یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چه رخساره که از بدر منیر است


چه رخساره که از بدر منیر است    لبش شکر فروش جوی شیر است
سر هر موی زلفش از درازی    جهان سرنگون را دستگیر است
قمر ماند از خط او پای در قیر    که در گرد خطش هم جوی قیر است
خطا گفتم مگر مشک ختاست او    که در پیرامن بدر منیر است
خط نو خیزش از سبزی جوان است    که کمتر خط پیشش عقل پیر است
نیاید در ضمیر کس که آن خط    چگونه نوبهاری در ضمیر است
جهان جان سزای وصل او هست    که او در جنب وصل او حقیر است
کجا زو بر تواند خورد عاشق    کزو ناز است و از عاشق نفیر است
مرا از جان گریز است ار بگویم    که یک ساعت از آن دلبر گزیر است
مکن ای عشق شمع خوبان ناز چندین    که شمع حسن خوبان زود میر است
فرید یک دلت را یک شکر ده    که در صاحب نصابی او حقیر است


همچنین مشاهده کنید