یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خونم بتی ریخت کش داده بی چون


خونم بتی ریخت کش داده بی چون    مژگان خون ریز در ریزش خون
بی باده دیدی چشمان سرمست    بی می شنیدی لبهای میگون
در عهد زلفش یک جمع شیدا    در دور چشمش یک شهر مفتون
چشم و لب او هر سو گرفته‌ست    شهری به نیرنگ، خلقی به افسون
خوبان نشینند در خانه از شرم    هر گه که آید از خانه بیرون
دل برده از من سروی که دارد    بالای دلکش، رفتار موزون
خون از دل من هر شب روان است    تا طره‌اش داشت قصد شبیخون
هر لحظه گردد در ملک خوبی    حسن تو بی‌حد، عشق من افزون
کاری که او کرد با من فروغی    هرگز نکرده‌ست لیلی به مجنون


همچنین مشاهده کنید