یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مرگ فیلقوس و پادشاهی اسکندر


چنین گفت دانشور روم و روس    که چون رخت بست از جهان فیلقوس
سکند برآمد به تخت بلند    صلایی به بالغ‌دلان در فکند
که: «ای واقفان از معاد و معاش!    که هستیم با یکدگر خواجه‌تاش
سفر کرد ازین ملک، شاه شما    به هر نیک و بد نیکخواه شما
نباشد شما را ز شاهی گزیر    که باشد به فرمان او داروگیر
ندارم ز کس پایه‌ی برتری،    که باشد مرا وایه‌ی سروری
بجویید از بهر خود مهتری!    کرم‌پروری معدلت گستری!»
سکندر چو شد زین حکایت خموش    ز جان خموشان برآمد خروش
که: «شاها! سر و سرور ما تویی!    ز شاهان مه و مهتر ما تویی!»
وز آن پس به بیعت گشادند دست    به سر تاج، بر تخت شاهی نشست
زبان را به تحسین مردم گشاد    که:«نقد حیات از شما کم مباد!
امیدم چنانست از کردگار    کز آن گونه کز شاهی‌ام ساخت کار،
ز الهام عدلم کند بهره‌مند    نیفتد بجز عدل هیچ‌ام پسند!»


همچنین مشاهده کنید