پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چس و چش


چسان پرّد مگس جائى‌که ريزد بال و پر عنقا
نظير: جائى‌که عقاب پر ريزد از پشهٔ لاغرى چه خيزد؟
چشته‌خوار بدتر از ميراث‌خوار است
نظير: به گدا گفتند خوش آمد، توبره‌اش را کشيد پيش آمد
چشم آسمان ميان سرش است
رک: چشم فلک ميان سرش است
چشم افعى چو زمرّد نگرد کور شود
چشم اِنعام نداريد ز اَنعامى چند٭
٭ اى گدايان خرابات خدا يار شماست .............................(حافظ)
چشم باز غيب مى‌گويد!
رک: از کرامات شيخ ما اين است شيره را خورد و گفت شيرين است!
چشم برداشتن از روى عزيزان صعب است٭
٭ ............................ ورنه بيرون شدن از مُلک جهان اين همه نيست (يوسف جويبارى)
چشم به يک راه، دل به صد راه!
چشم بينا بهتر از سيصد عصا٭
٭.......................... چشم بشناسد گُهر را از حصا (مولوى)
چشم پُر بهتر از دست پُر است
نظير: چشم سير بهتر از شکم سير است
چشمت را درويش کن
ديده را نديده بگير، با نيّت و چشم پاک نظر کن
چشم حسد پديد کند عيب ناپديد٭
رک:
چشم دشمن همه بر عيب افتد (کيمياى سعادت)
- هنر به چشم عداوت بزرگ‌تر عيب است (سعدى)
- چشم بدانديش که بر کنده باد عيب نمايد هنرش در نظر (سعدى)
٭ چشم رضا پوشد هر عيب را که ديد ...............................(سعدى)
چشم دريده ادب نگاه ندارد٭
نظير: هر که را شرم از او کند دورى بدرَد پرده‌هاى مستورى (اوحدى)
٭ شوخى نرگس نگر که پيش تو شکفت ............................. (حافظ)
چشم دشمن همه بر عيب افتد (کيمياى سعادت)
نظير: چشم حسد پديد کند عيب ناپديد
چشم روباه که به دُمب گرگ بيفتد حساب پيه و دنبهٔ خودش را مى‌کند
چشمِ سير بهتر از شکم سير است
نظير: چشم پُر بهتر از دست پُر است
چشمش به ماما افتاد زائيدنش گرفت!
نظير:
ماما ديد، زائيدن يادش آمد
- مادر به بچه‌اش گفت قربان چشم‌هاى باداميت! بچه گفت: ننه ‌ننه بادام مى‌خوام
چشمش را بين دلش را بخوان
چشمِ شور شتر را به ديگ مى‌کند آدم را به گور!
نظير: آبله کور مى‌کند، سرخگ گور!
چشم طمع به کيسهٔ نوکيسه‌گان مدوز
مقا: از مردم نوکيسه وام مگير
چشم عاشق نتوان بست که معشوق نبيند (سعدى)
چشمِ فلک ميان سرش است
شاعرى باذوق مضمونِ اين مَثَل را در قطعه‌اى لطيف چنين سروده است:
فلکِ کجمدار يک چشم است آن يکى هم به مغز سر دارد
هر خرى را که دُم گرفت به دست بى‌تأمل ز خاک بردارد
بَرَدش تا به مغز کلّهٔ خويش چون ببيند که دُمّ خر دارد
بر زمينش زَنَد که خُرد کند خر ديگر به جاش بردارد
نظير: فلک کج‌روتر از خط ترساست
چشم که توى چشم افتاد حيا مى‌کند
نظير:
دو چشم که به هم افتد يکى را شرم آيد
- حيا در چشم است
چشم گريان چشمهٔ فيض خداست (مولوى)
چشم مور و پاى مار و نان مُلّا کس نديد!
رک: کلاغ قرمز ديده‌ايم، سفرهٔ او را نديده‌ايم!
چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
نظير:
ديده مى‌بيند دل مى‌خواهد
- هر چيز که ديده ديد دل مى‌خواهد (کاتبى)
- اگر ديده نبيند دل نخواهد (اسعد گرکانى)
- هر آنچه ديده بيند دل کند ياد
- ز دست ديده و دل هر دو فرياد که هر چه ديده بيند دل کند ياد (باباطاهر)
- اگر چشمان نکردى ديده بونى چه دونه دل که خوبان در کجائى (باباطاهر)
- خواهى که به کس دل ندهى ديده بيند (سعدى)
- نخست چشم بيند آنگه دل پسندد (قابوس‌نامه)
- ز چشم است ديدن، ز دل خواستن (اسدى)
- از اون ماست کل‌عباس، چشام ديد دلم خواس (= خواست) ! (عامیانه).
چشم وا کن عمل صاحل بين
چشمه آن است که از خود بجوشد
رک: خوش آن چاهى که آب از خود برآرد
چشمهٔ خورشيد چو پنهان شود شب‌پره بازيگر ميدان شود
رک: غيبت آخوند عيد شاگردن است
چشم هزار کار مى‌کند که ابرو نمى‌کند
نظير: کور بشود آن چشمى که نتواند کار ابرو را بکند
چشمى که بيش از صاحب عزا گريه کند براى نان و حلواست
چشمى که دلى بَرَد به تاراج دانى که به سُرمه نيست محتاج(اميرخسرو دهلوى)
رک: حاجت مشاطه نيست روى دلارام را


همچنین مشاهده کنید