پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آف ، آق ، آگ ، آل ، آم


آفتاب آمد دليل آفتاب ٭
٭ گر دليلت بايد از وى رخ متاب .......................... (مولوى)
آفتاب از ستاره مستغنى است (طالب آملى)
مقایسه شود با : شمعدان گُل کجا محتاج گلگير طلا است؟
آفتاب از کدام سمت درآمده است که٭...
رک: عجب عجب که تو را ياد دوستان آمد
٭ ايرج ميرزا گويد:
آفتاب از کدام سمت دميد که تو امروز ياد ما کردي؟
آفتاب از نور و کوه از سايه کى گردد جدا٭
نظير: سايه از نور کى جدا باشد؟
٭ دولت او آفتاب و نور و کوه و سايه‌اند ......................(سلمان ساوجى)
آفتاب به زردى افتاد تنبل به جلدى افتاد!
رک: هاريسم، واريسم، خواجه به دروازه رسيد، کارم به‌جائى نرسيد.
آفتاب به گِل نتوان اندود (سَمَک عيّار)٭
نظير:
خورشيد به گل نشايد اندود (نظامى)
- به گِل خورشيد پنهان کى توان کرد (نظامى)
- آفتاب را زير سبد نمى‌توان پنهان کرد
- کى به گِل پنهان توان کردن فروغ آفتاب (ابن يمين)
- کى توان اندود خورشيدى به گِل (مولوى)
- به گِل چگونه توان روى آفتاب نهفت (ابن يمين)
- ماهتاب را به گِل نتوان اندود
- پرده بر روى آفتاب نشايد گذاشتن
- خورشيد به گِل نتوان اندود (بختيارنامه)
٭ تمثل:
بخنديد آن زمان ديوانه و گفت که نتوانى به گِل خورشيد اندود (عطار)
آفتاب خانهٔ همسايه گرم‌تر است
رک: مرغ همسايه غاز مى‌نمايد
آفتاب در مُلکش غروب نمى‌کند
نظير: از حلب تا کاشغر ميدان سلطان سنجر است (معزّى)
آفتاب را زير سبد نمى‌توان پنهان کرد
رک: آفتاب را به گِل نتوان اندود
آفتاب زمستان آدم را گرم نمى‌کند
آفتابِ زير ابر نمى‌ماند
نظير: ماه زير ابر پنهان نمى‌ماند
آفتابِ سر ديوار است (يا: آفتاب لب بام است)
نظير:
پايش لب گور است
- بوى حلوايش مى‌آيد
- بوى الرّحمن گرفته است
- رفتنى است
- يک پايش اين دنياست يک پايش آن دنيا
- پيمانه‌اش پر شده است
- ريشش سربالا رفته است
- آفتابش به زردى رسيده است
آفتاب که برآيد چراغ فرو رود
رک: آفتاب که درآمد ستاره نمى‌ماند
آفتاب که درآمد ستاره نمى‌ماند
نظير:
آفتاب که برآيد چراغ فرو رود
- چون درآمد جبرئيل آنگه برون شد اهرمن (سنائى)
- با وجودِ آفتاب اختر فناست (مولوى)
- در جلوهٔ خورشيد چه حاجت به چراغ است (صائب)
آفتاب که رفت شب پره بيرون مى‌آيد
نظير: ديو چو بيرون رود فرشته درآيد
آفتابه اگر از طلا هم باشد باز جايش توى خلاست
نظير: خر از جُلِّ اطلس بپوشد خر است (سعدى)
رک: پالان ترمه خر را عوض نمى‌کند
ْآفتاب لب بام است
رک: آفتاب سر ديوار است
آفتابه خرج لحيم است
خرج زائد بر اصل است
آفتابه داده و لولهين گرفته است
رک: سگ داده و سگ‌توله گرفته است
آفتابه‌دار براى آدم بى‌پول آفتابهٔ سوراخ‌دار آب مى‌کند
رک: واى بر آن کو درم ندارد و دينار
آفتابهٔ زن نشيمنگاه مرد را پاک نمى‌کند
رک: مال زن، خارِ تن
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هيچي!
نظير:
يک قاب و صد بشقاب! يک کاسه کاچى و صد تا سُرناچي!
- يک گز مطبخ، صد گز طويله!
- صاحب‌منصب يک فوج، تا بين هيچي!
- سکينه از عمه گُنده‌تر!
آفتابه و لولهين هر دو يک کار مى‌کند اما قيمت هر يک در گرو گذاشتن معلوم مى‌شود
نظير:
لولهين کار آفتابه را مى‌کند اما وقت گرو گذاشتن قيمتش معلوم مى‌شود
- سفال از طاس زر کم نيست در کار ولى گلهِ گرو گردد پديدار (ناصر خسرو)
- لولهين است و آفتابه يکى در گرو فرقشان شود پيدا (اخگر)
آفتاب جان من است عقل و دل و هوش من٭
نظير:
بلاى من آمد همه دانش من (ابوالعلاء)
- اختر ما را فروغ شعلهٔ ادراک سوخت (صائب)
- آن را که عقل بيش غم روزگار بيش (انسى شاملو)
- هوش است که سرمايهٔ صد دردسر است (طالب آملى)
- هر کجا عقل هست شادى نيست (ابن يمين)
- رک: هر که فهميد مُرد، هر که نفهميد برد
٭ کاش گشاده نبود چشم من و گوش من

......................(شيخ‌الرئيس افسر)

آفت چوبه مال رسد شکر کن تا به تن نرسد و چون به تن رسد شکر کن تا به جان نرسد (مرزبان‌نامه)
آفت رسيده را غم باج و خراج نيست (نظيرى)
ُنظير:
خراج از خراب نخواهند
- خراب را خراج نباشد
- خرمن سوخته را از برق چه هراس
- از ده ويران که ستاند خراج؟ (نظامى)


همچنین مشاهده کنید