شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از در جان درآی تا جانم


از در جان درآی تا جانم    همچو پروانه بر تو افشانم
چون نماند از وجود من اثری    پس از آن حال خود نمی‌دانم
در حضور چنان وجود شگرف    چون نمانم به جمله من مانم
کی بود کی که پیش شمع رخت    بدهم جان و داد بستانم
آب چندان بریزم از دیده    کاتش روز حشر بنشانم
منم و نیم جان و چندان عشق    که نیاید دو کون چندانم
جان از آن بر لب آمد است مرا    تا به جانت فرو شود جانم
بند بندم اگر فرو بندی    روی از روی تو نگردانم
همچو عطار مست و جان بر دست    پیش تو ان‌یکاد می‌خوانم


همچنین مشاهده کنید