سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بیامد به نزدیک چوبینه مرد


بیامد به نزدیک چوبینه مرد    شنیده سخنها همه یادکرد
چو مرد جهانجوی نامه بخواند    هوارا بخواند وخرد را براند
ازان نامه‌ها ساز رفتن گرفت    بماندند ایرانیان درشگفت
برفتند پیران به نزدیک اوی    چودیدند کردار تاریک اوی
همی‌گفت هرکس کز ایدر مرو    زرفتن کهن گردد این روز نو
اگر خسرو آید به ایران زمین    نبینی مگر گرز و شمشیر کین
برین تخت شاهی مخور زینهار    همی‌خیره بفریبدت روزگار
نیامد سخنها برو کارگر    بفرمود تا رفت لشکر بدر
همی‌تاخت تا آذر آبادگان    سپاهی دلاور ز آزادگان
سپاه اندر آمد بتنگ سپاه    ببستند بر مور و بر پشه راه
چنین گفت پس مهتر کینه خواه    که من کرد خواهم به لشکر نگاه
ببینم که رومی سواران کیند    سپاهی کدامند و گردان کیند
همه برنشستند گردان براسپ    یلان سینه و مهتر ایزد گشسپ
بدیدار آن لشکر کینه خواه    گرانمایگان برگرفتند راه
چولشکر بدیدند باز آمدند    به نزدیک مهتر فراز آمدند
که این بی کرانه یکی لشکرند    ز اندیشه ما همی‌بگذرند
وزان روی رومی سواران شاه    برفتند پویان بدان بارگاه
ببستند بر پیش خسرو میان    که ما جنگ جوییم زایرانیان
بدان کار همداستان گشت شاه    کزو آرزو خواست رومی سپاه


همچنین مشاهده کنید