چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

چو(۳)


چون دزدان به‌هم افتند کالا ظاهر شود
چون دشمن را در بند بافتى امانش مده
نظير: دشمن چو به‌دست آمد و مغلوب تو شد حکم خرد آن است امانش ندهى
چون دل دانا ندارى رهبر مردم مباش٭
مقایسه شود با : تا راه بين نباشى کى رهبر شوى
٭ .............................. عقل خندد چون دليل کاروان بيند ضرير (همام تبريزى)
چون دوست دشمن است شکايت کجا برم؟٭
رک: هر بلائى که به هر کس برسد از خويش است
٭ از دشمنان برند شکايت به پيشِ دوست ...................... (سعدى)
چون رشته گسست مى‌توان بست ليکن گرهيش در ميان هست (اميرخسرو دهلوى)
رک: کاسه‌اى که شکست اگر پيوند زنند باز هم ترک دارد
چو نرمى کنى خصم گردد دلبر٭
رک: چوب نرم را موريانه مى‌خورد
٭ ............................ و گر خشم گيرى شوند از تو سپر (سعدى)
چون سرِ آزار دارى بهانه بسيار دارى
رک: گر سرِ آزار دارى...
چون سرخ گُل آيد به چه کار آيد گلنار٭
رک: تيمم باطل است آنجا که آب است
٭ شاهى که نديمى چو تو دارد چه کند ..................... (فّرخى سيستانى)
چون سياهى شد ز مو هشيار بايد شدن
رک: پيامى است از مرگ موى سفيد
چون شد ز گلو فرو چه حلوا و چه زهر!
رک: شکم زير دست است، به هر چه دهيش مست است
چون شکم سير باشد غمِ گرسنگى مخور (مرزبان‌نامه)
نظير: چون تن پوشيده گشت اندوه برهنگى مَبَر (مرزبان‌نامه)
چون شناور نيستى پيرامُن جيحون مگرد (مغربى)
چون شير به خود سپه شکن باش٭
نظير:
آنجا که بزرگ بايدت بود فرزندى کس ندارت سود (نظامى)
- گِرد نام پدر چه مى‌گردى پدر خويش باش اگر مردى (سعدى)
- آدم بايد از زانوى خودش بلند شود
٭ .................................. فرزند خصال خويشتن باش (نظامى)
چون صدقه‌دهى بايد که دست چپ تو از آنچه دست راستت مى‌کند مطّلع نشود(مأخوذ از انجيلمتى، باب ششم)
چون عروسى گذشت صد کاسه به نانى
رک: صد کاسه به نانى چو عروسى بگذشت
چون عَلَم شد سرنگون لشکر پريشان مى‌شود (صائب)
چون عمر به‌سر رسد چه بغداد و چه بلخ ٭
نظير: اجل که رسيد گو به هندوستان باش
٭ ........................... پيمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ (خيّام)
چون عود نبود چوب بيد آوردم
نظير: کمال‌الجود بذل‌الوجود
چون غرض غرض آمد هنر پوشيده شد٭
نظير: چون که پاى غرض آمد مرض آمد به وجود
٭ ................................ صد حجاب از دل به‌سوى ديده شد (مولوى)
چون غلّه سپيد گشت اگر ندروند خود بريزد (قابوس‌نامه)
رک: آن ميوه که پخت شد بيفتد ز درخت
چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد!
نظير: در تنگناى قافيه خورشيد خر شود
چون قصد حرم باشد سهل است بيابان‌ها٭ (سعدى)
نظير:
سفر دراز نباشد به پاى طالب دوست (سعدى)
- در بيابان گر به شوق کعبه خواى زد قدم سرزنش‌ها گر کند خار مغيلان غم مخور (حافظ)
- در راه عشق مرحلهٔ قرب و بعد نيست (حافظ)
٭ گر در طلبت رنجى ما را برسد شايد .................... (سعدى)
چون قضا آيد چه سود از احتياط (مولوى)
رک: با قضا کارزار نتوان کرد
چون قضا آيد طبيب ابله شود٭
نظير:
چون اجل آيد طبيب ابله شود
- چون قضا بيايد عاقل غافل گردد (سندبادنامه)
- قضا ز آسمان چون فرو هشت پر همه زيرکان کور گردند و کر (فردوسى)
- چون قضا بيرون کند از پرده سر غافلان گردند جمله کور و کر (مولوى)
- عقل و عاقل را قضا احمق کند (مولوى)
٭ ........................ وان دوا در نفع هم گمره شود (مولوى)
چون قضا بيايد عاقل غافل گردد (سندبادنامه)
رک: چون قضا آيد طبيب ابله شود
چون کافرِ درويش نه دنيا و نه دين!
رک: گداى جهودهاست نه دنيا دارد نه آخرت!
چون کالا خواهى خريد نخست مايه نگر و چون زن خواهى خواست دايه نگر و چون خانه خواهىخريد همسايه نگر (احمدبن محسن زيد طوسى)
چون کسى قدر احسان نداند سزاوار بد کردن است (سَمَک عيّار)
چون که آيد سال نو گوئيم دريغ از پارسال
نظير:
سال به سال دريغ از پارسال
- هيچ بدى نرفت که خوب جايش بيايد
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکى بايد گشاد (مولوى)
رک: به‌قدر عقل هر کس گوى با وى
چونکه پاى غرض آمد مرض آمد به وجود٭
نظير: چون غرض آمد هنر پوشيده شد
٭ ............................. گفتهٔ سعدى شيراز بر اين است گواه (سعدى)
چون که جِدّ آيد روَد هزل و مزاح (مولوى)
چون که دستت در ميان روغن است دست چربى بر سرِ درويش مال! (از جامع‌التمثيل)
نظير: دست چربت را بمال به سرِ کچل ما!
چون که زورت نمى‌رسد بر خر گِرد پالان چرا همى گردى؟
رک: زورش به خر نمى‌رسد پالانش را مى‌زند
چون که صد آمد نود هم پيش ماست ٭
نظير:
هر چه شمار است جمله زير هزار است (ناصرخسرو)
- همه گفتى چو مصطفى گفتن (سنائى)
٭ نام احمد نام جمله انبياست ............................... (مولوى)
چون گِل بر ديوار زنى اگر در نگيرد نقش آن لامحاله بماند (مرزبان‌نامه)
تهمت و اقترا اگر دامن متهم را نگيرد دست کم او را در نظر مردمان خفيف و بى‌اعتبار مى‌کند
نظير: گل را که به ديوار مى‌زنى اگر بند نشود ردش به ديوار مى‌ماند
چون گوسپند را بکشند از مُثله کردن و پوست باز کردن دردش نيايد (تاريخ بيهقى)
نظير: گوسفند کشته از پوست کندن دردش نمى‌آيد
چون گوش روزه‌دار بر الله‌‌اکبر است ٭
٭ بازآ که در فراق تو چشم اميدوار ........................ (سعدى)
چون مادر در آب غرقه شود فرزند خويش در زير پاى مى‌گيرد (سَمَک عيّار)
رک: ميمون که به تنگ آيد بچّه خود را زير کونش مى‌گذارد
چون مرغ از دام جست دشوار باز آيد (سَمَک عيّار)
نظير:
مرغ که از دام پريد اعادت آن صورت نبندد (مرزبان‌نامه)
- چو وحشى مرغى از قيد نفس جست دگر نتوان به دستان پاى او بست (جامى)
چون معانى جمع گردد شاعرى آسان بوَد (عنصرى)
چون نجس تَر شود نجس‌تر شود
رک: نجس چون تر شود نجس‌تر شود
چون نارى مايه از لاف سخن خاموش باش٭
رک: خامشى از کلام بيهده بِهْ
٭ خنده رسوا مى‌نمايد پستهٔ بى‌مغز را ........................ (صائب)
چون نديدند حقيقت رهِ افسانه زدند ٭
٭ جنگ هفتاد و دو ملت همه با عذر بنه ..................... (حافظ)
چون نيک بنگرى همه تزوير مى‌کنند(حافظ)٭
نظير:
يک رودهٔ راست در شکم هيچ‌کس نيست
- با نَفَس هر که درآميختم مصلحت آن بود که بگريختم (نظامى)
٭ مى‌خور که شيخ و حافظ و صوفى و محتسب ....................... (حافظ)
چو نيکى کنى نيکى آيد بَرَت ٭
رک: هر که نيکى کند نيکى بيند
٭ ............................. بدى را بدى باشد اندر خورت (فردوسى)
چو وقت جو آيد بکن در جوال
رک: تا تنور گم است نان بايد پخت
چو وقتِ مرگ مار آيد به گِرد رهگذر گردد
رک: اجل سگ که برسد به مسجد خرابى مى‌کند
چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد (حافظ)
نظير:
از تو نازى از ما نيازى
- نادان مردمان کسى است که دوستى زنان به درشتى جويد (رستم بن مهر هرمزد)


همچنین مشاهده کنید