چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حروف پهلوی(۲)


۷. خط ديگر که نام آن 'راز سهريه' (؟) بوده و پادشاهان رازها و اسرار خود را در روابط با ملل خارج بدان خط مى‌نوشتند ـ و عدد حروف و اصوات آن چهل بود و هر صوت يا حرفى را صورت و شکلى خاص بود و از لغات نبطى چيزى در آن خط نبود. خط ديگرى بود و که آن را 'راس سهريه' (؟) مى‌گفتند و علم و منطق و فلسفه را بدان مى‌نوشتند و آن بيست و چهار حرف است و اين خط داراى نقطه بوده و ما آن را نديده‌ايم.
ديگر، قسمتى از الفبا بود، که آن را جدا از هم، يا پيوسته مى‌نوشتند و 'زوارشن' مى‌ناميدند. اين زوارشن‌ها قريب هزار کلمه بود، و آنها را براى جدا کردن لغات متشابه از يکديگر اختيار کرده بودند؛ مثلاً کسى که مى‌خواست بنويسد: 'گوشت' مى‌نوشت: 'بُسْرا' و مى‌خواند، گوشت به شکل الف(۲)، و اگر مى‌خواست بنويسد 'نان' مى‌نوشت 'لحما' ، و مى‌خواند نان به شکل ب(۳) و هر چه مى‌خواستند بدين طريق مى‌نوشتند، مگر لغت‌هائى که محتاج به بدل کردن آن نبودند که آن را عيناً به لفظ فارسى کتابت مى‌نمودند.
چنانکه ملاحظه شد، در آغاز، خطوط پهلوى را هفت دانسته و در شرح آن هشت آورده و اگر (زوارشن) را هم خطى جداگانه فرض کنيم عدد به نه بالا مى‌رود. و هرگاه نامه دبيرى و هام‌دبيرى را هم دو قسم خط فرض کنيم مثال‌ها به ده مى‌رسد. ولى حق است که اين دو را يکى دانسته، و نيز زوارشن را با کتابت رسائل، يکى بشماريم و کستج و نيم‌کستج را هم که عدد حروف آن دو بيست و هشت است يکى بدانيم. يا رازسهريه و راس‌سهريه را که نام هر دو به هم شبيه است يکى فرض کنيم. آنگاه هفت قلم درست مى‌شود.
(۱) , (۲) . صورت اين دو لغت را در اصل کتاب مشوش ضبط کرده بودند ولى خوانده مى‌شد، بنابراين ما صورت قريب به آن را نوشتيم ـ و صورت‌هائى از باقى حروف نيز در اصل بود که به کلى خراب و ضايع شده بود. توضيح ديگر بنا به آنکه بايستى هزوارش در اصل معناى صحيح و مناسبى با لغتى که هزوارش به آن تلعق دارد داشته باشد، مى‌بايست به‌جاى نان (بسرا) که به عربى نام نوعى است از خرما، ولى در زبان پهلوى اين معنى رعايت نشده و گاهى هزوارش‌ها درست مطابق با اصل نيست.
اما آنچه از خارج اطلاع داريم، و از کتيبه‌ها و سکّهٔ پول‌ها و نقش مهرها و ساير خطوطى که در دورى ظرف‌ها ديده شده به‌‌دست مى‌آيد خطوط ذيل است:
۱. خط اشکانى قديم که با خطوط قديم آرامى پُر تفاوت مانند سکهٔ بغ دات که متعلق به قرن سوم قبل از ميلاد است و او چنانکه گذشت يکى از پادشاهان (پرته‌دار) فارس پسر بغ‌کرت پرته‌دار است.
۲. خط اشکانى جديد، که همان خط است با تفاوت مختصرى چنانکه در جدول بدان اشاره شده است.
۳. خط کتيبهٔ ساسانى است که در جدول ديده مى‌شود و با خط کتيبهٔ اشکانى تفاوت دارد.
۴. خط تحريرى ساسانى که گويا کتب و نامه‌ها را بدان خط مى‌نوشته‌اند و بر ظروف و پاره‌هاى سفال و نيز در کتب ادبى و علمى پهلوى نمونه‌هائى از آن ديده مى‌شود که گويا همان خط رسائل و خط هزوارش منقول از ابن‌المقفع باشد.
۵. محتمل است خطوط مرموز ديگرى هم که براى اسرار پادشاهان يا يادداشت‌هاى رياضيون و فلاسفه يا فال‌گيران و ستاره‌شناسان موجود بوده است که از بين رفته و چيزى به ما نرسيده است.
۶. خط اوستا يا دين‌دپيوريه که بيايد.
۷. خطوط غيرهُزوارش‌دار که به فارسى خالص مى‌نوشتند وجود داشته است اما گويا از حيث حروف هجا با ساير خطوط تفاوت نداشته و در خراسان و ماوراءالنهر بدان طرز کتابت مى‌کرده‌اند و از آوردن هزوارش خوددارى داشته‌اند.
بالجمله خط کتيبهٔ ساسانى به‌تدريج مانند پدر خود که خط کتيبهٔ اشکانى باشد از بين رفت و خط پهلوى تحريرى تا قرن چهاردهم ميلادى يا هفتم هجرى در ايران باقى ماند ولى عاقبت در مقابل رقيب پرزورترى که عبارت از خط معرب و منقوط نسخ و ثلث باشد از ميان رفت. اما هندوستان قرائت آن خط به طريق تدريس يا درجه‌اى دوام آورد. اما پيدا است که اين قرائت تا چه پايه‌ ناقص و ناتمام بود، خاصه در خواندن هزوارش‌ها که هنوز هم مؤبدان و علماى مزديسنان آن کلمات را غلط مى‌خوانند و نمونهٔ غلط‌خوانى مزبور در برهان قاطع و 'دستور پهلوي' به خوبى هويدا است (۳) ، و اصلاح اين اغلاط را بايد حقاً مرهون خاورشناسان و پشتکار عديم‌النظير ايشان بود خاصه دکتر اندرياس آلمانى و بهترين تلامذهٔ او آقاى پرفسور هرتسفلد آلمانى که در چند سال اقامت خود در ايران منت استادى بر جمعى از طلاب ايرانى دارند . (۴)
(۳) . هزوارش‌ها لغاتى بوده است 'کلداني' يا 'آرامي' که در وقت خواندن به پارسى خوانده مى‌شده است و فعل‌هائى هم از اين لغات با علائم مصدرى و ضماير نوشته‌ شده و به پارسى مى‌خوانده‌اند چون 'يکومون‌تن' يعنى ايستادن و يکومونى ايستادى و يکومونم يعنى ايستادم و يکومونند يعنى ايستادند و از اين رو کسى که بخواهد آنها را درست بخواند يا بايد از استاد بشنود و يا بايد خود به زبان آرامى و ريشهٔ لغات سامى مانند عبرى و کلدانى و غيره واقف باشد. متأسفانه علماى زردشتى هند که از هر دوى اين وسايل عارى بوده‌اند معنى لغات مذکور را به قرينه يا به کمک ترجمه‌هاى پازند و فارسى دريافته بودند اما طريق تلفظ را نمى‌دانستند مثلاً الف را به صداى ها و ها به صداى الف، عين را به صداى واو يا نون، قاف و صاد را به صداى ميم و کاف، يا را به صداى جيم و غيره مى‌خوانده‌اند و براى نمونه يک لغت را از برهان قاطع شاهد مى‌آوريم ـ هزوارش 'چشم' در پهلوى 'عَيْنَه' است و حروف مکتوب آن عبارت است از 'اى‌ن‌ه' که الف را بايد عين بخوانند و هاء آخر کلمه نيز هاء بزرگ شبيه به 'م و نون' پهلوى است که سرهم نوشته شده باشد.
بنابراين که گفته شد حضرات اين کلمه را 'اينمن' خوانده بودند و صاحب برهان در مورد اين لغت مى‌نويسد که: اينمن به زبان زند و پازند چشم را گويند!... خاورشنانسان که اين شرب‌اليهود ادبى را ديدند ابتدا توى ذهن آنان زد و گمان بردند که اين کلمات بى‌سر و ته و بى‌اصل که در السنهٔ عالم ريشه و بنياد علمى ندارد همه مجعول و از اختراعات امثال ملافيروز صاحب 'دساتير' است ـ تا آنکه در اواخر قرن نوزدهم کتاب 'الفهرست به‌دست ايشان افتاد و جملهٔ محققانهٔ ابن‌المقفع را ديدند و دريافتند که هزوارشى در کار بوده است و قبلاً هم برخى از اساتيد به اين معنى پى برده و حدسى مى‌زدند ـ اما پس از ديدن جملهٔ: 'و لهم هجاءُ يقال له زوارشن ... الخ' مسلم شد که اين کلمات را اصل و بنيانى است، پس به کنجکاوى شروع کردند و با زبان‌هاى سامى وررفتند و سرِ تمام هزوارش‌ها يا زوارش‌ها يا وزارش‌ها را به‌دست آوردند و امروز ديگر اشکالى در اين معنى باقى نمانده است.
(۴) . آقاى پرفسور هرتسفلد به اشارهٔ دولت، محضر درسى در خانهٔ خود راه انداخت و چند سالى حقير و امثال حقير به ‌قدر استعداد خود از آن استفاده کرديم و راهى براى بررسى و مطالعهٔ ما از فيض ايشان باز شد و اکنون هم آقاى دکتر ابراهيميان از تلامذهٔ ايشان است که در دانشسراى عالى به تدريس اين خط و زبان اشتغال دارد.


همچنین مشاهده کنید