یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم


به دکان می‌فروشان گروست هر چه دارم    همه خنب‌ها تهی گشت و هنوز در خمارم
ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد    نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم
ز جهانیان برآمد خبرم به می‌پرستی    کس ازین خبر ندارد که چه رند خاکسارم؟
سر بد پسندم آخر که چه فتنه کرد، دیدی    دل کژ گمان من بین که: هنوز امیدوارم
دل و دین و دانشی را، که به عمر حاصل آمد    همه کردم اندرین کار و بدان که: در چه کارم؟
مگرم دهند راهی به کلیسای گبران    که به خانقاه رفتم شب و کس نداد بارم
خبر عنایت او ز کسی شبی شنیدم    به امید آن عنایت شب و روز می‌گذارم
به قیامت ار برآید تن من ز خاک محشر    دل من ز شرمساری نهلد که: سر برآرم
بر اوحدی مگویید دگر حکایت من    چو نماند رخت و باری که به اوحدی سپارم


همچنین مشاهده کنید