جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
فیروز (۲)
عياران سر گاو را از چوب برگرفتند و به آب شستند، و در زمين دفنش کردند، و خود به گوشهاى پنهان شدند. دم سحر، دستهاى انساننما به کشتزار آمدند و يکى به ديگرى گفت: 'خاتون خواهد آمد، امّا اين که چه کسى را به همسرى برگزيند، پيدا نيست!' و در ميان هر کس سخن مىگفت، و از عشق ريحانهٔ جادو نسبت به خود داد سخن مىداد! گفت و گوى انساننماها ادامه داشت، به گوشهاى ديگر دو انساننما به يکديگر مىگفتند: 'ريحانه به نيروى جادو، که سحرش در کوزهٔ پُر آبى بر درختى کهن است، دشتها را سرسبز مىکند، و محصول گندم و جو را بهبار مىآورد، و از گندم و جوى او هر که بخورد، به گاو و آهو و خر مبدل خواهد شد.' ديگرى گفت: 'شبى در کنار ريحانهٔ جادو بودم، به او گفتم: 'اى بىبي، به قشنگى تو در جهان پرىروئى نيست، و او گفت زيبائى و زندگى من، به مويم بستگى دارد، و مرگ من به وسيلهٔ شمشير و دشنه و نيزه و غير آن نيست، تا مويم را ريسمان نکنند، و به دور گردنم نفشارند، تا زمين و زمان هست خواهم بود!' |
عياران که در ميانشان 'ببراز پهلون' هم حضور داشت، گفتههاى انساننمايان را که به گوش گرفتند، تندى از کمين به در آمدند و آنجا را ترک گفتند. در ميان راه 'ببراز پهلوان' به دوستانش گفت: 'ريحانه جادو را به هلاکت مىرسانم و شر او را از سر مردمان کم خواهم کرد!' و از ادامهٔ راه و ترک آن کشتزار سر باز زد، و دوباره خود را به خرمنگاه رساند. به گوشهاى پناه گرفت و ديد که براى ريحانه جادو، خيمه زدهاند و او در آن قرار دارد. ببراز خودش را به پشت خيمه رساند، و ديد انساننماها، تکتک به درون خيمه مىروند و به ريحانهٔ جادو ابراز بندگى و عشق مىکنند، و او هيچ حرفى به زبان نمىآورد. |
در همين هنگام ببراز که باور به زيبائى و استوارى خود داشت، به درون خيمه رفت و تا ريحانهٔ جادو را ديد، در تعجب شد و ميل به طلب عيش و نوش، در کنار ببراز در او پيدا آمد. دستور نان و کباب و شراب داد و ببراز به کنارش نشست و بىآنکه زيادهروى کند از غريزهٔ تند ريحانه دلش به هم آمد، امّا حساب دستش بود که هر طور شده او را از خيمه به در برد، و رشتهٔ کار را دنبال کند، پس گفت: 'اى ملکهٔ آسمان، برخيز تا به قصرت رويم، و در آنجا خلوت داشته باشيم!' ريحانه به شکل لاشخورى درآمد، و ببراز را از زمين برداشت و به يک چشم بر هم زدن به بام قصر نشست. قصر در ميان باغ بسيار بزرگى قرار گرفته بود. و از درختان کهن، گياهان سرسبز، گلهاى زيبا، و جوىهاى زلال آب به بهشتبرين مىمانست. |
در آنجا، ريحانهٔ جادو از جلد کرکس به درآمد و همان شد که در خيمه بود! ببراز و ريحانهٔ جادو به درون قصر رفتند و ببراز از ديدن آن کاخ چندان به حيرت افتاد که نزديک بود از هوش برود. درهاى طلا و نقره، پردههاى زنبوري، نقش و نگارهاى پرنده و چرنده، آينه کاري، جامهاى طلا و نقره، و تختى که طلاى آن برق مىزد. ببراز خود باختگى نشان نداد و دمى نگذشت که سفره چيدند و شراب و کباب آوردند و ببراز گفت: 'اى ملکهٔ آسمان و اى فرماندهٔ زمين، بر طبع من گوشت آهوى تازه لذتى ديگر دارد.' ريحانه گفت: 'بهتر است که آهو را به دست خود شکار کنم.' و از ببراز جدا شد و از قصر بيرون رفت. |
ببراز تندى در جام او داروى بىهوشى ريخت و منتظر ماند تا بازگردد. ريحانه بازگشت، در حالى که آهوئى به بغل داشت، آن را به آدمنماها سپرد و گفت: 'زودى آن را کباب کنيد و بر سر سفره بياوريد!' |
ريحانه که در کنار ببراز به قرار گرفت، جام شرابش را برداشت و سرکشيد، و ببراز که مواظب حال او بود ديد که ريحانه پلک بر هم مىزند و مست شده است. دست او را گرفت و به اتاقى بُرد، و در آنجا ريحانهٔ جادو بر زمين افتاد، ببراز تندى دستهاى از گيسوى بلند او را بريد و آن را به هم بافت و به دور گردنش گره زد، و خفهاش کرد. در اين هنگام قصر تکانى سخت خورد، و پايههايش به حال فروريختن افتادند، که ببراز از در قصر بيرون زد و لحظهاى بيش نگذشت که بر زمين غلتيد، و از هوش رفت! |
ببراز هنگامى که چشم باز کرد، نه از قصر نشانى برجاى بود، و نه از انساننماها کسى ديده مىشد، امّا پيکر کرکس سوخته بر زمين سوختهٔ قصر به چشم مىآمد! ببراز گامى چند از زمين سوخته دور نشده بود، درختى تناور و کهن را ديد که بر شاخهاى از آن شيشهٔ آب آويزان بود و در بادِتند مىرقصيد. ببراز سنگى از روى زمين برگرفت و به سوى شيشه پرتاب کرد، سنگ به شيشه خورد و آن را شکست و باز دنيا تيره و تار شد و آتش هولناکى از کرکس سوخته برخاست! |
ببراز هر چه رفت، کشت سوخته بود و چون به جائى که کلّهٔ گاو را ديده بود رسيد، جوان آراستهاى را مشاهده کرد که بر جائى ايستاده بود و منتظرش بود! |
ببراز وقتى به نزديک جوان رسيد، از او شنيد که گفت: 'من فيروزم، همان کلّهٔ گاوى که بر سر چوب آويزان بود و آن را از چوب برگرفتيد و شستيد و به خاک داديد!' ببراز که پهلوانى عيار بود و تلخ و سرد روزگار را چشيده بود، آغوش به روى فيروز گشود و او را در بغل گرفت. |
اکنون هر دو در ميان کشتهاى سوخته قرار داشتند و متحير که به کدام سو بروند و چه کنند. در همين هنگام سوارى که روى پوشيده بود و شتاب داشت به پيش پايشان از راه ايستاد و گفت: 'تحّيرتان از چيست؟' گفتند: 'از کشتها همه سوخته و ديارى در اين دشت نيست، و حاصل اگر که هست، اينجا ديده نمىشود!' سوار گفت: 'به سوى سوختهٔ ريحانهٔ جادو برويد، تا پاداش پيمان خيرى را که در انجامش پايمردى نشان داديد، بگيريد!' |
ببراز و فيروز بر سوختهٔ ريحانه که نگاه انداختند، برق طلاى ناب نگاهشان را گرفت. ببراز با شتاب خود را به سوار رساند و پرسيد: 'تو کيستي؟' گفت: 'روح پدر فيروز، همين پسرى که بر وصيتم گردن نهاد و رنج بسيار متحمل شد!' |
- فيروز |
- سنّت شکن ص ۱۱۶ |
- محسن مهيندوست |
- انتشارات توس ـ چاپ اوّل ۱۳۷۸ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد نهم، علىاشرف درويشيان رضا خندان (مهابادي)،نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۱ |
همچنین مشاهده کنید
- بیبی نگار و می سس قبار
- متل
- قسمت
- چهل دروغ
- بوعلی سینا و استاد
- دختر پادشاه و پسر درویش(۲)
- ملکمحمد که تقاص برادراش را از دختر بیرحم گرفت (۲)
- مرغ سخنگو
- ماراتتی
- یک بز و نیم بز
- ”شَل“ و دختر شیخ
- دو همسایه
- پسر زلف طلائی
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۴)
- مغل دختر
- گرگ، بز و روباه
- سلطان ابراهیم
- مکر آدمیزاد
- لاکپشت و دوستانش
- عقوبت (۲)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر بارش باران یسنا آتش سوزی پلیس قوه قضاییه تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی