یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گل ز روی او شرمسار شد


گل ز روی او شرمسار شد    دل چو موی او بی‌قرار شد
ماه بر زمینش نهاده رخ    چون بر اسب خوبی سوار شد
وانکه دید روی نگار من    ز اشک دیده رویش نگار شد
سر به خاک پایش در افکنم    چون که دست عقلم ز کار شد
می که نوشیدم، آتشی بر زد    غم که پوشیدم، آشکار شد
همرهان من، گو: سفر کنید    کاوحدی به دامی شکار شد


همچنین مشاهده کنید