جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

باز دوشم ز راه مهمانی


باز دوشم ز راه مهمانی    به خرابی کشید و ویرانی
داشت در پیش رویم آینه‌ای    تا بدیدم درو به آسانی
که جزو نیست هر چه می‌دانم    که ازو خاست هر چه می‌دانی
دو قدم راه بیش ، نیست ولی    تو در اول قدم همی مانی
هر چه هستیست در تو موجودست    خویشتن را مگر نمی‌دانی؟
ای که روز و شبت همی خوانم    گر چه هرگز مرا نمی‌خوانی
زان شراب بقا بده جامی    تا تن اوحدی شود فانی


همچنین مشاهده کنید