یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
داد و بیداد
در زمان شاهعباس یک دزد و یک تاجر دیواربهدیوار همخانه داشتند. دزده هر کاری میکرد چیزی از خانه تاجر بدزد نمیشد. چرا که تاجر یک سگ تو خانهاش بسته بود که کسی جرأت نمیکرد به آنجا نزدیک شود. روزی تاجر مالالتجاره را بار شترها کرد و بهقصد تجارت بهسمت شهر دیگری راه افتاد. دزده هم سوار بر اسب شد و میان راه خود را به او رساند و شب مهمان او شد. نصف شب دزده بلند شد کارد کشید و نشست روی سینه تاجره تاجر گفت: 'ای مرد هرچه دارم مال تو مرا نکش.' دزد گفت: 'دوره دورهٔ شاهعباسه. تو را نکشم بروی عارضه بشوی و شاهعباس پدر مرا درآورد؟' تاجر هر چه التماس کرد و به گوش دزد خواند که به کسی چیزی نمیگویم، به گوش دزد فرو نرفت. تاجره گفت: 'حالا که میخواهی مرا بکشی، به زنم بگو که اسم بچهها را عوض کند و و بگذارد داد و بیداد.' دزده سر تاجر را برید و مال و اموال را برداشت برد فروخت و پس از چند روز به شهر خود برگشت و رفت در خانه تاجر به زن او گفت: 'چند روز پیش که به اهواز می رفتم وسط راه حاجی را دیدم، حالش خیلی بد بود به من گفت که به شما بگویم اسم بچهها را عوض کنی. اسم یکی را بگذاری داد و اسم دیگری را بیداد.' |
زن مجلس ختم گذاشت و بعد آش رشته پخت و اسم بچهها را همان طور که تاجر خواسته بود عوض کرد. |
آن زمان شاهعباس هفتهای یک روز در کوچه و بازار گردش می کرد. یک روزی که مشغول گردش بود، شنید زنی میگوید: 'ای داد، ای بیداد' . دستور داد آنکه فریاد داد و بیداد راه انداخته به حضور او بیاورند. رفتند و زن را آوردند. شاه عباس گفت: 'چه خبره فریاد داد و بیداد راه انداختهای.' زن گفت: 'داد و بیداد اسم های بچه های من است.' شاهعباس گفت: 'برای چه این اسمها را روی بچههای خود گذاشتهای' زن ماجرای وصیت شوهر خود را برای او تعریف کرد. شاهعباس دستور داد و یارو را بیاورند. رفتند او را آوردند. شاه عباس گفت: 'بگو ببینم چطوری پدر این بچهها را کشتی؟' گفت: 'من نکشتم، از اهواز میآمد اتفاقی او را دیدم که مریض در بستر افتاده بود.' شاهعباس گفت: 'چه راست بگی، چه دروغ من ترا می کشم.' دزده گفت: 'حالا که اینطور است من هم راستش را میگویم که دلت بسوزه.' بعد هم قصه کشتن تاجر را تعریف کرد. شاهعباس دستور داد جلاٌد همانجا در حضور بچهها و زن تاجر، سر دزده را از تن جدا کند. |
ـ داد و بیداد |
ـ قصه های مشدیگلین خانم ص 399 |
ـ ل. پ. الول ساتن |
ـ ویرایش: اولریش مارتسولف، آذرحسینی نیتهامر، سیداحمد وکیلیان |
ـ نشر مرکز چاپ اول 1374 |
(فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد پنجم (د)، على اشرف درويشيان، رضا خندان (مهابادي)). |
همچنین مشاهده کنید
- قصهٔ باور نکردنی
- خروس و مورچه
- چه بکنم، چه نکنم
- دختر شاه نارنج
- قصهٔ آقا کوزه
- متیل چهل دروغ
- سنگهای بلورین
- کَل از کدو، چماق به دست، بیرون بیا
- حلیم حُلَیره
- تاجر و غلام سیاه
- گرگ نادان
- عاقبت حلوا خوردن سه دختر خارکن
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۳)
- گوهر شبچراغ
- درویش و دختر پادشاه چین (۲)
- استاد بوعلی
- آه
- بهلول دانا و خلیفه
- قصه
- چوپان کچل
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت سیستان و بلوچستان جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی جنگ
آتش سوزی تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی سلامت زنان
خودرو دلار بازار سرمایه قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو
مهران مدیری سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت کیومرث پوراحمد فیلم ترانه علیدوستی کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه جنگ غزه رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل