خاقانى هم اين کلمه را با هرچه دلش خواسته است مرکب ساخته، چون: روغن‌کده، مريم‌کده و غيره.
- ديگر: هر هر دو - به معنى 'هر دو' در ص ۴۸ - و اين ترکيب شايد غلط مطبعه باشد. ولى نويسندگان هندوستان تا قرن دهم 'هر همه' را به معنى 'همه' مى‌آورده‌اند و اتفاقاً در زبان پهلوى نيز اين لغت 'هَروِسْپ' است که ترجمهٔ آن 'هر همه' خواهد بود و در کتاب اول گذشت.
قاضى حميدالدين سعى داشته است که مقاماتش سهل و ممتنع باشد، از اين‌رو در دشخوارى عبارات و آوردن لغات غريب فارسى زياد اصرار نورزيده است و بعضى مقامه‌هاى او بسيار ساده و سهل است ولى از حيث پختگى و جزالت به پاى کليله و دمنه نمى‌رسد، و همچنين از حيث لطافت و روانى و سهولت به گرد گلستان سعدي.
- ديگر: آنکه مقامات او همه يک‌طور شروع مى‌شود و به يک تنوع ختم مى‌گردد، در آغاز همواره مى‌گويد: حکايت کرد مرا دوستى که' و در خاتمه نيز هميشه پهلوان روايت خود را گم مى‌کند و مى‌گويد ندانستم که کجا رفت و اين معنى را همه‌جا با يک قطعه شعر مى‌نماياند مثل:
- معلوم من نشد که سرانجام وى چه بود؟
- معلوم من نشد که زمانه کجاش بود؟
- از بعد آن زمانه ندانم از او چه خواست؟
- تا دهر تند و چرخ حرونش کجا کشيد؟
- معلوم من نشد که بر آن پير و آن جوان؟
- گردون و روزگار چه کردند در جهان؟
و قس على هذا آخر‌المقامات ... ولى بايد انصاف داد که شعرهاى قاضى حميدالدين گاهى بسيار خوب و مطبوع است و از طراز اشعار قرن پنجم و ششم است و تشبيه‌ها و بهاريه‌ها و قطعه‌هاى دلچسب دارد، و نيز در ضمن مقامات مطالب علمى بسيارى از ادب و فلسفه و فقه و تصوف گنجانيده است که گواه فصل و استادى او است.
اکنون ما مقامهٔ ۲۲ را از کتاب مستطاب مقامات حميدى که موسوم است به مقامه 'سکباجيه' و ترجمه و تقليد 'مقامات المضيريه' بديع‌الزمان است و بسيار خوب هم از عهده برآمده است من‌باب اُنموذَج نقل کرديم، و براى تشويق خوانندگان در اين مقامه دقايق نقطه‌چينى و جمله‌بندى جديد را از خود دخالت داديم تا بيشتر به لطف آن مقامه برخورده و پى برده آيد.


همچنین مشاهده کنید